به آنچه باور داشت فرا مي خواند و چون بر اين باور بود كه هستي و كمال از آن خداست پس فقط به او دعوت مي كرد و از دعوت به خويش مي گريخت . بندگي را معيار ارزش همه كس و همه چيز مي دانست و بر آن پاي مي فشرد
حجت الا سلام بهمن شريف زاده
با بررسي سيره عملي امام علي(ع) اين نكته آشكار مي شود كه او همه كمالات انساني را يكجا در خود جمع داشت. از اين رو، به تمام معنا يك انسان كامل بود. او همچون يك فيلسوف انديشه اي ژرف داشت و مانند رهبري اجتماعي در انديشه مساوات بود و نيز چونان عارف و زاهدي دل در گرو عشق خداوند داشت و نيز در مقام سخن، خطيبي توانا و مسحور كننده بود. اين همه، بي شك به سبب پرورش وي در دامان خاتم پيامبران حضرت محمد(ص) بود. ابعاد وجودي شخصيت مولاي متقيان علي(ع) چنان وسيع و گسترده است كه بيان حتي يكي از كمالات آن حضرت در دفترها نگنجد. اما با عنايت به فرارسيدن سيزدهم رجب خجسته زادروز ولادت اميرالمؤمنين علي(ع)، گوشه هايي از ابعاد عرفاني شخصيت آن امام همام مورد توجه قرار گرفته است .
زندگي بشر با ابعاد گوناگون فردي و اجتماعيش در گذر زمان، دستخوش تغييرات و تحولات بسيار بوده و صدالبته كه خواهد بود و اين درحالي است كه حقيقت و حقانيت طبق باور شك ستيزان، امري ثابت و غيرقابل تحويل است؛ از اين رو پس از شناخت حقيقت بايد درپي تطبيق آن بر فضاي زندگي خويش برآمد تا راه به صواب پيمود و از بيراهه مصون ماند.
امير مومنان مظهر حق، مرد حقيقت و جلوه خدا بر روي زمين بود. اما با حق بود و حق با او، و اين دو نه فقط از يكديگر جدا نشدند كه جدايي ناپذير بودند و درواقع نه تنها دو نبودند، بلكه عين يكديگر بودند. علي حق بود و حق، علي؛ از اين رو است كه علي، كهنه نشد، نمي شود و به فراموشي سپرده نخواهد شد. او هميشه و براي همگان بهترين سرمشق تعالي و تكامل است. همراهي با او مايه سعادت و نيك بختي، و دوري از او موجب شوم بختي و شقاوت است. البته به گفته آن امام همام نمي توان همانند او شد.
اما مي توان شبيه او شد و رمز سعادت هم در همين تشبه است. علي، آسماني است اما نه آنچنان كه بعضي تقرب به مرتبت او را غيرممكن پنداشته اند و زميني است نه بدان معنا كه از مقام آسمانيش، غفلت شود. او زميني واصل به آسمان و آسماني نازل بر زمين است؛ چراكه مربي بشر است و تربيت جز به فرونشستن در مجال مخاطبان ميسر نيست. با روح آسمانيش به دستگيري از زمينيان پرداخت تا ايشان را همچون اسلاف صالحش به ملكوت آسمان ها راهبري كند و هنر زندگي متعالي را هنرمندانه به ايشان بياموزد.
كوتاه مدتي است كه روزگار، دوري خورده و پس از ده ها سال گريز از معنا و معنويت و شتاب در سير عقلانيت ابزاري در مجال انديشه مدرنيسم و تجربت گرايي پوزيتويسم، روبه گرايش هاي قلبي و تجربت هاي باطني آورده و موج معناطلبي سخت بالا گرفته است. فراخوان معنويت به همه اكناف دنيا و به گوش همگان رسيده است. دل هاي مشتاقان، بي قرار درپي اين دعوت برآمد و جان هاي خسته از خشكي هاي عصر مدرن سخت به تكاپو افتاد و اين، صاحبان قدرت را سخت برآشفت تا آن جا كه پس از نوميدي در فرونشاندن موج، در انديشه مديريت آن برآمدند و به فكر جهت دهي آن افتادند كه اقتضاي نگاهباني از منافعشان، جز اين نبوده و نيست. پس طرح ها در انداختند و نقشه ها كشيدند تا معنويتي بي خطر براي منافع، به تشنگان معنا ارائه كنند و البته كه توفيقاتي يافتند. ما در اين سوي عالم، علم بر افراشتيم و ندا سرداديم كه جويندگان عشق و معنا و سوختگان بحران بي معنويتي، مي توانند خواسته خويش را در علي بجويند و مطلوب دل را در او بيايند. او مرد معنا بود و به ملكوت فرا مي خواند، بر جان هاي مستعد، چنان زلال عرفان جاري مي ساخت كه به وصلشان مي رساند. بر دل همچون همامي چنان آيه هاي نور را القاء فرمود كه از او چيزي جز خاكستر برجاي نماند همانطور كه خود، عشق الهي را آتشي ناميد كه بر چيزي گذر نمي كند مگر آنكه آن را مي سوزاند (حب الله نار لايمر علي شيء الا احترق). در قلب هايي كه زنده ساخت، چنان جاي گرفت كه چوبه دار هم به انكار او، وادارشان نكرد و اين همه از آن رو بود كه علي در سراسر عمر نكوشيد تا به مقامي برسد و به مرتبتي دست يابد؛ بلكه از آغاز، گام در مسير بندگي و سرسپردگي نهاد و از اطاعت چيزي جز بندگي نخواست و از بندگي هم چيزي جز خود بندگي طلب نكرد. بندگي را در آرزوي مرتبتي، پيشه نكرد و هرگز به خود نينديشيد؛ چراكه از همان آغاز، همه هستي خويش را در برابر آفريدگارش به هيچ ديد و همه كمالات و مقامات را شايسته او، پس از زندگانيش خواهشي جز بندگي نداشت و مرتبتي نطلبيد و اين برخلاف شيوه مدعياني است كه از آغاز، جويندگان طريق و طالبان معنا را به خودگرايي و دقت در نيروهاي دروني خودشان متوجه ساخته و هرگز از بندگي سخن به ميان نمي آ ورند. از خودشكوفايي و تكيه بر خويش سخن گفته و رشد را بر محوريت فكر و حافظه برتر، تفسير مي كنند.
|
|
دانسته و نادانسته؛ معنويت انسان محور را به جاي معنويت خدامحور تعقيب مي كنند و هركس را شيفته توانايي هاي خودش مي سازند. علي (ع) توانايي را در خدا مي ديد و جز بر او تكيه نمي كرد و جز به او توجه نداشت و حال آنكه پايه گذاران تكنولوژي هاي انديشه و مديتيشن ها و ريلكسيشن ها و ده ها باطن گرايي هاي امروزي، جز به توانايي هاي فردي انسان توجه نداشته و جز به آن دعوت نمي كنند و برنامه هاي تلقيني درست يا نادرست خويش را بر همين پايه طراحي مي كنند حال آنكه خانه از پاي بست ويران است. آنچه از تكيه بر خويش و توانايي هاي خويش پديد آيد، فقط صورت آرامش و استحكام و اعتماد دارد، چراكه خانه اي بر روي آب است. علي (ع) مطابق با كلام الهي، سرچشمه قدرت و عظمت و بي نيازي را، خدا مي داند و غير او را ضعيف، ناتوان، فقير و حقير مي شمرد. خداي علي فرمود:«اي مردم! شما فقيرانيد و خداست كه بي نياز است». پس چگونه مي توان با تكيه بر ناتواني به توانايي رسيد و چگونه مي شود با اعتماد به فقر به غنا دست يافت. با اين مبنا و نگرش است كه برنامه علي (ع) در سير آدمي به كمال، متفاوت با برنامه ديگران است او مردم را به دعا فرا مي خواند چنان كه خود، زندگي مالامال از دعا داشت تا آن جا كه در حقش فرمودند: كان اميرالمومنين (ع) رجل دعا و حكمت اين شيوه در آن بود كه تنها با خواهش از خداست كه توجه آدمي از توانايي و دانايي خويش به قدرت و علم ربوبي بازمي گردد و به جاي خود محوري و خوداتكايي، بر پروردگار خويش تكيه مي كند و به او دل خوش مي دارد اگرچه به حكم وظيفه اي كه پروردگارش بر او لازم كرده، به تحصيل علم و تامين توان بپردازد؛ اما همه را از او مي بيند و از خود هيچ. او به كوچك كردن و خوارساختن خويش در برابر پروردگار فرا مي خواند تا راه توجه به خود و توانايي هاي خويش را بر مخاطبش ببندد؛ چراكه مي داند اين تكيه بر خود است كه روح انانيت و منيت را چنان قدرتمند مي سازد كه از ستمش آدميان رنجور شده و به تشويق مبتلا مي شوند.
مناجات او در مسجد كوفه و معرفي خويش با عناويني چون ضعيف، ذليل، مسكين، فقير و ... و آنگاه ترحم خواهيش از خدايي كه او را قوي، عزيز، غني و ... معرفي مي كند، از نهايت استحقار او برابر پروردگارش حكايت دارد و شكستگيش در برابر عظمت پروردگار گوياي تحقق روح بندگي در اوست. گويند نيمه شبي در بيابان هاي اطراف مدينه او را ديدند كه سخت به خود مي پيچيد و مي ناليد و به درگاه ربوبي، ابراز فقر و عجز مي كرد تا آنجا كه از هوش رفت، شاهدان گمان كردند علي از دنيا رفت پس به شتاب خود را به خانه علي رساندند تا فاطمه (ع) را از آنچه ديدند، باخبر سازند، فاطمه (ع) وقتي - مشروح جريان را شنيد، فرمود: علي (ع) نمرده است، اين كار هر شب علي (ع) است كه اينچنين مدهوش پروردگارشده و از خوف او از هوش مي رود.
منش او به روشني حكايت از باورهاي او داشت، به آنچه باور داشت فرا مي خواند و چون بر اين باور بود كه هستي و كمال از آن خداست پس فقط به او دعوت مي كرد و از دعوت به خويش مي گريخت . بندگي را ارزش مركزي و معيار ارزش همه كس و همه چيز مي دانست و بر آن پاي مي فشرد، زيبايي را در آن مي ديد نه در كارهاي خارق عادت و كراماتي كه به حكم وظيفه گاه از او ديده مي شد تا آنجا كه به خشونت درباره كساني كه در حقش غلو كردند و به ربوبيت ستودندش، گراييد و اين همه برخلاف روش مدعياني است كه با ادعاي طريقت و زندگي متعالي، با ابراز كرامات راست و دروغ، دل از مشتاقان معنويت مي ربايند و به خود فرامي خوانند.
|
|
ايشان خود در بند مراتب و مقامات فرامادي و ماورايي هستند و ديگران را هم به اين جاذبه ها فرا مي خوانند و از آنجا كه به اين توانايي ها دل باخته اند، جز به آن دعوت نمي توانند كرد كه اين خود حكايت از كوتاهي بينش ايشان در يافتن حقيقت دارد. علي (ع) خدا را ديده و حقانيت را در بندگي او مي بيند و ايشان تنها جلوه هاي نازل قدرت الهي را مي بينند و جز به آن نمي انديشند. او بود كه فرمود:« خدايي را كه نبينم، نمي پرستم و با همه چيز او را ديده ام».
به ابوسعيد ابوالخير عرضه داشتند فلان كس را ديديم كه در آسمان مي پريد! گفت: مگسي هم در آسمان بپرد! گفتند: فلان كس را ديديم بر روي آب راه مي رفت! گفت: وزغي هم بر روي آب راه رود. گفتند فلان كس را ديديم كه در چشم برهم زدني از اين سوي عالم به آن سو رود! گفت: شيطان هم در يك نفس از شرق به غرب عالم رود. سپس گفت اينها همه چيزي نيست (بهايي ندارد)
مرد آن است كه با خلقان نشيند و سخن گويد و... اما لحظه اي از ياد خدا غافل نباشد. و اين به حق توصيف مرد مردان علي (ع) است كه لحظه اي از ياد پروردگارش غافل نشد و هرگز به خود نيانديشيد.
علي (ع) معنويتي خدامحور را بر بشريت عرضه داشت تا بشر را از اضطراب برهاند و به آرامش سرمد برساند آرامشي كه در طوفان حوادث برهم نخورد و پايدار بماند چنان كه در وصف خودش گفتند كالجبل الراسخ لا تحركه العواصف مانند كوه استوار است كه طوفان ها او را حركت ندهد.اين درحالي است كه آرامش برآمده از شيوه هايي چون يوگا، پايدار نبوده و از استحكام مطلوب برخوردار نيست، چراكه عمودش وجود خود آدمي است و حال آن كه براي وصول به آرامش بايد به وجود متعالي هستي بخش تكيه كرد.
از ديگر سو، چنين معنويتي است كه آدمي را فرمانبردار پروردگار ساخته و منضبط به ضوابط الهي مي سازد. تربيت شدگان مكتب معنابخش علي (ع) از خودمحوري به دور بوده و بر ذوقيات و سلايق خويش تكيه نمي كنند، مطيع فرامين آفريدگارند و در راه اطاعتش آماده گذشت از همه چيز خويش هستند؛ البته ايشان تنها موجوداتي باطن گرا نيستند، بلكه به حكم بندگي و سرسپردگي، در ميادين گوناگون زندگي به ايفاء نقش و انجام وظايف خويش مي پردازند و بر شريعت و قوانين الهي سخت پايبندند؛ چرا كه بندگي، اقتضايي جز فرمانبرداري ندارد و فرمانبرداري، شاهدي متين بر عشق راستين به آفريدگار است و اين تفاوت مهم ديگر عرفان ناب علوي با عرفان هاي مديريت شده قدرتمندان غرب و درويشان شريعت گريز است .علي (ع) اصلاحگر معنويت گرايي هاي باطل است؛ كساني كه خوشايند شان عرفاني است كه به خمودي گرايد و از بايدها و نبايدها، تهي باشد تا داعيه اصلاح نداشته و به ستيز با كژي ها نپردازد، به تخت سلطه قدرتمندان، تعرضي نشود و به تسامح با همگان روزگار گذراند و اين همان است كه امروزه از آن با عناويني چون اخلاق و عرفان سكولار تعبير مي شود و آن را در تعارض با جامعه فقهي مي دانند و حال آن كه علي(ع) به معنويتي فراخواند كه با تعبد به فرامين همراه بود و از آن جدا نمي شد؛ چرا كه بر محور بندگي مي گرديد و بندگي، ملازم تعبد و فرمانبرداري است. از اين رو مي توان علي (ع) را در يك كلام اينگونه ستود: امير مومنان (ع) بنده خدا.همچنانكه امام خميني (س) نيز در بياني و عالمانه، علي (ع) را چنين ناميده بود.