يك بررسي ساده در اهميت جايگاه آموزش و پرورش
ديدگاه هاي تربيتي معلم آژانسي
|
|
محمد امين
سوار ماشين كه شدم، قيافه راننده به نظرم آشنا آمد. بدون مقدمه از او پرسيدم: من شما را جايي نديده ام؟ خوشبختانه آن قدر بدسابقه نبودم كه اسمم را به خاطر نياورد، گفت: «شما استاد ما در فلان مركز آموزش عالي ضمن خدمت فرهنگيان بوديد.» حدسم درست بود. او خودش را معرفي كرد و نشانه هايي داد كه من بتوانم دوره آنها را به خاطر بياورم. از وضعيت تحصيل و كارش سؤال كردم، گفت كه دبير منطقه اي در تهران است، چهار سال پيش ليسانس گرفته و به عنوان دبير و مشاور در مدرسه كار مي كند.
احساس كردم كه مي خواهد به نوعي راننده آژانس بودنش را توجيه كند. پيش دستي كردم و گفتم كه معلمي براي خيلي از معلم ها در حال حاضر شغل دوم و گاه شغل سوم است و كمتر معلمي را مي توان يافت كه با اتكا به حقوق معلمي زندگي كند. صحبت هايي رد و بدل شد درباره مقايسه وضعيت معيشتي و امكانات رفاهي فرهنگيان با ساير كاركنان و البته طبق عادت، ملاك مقايسه هم كارمندان وزارت نفت بود! او هم با آرامش حاصل از رفع شرمندگي، مثال هايي آورد از كساني كه با مدرك تحصيلي پايين تر و مشاغلي راحت، درآمدهاي آن چناني دارند.
گفت وگو كه پيش تر رفت و زماني كه ديگر هيچ كدام از ما به خاطر چندين شغله بودنمان خجالت نمي كشيديم، بحث به مسائل تربيتي و فرهنگي كشيد.
اين هم دردي بي درمان است كه معلم باشي و اندك علاقه اي به معلمي داشته باشي و وقتي معلمي همدل پيدا كردي، بتواني دغدغه هاي تربيتي و فرهنگي ات را پنهان كني!
از شما چه پنهان، چند وقتي است كه مي خواستم مطلبي بنويسم و ثابت كنم كه معلمي مهم است. انگار اين دفعه سوژه به سراغ من آمده بود. او يك معلم بود، راننده آژانس هم بود و شايد شغل هاي ديگري هم داشت، اما به نظر مي آمد معلمي مهم ترين دغدغه زندگي اوست. او براي توجيه مشكلات و نارسايي هاي فرهنگي استدلال هايي داشت و با بياني ساده توضيح مي داد كه معلم و معلمي و به عبارت بهتر آموزش و پرورش، در مجموعه نظام جدي تلقي نمي شود.
اين معلم آژانسي مي گفت: ما در كشور بيشتر سدسازي مي كنيم، در حالي كه بايد كانال سازي كنيم. ما براي حل معضلات اجتماعي- فرهنگي ستادها و مراكزي چون امر به معروف و نهي از منكر و مبارزه با مواد مخدر درست مي كنيم و با ابزارهاي مختلفي تلاش مي كنيم مانع ناهنجاري ها بشويم. اگر هزينه هايي كه صرف اين امور مي شود در مسير كانال سازي صرف شود، مشكلات به اين وضع نخواهند رسيد. نظام وظيفه دارد با صرف هر بودجه اي كه ضرورت دارد و با سرمايه گذاري عظيم در آموزش و پرورش، كودكان، نوجوانان و جوانان را هدايت كند. ضعف هاي موجود در آموزش و پرورش اعم از مشكلات معيشتي معلمان و كاستي هاي مديريتي و نگرشي، باعث مي شوند كه آموزش و پرورش نتواند تأثيرگذاري لازم را داشته باشد و متأسفانه سعي مي كند ضعف هاي اين طرف، با هزينه هاي چند برابر آن طرف جبران شود كه البته نتيجه اش هم معلوم است. استفاده از سدها و موانع تا چه حد و تا چه زمان مي توانند راهگشا باشند؟ چرا در مسائل فرهنگي به منطق اقتصادي توجه نمي كنيم؟ چرا ما راه ساده و سهل الوصول را رها مي سازيم و كار را براي خودمان سخت مي كنيم؟ ما اين طرف، كار لازم را انجام نمي دهيم و وقتي دچار مشكلاتي شديم با تأسيس دستپاچه و عجولانه نهادهايي سعي مي كنيم مانع انحرافات و ناهنجاري ها شويم. تفكر هدايتي و پيشگيرانه براي ما هنوز در حد حرف و شعار است و در عمل براي تفكر ضربتي بيشتر هزينه مي كنيم.
او از معلماني صحبت كرد كه به همراه او در آژانس كار مي كنند، معلمان يكي از معروف ترين مدارس تهران كه هنوز هم شنيدن نام آن در مردم تصور خاصي به وجود مي آورد. همه مي گويند از معلمي كه وقتش با مشاغل دوم و سوم پر مي شود، نمي توان انتظار عملكردي قابل قبول داشت، اما كسي نمي گويد با اين واقعيت چه بايد كرد؟ چه كار مي توان كرد كه معلمان كار خود را با عشق و علاقه انجام دهند و خيلي بيشتر از آن چه از آنان انتظار مي رود، وقت و انرژي صرف كنند؟ بالاخره تكليف معلمي چيست؟ كار عيب نيست و هر شغل آبرومندانه اي ارزش خاص خود را دارد، اما آيا مي پذيريم كه معلمي هم بايد شغلي آبرومند باشد! آيا به اين باور رسيده ايم كه معلمي شغل مهمي است؟
معلم آژانسي، جوان بود. شايد سابقه او به ده سال هم نمي رسيد. معلمي كه آغازش اين گونه باشد، پايانش چه خواهد بود؟ فكر مي كنيد در طول سال هاي آينده، نگرش هاي او به معلمي چه تغييري خواهد كرد؟ انگيزه هاي معلمي او در چه جهتي پيش خواهد رفت؟ تا بزرگان بخواهند تصميمي بگيرند و تا تغييري جدي در وضعيت معيشتي و جايگاه فرهنگي معلمان ايجاد شود، اين معلم به چه باورهايي در مورد خود و شغلش خواهد رسيد؟
زير داشبورد ماشين، كتابي توجه ام را جلب كرد. كتابي درباره آموزش و روش هاي تدريس بود. معلم آژانسي توضيح داد كه هنوز به مطالعه درباره كارش علاقه دارد و وقتي مسافر در اختيار- مسافري كه جايي مي رود و راننده بايد منتظر او بماند- به پستش مي خورد با استفاده از فرصت نيم يا يك ساعته، كتاب مطالعه مي كند. بعضي از مطالب من را ديده بود و نشان مي داد كه تا حد امكان مسائل مرتبط با شغلش را پيگيري مي كند. مجله اي آموزشي دستم بود. ضمن معرفي مجله، آن را زير داشبورد ماشين گذاشتم تا از آن استفاده كند.
به پايان مسير رسيده بوديم. بعد از تعارفات معمول پياده شدم. با خودم تصميم گرفتم كه ديگر از هيچ راننده آژانسي، شغل اصلي اش را نپرسم، البته به شرطي كه آشنا از آب درنيايد!
|