چهارشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۸۳
وقتي هنجارها كمرنگ مي شوند
كجروي
002391.jpg
مريم غفاري
«كجرو» چه كسي است؟
كجروي اجتماعي، رفتاري است كه به طريقي با انتظارات مشترك رفتاري يك گروه خاص سازگاري نداشته و اعضاي جامعه آن را ناپسند و نادرست بدانند. ملاك و معيار جامعه براي اطلاق واژه منحرف يا كجرو به فرد، ارزش ها و هنجارهاي اجتماعي است. لذا فردي كه برخلاف آن معيارها عمل كند و در عمل خود پافشاري نمايد، به طوري كه موجب سلب امنيت اخلاقي و اجتماعي شود، از سوي اجتماع به عنوان منحرف و كجرو شناخته مي شود و رفتار او در حوزه جامعه شناسي تحت عنوان «انحراف اجتماعي» يا «كجروي اجتماعي» مورد مطالعه و تبيين قرار مي گيرد كه اعتياد، روسپي گري، انحرافات جنسي، سرقت، قاچاق، فرار از خانه، خودكشي و ... از جمله اين انحرافات مي باشد.
كجروي اجتماعي و انحراف شخصيت به دليل بروز سوء رفتارها در جامعه ، مسأله اي نيست كه به راحتي بتوان از آن چشم پوشي كرد، چرا كه طيف وسيعي از انسان هاي يك اجتماع را تحت تأثير قرار مي دهد.همنوايي شخص با جامعه باعث سازگاري و ناهمنوايي شخص و جامعه مانع سازگاري اجتماعي مي شود. ناسازگاري اجتماعي رفتارهاي نابهنجاري است كه براي خود فرد و جامعه ايجاد دردسر مي نمايد.
جريان جامعه پذيري مستلزم تحميل پاره اي قيد و بندها بر افراد است و افراد نيز بر اثر شكل پذيري فراوان خود، آمادگي جهت قبول بعضي تحميلات را دارند، اما اگر اين تحميلات بسيار شديد و يا ناگهاني باشند افراد از جريان طبيعي خود منحرف گشته و به كجروي روي مي آورند.
علل مؤثر بر كجروي فرد
گروههاي شغلي، دوستان، همسايگان و افراد قانون شكن و امثال آنها مي توانند در كجروي فرد مؤثر باشند. طبقه اي كه فرد بدان تعلق دارد مي تواند در كيفيت ايجاد تمايلات انحرافي فرد نقش مؤثري بازي كند.
زهرا محمدي، محقق آسيب هاي اجتماعي در شوراي فرهنگي اجتماعي زنان معتقد است: در جوامع صنعتي اختلافاتي كه از نقطه نظر هنجارها و رفتارهاي پذيرفته شده در گروههاي مختلف وجود دارد به مراتب بيشتر از اختلافات در فرهنگ هاي اصلي و بزرگ جامعه است، يعني ممكن است اختلافات جزيي از اختلافات كلي در يك جامعه بيشتر باشد.از طرفي شكاف طبقاتي، تمركزگرايي و مجاز شمردن بعضي از اموري كه از نظر عرف مذموم ولي از نظر دولتي مجاز شمرده مي شوند، همه اينها موجب فاصله گرفتن مردم از هنجارها وافزايش نابساماني  هاي اجتماعي مي شود.
* فقر و انحراف
جان گميلين در كتاب «بيماري هاي اجتماعي» خاطر نشان مي سازد،  كه فقر عبارت از وضعي است، كه در آن شخص نمي تواند خويشتن را با سطح زندگي گروهش هماهنگ سازد و بنابراين قادر نيست، از لحاظ جسمي و روحي قدرت كافي براي نيل به هدف هاي خود و ايفاي نقش مؤثري در اجتماع بدست آورد.
فقر هنگامي در جامعه به صورت يك معضل در مي آيد و از طرف عموم احساس مي گردد، كه اختلافات فاحشي در وضعيت اقتصادي اعضاي آن جامعه وجود داشته باشد و اين اختلافات در معرض مقايسه و تخمين قرار گيرند، عواملي كه در احساس فقر مؤثر است،شامل آگاهي در كسب دارايي بيشتر و احساس تبعيض و بي عدالتي در تقسيم دارايي است.
امروز فقر به مفهوم نداشتن آب و نان و مسكن ساده نيست، بلكه به مفهوم وسيع تري، از نيازمندي هاي جسمي و روحي و معنوي اطلاق مي شود، كه هرچه اين نيازمندي ها گسترده تر شده،آگاهي نسبت به آنها افزون تر مي گردد و احساس كمبود، بي عدالتي و تبعيض، در شخص بيشتر مي شود. واقعيت زندگي اجتماعي امروز به گونه اي است كه نيازمندي هاي انسان فقط به خوراك و پوشاك منحصر نمي باشد.
بسياري از جنايات، فسادها، رفتارهاي خلاف اخلاق و دون شأن انساني از نداري و فقر قوت گرفته است. بسياري از اعمال و رفتارهاي ناهنجار با توجه به شرايط اقتصادي فرد و جامعه شكل مي گيرد. فشارهاي اقتصادي موجب تسريع و تقويت رفتارهاي خلاف اخلاق و يا به زبان ديگر انحرافاتي چون اعتياد، روسپي گري، گدايي، سرقت، خيانت در امانت، كلاهبرداري، دروغ و... خواهد بود. بيماري هاي روحي و عصبي، الكليسم، اعتياد، اختلاس، ارتشاء، مشاغل كاذب، قماربازي، فحشاء، جعل و ... نيز از ديگر پيامدهاي فقر مي باشد.
* ابعاد فقر
برخلاف اعتقاد عمومي كه در آن به بعد اقتصادي فقر توجه بيشتري معطوف مي گردد،  اين پديده داراي ابعاد ديگري نيز هست،از جمله: فقر تربيتي، فقر بهداشتي، آموزشي، فرهنگي كه وجود اين مقوله اخير از همه مصيبت بارتر و دردناك تر است، شايد فقر مادي در طي گذشت زمان و با به كارگيري تمهيدات اصولي قابل علاج باشد، اما فقر تربيتي، فكري و فرهنگي به راحتي قابل درمان نبوده ودرمان آن زمان طولاني و برنامه ريزي جامعي را در تمامي حوزه هاي اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و حتي سياسي مي طلبد.
روانشناسان معتقدند كه، بيكاري، بي سوادي، سوءتغذيه، خشونت،  عمر كوتاه، بيماري هاي جسمي و روحي، كمبود امكانات آموزشي و بهداشتي، بي سرپناهي و خودكشي در بسياري از موارد و از همه مهمتر به هدر رفتن استعدادهاي خلاق و عدم شكوفايي آنها زائيده فقر در همه ابعاد آن مي باشد، چه بسا ذهن هاي خلاق، هوش هاي سرشار و استعدادهاي خدادادي، كه به علت فقر مادي ميدان لازم و موقعيت مناسب را براي خودنمايي به دست نياورده و نه تنها عاطل و باطل ، كه خود سربار و مزاحم، قانون شكن و منحرف بار مي آيند و از آن همه توان و استعداد در جهت خلاف خواسته هاي جامعه استفاده مي شود و... اما با تمام اين احوال و قبول نسبي اين واقعيت بايد بپذيريم كه فقر مادي به تنهايي و بدون داشتن زمينه و انگيزه هاي ديگر چون فقر آموزشي، تربيتي، فرهنگي و نيز محيط آلوده نمي تواند، انحراف زا باشد. از ياد نبريم كه انحرافات اجتماعي و... خاص فقرا نبوده و نيست بلكه بسياري از كج  رفتاري ها و انحرافات چون الكليسم، قمار، فحشاء از نوع اشرافي، جرايم معروف به «يقه سپيد ها» خوشگذراني هاي مفرط و حتي قتل ها و جنايات در بين اغنياء به وفور ديده مي شود، كساني كه ايام فراغت بيشتري داشته و از تسهيلات و امكانات زيادتري براي پنهان كاري اعمال خلاف خويش برخوردارند.
نقش خانواده در كجروي و انحرافات
محمدي، معتقد است: خانواده يكي از گروه هايي است كه رفتار فرد را تا حد زيادي معين مي كند و به آن شكل مي دهد. بنابراين اگر اعضاي خانواده درست تربيت نيافته باشند ممكن است موجب گرايش فرد به كجروي شوند.
البته زماني كه در مورد هنجارهاي يك خانواده صحبت مي كنيم بايد به طبقه اجتماعي، گروه شغلي و ساير پاره گروه هايي كه خانواده، جزيي از آنها را تشكيل مي دهد توجه نماييم.
خانواده به عنوان يك عامل كنترل غيررسمي بايد جدي گرفته شود. چرا كه علت بسياري از آسيب هاي اجتماعي و جرم و جنايت در شهرهاي بزرگ از هم پاشيدگي كانون خانواده يا عدم تربيت صحيح خانوادگي است. خانواده و جامعه رابطه تنگاتنگ و متقابلي دارند و به علت همين ارتباط، اثر تغييرات و تحولات اجتماعي نيز بيش از هر نهاد ديگري به خانواده ها منتقل مي شود.
شواهد حاكي است به ميزاني كه خانواده زمان و انرژي بيشتري را صرف تربيت فرزند كند، اعضاي خانواده كمتر به انحراف كشيده مي شوند.
بحران خانواده
اين كارشناس يكي از بحران هاي فعلي را بحران خانواده ذكر مي كند و مي گويد: داشتن فرزند كمتر در جلوگيري از ايجاد بحران در خانواده مهم است، ولي خانواده هايي هستند كه يك يا دو فرزند دارند ولي نظارت لازم را بر آنها اعمال نمي كنند. كنترل فرد در سطح خانواده، جامعه را به مراتب سالم تر نگه خواهد داشت چون هيچ خانواده اي تمايل ندارد فرزند نابهنجار و كجرو تحويل جامعه دهد.
مشورت با بچه ها بخصوص در سنين بلوغ و نوجواني، آنها را مسئول و نقش پذير نموده ، واگذاري مسئوليت هاي مديريت خانه ولو ناچيز به آنها، شخصيت آنها را با روش مسئوليت پذيري و ايفاي وظيفه شكل مي دهد.
مهمترين راهكارهاي پيشگيري از انحرافات، دروني كردن ارزش ها و هنجارهاي پذيرفته شده يك جامعه توسط خانواده است و خانواده ها با اهتمام به اصول ديني و پايبندي به احكام مذهبي مي توانند با رشد باورهاي مذهبي فرزندان خود، آنان را در برابر آسيب ها و انحرافات اجتماعي واكسينه كنند.
چه بايد كرد؟
آنچه راه گشا است و در ابتداي راه بايد آن را در نظر گرفت اين است كه به هيچ روي نبايد منحرفان را مورد نفرت و خصومت قرار داد. مبارزه با انحرافات اجتماعي مانند مبارزه با بيماري ها از دو راه ميسر است: يكي از راه درمان و ديگري از راه پيشگيري.
در عصر ما پيشگيري مهم تر از درمان است. در حوزه كجروي هاي اجتماعي هم اين اصل صادق است. اكثر جامعه شناسان بر آن هستند كه براي مبارزه با كجروي ها مطلوبتر آن است كه زمينه اجتماعي آنها را از ميان برداشت و براي حصول اين منظور رعايت دو اصل را ضروري مي دانند: اصل اول سالم كردن محيط اجتماعي كودكان يعني خانواده است و اصل دوم سالم كردن محيط اجتماعي همگان يعني جامعه. براي سالم كردن محيط خانواده بايد با مراقبت خردمندانه و دوستانه كودك را از احساس ايمني و اطمينان برخوردار كرد. مراعات ماشين وار دستورهاي بچه داري يا مهرورزي و نوازش مبرم يا جلوگيري از «شيطنت» و تظاهر عواطف كودك، كار درستي نيست. خانواده بايد فرزند دوستي را با مصلحت بيني پيوند دهد و در عين حال كه نيازها و خواسته هاي كودك را برمي آورد، به او انضباط بياموزد. از سوي ديگر خانواده بايد در جريان پرورش كودك، خود از وضعي استوار برخوردار باشد و احساس ايمني و اطمينان كند و بتواند از سر فرصت و با وسايل كافي كودك را بپرورد. اين نكته ما را به اصل دوم سالم كردن محيط جامعه سوق مي دهد.
بدون سلامت جامعه بزرگ، سلامت خانواده و هيچ سازمان اجتماعي ديگر ميسر نمي شود. بنابراين جوامع بيمار كنوني بهتر است با زدودن عواملي مانند سودجويي فردي و رقابت خصومت آميز و اجحاف طبقه اي، سازگاري و تعادل از كف رفته را به جامعه بازگردانند.

پژوهش
مشكلات عاطفي- رفتاري كودكان آزارديده
«مشكلات عاطفي- رفتاري كودكان آزارديده در دانش آموزان پسر پايه دوم مقطع راهنمايي شهر تهران» عنوان پژوهشي است كه توسط دكتر پروانه محمدخاني عضو هيأت علمي دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي با همكاري معاونت پژوهشي اين دانشگاه در سال ۱۳۸۲ انجام شده است.
كودك آزاري عبارت است از «سوء رفتار فردي با فرد ديگر از طريق سوء استفاده جنسي، جسمي يا مسامحه و غفلت از كودك» كه البته برخي ويژگي هاي كودكان نيز آنها را در برابر سوءاستفاده جنسي، جسمي و مسامحه آسيب پذير مي كند؛ كودكان نارس عقب مانده ذهني، معلول جسمي و كودكاني كه زياد گريه مي كنند و يا به طور غيرعادي متوقع هستند بيشتر در معرض آزار قرار دارند. اهميت پژوهش حاضر به طور عمده به جنبه هاي پنهاني و ناآشكار كودك آزاري يعني بدرفتاري مربوط مي شود. جامعه آماري پژوهش مذكور شامل كليه دانش آموزان پسر پايه دوم مقطع راهنمايي مدارس دولتي شهر تهران است كه تعداد آنها ۷۷ هزار و ۸۵۵ نفر است و از بين آنها ۹/۳ درصد به عنوان كودك آزار مورد مطالعه قرار گرفته اند. اساسي ترين منابع آزار از سوي دانش آموزان براي شرايط مدرسه، آموزگاران و همكلاسي ها معرفي شده اند. همچنين آزارنده ترين رفتار در جو خانواده را به برادر نسبت داده اند.
از يافته هاي ديگر اين پژوهش آن است كه كودكان قرباني آزار به طور معناداري مشكلات اجتماعي و تفكري بيشتري دارند. اين پژوهش «سابقه آزار در دوران كودكي»، «تحمل ناكافي»، «عدم تحمل والدين»، «احساس ناتواني عميق»، «انزواي شديد»، «درك ضعيف از خود»، «افسردگي»، «اختلالات روانشناختي» و  «حالات و شرايط عصب شناختي» را به عنوان دلايل عمده كودك آزاري برشمرده است.
آثار روانشناختي حاصل از آزارهاي جسمي شامل ارزيابي منفي از خود، عقايد منفي، مشكلاتي در زمينه رشد و توانايي هاي شناختي و مشكلات در كنترل عواطف است. نتايج حاصل از اين پژوهش نشان مي دهد كه ۲۰ درصد دانش آموزان در معرض آزارهاي جسمي قرار دارند، ۲۰ درصد والدين اين كودكان با يكديگر مشاجره و درگيري دارند كه به دنبال آن آزار عاطفي و جسمي را در پي دارد، ۲۷ درصد دانش آموزان اظهار داشته اند كه زندگي پرتنشي دارند، ۳۵ درصد اظهار داشته اند كه والدين آنها بسيار سخت گيرند، ۳۵ درصد اظهار مي كنند كه انتظاري كه از آنها دارند بيش از حد توانايي شان است، ۵۸ درصد كاملاً احساس تنهايي مي كنند۱۰، درصد در خانه احساس راحتي نمي كنند، ۴۰ درصد دانش آموزان مجبورند خودشان به تنهايي از عهده مراقبت هاي خويش برآيند كه نشان دهنده آزار عاطفي و بي توجهي خانواده ها است، ۲۵ درصد از اين دانش آموزان اظهار داشته اند كه از آسايش كمي برخوردار هستند، ۹ درصد اظهار داشته اند كه تمايل شديدي دارند در يك خانواده ديگر زندگي كنند كه اين حاكي از عدم رضايت از خانواده است و ۵۵ درصد اظهار داشته اند كه چنانچه از مقررات پيروي نكنند به سختي تنبيه مي شوند كه بيانگر فزوني مشكلات اجتماعي آنها است.

روانشناسي
اقتصاد
انديشه
سياست
سينما
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |  انديشه  |  روانشناسي  |  سياست  |  سينما  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |