چهارشنبه ۲۵ شهريور ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - شماره۳۴۹۶
ايرانشهر
Front Page

حاشيه هاي شب سينما
پيرزن ستاره بود
مهري مهرنيا كه به سختي راه مي  رفت، اما ستاره جشن خانه سينما بود. ستاره اي كه نه كسي از او امضا گرفت و نه عكس يادگاري. چون پير بود و چهره نداشت 
015942.jpg
مهري مهرنيا با كمك مريلا  زارعي روي سن مي رود. چه كسي فكرش را مي كرد او ...؟
محمد محمدپور
۱ بيانيه تصويري خانه سينما كه در چند قسمت در مراسم هشتمين جشن خانه سينما پخش شد از جهتي بسيار قابل توجه بود. اين بيانيه كه در واقع نظرخواهي از اهالي سينما در مورد مسايلي نظير امنيت شغلي، سانسور و خانه سينما بود، صريح تر از آن چيزي شد كه انتظار مي  رفت. مثلا فاطمه معتمدآريا گفت كه خانه سينما، بودنش بهتر از نبودنش است و محمدعلي كشاورز گفت كه عضو خانه سينما نيست اما شنيده كه آنجا خانه سينما چاي و قهوه مي  نوشند و با عوامل خودشان فيلم مي  سازند! در اين بين اظهار نظر يكي از دست اندركاران سينما -ابوالقاسم طالبي- جالب بود وقتي كه گفت: مدير جگردار مي  خواهيم كه با افراد زياده خواه مقابله كند. زياده  خواهان چند خبرنگار مي  خرند و از طريق مطبوعات فشار مي  آورند. حالا اگر جرات داريد اين را پخش كنيد. اين در حالي بودكه عليرضا خمسه در مورد سانسور به شوخي گفت: سانسور يك كلمه فرانسوي است و به سينماي فرانسه برمي گردد، پس ربطي به ما ندارد!
۲ داوران بخش هاي مختلف همگي از همان صنف بودند و اين قضاوت ها را عادلانه تر مي  كرد. بهمن قبادي براي فيلم لاك پشت ها هم پرواز مي  كنند تنهايي بهترين كارگرداني را گرفت و رضا ميركريمي كه تنديس را به آذر قبادي- خواهر او- اهدا مي  كرد، گفت: بازنگري ها در قضاوت  نتيجه خوبي داشته و من اين را به فال نيك مي  گيرم. اهداي جايزه به قبادي مويد همين نكته است. پرويز پرستويي براي بازي در مارمولك و گلشيفته فراهاني براي بازي در اشك سرما در حالي تنديس بهترين بازيگران نقش اول مرد و زن را گرفتند كه رقيبان مهمي داشتند. اهداي تنديس بهترين فيلم به ايرج تقي پور براي تهيه فيلم شهرزيبا نشانه ديگري از قضاوت هاي منصفانه امسال خانه سينما بود كه به عقيده اهالي فن يكي از بهترين  انتخاب ها به نظر مي  رسيد.
۳ در انتخاب افرادي كه تنديس ها را به برندگان اهدا مي  كردند، مي  شد نوعي حسن سليقه را دريافت. محمود دولت آبادي، نويسنده معاصر، جايزه بهترين فيلمنامه را به محمدرضايي راد براي فيلمنامه  فيلم قدمگاه تقديم كرد.رضايي راد كه شوكه شده بود، گفت: من در دوران دبيرستان جاي خالي سلوچ را مي  خواندم، فكر نمي  كردم، روزي جايزه ام را از دست او بگيرم.براي اهداي تنديس بهترين موسيقي متن فيلم، لوريس چكناواريان به مراسم دعوت شده بود. سعيد انصاري، سازنده موسيقي متن فيلم اشك سرما، در مراسم حضور نداشت تاتنديس را از دست استاد بگيرد و چكناواريان به خنده گفت: لابد دارد موسيقي فيلم بهتري را مي  سازد.
محمود كلاري، فيلمبردار تواناي سينماي ايران هم تنديس بهترين فيلمبرداري را به شهريار اسدي، شاگرد خود، اهدا كرد. او آرزو كرده بود كه اسم اسدي از پاكت درآيد و همين طور نيز شد. اما بهمن فرماآرا كه به علت درد شديد زانو با عصا در مراسم حضور يافته بود، گفت: علت حضورم دراينجا فقط عباس گنجوي است. با اين زانو كه از بس به دنبال پروانه ساخت بوده ام به اين روز افتاده ، فقط اهداي جايزه به عباس مرا به اينجا كشانده است. ليلا حاتمي تنديس بهترين بازيگر نقش اول زن و بهرام رادان جايزه بهترين بازيگر نقش اول مرد را به دختر پرستويي اهدا كرد. انتخاب دو بازيگر جوان براي اهداي تنديس هاي بهترين بازيگران مرد و زن نيز از جمله انتخاب هاي جالبي بود، درست عكس مراسم هاي اينچنيني كه از بازيگران قديمي و پيشكسوت  دعوت مي  كنند. سعيد راد هم تنديس مسعود كيميايي را داد و گفت: افتخار مي  كنم به پيشواز كسي مي  روم كه از او بسيار آموختم.
۴ مراسم هشتمين جشن خانه سينما طولاني تر از آني شد كه انتظار مي  رفت. طوري كه پس از انتخاب بهترين فيلم همه در حال ترك سالن بودند وكمتر كسي منتظر ماند تا حرف هاي ايرج تقي پور را كه جايزه اش توسط رضا كيانيان به او اهدا شد، بشنود. اجراها خوب بود ولي شعرهايي كه شريفي نيا گاه و بيگاه مي  خواند كمي حوصله حاضران را سر برده بود.
عليرضا خمسه كه براي اهداي تنديس بهترين صدا گذاري و بهترين صدابرداري روي سن آمده بود، در همان 10 دقيقه به خوبي جو را تحت تاثير قرار داد تا نشان دهد كه چه مجري توانايي هم مي تواند باشد. خمسه گفت: آقاي شريفي نيا فقط شعر نمي گفت كه حالا گفت. حالا مي تواند بميرد. خمسه بعد شعري خواند و گفت اين شعر يك ديوانه است كه از پرونده اش در بيمارستان رازي درآورده و پرسيد: از شعرهايي كه شريفي نيا مي خواند بهتر نبود؟ خمسه وقتي مي خواست اسامي نامزدهاي صدابرداري و صداگذاري را بخواند، گفت: اين بخش دو شاخه  دارد. چيزي كه يك عده آن را مي  گذارند زمين و يك عده ديگر همان را برمي دارند! و بدين ترتيب نامزدهاي بهترين صداگذاري و صدابرداري را خواند.
اجراي شهاب حسيني در مجموع بد نبود اما مريلا زارعي مي  خواست جملات مفرحي بگويد كه اغلب واكنشي از سوي حضار دربرنداشت. لرزش صداي حسيني در ابتداي مراسم، نيز كم كم برطرف شد! كسي كه سابقه كار مجري گري در تلويزيون را دارد، اما جوسالن او را گرفته بود.
محمدرضا شريفي نيا اما بسيار مسلط نشان داد. او در شروع مراسم گفت: من كارم انتخاب بازيگر است و تشخيص دادم كه خانم زارعي براي اجراي مراسم مناسب نيستند. گفتم خانم هديه تهراني جايش را بگيرند!
۵ از جذاب ترين بخش هاي مراسم مي  توان به پخش كليپ هايي اشاره كرد كه اختصاص داشت به چهره هايي از صنوف مختلف سينما. مشابه  اين كليپ ها در چنين مراسمي هيچ گاه پخش نشده بود و نشان داد كه خانه سينما بيش از هر چيز به مسايل صنفي اهميت مي  دهد. از جمله كليپ ها مي  توان به كليپ ياد ياران اشاره كرد، يادي از چهره هايي كه سال گذشته از خانواده  سينما رخت بربسته بودند. مهدي فتحي، حسين پناهي، لوريك ميناسيان، حسين رسائل فيلمنامه نويس، ژاله كاظمي، فرهاد اميني آشتيانيبدل كار، اميرپايور، ويگن دردريان، جهانگير حسين فرد، سياوش زندگاني، امين اميني كارگردان و عصمت باقرپور، هنرمنداني بودند كه حالا در ميان ما نيستند. پخش كليپ مربوط به نحوه كار حسين شمسي كه زرين دست درباره او گفت: كاري كه انجام مي دهد حفاظت از رنگ است و همه مي دانند رنگ كپي فيلم ها چقدر مهم است و عباس گنجوي، مردي با سبيل هاي پرپشت كه فرمان آرا گفت: فقط به خاطر او به مراسم آمده، را مي توان كاري متفاوت قلمداد كرد. اولي سابقه 27 سال كار در لابراتوار را دارد و دومي تدوين گر بسياري از فيلم هاي مطرح تاريخ سينماي ايران بوده است. دوكليپ ديگر مراسم، تقدير از دو هنرمند مطرح تاريخ سينماي ايران بود كه به شكلي هنرمندانه وجذاب ساخته و مونتاژ شد. شهلا رياحي در كليپي سرگذشت زندگي خود را گفت و از همسرش رياحي تقدير بسيار كرد كه دستش را گرفت و به سينما و تئاتر برد در حاليكه خانواده اش برايش سياه پوشيده بودند و او را طرد كرده بودند. دوربين از دو زاويه از رياحي فيلم گرفت و در مونتاژي استادانه، يك تصوير از جلو و يك تصوير از بغل از رياحي پخش مي شدو او حرف مي زد. كليپ مربوط به مسعود كيميايي اما جذاب ترين آنها بود. كيميايي شاعرانه به توصيف خود پرداخت و گفت: شاعر نيستم اما شعر مي    گويم. نويسنده نيستم اما مي  نويسم. در اين كليپ عيادت كيميايي از ساموئل خاچيكيان در بستر بيماري روي تخت بيمارستان پس از اين جلمه كيميايي كه سال 42 كارم را با دستياري خاچيكيان در خداحافظ رفيق شروع كردم پخش شد. كيميايي در آن ملاقات خاطره جزئيات كار با خاچيكيان در سال 42 را بازگو مي      كرد. پخش صحنه هايي از فيلم هاي قيصر و گوزن ها و حرف هاي شنيدني كيميايي حضار را تحت تاثير خود قرار داده بود. كليپ با اين جمله كيميايي تمام شد: فكر مي    كنم هنرمند بايد زايمان خودش را انجام بدهد. اگر اين كار را نكند حداقل به پزشكي بدهكار است.
۶ حرف هاي بهرام رادان گرچه به مذاق اهالي سينما و حضار خوش آمد اما جاي نقد نيز دارد. رادان هنگامي كه براي اهداي تنديس به بهترين بازيگر نقش اول مرد به روي سن آمد، گفت كه فقط نمي  خواهد نام برنده را بگويد بلكه يكي دو دقيقه وقت بيشتر مي خواهد. رادان از بي توجهي به افتخار آفرينان سينما گله مند بود و گفت:سيل هداياي ميليوني به سوي قهرمانان ايران در المپيك سرازير شد چون براي ايران افتخار آفريده بودند. ما در مورد هنرمندان افتخار آفرين چه كرديم؟ آنهايي كه چه در داخل و چه در خارج، نام ايران را زنده نگاه داشتند؟ من اميدوارم كه اين طور نشود. ما جايزه هاي آنچناني نمي خواهيم.
رادان اهداي آن جوايز را زير سوال برد در حاليكه نهادهاي مربوط به سينما بايد هدايايي به قول رادان ميليوني به پاي افتخار آفرينان سينما بريزند. آيا سازمان ورزش كار اشتباهي كرده؟ آيا رادان نبايد از مسوولان سينمايي مي     خواست كه از مسوولان سازمان ورزش الگو بگيرند؟ شايد بهتر بود كه بازيگر اول جشنواره فيلم فجر رشد كار سازماني را به دليل بي توجهي ارگاني ديگر زير سوال نمي   برد.
۷ مهري مهرنيا كه به سختي راه مي  رفت، اما ستاره جشن خانه سينما بود؛ ستاره اي كه نه كسي از او امضا گرفت و نه عكس يادگاري. چون پير بود و چهره نداشت. مهرنيا اما وقتي كه نوبتش شد آنچنان حرف زد كه همه را وادار كرد برايش كف بزنند. مهرنيا جايزه خود را تقديم كرد به پسر و دختر و نوه و نتيجه و نبيره و داماد و عروسش. بعد، گفت: مي  دانيد چرا از اينها اسم آوردم؟ چون هيچ كدام را ندارم! من را پسر يكي از همسايه ها به اينجا آورده. من يك پيرزن عليل و تك و تنهايم.
او خواست يادي كند از كسي كه به خاطرش عليل شده:كسي كه نيامده به من سر بزند و بگويد اين پيرزن چه كار دارد مي  كند. ناصر تقوايي! كسي كه به خاطرش به ته دره رفتم و كمر و پاهايم از كار افتاد. آقاي تقوايي شما هم روزي پير مي  شوي. دلداري سايرين به او اما تاثير اين جمله ها را كم نكرد. شاخه گلي كه كيميايي به تقوايي تقديم كرد پس از اين اتفاق بسيارمعنادار بود. مهرنيا نماينده نسلي از هنرمندان سينماست، نسلي كه به آنها توجه نمي  شود اما عاشق سينمايند. نسلي كه شايد تحقير مي  شوند اما دلي بسيار بزرگ دارند. شعارهايي اينچنيني باعث شده كه كلمات اثر خود را از دست بدهند، اما آيا گوش شنوايي هست؟
۸ سالن ميلاد واقع در محل نمايشگاه بين المللي جا دارو آبرومند بود. دو هزار صندلي براي مشتاقان سينما كه قابل قياس با تالار 400 نفري وحدت نيست. خانه سينما، تالار ميلاد را انتخاب كرد تا مردم نيز در ضيافت سينماي ايران حضور داشته باشند و نتيجه اش را هم ديد.نوري كه حضور مردم به مراسم داد تا جايي كه تشويق آنها اشك بسياري از جايزه بگيرها را درآورد، شايد با دعوت از ده ها چهره مطرح به وجود نميآمد. مراسم هاي اينچنيني را جاي افراد خاص مي دانند و به روايتي خاصه نيز از عامه گريزانند. اما چه كسي از تشويق بي  امان همين عامه در مراسم به وجد نيامد؟
۹ اما بحث تمام ناشدني امنيت شغلي در بيانيه تصويري خانه سينما بخشي به امنيت شغلي اهالي سينما اختصاص داشت و همگي روي اين نكته متفق القول بودند كه امنيت شغلي در سينما وجود ندارد، غير از يك نفر كه معتقد بود امنيت شغلي را هنرمند با كارهايش به وجود ميآورد. اما وقتي بازيگر توانايي چون عزت الله انتظامي كه دغدغه انتخاب شدن ندارد از امنيت شغلي حرف مي زند، بايد گفت حتي آنها كه از شدت و محبوبيت فراواني برخوردارند از آينده خود مطمئن نيستند. شقايق فراهاني كه در هنگام اهداي جايزه گلشيفته فراهاني به روي سن دعوت شده بود بسيار كنايه آميز گفت: من آرزو مي كنم كه گلي عاشقانه به كارش تا انتها ادامه دهد و در اين كار امنيت داشته باشد.
۱۰ هشتمين ضيافت خانه سينما نيز به پايان رسيد. همچون هر مراسم ديگري، اعتراض به قضاوت ها وجود داشت گرچه اين بار خيلي كمتر از هميشه بود. محمدرضا دلپاك براي صداگذاري متن رسم عاشق كشي بهترين شناخته شد و به روي سن فراخوانده شد اما او نبود و يكي از آشنايانش گفت كه در اعتراض به قضاوت ها، گروه رسم عاشق كشي اعتراض كرده اند و به مراسم نيامده اند. آنها معتقد بودند كه بايد بيشتر از اين نامزد دريافت جايزه داشته باشند. به هر حال هشتمين ضيافت اما بدون تنش و با شادي فراوان به كارش خاتمه داد و شبي به ياد ماندني را رقم زد.

ستون ما
شب ايراني؟!
امير قادري 
يك شب ايراني براي همه آنهايي كه مي  خواستند طور ديگري هم زندگي كنند. چهار، پنج ساعت دور هم نشستيم، براي همديگر كف زديم، حتي براي آنهايي كه منتقدسختشان بوديم يا هر وقت فرصتش پيش مي  آمد پنبه شان را مي  زديم. اما باز به سنت ايراني، چشم مان توي چشم همديگر كه افتاد همه اين حرف ها را فراموش كرديم. روي سن كه رفتيم بفرما زديم؛ اگر نرفتيم به احترام بقيه بلندشديم يا سكوت كرديم. جايزه ها را به همديگر تعارف كرديم، شعرهايي خوانديم كه تويش از كلماتي مثل پنجره  و ابر و مهر و اميد استفاده شده بود، از قديمي ها تقدير كرديم. همان طور كه روز عيد به ديدن مادر بزرگ و خاله مان مي  رويم، به حرف اين آدم  بزرگ ها هم گوش داديم؛ آدم بزرگ هايي كه ترجيح مي دادند بيشتر درباره يك من بزرگ حرف بزنند.
تصميم گرفتيم در آينده آدم هاي بهتري بشويم، فيلم هاي بهتري بسازيم، كارهاي خوبي انجام بدهيم تا رستگار شويم. طوري رفتار كرديم كه انگار هر كي جايزه مي         گيرد حقش است. همديگر را بغل كرديم و بالاخره و خلاصه مثل هميشه، همه چيز را ختم به خير كرديم.
خب، تا اين جايش را كه لابد همه شما هم بلد بوده  ايد و تجربه كرده ايد. شبيه آن هزار تا مراسم ميهماني بود كه تا به حال درش شركت داشته ايد. اما گفتم كه اين، يك شب ايراني براي همه آدم هايي بود كه سعي شان را كردند تا طور ديگري زندگي كنند. از جمله اينكه براي اولين بار آكادمي خانه سينما را تشكيل دادند تا شكل راي دادن طوري باشد كه آن بفرمازدن ها و تعارف كردن ها و احترام گذاشتن ها، خيلي تاثيرگذار نباشد. هيچ مقام دولتي را هم براي حرف زدن صدا نكردند روي سن تا استقلال مراسم زير سوال نرود. هيات مديره هم عوض بيانيه، فيلمي پخش كرد كه در آن خود اعضا، انتقادها و انتظارهايشان را درباره خانه سينما و البته چنين مراسمي مي  گفتند. انگار ديگر قرار نبود آدم بزرگه ميهماني حرف بزند و بقيه گوش كنند. يكي هم نيامد جايزه اش را بگيرد تا اعتراض كرده باشد كه البته با گپ و شوخي و همان بفرما زدن قضيه فراموش شد، وقتي هم كه نوازنده پيانو پشتش را كرد به جمعيت تا بنوازد، جمعيت به هواي خوردن شيريني از سالن خارج شد، لابد چون كسي مثل مجري ها و پرنده ها پشت سر هم توي صورت شان نگاه شان نمي   كرد، يك خانم پير هم بلند شد و حرف هايي زد كه كسي انتظارش را نداشت. ضمن اين، آدم هاي سينما داشتند تمرين مي كردند كه بي هيچ پشتوانه و آقابالاسري، بارخودشان را به دوش بكشند، روي پاي خودشان بايستند؛ تا بتوانند در شرايطي غير از يك ميهماني هم كنار هم زندگي كنند.
آخ كه اگر مي  شد شور و حرارت و گرماي آن بفرما زدن ها و تعارف كردن ها را با صداقت و سختي اين استقلال و اظهار نظر وبي تعارف كنار هم نشستن تركيب كرد.

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   خبرسازان   |   دخل و خرج  |   در شهر  |   درمانگاه  |
|  زيبـاشـهر  |   يك شهروند  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |