آسيب شناسي رفتار با زناندر اماكن عمومي
امنيت زنان
|
|
هگل مي گويد «اگر اجازه نداشته باشم به هر جا كه دوست دارم بروم تجاوزي است به آزادي فيزيكي و طبيعي من. شخصيت من با چنين تجربه هايي آسيب مي بيند. زيرا هويت من در تن من قرار دارد».
زن هاي طبقه اشراف يونان قديم اجازه نداشتند با بيرون رفتن از خانه زندگي خود را به خطر اندازند. اما امروز صرف نظر از طبقه اجتماعي همه ما كارهايمان را در خارج از خانه يعني جايي كه ما آن را اماكن عمومي مي خوانيم، انجام مي دهيم. منظور از اماكن عمومي خياباني است كه در آن راه مي رويم و يا به سرعت مي دويم كه اتوبوس بگيريم. كتابخانه، رخت شوي خانه، سوپرماركت، مجتمع تجاري، تئاتر، سينما، ترن، مترو، هواپيما، فرودگاه، رستوران، هتل و متل، همه اماكن عمومي است.
شكل فضاي عمومي و تأثير آن در احساس؛
اسكلت فيزيكي و محيط فضايي كه در آن هستيم در نگاه ما به دنيا و خودمان و رابطه بين اين دو به مقدار زيادي اثر گذار است. اين ساخت و بافت به احساس، شكل مي دهد و در برقرار كردن يا نكردن ارتباط ما با طبيعت نقش بسيار مهمي دارد.
در هزاره اول انسان با طبيعت با هماهنگي زندگي مي كرد. منشأ احساس او را طبيعت ايجاد مي كرد. از آن الهام مي گرفت. از اين ارتباط و الهام سمبل مي ساخت، چيزي به آن مي افزود و به هر حال طبيعت سرچشمه تقليد او براي ساختن نيازها بود. اين شيوه را يونانيها تغيير دادند. آنها نه تنها با طبيعت ارتباط برقرار نمي كردند، بلكه خود را از آن جدا و مافوق آن مي دانستند. به اين شكل معماري شان با طرح هاي انساني توسعه يافت و اين درست مخالف با فرهنگ و سنت هاي غربي خصوصاً فرهنگ آمريكايي هاي بومي «سرخ پوستان» بود. جاماك هاي واتر مي گويد: معابد يوناني بيانگر پندار انسان از تقدس است و جواب به تقدس طبيعت. معماري يوناني سمبل تلاش انسان غربي براي فرار از طبيعت را نشان مي دهد. معماري غربي بيگانگي عجيب و غريب نامتناسب و نابجايي ايجاد مي كند. درست مثل حيوانات در باغ وحش و گياهان در باغ هاي گياهي «بوتانيك» كه كنجكاوي، ناپيوستگي از موجودات طبيعت را در ما بوجود مي آورند. دنيايي كه در خارج از خانه با آن مواجه مي شويم به طور روزافزون تصنعي است. در شهرها ارتباط طبيعت و انسان بسيار مشكل است. تلاش مجتمع سازان كه سعي دارند براي دوست داران فعاليت هاي جمعي احساس تعلق همسايگي را بازسازي كنند، بي نتيجه است. روز به روز مردم بيشتري از احساس ارتباط با ديگران دست مي كشند و بعيد نيست اگر همسايه هاي پهلو به پهلو و بالا و پايين از حال هم بي خبر و باهم نا آشنايند. در حالي كه قبلاً مردم در شهر و دهكده هاي كوچك همديگر را مي شناختند و ارتباط دوستانه و دلپذيري داشتند.
يكي از ساكنين منهتن مي گويد: وقتي از آپارتمان خارج مي شوم خود را در حصاري نگه مي دارم تا در خيابان از انگل هاي جامعه، ولگردها، زن هاي فقير و پريشان حال و دردمند كه احتياج به كمك دارند در امان باشم. آخر مگر مي شود كه براي هر كدام توقف نمود و برايشان اظهار تأسف كرد و كاري برايشان انجام داد، اين غيرممكن است. بنابراين من خود را در انزوا و دور نگه مي دارم. مي دانم ارتكاب به چنين كاري وحشتناك است، ولي مگر راه ديگري وجود دارد.
حومه نشيني از ايجاد همبستگي و در جمع بودن انسان عاجز است. زيرا هر خانواده خود را در پي چمن هاي خانه اش پنهان مي كند. باربارا كامرون كه در محله سرخ پوستي خود زندگي مي كند مي گويد: روزي براي ديدار كسي به شهر سفيدها رفته بودم. متوجه شدم كه آنها خود را مافوق قبيله من مي دانند. اين مرا به وحشت انداخت. به نظر من زندگيشان مملو از دشمني و نفرت و خالي از زندگي آرامش بخش بود حتي از افراد خودشان هم نفرت و كينه داشتند و خانه هايشان را مؤدبانه با نرده هايي به دور چمن ها، جدا از هم كرده بودند. بعد از يك روز صرف وقت در آن جا بسيار خوشحال بودم كه به محله خودم كه مردم با نظامي بسيار راحت و احترام آميز در ارتباط هستند برمي گردم.
براي معلولين هم احساس تعلق به اماكن عمومي مشكل است. موانع ايجاد شده كه مانع عبور بي دردسر آنها مي شود، مبين اين است كه فضاي عمومي محل سلطه اشخاص سالم است و طراحان و سازندگان به خيال اين كه همه مردم دنيا سالم اند، محيط زيستي ساخته اند كه در دشمني صرف با معلولين است.
اين موانع بر سر راه به آنها احساس تعلق نداشتن را مي دهد و گويي مي گويد ما تو را اينجا نمي خواهيم. مثل ساختمان هاي پله دار و بدون راه شيب دار. و اتوبوس هاي غيرمجهز و جدول هاي خيابان كه نمي توانند از آن گذر كنند. مردم نيز بي توجهند و وقتي راه گذرهاي خود را برف روبي نمي كنند گويي با معلولين سردشمني دارند و غافلند كه آنها چگونه بايد بتوانند از يخ و برف با صندلي چرخ دار و عصا عبور كنند.
بر سر فضاهاي عمومي چه آمده است؟
محيط خارج از خانه به طور روزافزوني از نظر شكل و ساخت و احساسي كه به ما مي دهد ترسناك و تهديد آميز شده و هر روز ناامن تر مي شود. آن چه در حال تزايد است تجاوز و خيانت است. امروز زنان بيشتر از گذشته مي توانند به هر جاي دنيا بروند و به زحمت مي توان ديد كه كسي بگويد زن نمي تواند به بازار، سينما و تئاتر برود. اما عملاً زنان سفيد بيشتر در رفت و آمدند. بايد گفت كه رفت و آمد زن ها به تنهايي به تمام نقاط دنيا آزادانه و رضايت بخش نيست و به اندازه هميشه تحت فشار است. دليل آن بالا رفتن ارقام تجاوز و جناياتي است كه در جوامع رخ مي دهد. به راحتي مي توان ادعا كرد كه بالاترين رقم جنايات در آمريكا و كشورهاي صنعتي است و هيچكدام از ما نمي توانيم از كيف ربايي، سرقت و سوءقصد جاني درامان باشيم. اين گونه خبرها اساسي ترين احساس ما را كه كنترل روي زندگي مان و همراه با آن اعتماد به نفس ما را از بيخ و بن ريشه كن مي كند.
زن امروز بطور حاد و بحراني احساس خطر مي كند و دو برابر يك مرد آسيب پذير است. زيرا يك زن نه تنها در معرض خطر سرقت، كيف ربايي و چيزهاي ديگر است، بلكه به او تجاوز جنسي هم مي شود. صدها هزار نفر از قربانيان تجاوزات جنسي، زنان هستند. اين عمل شنيع ممكن است اعتماد به نفس زني را كه طي يك عمر ساخته به كلي از او سلب مي كند.
عده كمي از ما متوجه آسيب پذيري خود هستيم و هميشه در اين خيال كه اين حوادث ناگوار براي ما رخ نخواهد داد. اگر فكر خطر را از سر بدر نكنيم كم كم زماني مي رسد كه از ترس خانه نشين شويم. ولي در ضمير بيشتر ما ترسي هميشگي جاي دارد و تيزبينانه از خطري كه چه بخواهيم و چه نخواهيم ما را تهديد مي كند، آگاهيم. اين ترس چنان در وجود ماست كه درك نمي كنيم كه ترس است فقط وقتي در خيابان تنها هستيم، يا در مترو متوجه مي شويم كه چقدر مواظب و نگران و در حال پاسداري خود هستيم. اين ترس حتي در خانه گريبان گير ماست. افزايش دزدي و شكستن در و ورود به خانه، مزاحمت ها و تهديد هاي تلفني نيمه شب دليل اين ترس و اضطراب است.
اگر چه ناامني روبه افزايش است. سفيد پوستها همه جا مي روند و منطقه نفوذشان محدوده اي ندارد. ممكن است آنها هم دچار تجاوز جنايتكاران شوند اما هيچكس به آنها نخواهد گفت كه چرا از فلان محدوده مخصوص خود پا فراتر گذاشته ايد.
حق رفتن به مكان هاي دلخواه كه رضايت خاطر را فراهم كند حق هر انسان و اساسي ترين معناي آزادي اوست. انكار چنين حقي نشانه ستم و بيداد است. زمان جداسازي سياه و سفيد در جنوب، اماكن عمومي را براي سياهان ممنوع كرده بودند.
در جنوب جدا شده مهم نبود كه يك سياه خود پنداري بالايي داشته باشد. همين كه به اماكن عمومي پا مي گذاشت با او به عنوان انسان دست دوم برخورد مي كردند.
امروزه در آمريكا هيچ شهرداري و ايالت و طبقه بندي فدرالي وجود ندارد كه حق گروهي را از رفتن به محل هايي كه دوست دارند از آنها بگيرد. اما مقررات نوشته نشده اي هست كه به مردان اجازه دهد باعث رعب و هراس زنها در خيابان شده و شرمسارشان سازند! و اين سرگرمي خوب مردان در خيابان است. با اين كار مي خواهند به زن يادآور شوند كه اجازه ندارد در اماكن عمومي احساس راحتي و تعلق كند. ثابت كنند كه خيابان حيطه مردان است. و ارزش زنان در اجتماع از مردان كمتر است. مي خواهند خوشي و فراغ خاطر را از آنها گرفته و در آنها احساس مطرود بودن را بيافرينند.
چيل بنارد و اديت اسكالفر پروفسورهاي علوم سياسي دانشگاه وين پي بردند كه درگيري ها و اذيت هاي خياباني هر روز رو به افزايش است. در مصاحبه با ۶۰ نفر از مرداني كه مشغول اذيت زنان در خيابان بودند انگيزه شان را از اين گونه رفتار جويا شدند، اينان از هم گروه ها، طبقات اجتماعي، سنين، نژاد و درآمدهاي مختلف بودند، در اين گزارش مهمترين خصلت رفتاري مردان در خيابان چنين توصيف شده است:
در خيابان است كه مردم بيگانه با هم برخورد مي كنند و جايگاه و جولانگاه اصلي براي مزاحمت ديگران است. در اين جاست كه حدود و ثغور شأن جوامع نشان داده مي شود. هر گروه لباس مخصوص خود را برتن دارد و با علائم خاص احترام و تمكين خود را به گروهي ديگر نشان مي دهد.
مردان براي اين كه زنان احساس امنيت و آسايش نكنند و به ياد داشته باشند نقش شان سمبل سكس و در دسترس بودن براي مردان است، پاپي شان مي شوند تا آنها را به عجز درآورند، با اين اذيت ها حد و مرز حقوق زن ها را در داشتن تماميت شخصي غيرشفاف كرده و حق شان را از اين كه به هر جا مي خواهند بروند يا در امور مختلف شركت كنند، انكار مي كنند و مداخله شان را براي دفاع از حقوق شان غيرممكن مي سازند.
به ستوه آوردن زن ها در سه فرم اصلي شروع مي شود:
اول مناظره عيني به اين شكل كه با دشمني و چپ چپ به زن ها خيره مي شوند.
دوم با كلمات به اذيت مي پردازند «پيس پيس مي كنند» صداي حيوانات در مي آورند، سوت مي كشند.
«اوه ماما» زبان تهديدآميز و دستور دادن هاي مستهجن «هي كوچولو...» چيزهاي ديگري است كه با آن به آزار زنان مي پردازند.
وقتي كوچك بوديم به ما فهمانده شده بود كه اگر مردي در خيابان برايمان سوت كشيد و يا حرف هايي از قبيل «اوه كوچولو ...» گفت، نبايد از اين تملق گويي خوشحال شويم. چون حركات و كلمات تملق آميز مسلماً براي خوشحال كردن ما نيست. آنها براي خوش آمد خود و براي اين كه ما خود را همان طور كه آنها مي بينند، ببينيم دست به اين كار مي زنند.
ولي بين نگاه كردن و خيره شدن به حدي كه اين خيرگي خودآگاه مان كند، تفاوت بسيار است و باز بين نگاه كردن و با صداي بلند كسي را نام بردن فرق است. مردها خيره مي شوند و با صداي بلند درباره يك زن نظر مي دهند. نه تنها اين را حق خود مي دانند كه در مورد هر زني قضاوت كنند، بلكه به خودآگاه زن حمله مي كنند و با زيركي ما را از زن بودن مان آگاه مي كنند. انگيزه شان تعريف از زني نيست، بلكه هدف شان قدرت نمايي است و اين كه زنان را وادار به درك اين قدرت كنند.
سوم اذيت هاي خياباني از نوع بدني آن. مثل تنه زدن، لمس كردن و ...
باز به ياد داشته باشيم كه انگيزه آنها از اين اعمال ننگين آرزوي داشتن قدرت روي زن هاست.
مزاحمت هاي خياباني يك مسئله شهري است. اگر چه اين در نواحي روستانشين هم يك معضل است فرق آنها در اين است كه در روستاها بيشتر مزاحمت ها زباني است.
از آن جا كه مزاحمت هاي خياباني به زنان در حال گسترش و يك عمل همه گير شده ما انتظار داريم تحقيقات وسيعي در اين باره انجام گيرد. اما تا زماني كه برنارد و اسكالفر به اين كار دست زدند، موضوع از سوي دانشمندان و مراجع قانوني انكار مي شد.
از آن جا كه مزاحمت هاي خياباني يك امر جزيي تلقي مي شد، تا به حال توجهي را در جامعه شناسي جلب نكرده بود. در حالي كه در قوانين درون شهري براي همه چيز از دوچرخه، موتورسيكلت گرفته تا سگ ورولر اسكيت قواعد و مقرراتي وضع شده تا موانع ترافيكي پديد نيايد. اما براي زن ها هيچ قرار و قانوني كه حقوق آنها را در آمد و شدهاي آزادانه و خالي از مزاحمت تأمين كند، تدوين نشده است براي مردان چرا، خودفروشي زنان بدكاره منع شده كه از اين بابت به مردان اهانت نشود.
مردان فعال در مزاحمت هاي خياباني در انتخابات قربانيان خود فرقي نمي گذارند. آنها ممكن است هر زني را صرف نظر از نژاد، سن، مليت، نوع لباس برگزينند. اما باز گاهي زني را به زني ديگر ترجيح مي دهند. مثلاً مردان سفيد دوست دارند، زنان رنگي را انتخاب كنند و مردان رنگي از آزار زنان سفيد احساس قدرت مي كنند. وحشتناك اين جاست كه زني به خاطر رنگ پوست و نژاد و جنسيت آلت دست مزاحمين خياباني شود. زني سياه پوست مشكلش را اين طور عنوان مي كند.
«من به دفعات متعدد مورد اهانت و مزاحمت مردان سياه و لاتين قرار گرفته ام. اما اگر آنها را در گوشه و كنار خيابان ببينم دچار وحشت نمي شوم، مردان سفيد مرا به وحشت مي اندازند.»
كوچك و كليشه اي
تجربه هاي ما در اماكن عمومي با فعل و انفعال هاي بي سرو صدايي كه بين ما و بيگانگاني كه در خيابان با آنها برخورد مي كنيم شكل مي گيرد. رفتار مغازه داران، كاركنان رستوران، راننده ها و ديگران نشان مي دهد كه آنها درباره ما چگونه فكر مي كنند. باز رفتار آنهاست كه در احساس خوب و بد ما در اماكن عمومي تأثير فراوان دارد. احتمال بي احترامي و خطر براي زنان در اماكن عمومي بسيار است. اگر بعد از غذا به مدير رستوران شكايت ببريد جمله مدير رستوران اين خواهد بود: «از گفتگو با شما خوشحال مي شوم.»
در وقت رانندگي زني اگر مجبور باشد سبقت بگيرد، راننده مرد او را با جمله هاي اهانت آميز بدرقه خواهد كرد.
در هتل هم زن تنها بايد منتظر سرويس دهي بدي از جانب منشي هتل باشد. و بعد اگر به خود جرأت دهد كه در سالن هتل كمي استراحت كند به او به چشم يك زن بدكاره مظنون مي شوند.
يك مرد با لباس رسمي شغلي اش مجاز است در ديرترين ساعات شب هر كجا مي خواهد باشد هيچ كس او را براي بودن در جاي بخصوصي مؤاخذه نمي كند.
ممكن است هر زني چنين تجربه هايي نداشته باشد ولي نظير آن براي بيشتر ما در بعضي موارد پيش آمده وقتي مرداني كه چنين تجربه هايي ندارند اين را مي شنوند مي گويند: «اي بابا اين چيزها خيلي بي اهميت است و نبايد ناراحت شويم.» آنها نمي دانند كه همين چيزهاي كوچك روي هم انباشته شده و كيفيت زندگي ما زن ها را جهنمي مي كند.
وقتي زني با يك مرد در اماكن عمومي ظاهر شود احتمال بي احترامي به او كمتر است. اما بي احترامي به صورت هاي ديگر كه ناديده انگاشتن اوست و انگار كه وجود ندارد، ظهور مي كند. در رستوران، هتل يا فروشگاه، كاركنان اگر زن و مردي با هم باشند به طور اتوماتيك توجه به مرد دارند. حتي اگر زن سؤالي كند، در حالي كه روي به مرد دارند جواب مي دهند. صورت حساب در رستوران به مرد داده مي شود. گارسن ها دستور غذا را از مرد مي گيرند. اين رفتار اهانت آميز در مهماني ها، كنفرانس هاي شغلي، ميتينگ ها و ضيافت ها به وضوح ديده و احساس مي شود.
زنان معلول در اماكن عمومي با رفتار پست و غيرقابل تحملي مواجه مي شوند، اصولاً همه زنان از اين كه به آنها به صورت چند تكه گوشت خيره شوند احساس شرم مي كنند و به روحشان صدمه مي خورد. مردان به زن هاي معلول با نگاهي پست و عجيب و غريب خيره مي شوند و عده اي هم با آنها مثل بچه اي خردسال رفتار مي كنند.
رفتار مردم با زنان به خاطر رنگ و نژاد هم اهانت آميز و غيرانساني است. يك زن سياه پوست عواملي را كه باعث توهين به او به خاطر رنگ پوست و جنسيتش در اماكن عمومي مي شود توضيح مي دهد:
من به طور قطع نمي توانم زن بودن و سياه بودنم را پنهان كنم. سفيدها به خاطر زن بودنم مرا حقير مي دانند و به خاطر سياه بودنم فكر مي كنند كه من از سيستم كمك هاي اجتماعي بهره مي برم و يا بدتر اين كه زني بدكاره، معتاد، خدمتكار يا فقير هستم و به اين ترتيب بي سواد هم بايد باشم و اين تأثير همه جانبه در رفتار ديگران با من دارد. در يك فروشگاه اگر زني سياه پوست چك بدهد و يا از كارت اعتباري استفاده كند به طور اتوماتيك به او به نظر يك سارق نگاه مي شود و درگيري و آشفتگي فراوان برايش پيش مي آيد.
شما به راحتي مي توانيد بي اعتمادي را كه از راه هاي مختلف فهمانده مي شود تشخيص دهيد. مثلاً من در فروشگاهي براي خريد مي روم. زن سفيدي با لباس هاي زيبا به طرف من كه مي رسد كيف دستي اش را محكم در بغل مي گيرد و در حين اين كار به من هم با لبخند بسيار تصنعي نگاه مي كند. در معابر عمومي برخوردها با زنان سالخورده هم توهين آميز است. مردم نمي توانند آنها را هم تحمل كنند. در فرهنگ ما وحشت بسيار گسترده اي در بالا رفتن سن ديده مي شود و اين ترس بر ضد كساني است كه ما را بيشتر به ياد پيري اجتناب ناپذيرمان مي اندازند.
بهايي كه مي پردازيم
زنان هميشه از مزاحمت هاي خياباني صدمه ديده و اين روي اعتماد به نفس آنها اثر نامطلوب دارد. بالاتر از همه اينها تجاوزهاي جنسي در خيابان است كه آثار وخيم آن به منزله دو نيم شدن زن است.
وقتي مرداني در خيابان به من و بدن من اهانت مي كنند. آنقدر احساس حقارت مي كنم كه مي خواهم خود جنسي ام را نفي كنم، و از آن جدا شوم. آن را از خود بيگانه مي بينم زيرا با آن بي ارزش و كثيف مي شوم.
هر چقدر زني بخواهد بدن خويش را از وجودخود جدا كند، زماني كه مورد اذيت قرار مي گيرد اين آگاهي در او ايجاد مي شود كه بدن مال او و او بدن خويش است. اين نه تنها بدن زن است كه از سوي مردان به چيزي زشت و كثيف تشبيه مي شود، بلكه همان طور كه ساندرا بارت كي توضيح مي دهد وقتي زني در حال قدم زدن در ميان گل ها و لذت بردن از روزي قشنگ است، اين لحظات با تهاجم مردي وبا گفتن كلمه اي خراب شده و زن از شرم سرخ مي شود، عضلات و حركاتش فشرده و خشك مي شود، بدنش؛ بدني كه تا چند لحظه پيش به راحتي در آن جاي داشت پر از خود آگاهي شده، نگران و مراقب رفتار و حركات خويش مي شود. در اين جا به يك شيئ بدل مي شود. لذت ديدن گل هاي سنبل و لاله و رز از سرش مي پرد. آن چه او احساس مي كند شرم توأم با خشم و جنون است. ديوانگي او از شرم و خشم شبيه كسي است كه خودآگاهي او را ديگري اشغال و به آن حمله كرده است. شرم خود پرقدرت او را به حالت شيئي ناچيز تقليل داده است زن ها بهاي بالايي براي احساس خشم و خودآگاهي كه از تجربه در اماكن عمومي برايشان پيش مي آيد، مي پردازند. بيشتر ما خوب و مهربان بار آمده ايم و به ما آموخته اند كه به مهربانيها ارزش دهيم و ما مايليم به اين راه ادامه دهيم. اما اگر بخواهيم در معابر عمومي دوام بياوريم، بايد هميشه هشيار و بيدار و مواظب خود باشيم و در برخورد با بيگانگان آنها را به صورت بدترين و نه بهترين موجودات به حساب آوريم اين زنان را در تنگنا قرار مي دهد. هر وقت كه از خانه بيرون مي روم قبول مي كنم كه برايم خطرات احتمالي وجود دارد مثل اين است كه آدم با ماسك راه برود. اين به انرژي فراوان احتياج دارد و بسيار خسته كننده و مرگبار است كه هميشه در حال ترس و مواظب اطراف خود باشيم.
در مترو، خيابان، بازار بايد مراقب هر حركتي از طرف مردان بود و بسيار بالاتر از همه من واقعاً مني را كه بايد از خود بسازم دوست ندارم. دوست ندارم كه با هر مردي در كوچه و بازار برخورد دارم به صورت يك متجاوز جنسي يا سارق بالقوه نگاه كنم. مي دانم كه اين كار الزامي است، اما اين مخالف ايده انسان دوستانه من است كه مخالفم كسي از شك داشتن بهره برد.
سبب احساس بي اعتمادي و زوال انرژي و توانايي زن احساس ترس بي اندازه است ممكن است ترس مشوق ما براي اقدام به محافظت اثر خويش باشد، بنابراين فايده بخش است كه امروزه زنان در محل هاي عمومي دچار ترس از جنايات احتمالي هستند اما زندگي در وحشت و اضطراب براي ما اصلاً خوب نيست. حتي، اگر خود قرباني نبوده ايم باز در اين فكريم كه مبادا روزي به دام افتيم و دنبال چاره اي كه اين خطر را كاهش دهيم. ترس مثل بي اعتمادي انرژي ما را مي بلعد، انرژي را كه مي توانيم در راه بهتر شدن وضع موجود صرف كنيم و بالاخره بالاترين خطري كه هم فعاليت ما را هم خلاقيت ما را تحت الشعاع قرار مي دهد ترس است. اگرچه رفتن زنان به مكان هاي مختلف با هيچ قانوني منع نشده است اما وجود جنايات وحشيانه بر ضد زنان و اعمالي ناخوشايند نظير مزاحمت هاي خياباني سبب مي شود كه فكركنيم چنين قوانين مدون شده اي وجود دارد. اين كه مي شنويم رژيم هاي قهاري در لهستان حكومت نظامي برقرار مي كنند وحشتناك است و از اين كه در آمريكا زنان مخصوصاً زنان تنها كه در شهرها زندگي مي كنند مجبور بوده اند سال هاي متمادي تا زمان محدودي نه تنها در شب بلكه در روشني روز احساس امنيت در اماكن عمومي نداشته باشند وحشتناك تر است. آنها انگار هميشه در فشار قوانين حكومت نظامي عمر مي گذرانند.
ترجمه: منير تيموري
نوشته: مري آلن دانون لينداتي
|