سرخوردگي داوطلبان كنكور از شكست در گفت وگو با دكتر مجيد ابهري جامعه شناس و متخصص علوم رفتاري
مينا شهني
آنچه از نظرها پنهان مي ماند معمولاً رفتار پدر و مادر با فرزندي است كه براي كنكور آماده مي شود. رفتارهاي نادرست والدين سبب بروز مشكلات روحي خاصي براي فرزندان است.
دكتر مجيد ابهري جامعه شناس و متخصص علوم رفتاري درباره اين آسيب ها به ويژه درباره كساني كه در كنكور قبول نشده اند پژوهش كرده است.
وي معتقد است كنكور ملاك سواد جوانان نيست. اين كه گروهي تصور مي كنند هر كس كنكور قبول نشود دانش كافي نداشته برداشتي است كه عوام از كنكور دارند.
ابهري درباره فشارهاي ناشي از رد شدن در كنكور كه منجر به خودكشي گروهي از جوانان شده است تحقيق كرده و در اين باره مي گويد: خودكشي پس از نتايج كنكور بيشتر در ميان داوطلباني است كه خانواده شان اعتقاد عميقي به قبولي آنها در كنكور داشته است. گفت وگوي ما درباره بررسي نتايج تحقيق و پژوهش اين جامعه شناس را مي خوانيد.
در معيارهاي جامعه فرد موفق كسي است كه تحصيلات دانشگاهي دارد؟
اين يك معيار ظاهري است. درواقع داشتن تحصيلات عاليه در جامعه براي اين كه فرد از نظر مردم به يك آدم موفق تبديل شود يك معيار ظاهري براي يك آدم موفق محسوب مي شود. واقعيت اين است كه موفق به جواني مي گويند كه وضعيت مالي خوبي داشته باشد. يعني ماشين مدل بالايي داشته باشد و اگر كسي تحصيلات عاليه در داخل يا خارج از كشور داشته باشد درصورتي كه از وضعيت مالي مناسبي برخوردار نباشد فرد موفقي محسوب نمي شود.
پس چه چيز سبب مي شود جوانان به دانشگاه هجوم ببرند؟
از نظر آسيب شناسي اجتماعي به نظر مي رسد جوان ها به اميد دستيابي به يك آينده بهتر و پولدار شدن به سوي تحصيل رهسپار شوند. قبلاً در پاسخ به سؤال كليشه اي «علم بهتر است يا ثروت؟» بي درنگ همه پاسخ مي دادند علم، اما امروز كمتر كسي است كه پاسخي غير از ثروت داشته باشد.
ريشه اين تغيير سليقه در كجاست؟
هر چقدر روحيه رفاه طلبي و مصرف گرايي در جامعه بيشتر باشد به ضرر زندگي معنوي جوانان است. يعني جوان هاي ما از زندگي معنوي فاصله مي گيرند. در اين شرايط يك زندگي پرهيزكارانه را بسياري از جوانان نمي پسندند. همين زيرساخت سبب مي شود كه اگر هم جوان ها به دانشگاه روي مي آورند به دليل دستيابي به شرايط رفاهي بهتري باشد.
رد شدن در كنكور به معني كم سوادي است؟
كنكور ملاك سواد جوانان نيست. اين كه گروهي تصور مي كنند هر كس كنكور قبول نشود دانش كافي نداشته برداشتي است كه عوام از كنكور دارند. قبول شدن در كنكور علاوه بر معلومات كافي نيازمند سرعت انتقال دانسته ها، سرعت تست زني، آرامش فكري و فاكتورهاي زياد ديگري است كه به هر دليل داوطلب در يكي از اين موارد دچار مشكل شود موفقيتش تحت الشعاع قرار مي گيرد به هر دليلي كه داوطلبان نتوانند به راحتي پاسخ صحيح را انتخاب كنند در كنكور شكست مي خورند. اما نمي توان عدم قبولي در كنكور را دليلي بر بي سوادي جوانان دانست.
فكر مي كنيد خانواده هاي داوطلبان در اين زمينه با شما هم عقيده اند؟
به نظر مي رسد براي خانواده ها دلايل بزرگي وجود دارد و با اصرار و سماجت فقط خواستار به دست آوردن نتيجه دلخواهشان در كنكور فرزندان هستند. چشم و همچشمي كه ميان اعضاي خانواده با خانواده هاي دوست و فاميل وجود دارد يكي از مهم ترين دلايل بروز شماتت هاي مخفي والدين در صورت عدم پذيرش در كنكور است.
همين ماجرا سبب مي شود كه خانواده فشار مضاعفي را بر فرزندش براي قبولي در كنكور وارد كند.
پذيرفته نشدن در كنكور ملاك بي سوادي فرزندشان نيست، دلايل رواني هم در اين گيرودار نقش بزرگي را بازي مي كند. توصيه ديگر من به ويژه به پدر و مادرها اين است كه فرزندشان صرفاً در نقش يك دكتر يا مهندس نمي تواند خدمت مفيدي به جامعه داشته باشد. هويت هاي ديگر اجتماعي هم مي تواند موثر باشد
همين فشارها سبب خودكشي گروهي از جوانان مي شود؟
اين فشارها تاثير و دخالت مستقيمي در انگيزه جوانان هنگام خودكشي دارد. برخي از داوطلبان پس از خودكشي ناموفق خود گفته اند كه براي خانواده شان اين باور امكان پذير نيست كه پس از صرف هزينه هاي زياد با نتيجه اي برخلاف ميلشان روبه رو شوند. در واقع جوانان پس از خودكشي هاي ناموفق مي گويند «خانواده ام نمي تواند درك كند كه من سواد كافي براي قبول شدن در دانشگاه را داشته ام.»
اغلب اين خودكشي ها در چه گروهي از داوطلبان انجام مي شود؟
خودكشي پس از نتايج كنكور بيشتر در ميان داوطلباني است كه خانواده شان اعتقاد عميقي به قبولي آنها در كنكور داشته است. جواناني كه با بحران روبه رو مي شوند غالباً جواناني هستند كه قبولي آنها از سوي خانواده صددرصد تضمين شده است. حتي بسياري از آنها را پيش از اعلام نتايج آقا يا خانم دكتر و مهندس صدا مي كنند. خانواده با بروز اين رفتارها عرصه زندگي را بر جوان تنگ مي كند و انتظارات بالايش را به جوان تحميل مي كند.
خانواده اين داوطلبان از فشار وارده بر آنها آگاه هستند؟
نه، خانواده ها معمولاً با قصد و نيت خاصي اين كار را انجام نمي دهند. وقتي با اين خانواده ها صحبت مي شود و ابعاد وضعيت رواني فرزندانشان توضيح داده مي شود معمولاً با افسوس از ناآگاهي خود بر اين فرضيه صحه مي گذارند كه تنها خواسته شان موفقيت علمي شغلي فرزندشان بوده است.
اين اظهارنظرها پس از خودكشي انجام مي شود؟
همه خانواده ها پس از خودكشي فرزندشان متوجه فشار روحي وارد بر او خواهند شد. جالب است بدانيد افرادي كه خودكشي كرده اند معمولاً براي اولين بار در كنكور شركت كرده و شكست خورده اند. اما تاب تحمل اين شكست را نداشته اند. خانواده ها غالباً پس از بروز چنين مشكلاتي دريافته اند كه رفتار غلطي دارند.
شما پس از نتايج امسال مورد خودكشي كه منجر به فوت شود داشته ايد؟
گمان مي كنم شش مورد منتهي به مرگ داشته ام كه همه خانواده ها با اظهار ناآگاهي از شرايط ويژه داوطلب پشيماني عميقي را تحمل كرده اند. در يكي از اين موارد مادري با حسرت مي گفت: «اي كاش به فرزندم نمي گفتم كه اگر كنكور قبول نشود بچه من نيست.»
شما چه رفتاري را مناسب ارزيابي مي كنيد؟
خانواده ها بايد بدانند كه رقابت كنكور يك رقابت تنگاتنگ است. عدم آگاهي در اين زمينه سبب مي شود تا پدر و مادر بر فشار وارد بر فرزندشان بيفزايند و گمان كنند كه مانند امتحان مدرسه هر چه بيشتر به بچه فشار بياورند نمره بهتري كسب خواهد كرد حال آن كه كنكور نمره حداقل و حداكثر ندارد و به معناي واقعي يك مسابقه است كه هر سال در كشور ما اجرا مي شود.
برخورد غيراصولي خانواده ها با داوطلب به جاي اين كه به روحيه داوطلب كمك كند، سبب مي شود كه داوطلب در بحران بدتري فرو رود. به جاي دلداري دادن به او تقريباً همه خانواده ها سرخوردگي فرزند را بزرگتر از حد واقعي جلوه مي دهند.
قبولي در كنكور به نظر شما يك امتياز محسوب مي شود؟
قبولي در كنكور يك فن است. خيلي از جوان هايي كه قبول مي شوند در اين فن مهارت دارند. گاهي مي بينيم كه حتي بنيه لازم را براي ادامه تحصيل ندارند. بسياري از اين جوانان هرگز فارغ التحصيل نمي شوند. من معتقدم قبول شدن در كنكور ملاك سواد نيست هرچند عدم قبولي هم ملاك بي سوادي مطلق نيست.
علاقه در ادامه تحصيل نقش مهمي دارد؟
يك تلاش منفي هميشه از سوي خانواده انجام مي شود. انتخاب رشته معمولاً توسط خانواده انجام مي شود. همين امر سبب مي شود كه جوانان با بي علاقگي تحصيلشان را آغاز كنند و شايد يكي از دلايلي كه سبب مي شود جوانان فارغ التحصيل نشوند همين بي علاقگي است.
بچه ها هم معتقدند كه به رشته شان علاقه ندارند؟
۹۰ درصد از كساني كه من با آنها گفت وگو كرده ام به صراحت مي گويند كه به رشته تحصيلي شان علاقه ندارند. بيشتر بچه ها مي گويند كه به اصرار خانواده و براساس مصلحت انديشي خانواده هاشان رشته انتخاب شده و آنها به ناچار در همان رشته ادامه تحصيل داده اند.
چه رشته هايي بيشتر مورد پسند خانواده هاست؟
خانواده ها معمولاً نه به سبب علم اندوزي و بالا رفتن سطح علمي فرزندشان كه براساس موقعيت شغلي و مالي رشته تحصيلي را انتخاب مي كنند. هيچ كس فكر نمي كند كه يك پليس خوب، يك مكانيك علاقه مند و يا حتي يك باغبان آگاه مي تواند براي جامعه مفيدتر باشد. در واقع انتخاب رشته براي بچه ها از يك ديد تجملاتي بهره برده است. آينده مادي خوب مهم ترين فاكتور براي انتخاب رشته است. مثلاً ۹۰ درصد كساني كه در رشته پزشكي تحصيل مي كنند تمايل دارند كه پزشك جراح قلب بشوند. اين انتخاب نيز تحت فشار و سليقه خانواده انجام مي شود و جالب است كه بدانيد هيچ كدام از اينها انگيزه شان را نجات جان آدم هاي بيشتري نمي دانند بلكه بي درنگ در پاسخ به اين كه انگيزه شان از انتخاب رشته چيست؟ مي گويند «چون درآمدش بهتره.»
خانواده ها هيچ فكر نمي كنند بي توجهي به علاقه فرزندان عواقب ناگواري دارد؟
اصلاً اين آگاهي در بين خانواده ها راه پيدا نكرده است. شايد خلاء اطلاع رساني سبب ناآگاهي خانواده شده است. پدر و مادرها هرگز تصور نمي كنند كه با فشاري كه به شكل مستقيم يا غير مستقيم به فرزندشان وارد مي كنند سبب آشفتگي و تباهي آينده اش خواهند شد. به نظر مي رسد اگر از آگاهي كافي برخوردار باشند هرگز با روش تحميلي با فرزندشان برخورد نخواهند كرد.
خانواده ها هرگز به اين آگاهي نمي رسند؟
در حال حاضر خانواده ها هنگامي به اين آگاهي مي رسند كه «كار از كار گذشته» يعني وقتي بچه شان ترك تحصيل كرد يا از دانشگاه اخراج و در پيچ و خم مشكلات زندگي دچار دردسرهاي بزرگي شده در آن صورت ممكن است خانواده به اين آگاهي برسد.
وقتي بالاخره فهميدند چه عكس العملي خواهند داشت؟
پشيماني همراه با عصبانيت. معمولاً تلاش مي كنند با دلايلي خودشان را تبرئه كنند كه البته نقشي در نتيجه كار نخواهد داشت فقط ممكن است براي فرزندان بعدي شرايط مناسب تري تدارك ببينند.
علاج قبل از وقوع چگونه ممكن مي شود؟
من گمان مي كنم همه چيز را مي شود در چند توصيه خلاصه كرد. اول اين كه به خانواده ها بگوييم پذيرفته نشدن در كنكور ملاك بي سوادي فرزندشان نيست، دلايل رواني هم در اين گيرودار نقش بزرگي را بازي مي كند. توصيه ديگر من به ويژه به پدر و مادرها اين است كه فرزندشان صرفاً در نقش يك دكتر يا مهندس نمي تواند خدمت مفيدي به جامعه داشته باشد. هويت هاي ديگر اجتماعي هم مي تواند موثر باشد. در نظر گرفتن علاقه مندي فرزند براي تعيين رشته تحصيلي اصلي ترين شرط براي موفقيت است،چرا كه بي توجهي به علاقه مندي فرزندان سبب به وجود آمدن درد مضاعفي براي آنان خواهد بود.