دو هفته قبل هيچ كس نمي دانست چگونه مي توان از تهران به پاكدشت ورامين رفت. اما حالا بعد از گذشت دو هفته حتي ساكنان اين حاشيه نشين پايتخت را هم همه مي شناسند! بدون تعارف، بايد گفت اين خصوصيت ما ايراني هاست. هر روز به روزمرگي مشغوليم و براي آن كه كم نياوريم وقتي يك اتفاق بزرگي آن هم بيخ گوشمان روي مي دهد چنان اظهارنظر مي كنيم كه گويا يك پا كارشناسيم! آن جمعه كذايي كه خبر دستگيري و برملاشدن جنايت هاي دو جوان در حاشيه پايتخت درسايت اطلاع رساني پليس منتشر شد هيچ كس حاضر نبود درباره آن «ماجرا» سخن بگويد ولي حالا همه راجع به يك «فاجعه» اظهارنظر مي كنند.
حالا ديگر شكي براي اظهاركنندگان باقي نمانده كه نيروي انتظامي مسئوليت بروز چنين فاجعه اي را آن هم در طول ۱۸ ماه برعهده دارد. مسئولان دستگاه قضايي اعلام كرده اند كه به سرعت محاكمه دو جنايتكار را شروع مي كنند و همه خواستار شديد ترين مجازات و اجرايش در ملاءعام براي آنها هستند.
اما در اين ميان باز هم همه بيش از آن كه به تحليل ها و نظريات كارشناسي پايبند باشند اسير جو ملتهب ناشي از اين فاجعه ضمن مقصر قلمدادكردن اين و آن به دنبال جمع و جور كردن يك پرونده اند.
بگذاريد تعارف را كنار بگذاريم و حالا كه قرار است نخستين جمعه نيمه دوم سال و پاييز را به جاي لذت بردن از طبيعت خزاني به حاصل دست رنج دو جنايتكار بپردازيم بدون حاشيه و احساس جوزدگي اين كار را بكنيم.
شما مي گوييد پليس مقصر اصلي است، باشد، اما اندكي تحمل كنيد تا نكته اي را يادآوري كنيم. يك سال قبل دقيقاً در همين ايام با ماجرايي تلخ و اسفناك در استان فارس دست و پنجه نرم مي كرديم. همان ماجراي اذيت و آزار ۴۶ دختربچه كه اتفاقاً آنها هم هشت تا ۱۱ ساله بودند و پس از آن اذيت ها طلاهايشان نيز به سرقت رفته بود. حتماً به ياد داريد كه چه سريع دادگاه «محمد علي فيروزي» تشكيل شد و او سرانجام به اتهام ارتكاب اذيت و آزار ۳۶ دختربچه و سرقت طلاهايشان به اعدام محكوم شد.
اگر يادتان باشد روز ۱۰ اسفندماه هم در مرودشت فارس او را به دار مجازات آويختيم و بدين ترتيب پرونده را پايان بخشيديم. حتماً مي گوييد كار خوبي بود. بله درست بود اما چرا «محمد بيجه» و «علي غلامپور» كه در همان ايام مشغول ارتكاب جنايت هايشان بودند درس عبرت نگرفتند؟
به هرحال آنچه مسلم است اين كه مي توانيم در چنين آشوبي يكسري تقصيرات به گردن اين دستگاه و آن نهاد بيندازيم اما به نظر پسنديده نخواهد آمد كه با وجود همه اين به گردن انداختن تقصيرات باز هم مدتي بعد شاهد ماجرايي مشابه باشيم.
گويا روزمرگي و مشغوليت هاي پست هاي مختلف و وظايف متعدد به ما اجازه نداده است تا رفتار جنايي خود در چند سال اخير را بازبيني كرده و نقاط ضعف و قوتش را برجسته كنيم. روزي در زمانه تحميل جنگ هشت ساله ماجراي «مجيد سالك محمودي» كه دست كم ۴۰ زن و كودك را به قتل رسانده بود به دست تاريخ سپرديم و با توجه به فضاي آن زمان از كالبدشكافي اش شانه خالي كرديم. اما وقتي چند سال بعد با يك واقعه تلخ ديگر در پايتخت مواجه شديم چه كرديم؟ ماجراي «خفاش شب» و «غلامرضا خوشرو» چقدر برايمان تجربه شد. خوشرو تا اوايل تيرماه ۱۳۷۶ توانست ۹ زن و دختر جوان را به قتل برساند. دستگيري او برحسب اتفاق بود. اوايل مرداد ۱۳۷۶ نيز پس از اجراي مجازات شلاق به دار مجازات آويخته شد.
چيزي از اين ماجرا نگذشته بود كه يك «قاتل عنكبوتي در مشهد» توانست طي دو سال ۱۷ زن و دختر جوان را به يك روش به قتل برساند. «سعيد حنايي» پس از چند ماه در مرداد ۱۳۸۰ دستگير شد و سرانجام در فروردين ماه ۱۳۸۱ در زندان وكيل آباد و به دور از چشم ناظران عمومي مجازات شد.
آيا اين چند ماجرا آنقدر اثر بازدارنده داشت كه بتواند جلوي تكرار حوادث مشابه را بگيرد؟ نه، تيرماه امسال پليس آگاهي تهران برحسب اتفاق مردي افغاني را در فرمانيه دستگير كرد كه به قتل شش زن تا به حال اعتراف كرده است. واقعيت تلخ تر از اين است زيرا نه تنها نتوانستيم از تكرار حوادث مشابه جلوگيري كنيم بلكه نتوانستيم از تجربه حوادث قبلي به درستي در كار جنايي خود بهره ببريم و در كشف سريع تر و به كارگيري مجازات موثرتر و تحليل ماجراها از آن بهره ببريم.
اگر محمدعلي فيروزي طي دو سال در مرودشت كه محلي كوچك در جوار شيراز است توانست ۴۶ كودك را ربوده و مورد اذيت و آزار قرار دهد؛ بيخ گوش ما در پايتخت طي ۱۸ ماه دو جوان ۲۳ كودك و سه مرد و زن را به قتل رساندند.
پس با اين پيشينه به جاي آن كه همان ابتداي كار پليس را محكوم و مقصر بيابيد ماجرا را يك بار از اول مرور كنيم اما اين بازخواني هم به شكل سابق نباشد. اصلاً بياييد وارونه مطلب را بخوانيم!
محمد بيجه ۲۳ ساله و علي غلامپور ۳۱ ساله دو جوان از ۲۲ ميليون جوان ايراني اند. چرا نتوانستيم آن دو را در جمع آنهايي كه از سازمان ملي جوانان سكه و تقديرنامه گرفتند ببينيم؟ چرا آنها را در جمع برگزيدگان كنكورسراسري نديديم و از همه مهم تر چرا اين دو را در سياه ترين شكل ممكن در جايگاه دو جنايتكار سنگدل ديديم؟
آن دو جنايتكار
محمد بيجه متهم رديف اول جنايت هايي كه اينك همه ما را به واكنش واداشته تا درباره اش اظهارنظر كنيم و به فكر تحليل هاي كارشناسانه بيفتيم ۲۳ ساله و در تربت حيدريه متولد شده است. او تا پنج سالگي در ديار خود زندگي و بعد به همراه خانواده اش مهاجرت كرد. از آن جا كه خانواده اش نمي توانستند در خود تهران ساكن شوند در حاشيه نزديك به متن پايتخت ساكن شدند و بدين ترتيب به جمع قيامدشتي ها پيوستند. او تنها تا كلاس پنجم ابتدايي تحصيل كرد و پس از ترك تحصيل به فعاليت هاي كاذبي چون جمع آوري زباله و نان خشك روي آورد.
به گزارش سايت اطلاع رساني پليس زماني كه اومشغول چنين فعاليت هايي بود در بيابان هاي اطراف مورد تجاوز دو مرد بزرگسال قرار گرفت و به شدت از ناحيه سر دچار آسيب شد و تا مدت ها علت را تصادف بيان مي كرد. محمد ۱۷ يا ۱۸ ساله بود كه عاشق يك دختر افغاني شد اما به دليل مخالفت هاي خانواده از اين كار نتيجه اي نمي گيرد. او يك بار ديگر در عشق شكست مي خورد. زيرا به دخترعمه اش علاقه مند شده بود ولي با قبول شدن او در دانشگاه ماجرا به كلي منتفي مي شود. پس از اين به كار در كوره آجرپزي مشغول مي شود. بنابر اعترافات محمد، وي در اسفندماه ۱۳۸۱ و در روز عاشورا در پي يافتن پسربچه اي كه در ميانه دسته ها گريه مي كرد نخستين جنايت خود را رقم زد و دومين جنايت وي نيز در فروردين ۱۳۸۲ به وقوع پيوست.
علي غلامپور كه به گزارش سايت اطلاع رساني پليس از هوش و ذكاوت كمتري نسبت به همدست خود برخوردار است ۳۱ ساله و متولد گنبدكاووس است. مادرش را در دوران طفوليت از دست داده است. او را با ترياك و خوراندن آن بزرگ كرده اند و هرگاه كه در طفوليت بدخلقي داشته به اين شيوه آرامش مي كرده اند. در هشت سالگي براي نخستين بار به جرم حمل ترياك دستگير مي شود. هشت سال قبل با محمد بيجه آشنا و در پي اين آشنايي با وي دوست صميمي شد.
سايت اطلاع رساني پليس درباره اين جوان گزارش مي دهد كه وي سابقه داشتن ارتباط نامشروع با زنان خياباني داشته ولي بعد بيجه را ترغيب به آزار كودكان مي كند.
محل زندگي دو جنايتكار
محل جنايت دو متهم اصلي پرونده مرز ميان پاكدشت ورامين و قيامدشت شهرري است. آنها بيشتر در خاتون آباد مرتكب جنايت شده اند.
اين نقطه جغرافيايي البته جايي دور افتاده نيست. همين دور و برها نزديك محل اقامت ماست البته به شرطي كه شلوغي و مشغله تهران و زندگي در آن بگذارد ببينيم. پاكدشت از شمال به دماوند، از شرق به گرمسار،از غرب به منطقه ۱۵ تهران و از جنوب به ورامين محدود شده است. اين شهر همان گونه كه تهران شكل هندس مشخصي ندارد شكل هندسي معيني ندارد و در پي تخريب شديد اراضي كشاورزي احداث شده است.
هشت كيلومتر طول و ۵/۴ كيلومتر عرض روستاهاي «مامازان»، «پلشت» و «قوهه» را هم تحت پوشش خود قرار داده است و مي توان گفت پاكدشت عمري ۲۰ ساله دارد. جمعيت ۳۱ هزار نفري سال ۱۳۵۵ آن اينك در سال ۱۳۸۳ به ۳۰۰ هزار نفر افزايش يافته اند و بدين ترتيب طي ۲۷ سال رشد هزار درصدي داشته است.
ساكنان پاكدشت به زبان هاي تركي، لري، كردي، فارسي و افغاني صحبت مي كنند و مي توان از آن استنباط كرد كه چه ميزان خرده فرهنگ هاي معارض در آن مستقر است! حضور جمعيت ۸۰ هزار نفري افغان ها در آن و خصوصيات فرهنگي آنان نيز از ديگر خصوصيات اين حاشيه نشين پايتخت است.
در ۵۲ كيلومتري جاده هاي پاكدشت كه ۲۰ كيلومتر آن آسفالت مناسب دارد حدود ۶۰ هزار منزل مسكوني وجود دارد كه ۸۰ درصد ساكنان اين منطقه فقط به عنوان خوابگاه از آن استفاده مي كنند و روزها براي كار راهي پايتخت مي شوند.
اين نقطه جغرافيايي حاشيه نشين پايتخت به دليل همجواري با جاده ترانزيت تهران ـ مشهد روزانه عبور ۸۰ هزار كاميون و خودروي سنگين و ۳۲۰ هزار خودروي سواري را شاهد است. فرماندار پاكدشت در پي وقوع ماجراي اخير در حوزه استحفاظي اش با اشاره به خصوصيات و ويژگي هاي اين منطقه به ايرنا گفته است: «تنها پنج مركز درماني در اين شهرستان وجود دارد كه سرانه آن براي هر ۶۰ هزار نفر يك درمانگاه به علاوه جمعيت ۸۰ هزار نفري افغان هاست.»
تبهكاران چگونه متولد مي شوند
بسترهاي تولد يك تبهكار كمتر مورد توجه قرار مي گيرد خصوصاً آن كه در قانون ما هيچ توجهي به علل به وجود آورنده جرم نشده است. نه تنها به دليل علل به وجود آورنده كه اسباب وقوع جرم و نيت و انگيزه مجرم هم توجهي نشده است.
با اين همه از بررسي وضعيت ۴۹ هزار و ۶۲ مددجوي كانون اصلاح و تربيت در فاصله سال هاي ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۲ مشخص شده است كه ۵۴ درصد آنان در محله هاي جرم خيز زندگي مي كنند و ۶۴ درصد ترك تحصيل كرده اند. محمد بيجه به عنوان متهم رديف اول تنها تا كلاس پنجم ابتدايي تحصيل كرده بود و علي غلامپور نيز شرايط مشابهي داشته است.
۹۴ درصد از مددجويان در خانواده هايشان بزرگ شده اند كه همين مسئله بيانگر وجود مشكلات اساسي و بنيادي بين مددجويان و نوجوانان است. ۵۴ درصد مددجويان در تحصيلات خود مشكلاتي داشته اند. در سال ۸۲ بيشترين مددجويان ترك تحصيل و يا از مدرسه اخراج شده بودند.
در بررسي وضعيت اين تعداد مددجو مشخص شده است كه ۶۱ درصد از آنان دوستان ناباب داشته اند. اين رقم مربوط به سال ۸۱ است كه در سال ۸۲ اين شاخص به ۴۲ درصد رسيده و بايد اميدوار بود در اين مسئله توجهي مضاعف شود تا باز هم از نرخ اين شاخص كاسته شود.
قربانيان فراموش شده
وقتي آن كودك آزار مرودشتي به دام افتاد و مشخص شد كه او ۴۶ دختر ۸ تا ۱۱ ساله را ربوده و پس از آزار و اذيت كه گاه مقابل برادران كوچك آنان بوده رها كرده است يك نكته برجسته شد. به اعتقاد همه كارشناسان مسايل و آسيب هاي اجتماعي هركس در خردسالي و كودكي مورد خشونت و اذيت قرار گيرد در بزرگسالي اين مسئله را به شكلي انتقامجويانه منعكس مي كند. بر همين اساس كساني كه در كودكي مورد تجاوز و سوءاستفاده جنسي قرار گرفته اند عمدتاً به فكر انتقامجويي هستند.
همان طور كه محمد بيجه چنين كرد. او در اين باره مي گويد: «وقتي قربانيانم را مي كشتم و جاري شدن و ريختن خون آنها را مي ديدم بيشتر ارضا مي شدم ...»
موضوعي كه همان موقع درباره ۴۶ قرباني مرودشتي مطرح بود اين كه اگر فارغ از مجازات مرتكب، فكري به حال قربانيان نكنيم ۴۶ مستعد ارتكاب جرم را براي سال ها بعد آماده به خدمت داريم تا منتظر تبهكاري هايشان باشيم.
البته اين ماجرا به مرودشت ختم نمي شد. تنها در سال ۸۲ ، ۲۳ كودك در تبريز و ۹ كودك در مشهد مورد اذيت و آزار جنسي قرار گرفتند و مرتكبان آن اعدام شدند. در همين پاكدشت و در آبان ۸۲ مردي جوان توسط ماموران امر به معروف و نهي از منكر به دام افتاد كه به اذيت و آزار ۱۵ پسربچه اعتراف كرده بود.
با اين وضع و تنها از يك بررسي سرانگشتي ۹۳ كودك كه ما خبر داريم مورد اذيت و آزار جنسي قرار گرفته اند، وجود دارند. اگر به درستي آنها را مورد مشاهده و درمان رواني قرار ندهيم آنان عقده سنگيني را بر دوش حمل مي كنند و معلوم نيست چند سال ديگر در كجاي ايران انتقام آن را بگيرند؟!
حال با همه آنچه گفتيم ببينيد ارزش اين را دارد كه به سرعت و شتابزده و از سر آرام كردن مردم آسيب ديده و مضطرب كاري كنيم كه اصل ماجرا باقي بماند؟ چه فايده اي دارد امروز همه تقصيرات را به گردن پليس بيندازيم. بله درست است كه عبدا... رمضانزاده سخنگوي دولت در گفت وگويي با خبرگزاري فارس مي گويد: اگر وزارت كشور خود را مسئول نيروي انتظامي مي داند بايد پاسخگو باشد، يا محمدعلي ابطحي معاون پارلماني رئيس جمهور مي گويد: نيروي انتظامي مسئول مستقيم اين ماجراست، يا وزارت اطلاعات پليس را مقصر مي داند. اما آيا بسترهاي وقوع جرم و افزايش هزار درصدي جمعيت پاكدشت و رشد بي رويه و بي نظم آن هم بر عهده پليس است؟
آيا موثر نبودن مجازات هاي قبلي در اين حوزه هم تقصير پليس است.
دكتر محمد آشوري استاد جرم شناس دانشگاه تهران و رئيس موسسه جرم شناسي دانشكده حقوق درباره مجيد سالك محمودي مي گويد: «همان موقع از دستگاه هاي مربوط خواستيم او را كه قاتل ۴۰ زن بود در اختيارمان قرار دهند تا شخصيت و وضعيت منجر به جرايم او را بررسي كنيم اما آنقدر تعلل شد تا به طرز مرموزي وي در زندان خودكشي كرد و فرصت از دست رفت.»
اگر بپذيريم كه طي اين سال ها درباره بررسي شخصيت مجرمان به اشتباه كاري نكرده ايم الان تا دير نشده بهتر است سراغ امثال دكتر آشوري و دهها جرم شناس و آسيب شناس اجتماعي برويم و قبل از هر اقدام شتابزده با يك روش علمي چاره اي براي آينده بينديشيم.
سينا قنبرپور