نويسندگان و ناشراني كه به معرفي كتاب خود در ستون خواندني ها تمايل دارند مي توانند يك نسخه از اثر خود را به نشاني خيابان آفريقا، بلوار گلشهر، مركز خريد آي تك، طبقه چهارم،بخش داستان ارسال كنند.
ديگر زنده نيستم
غول هاي يخي
نوشته: رسول آباديان
ناشر: مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران
غول هاي يخي سومين كتاب نويسنده جوان رسول آباديان است كه اولين رمان او محسوب مي شود. اولين كتاب او در سال ۱۳۷۹ با عنوان «هفت گفت وگو» يك كتاب ژورناليستي در حيطه ادبيات بود. در سال ۱۳۸۰ اولين مجموعه داستاني آباديان با عنوان «سايه ظهر يك نفر» به بازار عرضه شد. در غول هاي يخي آباديان به دنبال خلق فضايي تازه و خواندني از يك روايت است. در بخشي از اين كتاب مي خوانيم:
«... من يتيمي بچه هايم را به چشم ديدم و بيوه شدن زنم را. تنهايي زن جوانم مثل خوره روحم را مي خورد و بي سرپرستي بچه هايم مانند بختكي بر تمامي وجود و وجدانم سايه انداخته. بريده روزنامه ها در مورد مردنم و چگونگي مرگم را به ديوار چسبانده اند تا كاملاً باورم شود كه ديگر زنده نيستم، شايد سرگذشت آدمي كه مجبور شد دوبار بميرد براي همه جالب و خواندني باشد و من همان آدم هستم...».
«... عقرب ... اين نام دوپهلو كه به آن معروف شده بودم حسي از غرور از يك طرف و حس كينه بي موردم در مورد زندانيان را از طرف ديگر به مشغوليت ذهن ناچيزم اضافه كرد...»
فيلسوف كهنه پرست
زندگي سراسر حل مسئله است
نوشته: كارل پوپر
ترجمه: شهريار خواجيان
ناشر: مركز
شماري از مهم ترين آراء و نظرات كارل پوپر، فيلسوف نامدار قرن ۲۰ كه در سال هاي پاياني عمرش آنها را اعلام كرده، در كتاب «زندگي...» گردآوري شده است. اين نظرات همچون ديدگاه هاي پيشين اين فيلسوف، واكنش هاي متفاوتي را در كشورهاي غربي طي آن سال ها برانگيخته كه البته در ايران هم معمولاً چنين بوده است.
در بخشي از اين كتاب آمده: «... اين به ويژه براي من مهم است كه آنچه مي خواهم بگويم مورد اعتماد كامل قرار نگيرد. مسلماً ترجيح مي دهم كه به آن با حداكثر ترديد نگريسته شود. من برخلاف بسياري از همكاران فيلسوف خود، راهبري نيستم كه شاهراه هاي جديد و مسيرهاي جديدي را بشارت دهم. من يك فيلسوف كاملاً كهنه پرست هستم كه به يك فلسفه كاملاً از مد افتاده باور دارد، يعني يك فلسفه متعلق به عصر گذشته، عصر خردگرايي و روشنگري. من به عنوان يكي از آخرين مبارزان خردگرايي و روشنگري به رهايي نفس انسان از طريق معرفت باور دارم... بنابراين مي خواهم به روشني تمام بگويم كه من معرف ديدگاهي هستم كه در همان ۱۵۰ سال پيش به عنوان ديدگاهي كاملاً خطا و منسوخ نگريسته مي شد.»
با كولي ها روون و كولي ها
نويسنده: اميلي رودا
ترجمه: نسرين وكيلي
ناشر: افق
قسمت دوم مجموعه رمان هاي روون به آمدن تعدادي كولي به روستاي محل اقامت روون نوجوان اختصاص دارد كه حضور اين كولي ها، ماجراهاي مختلفي را به وجود مي آورد.
در بخشي از اين رمان مي خوانيم:
«آرام مي وزيد. لكه هاي سفيد ابر آسمان را پوشانده بود. مردي با جاروي بزرگ دسته دار شاخ و برگ هاي خشك و سرگردان را روي سنگ فرش ها جارو مي كرد و توي كرت مي ريخت...جنب و جوشي در جمعيت بود، روون با به هم ريختن روياهايش سر را بالا گرفت اگدن قدم به جلو گذاشت.
با لبخندي بر لب شروع كرد: و حالا اگدن اگر گوش كنيد ما مردم رين داستاني براي شما داريم داستان جديدي است. داستاني از شهامت فراوان. قلب روون مي كوبيد خبر نداشت كه قرار است ماجراي سفر به كوه تعريف شود احساس كرد صورتش از گرما برافروخته شده است. آناد با غرور با آرنج به پهلوي او زد. قصه گو نيمه شگفت زده سرش را بالا گرفت روشنايي آتش روي موهاي او مي رقصيد با تمسخر گفت: با خوشحالي گوش مي دهم اگدن. به بچه هاي كولي ها كه پايين پاي او نشسته بودند چشمكي زد و بلند گفت: حالا به نظر شما مردم رين چه داستان جالبي براي ما دارند؟ شايد قهرماني نان هاي اگدن را از سوختن نجات داده؟ يا باغبان هاي شجاع رين دست خالي با طاعون حلزون جنگيده اند؟ معلوم نيست در اين داستان بايد منتظر چه جور وحشت هايي باشيم؟ فكرش مرا به لرزه مي اندازد.»