عوامل ازدواج موفق
|
|
محمدرضا رفيعي زاده
ازدواج موفق بستگي به عوامل مختلفي دارد كه خيلي از آنها را بايد در دوران نامزدي ارزيابي كرد. عوامل ديگري نيز در موفقيت زندگي زناشويي مؤثر است كه مي توان آنها را بعد از ازدواج شناخت. در ازدواج، سازش دايمي و از خودگذشتگي فراوان لازم است، ولي اگر زن و مرد قبل از ازدواج با يكديگر در برخي زمينه ها توافق داشته باشند، امكان سازش بعدي بيشتر خواهد بود. مهمترين عوامل مؤثر در ازدواج موفق عبارتند از:
رشد عاطفي و فكري
درجه رشد عاطفي و فكري فقط بستگي به سن ندارد چون افرادي پيدا مي شوند كه در سنين ۲۵ سالگي از نظر رشد عاطفي، فكري و اجتماعي كاملاً رسيده و بالغ هستند و برعكس اشخاصي وجود دارند كه در سنين خيلي بالاتر هنوز به رشد عاطفي اجتماعي نرسيده اند. از آنجايي كه رشد عاطفي، فكري با رشد هوشي رابطه مستقيم دارد لذا اختلاف زياد بين هوش و معلومات زن و مرد ممكن است باعث بروز اختلاف زناشويي بشود. آنچه به نظر لازم و ضروري مي رسد اين است كه زن و مرد فرق زيادي از نظر طرز تفكر و سليقه نداشته باشند چون در اين صورت با هم توافق نخواهند كرد. البته ممكن است در ازدواجي كه زن خيلي با هوش تر از شوهر خود باشد مسأله اي پيش آمد نكند ولي اكثراً خطر از هم پاشيدگي وجود دارد. رشد اجتماعي با رشد فكري عاطفي رابطه دارد چون فردي كه از نظر اجتماعي رشد كرده طرز سازش و همكاري را با افراد بهتر مي داند و به محدوديتهاي خود واقف است، انتظارات اجتماعي را درك مي كند و از بحران هاي دائمي زندگي جلوگيري مي كند. به عبارت ديگر پختگي رواني و رشد اجتماعي عاطفي باعث مي شود كه همسران معايب يكديگر را بپذيرند، نقايص يكديگر را بپذيرند، نقايص يكديگر را به رخ هم نكشند و در حالات مختلف انعطاف پذيري داشته و واكنش مناسب نشان دهند.
تشابه علائق و طرز تفكر
بايد قبل از وارد شدن به زندگي زناشويي مخصوصاً در دوران نامزدي در موضوعات مهم زندگي توافق نظر وجود داشته باشد. ثابت شده است كه توافقهاي زياد قبل از ازدواج روابط بعد از ازدواج را نيز محكم تر كرده و معني و مفهوم بهتري به زندگي زناشويي مي دهد. مثلاً چقدر در مورد سياست، اختلاف نظر يا توافق وجود دارد يا هر دو به يك اندازه اجتماعي و معاشرتي هستند يا هر دو راحت طلبند و ميل دارند هر شب شام را بيرون بخورند و يا اهل كتاب، مطالعه و بحث هستند. واقع بين بودن طرفين در حد لازم، خسيس و محافظه كار بودن يا ولخرج بودن هم مواردي است كه بايد در نظر گرفته شود. البته بايد خاطر نشان شود كه هميشه انتظار نمي رود كه زن و شوهر در همه موارد با يكديگر توافق كامل داشته باشند ولي براي اين كه خانواده سعادتمند و مستحكم شود توافق كلي در بيشتر قسمتهاي زندگي لازم و ضروري است.
عقايد مذهبي
امروزه عقايد مذهبي به قدري در سعادت كانون خانوادگي اهميت دارد كه روانشناسان و متخصصين علوم تربيتي ازدواج افراد از مذاهب مختلف را غيرعاقلانه مي دانند به خصوص اگر زن و مرد هر دو به عقايد مذهبي خود ايمان كامل داشته و انعطاف ناپذير باشند. صرف نظر از اختلاف نظر در موازين و عقايد مختلف كه در مذاهب وجود دارد تربيت كودكان بر حسب عقايد موضوعي است كه اكثراً اختلاف زناشويي را باعث مي شود. دخالت اولياي زن و شوهر و اين كه كودكشان كدام عقايد مذهبي را انتخاب نمايند باعث شدت اختلاف مي شود. ثابت شده است اعتقادات و نگرش هاي زن و مرد، اكثراً پس از ازدواج ادامه مي يابد و حتي اگر زن و شوهر از يك مذهب ولي داراي اعتقادات و ديد فلسفي متفاوت نسبت به اصول و موازين مذهبي خود باشند مثلاً يكي از آنها متعصب و به اصطلاح معتقد به اصول و فروع دين بوده و ديگري بي اعتقاد به موازين فوق باشد باز هم منجر به اختلاف عديده شده و مسائل ديگر زندگي را تحت الشعاع قرار داده و اكثراً باعث مراجعه به كلينيك اعصاب و روان مي شود. به هر صورت بهتر است كه قبل از وارد شدن به زندگي زناشويي، زن و مرد اين مطلب را مورد تعمق قرار دهند و مشكلات حاصله از آن را در نظر بگيرند.
تشابه تحصيلي و طبقاتي
چنانچه زوجين از لحاظ سطح تحصيلات و طبقه اجتماعي با يكديگر فاصله زيادي داشته باشند احتمال زيادي براي فراهم شدن شرايط ناسازگاري و همچنين درگيري بين آنان وجود دارد.
دختري از طبقه بالا، داراي تحصيلات دانشگاهي و برخوردار از تعليم و تربيت و شخصيت مطلوب اگر با جواني از طبقه پايين ازدواج كند كه از فهم مسائل اجتماعي عاجز است، آداب معاشرت نمي داند، تحصيلات اندكي دارد، از حيث لباس پوشيدن و آداب معاشرت و صحبت كردن اشكال دارد، دير يا زود ناآرامي و تنش بر زندگي آنان سايه خواهد افكند. زن از رفتار و گفتار و كردار همسر خود احساس خشم و نفرت مي كند و در حضور ديگران حقارت و شرمندگي بر او عارض مي گردد. هنگامي كه در صدد اصلاح رفتار همسر برمي آِيد ممكن است شوهر از تذكر زن خود آزرده و يا عصباني شود و بر تيرگي روابط افزوده گردد.
امكان دارد كه در عين اختلاف تحصيلي، زناشويي سعادتمندانه اي در اثر مديريت و درايت طرفين پديد آيد ولي بهتر است از ازدواجي كه در آن اختلاف تحصيلي و طبقاتي خيلي زياد است اجتناب كرد. زيرا هر چه زوجين از جهات مختلف با هم شباهت بيشتري داشته باشند امكان خوشبختي و سعادتمندي آنان، افزايش خواهد يافت.
تشابه علاقه به زندگي
زن و شوهر بايستي به زندگي و به ويژه ادامه زندگي زناشويي خود علاقه مند باشند. لازم است در جهان بيني طرفين، تمايل به بقا و لذت بردن از زندگي وجود داشته باشد. چنانچه يكي از زوجين علاقه زيادي به زندگي نداشته باشد و زير بار مشكلات عاطفي، اقتصادي، اجتماعي، خانوادگي و شغلي قد خم كرده باشد و در گفت وگوهاي خود از پوچي زندگي و رهسپاري به ديار نيستي نام ببرد در وضعيت رواني طرف مقابل خود نيز خلل وارد مي سازد.
شور و شوق زندگي، انجام فعاليتهاي روزمره، اميد به آينده و پيشرفتهاي آن، پرورش فرزندان و بزرگ كردن آنان و لذت بردن از ديدار فرزند و نوه، شادي آفرين و اميدبخش است و زندگي و گذر عمر را بر كام زوجين گوارا مي سازد.
منابع:
۱- احمدوند، محمدعلي،۱۳۸۲ بهداشت رواني، چاپ اول، تهران: دانشگاه پيام نور
۲- شاملو، سعيد،۱۳۷۸ بهداشت رواني، چاپ سيزدهم، تهران: انتشارات رشد
۳- ميلاني فر، بهروز،۱۳۷۴ بهداشت رواني، چاپ چهارم، تهران: نشر قومس
|