چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۳
عوامل ازدواج موفق
004035.jpg
محمدرضا رفيعي زاده
ازدواج موفق بستگي به عوامل مختلفي دارد كه خيلي از آنها را بايد در دوران نامزدي ارزيابي كرد. عوامل ديگري نيز در موفقيت زندگي زناشويي مؤثر است كه مي توان آنها را بعد از ازدواج شناخت. در ازدواج، سازش دايمي و از خودگذشتگي فراوان لازم است، ولي اگر زن و مرد قبل از ازدواج با يكديگر در برخي زمينه ها توافق داشته باشند، امكان سازش بعدي بيشتر خواهد بود. مهمترين عوامل مؤثر در ازدواج موفق عبارتند از:
رشد عاطفي و فكري
درجه رشد عاطفي و فكري فقط بستگي به سن ندارد چون افرادي پيدا مي شوند كه در سنين ۲۵ سالگي از نظر رشد عاطفي، فكري و اجتماعي كاملاً  رسيده و بالغ هستند و برعكس اشخاصي وجود دارند كه در سنين خيلي بالاتر هنوز به رشد عاطفي اجتماعي نرسيده اند. از آنجايي كه رشد عاطفي، فكري با رشد هوشي رابطه مستقيم دارد لذا اختلاف زياد بين هوش و معلومات زن و مرد ممكن است باعث بروز اختلاف زناشويي بشود. آنچه به نظر لازم و ضروري مي رسد اين است كه زن و مرد فرق زيادي از نظر طرز تفكر و سليقه نداشته باشند چون در اين صورت با هم توافق نخواهند كرد. البته ممكن است در ازدواجي كه زن خيلي با هوش تر از شوهر خود باشد مسأله اي پيش آمد نكند ولي اكثراً  خطر از هم پاشيدگي وجود دارد. رشد اجتماعي با رشد فكري عاطفي رابطه دارد چون فردي كه از نظر اجتماعي رشد كرده طرز سازش و همكاري را با افراد بهتر مي داند و به محدوديتهاي خود واقف است، انتظارات اجتماعي را درك مي كند و از بحران هاي دائمي زندگي جلوگيري مي كند. به عبارت ديگر پختگي رواني و رشد اجتماعي عاطفي باعث مي شود كه همسران معايب يكديگر را بپذيرند، نقايص يكديگر را بپذيرند، نقايص يكديگر را به رخ هم نكشند و در حالات مختلف انعطاف پذيري داشته و واكنش مناسب نشان دهند.
تشابه علائق و طرز تفكر
بايد قبل از وارد شدن به زندگي زناشويي مخصوصاً  در دوران نامزدي در موضوعات مهم زندگي توافق  نظر وجود داشته باشد. ثابت شده است كه توافقهاي زياد قبل از ازدواج روابط بعد از ازدواج را نيز محكم تر كرده و معني و مفهوم بهتري به زندگي زناشويي مي دهد. مثلاً  چقدر در مورد سياست، اختلاف نظر يا توافق وجود دارد يا هر دو به يك اندازه اجتماعي و معاشرتي هستند يا هر دو راحت طلبند و ميل دارند هر شب شام را بيرون بخورند و يا اهل كتاب، مطالعه و بحث هستند. واقع بين بودن طرفين در حد لازم، خسيس و محافظه كار بودن يا ولخرج بودن هم مواردي است كه بايد در نظر گرفته شود. البته بايد خاطر نشان شود كه هميشه انتظار نمي رود كه زن و شوهر در همه موارد با يكديگر توافق كامل داشته باشند ولي براي اين كه خانواده سعادتمند و مستحكم شود توافق كلي در بيشتر قسمتهاي زندگي لازم و ضروري است.
عقايد مذهبي
امروزه عقايد مذهبي به قدري در سعادت كانون خانوادگي اهميت دارد كه روانشناسان و متخصصين علوم تربيتي ازدواج افراد از مذاهب مختلف را غيرعاقلانه مي دانند به خصوص اگر زن و مرد هر دو به عقايد مذهبي خود ايمان كامل داشته و انعطاف ناپذير باشند. صرف نظر از اختلاف نظر در موازين و عقايد مختلف كه در مذاهب وجود دارد تربيت كودكان بر حسب عقايد موضوعي است كه اكثراً  اختلاف زناشويي را باعث مي شود. دخالت اولياي زن و شوهر و اين كه كودكشان كدام عقايد مذهبي را انتخاب نمايند باعث شدت اختلاف مي شود. ثابت شده است اعتقادات و نگرش هاي زن و مرد، اكثراً  پس از ازدواج ادامه مي يابد و حتي اگر زن و شوهر از يك مذهب ولي داراي اعتقادات و ديد فلسفي متفاوت نسبت به اصول و موازين مذهبي خود باشند مثلاً  يكي از آنها متعصب و به اصطلاح معتقد به اصول و فروع دين بوده و ديگري بي اعتقاد به موازين فوق باشد باز هم منجر به اختلاف عديده شده و مسائل ديگر زندگي را تحت الشعاع قرار داده و اكثراً  باعث مراجعه به كلينيك اعصاب و روان مي شود. به هر صورت بهتر است كه قبل از وارد شدن به زندگي زناشويي، زن و مرد اين مطلب را مورد تعمق قرار دهند و مشكلات حاصله از آن را در نظر بگيرند.
تشابه تحصيلي و طبقاتي
چنانچه زوجين از لحاظ سطح تحصيلات و طبقه اجتماعي با يكديگر فاصله زيادي داشته باشند احتمال زيادي براي فراهم شدن شرايط ناسازگاري و همچنين درگيري بين آنان وجود دارد.
دختري از طبقه بالا، داراي تحصيلات دانشگاهي و برخوردار از تعليم و تربيت و شخصيت مطلوب اگر با جواني از طبقه پايين ازدواج كند كه از فهم مسائل اجتماعي عاجز است، آداب معاشرت نمي داند، تحصيلات اندكي دارد، از حيث لباس پوشيدن و آداب معاشرت و صحبت كردن اشكال دارد، دير يا زود ناآرامي و تنش بر زندگي آنان سايه خواهد افكند. زن از رفتار و گفتار و كردار همسر خود احساس خشم و نفرت مي كند و در حضور ديگران حقارت و شرمندگي بر او عارض مي گردد. هنگامي كه در صدد اصلاح رفتار همسر برمي آِيد ممكن است شوهر از تذكر زن خود آزرده و يا عصباني شود و بر تيرگي روابط افزوده گردد.
امكان دارد كه در عين اختلاف تحصيلي، زناشويي سعادتمندانه اي در اثر مديريت و درايت طرفين پديد آيد ولي بهتر است از ازدواجي كه در آن اختلاف تحصيلي و طبقاتي خيلي زياد است اجتناب كرد. زيرا هر چه زوجين از جهات مختلف با هم شباهت بيشتري داشته باشند امكان خوشبختي و سعادتمندي آنان، افزايش خواهد يافت.
تشابه علاقه به زندگي
زن و شوهر بايستي به زندگي و به ويژه ادامه زندگي زناشويي خود علاقه مند باشند. لازم است در جهان بيني طرفين، تمايل به بقا و لذت بردن از زندگي وجود داشته باشد. چنانچه يكي از زوجين علاقه زيادي به زندگي نداشته باشد و زير بار مشكلات عاطفي، اقتصادي، اجتماعي، خانوادگي و شغلي قد خم كرده باشد و در گفت  وگوهاي خود از پوچي زندگي و رهسپاري به ديار نيستي نام ببرد در وضعيت رواني طرف مقابل خود نيز خلل وارد مي سازد.
شور و شوق زندگي، انجام فعاليتهاي روزمره، اميد به آينده و پيشرفتهاي آن، پرورش فرزندان و بزرگ كردن آنان و لذت بردن از ديدار فرزند و نوه، شادي آفرين و اميدبخش است و زندگي و گذر عمر را بر كام زوجين گوارا مي سازد.
منابع:
۱- احمدوند، محمدعلي،۱۳۸۲ بهداشت رواني، چاپ اول، تهران: دانشگاه پيام نور
۲- شاملو، سعيد،۱۳۷۸ بهداشت رواني، چاپ سيزدهم، تهران: انتشارات رشد
۳- ميلاني فر، بهروز،۱۳۷۴ بهداشت رواني، چاپ چهارم، تهران: نشر قومس

سلامت زندگي
بيماري قلبي ممنوع
004029.jpg
پيشگيري از درمان مهم تر است. هرگز ورزش و تقويت بدن خود را فراموش نكنيد. چون تنها در اين صورت است كه به خطر حمله قلبي و انفاكتوس و تصلب شرائين، جواب رد خواهيم داد!
بسياري از پزشكان قلب، به چند اصل مهم در اين رابطه، توجه فراوان نشان داده اند. آنها معتقدند مراعات اين اصول، به طور جدي، باعث تقليل بيماريهاي قلبي مي گردد. به عبارتي با توجه به اين اصول، تقريباً قادر خواهيم شد تا از وقوع بسياري از بيماريهاي قلبي، پيشگيري نماييم.
۱- يكي از مهم ترين عوامل حمله هاي قلبي، از كار انداختن عضلات بدن، در نتيجه ورزش نكردن مي باشد، همين امر، مسئول مستقيم ايجاد بيماريهاي قلبي است.
۲- آنهايي كه به طور مرتب و منظم، به فعاليت هاي بدني و تقويت جسماني مي پردازند، بيشتر از كساني كه توجهي به اين امر نمي نمايند، خطر حمله قلبي را از خود دور مي سازند.
۳- تمرين هاي بدني باعث مي شود شخصي كه مبتلا به حمله قلبي شده است، سريعتر بتواند حمله را دفع كند. البته اين نكته نيز قابل توجه است كه عوامل ديگر، از قبيل چاقي مفرط و استعمال دخانيات و ازدياد كلسترول مواد چربي موجود در خون و الكل، غالباً موجب حمله قلبي مي شود.
مطالعات فراواني كه در زمينه تمرين و ورزش بدني بر روي افراد مختلف به عمل آمده، نشان داده است آنهايي كه از طريق كارهاي جسماني امرار معاش مي كنند نسبت به كساني كه كار فكري دارند، كمتر در معرض خطر حمله قلبي قرار مي گيرند و در صورتي كه به طور ناگهاني، دچار چنين حملاتي شوند، بيشتر از دسته دوم، مقاومت كرده و عارضه را زودتر و سريع تر، رفع خواهند كرد.
اين نتايج، حتي درباره حيوانها نيز صدق مي كند. بدين ترتيب كه حيوان هايي كه مجبور به ادامه زندگي در قفس ها هستند، دچار افزايش نوعي از چربي، در جداره دريچه هاي قلب هايشان مي گردند كه همين امر موجب حمله قلبي آنان مي شود. بديهي است به دست آوردن چنين نتايج ناهنجاري كه حتي حيوانها نيز از آن نمي توانند مصون باقي بمانند مي بايد مورد توجه و عبرت افرادي قرار گيرد كه تمايل كمي نسبت به مسأله مهمي همچون تحرك دايمي خود دارند و ترجيح مي دهند بيشترين اوقات زندگيشان را صرف نشستن هاي طولاني و خوابيدن هاي زياده از حد نمايند.
مهشيد رستمي

خنده براي هر درد
004032.jpg
هاه.هاه.هاه. هو.هو.هو.هـ.ِ.هـ.ِهـِ
اينها روش هايي هستند كه بواسطه آن انگليسي زبانها صداي خنده را بر روي كاغذ مي آورند. اما به واقع اين اصوات در زبان شما چگونه نوشته مي شوند؟ اينكه ما چگونه صداي خنده را بنويسيم زياد مهم نيست. مهم آن است كه بدانيم خنده  امري عادي و مشترك در ميان همه افراد كره زمين است. همچنين ما مي دانيم كه خلق و خو و رفتارهاي اجتماعي افراد هر كشور با كشور هاي ديگر و يا هر شخص با شخص ديگر متفاوت است. و البته بايد متذكر شويم كه خنده هميشه با ماست، گرچه با گذشت زمان تغييرات زيادي يافته است. انسانها شايد تنها جانور ناطق در جهان باشند كه با صداي بلند مي خندند و يا تبسم مي كنند. البته به نظر مي رسد بعضي از حيوانات مثل سگ ها و اسب ها هميشه در حال تبسم كردن باشند. اما از آنجا كه ما نمي توانيم اين موضوع را صريحاً بيان كنيم احتمالاً در توانايي خنديدنمان  بي مانند يكتا هستيم. عده اي مي گويند كه اين توانايي خنديدن است كه انسان ها را از ديگر جانوران متمايز مي كند: مانند توانايي فكر كردن و خواب ديدن و... آيا خنديدن پديده اي است كه ذاتاً از هنگام تولد با شخص عجين شده است و يا انسان بعد ها آن را مي آموزد؟ مثلاً اگر دست وپا يا شكم كودكي را قلقلك دهيد بي شك مي خندد. يا اگر براي او شكلك درآوريد لبخندي بر لبانش نقش مي بندد. پزشكان معتقدند كه همه كودكان با توانايي خنديدن و لبخند زدن متولد مي شوند همان طوري كه با توانايي گريه كردن پا به اين دنيا مي گذارند. حتي كودكاني كه از نعمت بينايي محرومند باز مي توانند خنديدن را ياد بگيرند در حالي كه به طور قطع مي دانيم آنان خنديدن را از مادرانشان نمي آموزند. به عبارت ديگر خنديدن و لبخند زدن جزء خصوصياتي هستند كه ما را واقعاً يك انسان جلوه مي دهند.
خنده در طول زمان
چرا مي خنديم؟ پاسخ به اين سؤال كمي سخت است. مثلاً اتفاقاتي كه ۲۰ سال پيش خنده دار بودند ممكن است امروزه خنده آور نباشند و يا چيزي كه در يك كشور يا منطقه ديگر اصلاً خنده آور نباشد. اگر پيرامون مسئله «خنده» يا «بذله گويي» از مدتها قبل بنگريم احتمالاً حدس خواهيم زد كه انسانها قبل از اينكه شروع به تكلم كنند خنديدن را آموخته اند. اما آنان به چه مي خنديدند؟! شايد به حيواناتي كه درد مي كشيدند مي خنديدند و شايد بعد از پيروز شدن در يك نبرد تنها احساسي كه به آنان دست مي داد خنده بود. اصولاً دردها و ناكامي ها هميشه بهانه هاي خوبي براي به خنده آوردن مردم به شمار مي رفتند. مثلاً مدتي باب بود كه مردم از «دست انداختن همديگر» به خنده بيفتند و يا زماني ديگر بر اين عادت بودند، تا از ديدن افراد بيمار يا كساني كه نقص عضو دارند بخندند. با گذشت زمان جمعيت كثيري از مردم به شهرها مهاجرت كردند و بدين شكل بود كه گونه هاي ديگر خنده و مسخره بازي در ميان مردم رواج يافت. البته لازم به ذكر است كه هنوز امروزه عده اي از مردم از جوك هايي كه گفته مي شود ناراحت مي شوند عده اي ديگر نيز بر اين باورند كه يك دليل براي لطيفه گفتن و جوك ساختن و يا بيان داستانهاي فكاهي رهايي يافتن از احساسات خسته كننده روزمره است كه انسان را در خود اسير كرده است.
سوژه هايي كه باعث خنده ما مي شوند با گذشت زمان تغيير كرده اند. آنچه زماني به صورت داستانهاي شفاهي بوده در قالب نمايشنامه يا كتاب عرضه شده اند و بعد از كتابها نوبت به مجلات و فيلمها و برنامه هاي طنز راديويي بود. امروزه بسياري از جوك ها و بامزه كاري ها از طريق تلويزيون و يا اخيراً اينترنت به ما آموزش داده مي شوند كه بايد اذعان داشت اين روند نسبت به گذشته رشد چشمگيري داشته است. بذله گويي معمولاً از آنجايي آغاز مي شود كه چيزي باعث شگفتي و حيرت انسان شود. اينكه دو نفر با هم دست مي دهند چيز خنده داري نيست ولي  اينكه يكي از آنها هنگام دست  دادن يك ماهي در دست داشته باشد حيرت آور است و باعث خنده مي شود. يا مثال ديگر مي تواند اين باشد كه دفتر كار يا يك اسب به تنهايي هيچكدام به تنهايي خنده آور و مضحك نيستند اما اگر اسبي در يك دفتر كار بسته شود باعث تعجب همگان مي شود و آنان را به خنده وامي دارد. به طور كلي سه نوع خنده وجود دارد: الف خنده هاي فيزيكي، مثل زماني كه شخص زمين مي خورد ب خنده هايي كه قابل رويتند مثل وجود يك تصوير مضحك و ج خنده هايي كه از كلام افراد استنباط مي شوند. گاهي اوقات ما به تلفظ يك كلمه نيز مي خنديم يا به اينكه يك كلمه داراي معاني مختلف است به ديده شگفتي مي نگريم. امروزه اين نوع «خنده» و «مسخره بازي» رواج بيشتري يافته است. آخرين چيزي كه درباره خنده مي توان گفت آن است كه اساساً خنده چيز بسيار خوبي است. بعضي از مردم معتقدند كه خنده براي سلامتي مفيد است و حتي مثلي در انگليس معروف است كه مي گويد: «خنده بهترين داروست.»
همچنين گروههايي در جهان وجود دارند مثل جامعه بين المللي براي مطالعات رفتارهاي اجتماعي كه انواع خنده ها را مورد مطالعه قرار مي دهند و متخصصاني در اين مراكز مشغول به كارند كه در خصوص رفتارهاي خنده آور كتب مختلفي به رشته تحرير درآورده اند و يا نشست هايي در ارتباط با اينكه چگونه و چرا مي خنديم با ديگران برگزار كرده اند.
اگر اين مسئله خنده دار نيست، پس چيست؟
منبع: كتاب Laughter
نويسنده: Steve Ziolkowski
ترجمه: نسرين رمضانعلي

اجتماعي
اقتصاد
سياست
سينما
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  سياست  |  سينما  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |