پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۳
اجتماعي
Front Page

گپ و گفتي با كودكان كانون اصلاح و تربيت
خانواده ازهم گسيخته
004506.jpg
عكس: مسعود خامسي پور
پس از رد و بدل شدن چند جمله، سيبي تعارف كرد. با فشار دست آن را نصف كردم اما آنقدر اصرار نمود كه مجبور شدم هر دو نيمه را براي خود بردارم. آشفتگي شديد وضعيت خانوادگي مجبورش ساخته بود تا خانواده و شهرش را رها كند. سرما دو درجه زير صفر بود و ناباورانه ادعاي اين كودك مبني بر اقامت دو ماهه در فضاي سرد ترمينال غرب را قبول كردم. يكي از تهيه كنندگان برنامه هاي تلويزيوني همراهم بود و مي خواست تحقيقي مقدماتي براي برنامه سازي سريال كودكان خياباني داشته باشد و چون دوربين همراهمان نبود تأسف خورديم چرا كه سوژه بسيار خوبي را از دست مي داديم.
نامش مسعود بود. ۱۳ساله با لهجه شيرين و كلامي پخته و شيوا. صورتش از سال هاي سختي و محروميت سخن مي گفت. از او خواستم تا به همراهم به مركز ساماندهي كودكان و نوجوانان خياباني بيايد اما ، تمايلي نشان نداد. من هم براي اين كه او را در روزهاي بعد با دوربين تصويربرداري غافلگير كنم اصرار زيادي نكردم. همچون بسياري از آوارگان سطح پايانه ها مدعي بود كه به كار شاگرد شوفري و بعضي اوقات واكس زدن مي پردازد. البته در هر ترمينال معمولاً چند كودك و نوجوان خياباني زير ۱۵ سال به عنوان شاگرد شوفر و ماشين شور، جارچي يا چاي فروش و... ديده مي شود و اين در حالي است كه احتمال سوءاستفاده در آن محيط پر رفت و آمد و پرمشكل بسيار است. چند روز بعد زماني كه براي تصويربرداري راهي پايانه شديم حضور و يا عدم حضور اين خردسال نيز يكي از مشغلات فكري من بود. همه جا را جست وجو و پرس وجو كرديم اما خبري از او نبود. يكي از خلافكاران آشنا گفت: چند روزي است كه او را نديده ام. به هر تقدير آن شب تصاوير خوبي از كودكان خياباني خزيده به كنج خلوتگاه هاي پايانه غرب و همچنين كارتن خواب هاي بيچاره كه اغلب از كودكي و نوجواني گرفتار بد سرپرستي و بي سرپرستي شده اند گرفتيم و در نهايت با افكار مشوش و غمگين از اوضاع اجتماعي و در كنار فكر وضعيت مسعود در اين سرماي سخت به سوي منزل گرم و دور از آسيب رهسپار شديم.
سه روز بعد نيروهاي شناسايي مسعود را به مركز قرنطينه هدايت كردند. همان خردسال سبزه رو، با محبت ، آرام ، كم توقع و قدرشناس كه در بين ديگر مددجويان اندك زماني بعد به خوبي ياد مي شد. ساعت ها و روزها مددكاران و متخصصين او را بررسي مي كردند. اما همه چيز از وضعيت آشفته خانوادگي- اجتماعي مسعود حكايت مي كرد. اطلاعات به دست آمده با پيگيري هاي تلفني از همسايگان نيز عدم حضور والدين در منزل و بي نتيجه بودن تلاش براي ساماندهي خانواده را تأييد مي كرد.
در نهايت مسعود را همچون صدها و هزاران كودك ديگر از طريق يگان بدرقه دادگستري به بهزيستي شهر همدان معرفي نموديم و به همراه مأمور به شهرستان ارجاع شد اما كمتر از يك ماه بعد بود كه مجدداً گشت شبانه او را به قرنطينه تحويل داد!
اين دفعه امور مددكاري مسعود را شخصاً به عهده گرفتم. حدود يك ماه در قرنطينه بود و بيشتر روزها دقايقي با او به صحبت مي پرداختم. يك بار نيز عليرغم قواعد قرنطينه و آن هم با توسل به ترفندهايي براي مطلع نشدن ديگر مددجويان، مسعود و يكي ديگر از خردسالان به نام حسين را كه او هم مشكلات عميق خانوادگي داشت به قصد هواخوري به پارك بردم. آنها شادمان به بازي مشغول شدند و در راه بازگشت مسعود به عكس شيطنت هاي حسين دائماً از وضعيت آينده نامشخص خود گله  مي كرد و دلايل آوارگي خردسالاني نظير خودش را تحليل مي كرد و جالب اين كه نسبت به محيط زندگي كنوني ابراز رضايت مي كرد [ هنگامي كه او به عنوان يك كودك و نوجوان شرايط سخت قرنطينه را مطلوب مي انگاشت بيشتر به وخامت بيش از حد اوضاع خانوادگي او پي مي بردم]. به هر تقدير با توجه به ارجاع بي نتيجه قبلي مسعود به همدان و عدم حضور خانواده و بستگان و همچنين بستر شخصيتي و رفتاري مثبت مسعود تصميم گرفتيم براي بررسي بهتر و حل و فصل مشكل به شهري كه تاكنون به آنجا نرفته بودم عزيمت كنم.
براي مهيا كردن وسايل سفر قبل از عزيمتمان به همراه مسعود به سوي منزل حركت كرديم و پس از صرف عصرانه، مادر پيرم به زبان آذري به گفت وگو با مسعود پرداخت و از وضعيت آشفته او متأثر شد. والدين مسعود پس از سال ها درگيري از يكديگر جدا شده بودند. پدر خانواده به سبب مشكلات مالي و شكايت همسر در زندان بسر مي برد و مادر به همراه دو دختر در كردستان بود و يكي از دختران نيز در بهزيستي زندگي مي كرد. اولين پسر خانواده هم ماه ها بود كه منزل را ترك نموده و به تهران آمده و به طور كلي خانواده مسعود بي ريشه و از هم گسسته بود. كفش مسعود لياقت همراهي او را تا شهرستان نداشت به همين جهت از نزديكي منزلمان برايش كفشي تهيه كردم و چه متواضعانه تشكر مي كرد [واقعاً براي اغفالگران و سوءاستفاده كنندگان چه سهل است جلب نظر كودكان محروم با اندكي محبت بر كوير تشنه وجودشان!] تنها ساكن خانه بي روح مسعود برادر ۱۶ ساله اش بود. فضاي منزل از ماه ها استفاده غارتگرانه از وسايل منزل حكايت مي كرد. همه جا كثيف و نامرتب و هر چيز قابل فروش از منزل خارج شده بود. همسايه ها نيز همچنان كه پيشتر به صورت تلفني وضعيت بسيار آشفته خانواده را گزارش كرده بودند مجدداً از درگيري هاي شديد والدين اظهاراتي را بيان كردند و از انحرافات رفتاري- اخلاقي برادر مسعود نيز سخن مي گفتند. با برادر مسعود صحبت هاي طولاني انجام دادم تا متقاعد شود كه زندگي انگل گونه و شايد هم انحراف آميز دوامي ندارد و وخامت اوضاع در آينده اي نزديك او را از پاي در خواهد آورد و بهتر است براي چاره انديشي همراه من به منزل عمويشان و سپس به بهزيستي مراجعه كند.
به هر حال موفقيتي براي متقاعد ساختن او حاصل نشد و در ادامه كار به منزل عموي مسعود كه در همان محله بود عازم شديم. وضعيت اقتصادي نسبتاً ضعيفي داشتند و از آن مهم تر فقر فرهنگي حاكم بر منزل بود. او بدون ملاحظه در مورد مشكلات والدين مسعود و خصوصاً مشكلات شخصي خويش مبني بر اين كه براي حمايت از برادر زاده هايش ناتوان است سخن مي راند.
سپس در ستاد پذيرش بهزيستي استان همدان حضور يافتم و با ارايه نيابت قضايي، معرفي نامه اي به مركز مداخله در بحران اخذ كرديم پس از رسيدن به آن مركز مسعود متوجه شد كه قرار است او را به قرنطينه يكن آباد ارجاع دهند. بنابر اين ناسازگاري را شروع كرد و مدعي شد كه شرايط سخت آنجا را قبلاً امتحان نموده و نسبت به بداخلاقي يكي از مربيان و همچنين پيشينه ناخوشايندي كه از آن مركز در مورد خودش به جاي گذارده است ،اطمينان دارد كه تحمل اقامت را نخواهد داشت. به همين دليل در برابر توجيهات مسئول مركز و مشاوره و قول هاي كلامي بنده ايستادگي كرد و هنگامي كه مأمور همراهي كننده با اتومبيل آماده شد مسعود با صداي نسبتاً بلند و اعتراض هاي شديد و خشونت پا به فرار گذاشت. سريعاً در پي او راهي شدم اما هرچه جست وجو كردم كمتر يافتم. يقين داشتم كه با توجه به رابطه خوبمان بازخواهد گشت و خوشبختانه پس از صرف ناهار بيرون از مركز مداخله در بحران ملاقاتش كردم.
مهم ترين موضوعي كه ذهن دو تن از كارشناسان آن مركز را در وقت صرف ناهار مشغول نموده بود ميزان به نسبت مناسب حقوق دريافتي اينجانب و عدم پرداخت به موقع حقوق اندك آنها بود و به خوبي ياد دارم كه در آخرين جملات خداحافظي با كارمندان آن مركز به درخواست آنها مبني بر ارسال پستي تصوير فيش حقوقي جهت استنادشان براي حقوق پايين خود جواب مثبت دادم. به هر تقدير بهتر ديدم كه معرفي نامه قرنطينه را به نام خودم صادر كنند و مسئوليت قانع سازي مسعود و فراهم شدن بستر پذيرش لازم را شخصاً به عهده گرفتم.
ساختمان بسيار بزرگ مركز مداخله در بحران را كه در بسياري از بخش هاي آن جز سكوت چيز ديگري وجود نداشت ترك كرديم و به قصد ملاقات با پدرش در زندان مجدداً به سوي منزل عمويش رهسپار شديم و به همراه وي به دادگستري مراجعه كرديم. با توجه به اتمام زمان اداري با قاضي كشيك ملاقاتي نموده و درخواست كرديم كه مجوز حضورمان در زندان را براي بررسي دقيق تر وضعيت صادر نمايد و در نهايت پس از انجام مراحل اداري به زندان مراجعه كرديم.
پدر مسعود كاملاً عصبي و پركينه فقط از انتقام در مورد همسرش سخن مي گفت. عكس العمل محبت آميز و خاصي نسبت به فرزندش نداشت و مسعود از ديدار با پدر هراس داشت. پس از اندك صحبتي با فرزندش شروع به پراكنده گويي و سخنان نااميد كننده در خصوص از بين بردن همسرش پس از رهايي از زندان نمود. پس از اين ديدار از بي تأثير بودن وجود عنصري به نام پدر مطمئن شدم و شايد بهتر است بگويم اگر پدر مسعود را نمي ديدم از خطرات احتمالي پس از آزادي وي براي خانواده غافل مي ماندم، چرا كه مشخصاً پدر مسعود به مساعدت هاي روانپزشكي نياز داشت اما...
در زندان يكي از محكومين مواد مخدر كه ازفرط كهولت به سختي قدم برمي داشت به سراغم آمد و ملتمسانه از من درخواست كرد تا به مسئولين قضايي بگويم كه تداوم حضور او در زندان نتيجه مثبتي ندارد چرا كه اگر موضوع اصلاح رفتار در ميان است حتماً سال هاي ابتدايي حضورش در زندان او را متنبه مي نموده و در حال حاضر بازده ادامه زنداني بودن تنها تأثيرات منفي عميق تري است كه به خانواده او وارد مي آيد.
در نهايت با توصيه هاي پدر زمينه حضور در بهزيستي در ذهن مسعود قوت بيشتري مي گرفت و لذا راهي آنجا شديم. يكي از مددجويان قديمي قرنطينه بهزيستي مي گفت: بيش از يك ماه است كه از ساختمان خارج نشده ايم [البته يكي از روش هاي اساسي تشخيص ميزان سازگاري مددجوي جديد الورود و برآورد فايده سرمايه گذاري روي بچه هاي جديدالورود همين موضوع است]. فضاي معصومانه و تقدير گرايانه و كودكانه زيبايي بر محيط يك شبانه روزي حاكم است. آن شب هم تحت تأثير همين فضا قرار گرفتم. بيش از نيم ساعت به دور يك ميز گردهم آمديم و صحبت ها و خنده هاي بسياري با يكديگر داشتيم و در اين بين نيز مقدمات معذرت خواهي و آشتي يكي از مددجويان با مربي مسئول شيفت شب فراهم آمد و...
چند روز بعد بود كه از تهران با مسعود تماس گرفتم وضعيت احساسي و عاطفي مسعود  رنگ بي تابي ، كلافگي و بلاتكليفي داشت. چند ماه بعد هم تماس گرفتم، گفتند تحويل خانواده شده است اما من و شما به خوبي مي دانيم كه خانواده مسعود صلاحيت نگهداري وي را نداشتند. شما مي دانيد كه وضعيت مسعودها و خانواده از هم گسيخته آنها چگونه است.
سيد احمد رحيمي

راهكارهايي براي سلامت زندگي خانوادگي
اعتماد به نفس، سرمايه بي بديل براي فرزندان
004497.jpg

اعتماد به نفس جنبه هاي گوناگوني دارد، ممكن است ما در يك لحظه، احساس اعتماد به نفس كنيم و در لحظه اي ديگر دچار تزلزل روحي گرديم، فرزند ما ممكن است در منزل اعتماد به نفس كافي داشته باشد، ليكن در مدرسه هنگام پاسخ به سؤال دست و پاي خود را گم كند، مي خواهيم ببينيم چه عواملي باعث مي شود كه فرزندان ما حس اعتماد به نفس خود را از دست مي دهند.
۱- اولين مورد هنگامي است كه كودك كار بدي مي كند و شما به او مي گوييد بچه بدي هستي و برچسب بد بودن را به او مي زنيد، يا وقتي كه به او مي گوييد كار خوبي مي كند، بگوييد بچه خوبي هستي؛ يعني خوب و بد بودن كار را به او نسبت مي دهيم و نه به عمل او؛ در واقع به جاي اين كه بگوييم فرزندم! كار بدي انجام داده اي، به او گفته ايم تو بچه بدي هستي!
كودكاني كه احساس مي كنند بچه هاي بدي هستند، بر اساس قضاوت هايي كه از آنها شده، خود را ارزشيابي مي كنند. وقتي با كوچكترين فاصله برچسب بد بودن به فرزندمان زده، از كمترين اشتباه او نمي گذريم، يا هنگامي كه كودك ديده هر گاه مطابق ميل پدر و مادر! نموده، حائز عنوان «بچه خوب» گرديده و خوب بودن را مساوي با مطابق ميل پدر و مادر بودن دانسته، در اين حالت حس اعتماد به نفس خود را از دست مي دهد و براي خود هيچ ارزشي قائل نمي شود؛ پس بياييم خطاهاي كوچك فرزندانمان را بزرگ جلوه ندهيم و از آن درگذريم و بدانيم گذشت نكردن از لغزش ديگران ، خود بزرگترين عيب است كه ما متأسفانه خود دچار آن هستيم.
امام علي(ع) مي فرمايند: «قله العفو اقبح العيوب»
«زشت ترين عيب ها، كم گذشتي از لغزش مردم است.» (۱)
۲- توبيخ  و مچ گيري فرزندان، دومين مورد از مواردي است كه باعث مي شود فرزندان ما حس اعتماد به نفس خود را از دست بدهند. ما دائماً مواظب فرزندمان هستيم كه كار بدي از آنها سر نزند و همواره در حال تذكر به آنها هستيم. وقتي آنها مي بينند كه هنگام كار بد به آنها توجه مي شود، به تدريج نسبت به توانايي هاي خود دچار شك و ترديد مي شوند.
مسأله اي كه بيشتر باعث نگراني و ناراحتي فرزندان مي شود، تذكر و نصيحت به آنها در حضور ديگران است.
حضرت علي(ع) فرموده اند: «النصح بين الملاق تفريح»
«نصيحت به فرد در حضور جمع، كوبيدن شخصيت وي است.» (۲)
۳- صدا كردن بچه ها به القابي كه حس حقارت در آنها ايجاد مي كند.
سومين موردي است كه سلب اعتماد به نفس مي شود. به كار بردن واژه هايي چون كوتوله ، تنبل، خنگ، شلخته و يا هر نامي كه ارزش و اعتبار آنها را پايين بياورد، سبب تقويت احساس حقارت در آنها مي شود؛ اصولاً بچه ها از اين كلمات نفرت دارند و چنين القابي مانند يك برچسب روي شخصيت آنها مي ماند و هيچگاه پاك نمي شود. در اين رابطه مولي الموحدين امير المومنين، علي(ع) مي فرمايند:
«لاتسخر بمن هو دونك»
«كساني كه از تو پايين ترند را مورد استهزا و تمسخر قرار مده!» (۳)
۴- چهارمين عاملي كه اعتماد به نفس را از بين مي برد، ندادن مسئوليت به فرزندان است؛ به جاي بچه ها كار كردن، حس ارزشمندي و اعتماد به نفس را در آنها تضعيف مي كند.
مسئول بودن به اين معني است كه كودك ناگزير باشد كاري را انجام دهد كه زحمتي براي او دارد، كودكي كه از وي خواسته شده وظيفه اي را انجام دهد، ممكن است اغلب مجبور شود آن كارها را جاي فعاليت هاي ديگري كه سرگرم كننده است، انجام دهد و اين خود باعث  شود كه در حقيقت احساس عدم توانايي در آنها تقويت مي شود و تصوير يك انسان با ارزش و مطمئن در ذهنشان نقش نمي بندد.
پي نوشت ها:
۱- غررالحكم ن ص ۵۳۷
۲- (۱) شرح ابن ابي الحديد، ،۲ كلمه ،۹۰۸ ص ۳۴۱.
۳- تحف العقول، ص ۳۰۴.

كودكان را پس از خوردن صبحانه به مدرسه بفرستيد

مادران بايد توجه كنند كه كودكان را با صبحانه كافي به مدرسه بفرستند.براي كودكان و نوجوانان غذايي وعده صبح خيلي مهم است.بعد از ۸ الي۱۲ ساعت بي غذايي، بدن كودك سوخت نياز دارد.خوردن صبحانه كودك را آماده مي سازد تا يادگيري بالايي داشته باشد.
تحقيقات نشان مي دهد كه كودكاني كه صبحانه نمي خورند اغلب احساس گرسنگي، بي قراري يا ناراحتي دارند، اما آنهايي كه به طور منظم صبحانه مي خورند، كشش درك مطلب و تمركز و توانايي حل مسأله بهتري دارند.
مطالعات نشان مي دهد كه صبحانه فقط بر يادگيري مؤثر نيست بلكه به كمتر شدن وزن و كاهش بيماري قلبي نيز كمك مي كند. كساني كه صبحانه خورده اند، براي ميان وعده صبح و ناهار خيلي گرسنه نخواهند بود و طي روز چربي كمتري مي خورند و اين به كنترل وزنشان كمك مي كند.
به كودكان اجازه ندهيد كه صبحانه نخورده بيرون روند، زيرا حتي خوردن يك صبحانه كم، انرژي مورد نياز صبح را تأمين مي كند. با تدارك صبحانه همراه كودك، آن را خوشايند كنيد. تقسيم كنيد كه كودك چه چيز صبحانه را آماده كند و با هم صبحانه را فراهم كنيد. اگر كودك شما صبحانه معمولي را دوست ندارد، نگران نباشيد. در ابتداي برنامه صبحانه خوردن، صبحانه مي تواند هر غذايي باشد حتي يك تكه پيتزا.
نوع غذاهايي كه كودك براي صبحانه مي خورد، ممكن است در مقدار انرژي بسيار متفاوت باشند. وقتي صبحانه عمدتاً غذاهاي قندي مثل ميوه، آب ميوه، شكلات و شيريني و... باشد، قند خون ناگهان بالا مي رود كه باعث انفجار انرژي مي شود، بعد يك ساعت قند خون و انرژي مي كاهد (به دليل ترشح انسولين)، و علائم گرسنگي روي مي دهد. يك صبحانه متعادل داراي كربوهيدرات و پروتئين و چربي، آزاد شدن انرژي را ثابت نگه مي دارد و علائم گرسنگي را به مدت چند ساعت به تأخير مي اندازد.
اگر وقت صبحانه خوردن نداريد، از شب قبل آن را آماده كنيد مثل لقمه نان و پنير و گردو، كلوچه، آب ميوه، يا اينكه صبحانه را با خود ببريد.
به طور كلي يك كودك خوب غذا خورده آماده يادگيري است و تغذيه صحيح براي تكامل فيزيولوژيكي و احساسات اجتماعي كودك ضروري است. ياد دادن به كودك كه غذاي سالم بخورد، پايه تغذيه خوب او براي تمام زندگي است.
ترجمه:  مريم الهام كيا
منبع: سايت American Dietetic Association

دوران كودكي
اختلال رفتاري و رواني در كودكان
004500.jpg

به جرأت مي توان گفت دوران كودكي يكي از موثرترين دوران زندگي ما انسان هاست و شخصيت آدمي در اين دوران بنياد مي گيرد.
نكته اي كه نبايد از نظر دور داشت اين است كه كودك تنها به توجه و مراقبت جسماني نيازمند نيست، بلكه به تربيت اجتماعي، عاطفي، ذهني و رواني به عنوان فاكتورهاي تعيين كننده نيز محتاج است.
اما در مورد اختلالاتي كه پس از دوران كودكي به وجود مي آيد بايد گفت كه اين اختلالات معلول عدم توجه به دوران كودكي و همچنين غفلت از كنترل صحيح كودك به سوي رشد و تعالي است، اين غفلت و تغافل نتيجه اي جز عدم سازش كودك با محيط پيرامون و بروز اختلالات رفتاري و رواني ندارد.
همان طوري كه خانواده نقش مهمي در تكوين شخصيت كودك دارد و پدر و مادر هم بايد سعي كنند محيط خانواده را براي كودك به محيطي آرام و به دور از تنش و اختلاف تبديل نمايند اما در عين حال اگر خود پدر و مادر از لحاظ روحي و رواني در شرايط مناسبي قرار نداشته باشند هرگز نخواهند توانست كودكان سالمي را تحويل اجتماع دهند و رفع اين معضل نيازمند آموزش پدر و مادر در چگونگي تربيت كودك است.
متأسفانه اغلب والدين تربيت كودكان را كار ساده اي تلقي مي نمايند، ولي واقعيت چيز ديگري است، چرا كه تربيت كودك نياز به آگاهي و آشنايي به نحوه عملكرد و اصول آن دارد و پدر و مادر بايد در مورد چگونگي رفتار با كودك آموزش لازم را ببينند تا بتوانند نيازهايشان را برطرف سازند و بتوانند گامي مثبت در جهت تكوين شخصيت كودك بردارند چرا كه تعادل رواني، اخلاقي و اجتماعي و همين طور هماهنگي شخصيتي كودك در آينده ارتباط مستقيم با عكس العمل ها و رفتار والدين با او در ايام خردسالي دارد. حال اگر اين فرآيند، روال صحيح خود را نپيمايد، بروز عدم تعادل روحي و رواني كودك امري طبيعي جلوه خواهد كرد. اگر با بروز اختلال در كودك مواجه شديم براي مقابله ابتدا بايد قابليت هاي او را شناخت و براساس آن با او رفتار كرد.
در بسياري از موارد بروز اختلالات رواني در كودكان معلول رفتار والدين كودك و مسايلي از قبيل طلاق و محيط پر تشنج خانواده و در كل فقدان يا كمبود آگاهي و شناخت والدين از مسايل تربيتي است.
بحث اختلالات رواني كودكان از جمله مباحث مهم در روانشناسي باليني است كه در آن روانشناسان با كاربرد اصول روانشناسي مبادرت به تشخيص و شناسايي اختلالات رواني مي نمايند و با شناخت انگيزه حالت هاي خطرناك آن را معالجه مي كنند و استعداد بيماري زايي را از بين مي برند.
حال ممكن است كه ما با كودكاني در جامعه روبه رو شويم كه داراي مشكلات سازگاري در رفتار، عواطف و ادراك و يا در وضعيت هوش باشند مثلاً يك كودك ممكن است داراي يك يا چند مشكل سازگاري باشد، اختلال هايي مثل عقب ماندگي ذهني و اختلال گفتاري و يا ناهنجاري در اعمال و كردار كه مربوط به ترس هاي موهوم، اضطراب و احساس افسردگي مي باشد در كودكان و نوجوانان رواج دارند.
اختلال هاي رواني ممكن است ارثي بوده و يا مربوط به محيط باشند كه به صورت پرخاشگري، رفتارهاي ضداجتماعي و يا بي قراري ظاهر مي شوند.
ناهنجاري هاي رفتاري و رواني در كودكان زماني به وجود مي آيد كه كودك دچار مشكلاتي در سازگاري در رفتار، عواطف، ادراك و يا در وضعيت هوشي شود. عوامل مختلفي همچون جدايي والدين، نارضايتي كودك از والدين و تنش موجود در محيط خانواده، عدم برخورد مناسب والدين و اعضاي خانواده به كودك و تماشاي فيلم هاي خشونت بار مي توانند به عنوان عوامل بوجود آورنده يا تشديد كننده اختلالات رفتاري و رواني در كودك مطرح شوند و كودك را نوعاً به اختلال هايي همچون عقب ماندگي ذهني، اختلال گفتاري و يا نابهنجاري هايي در اعمال و كردار چون اضطراب، استرس و احساس افسردگي گرفتار سازد.
كودكي كه دچار اختلال رفتاري و رواني شده ممكن است دست به خشونت و رفتارهاي ضداجتماعي زده يا به ارتكاب جرم مبادرت ورزد و حتي در مواقعي اقدام به خودكشي نمايد.
روانپزشكان و روانشناسان باليني، روش هاي مختلفي را در درمان آسيب هاي رواني كودكان انجام مي دهند. اين روش ها از يك سو مربوط به نگرش هاي مختلف تئوريكي فرد معالج و از سوي ديگر مربوط به علل ارثي يا محيطي اختلال رفتاري مي باشند.
در پايان توصيه اي كه مي توان به والدين كرد اين است كه همواره پيشگيري بهتر از درمان است و با كمي وسواس بيشتر مي توان به راحتي كودكان را كنترل و از ايجاد اختلال رفتاري و رواني در كودك جلوگيري نمود. مثلاً با دادن آموزش مناسب به والدين در چگونگي رفتار با هم و يا چگونگي رفتار آنها با كودك و يا با كنترل كردن اوقات فراغت كودك و مراقبت از او در ايجاد روابط دوستانه با ديگران مي توان به راحتي از بروز اختلالات رفتاري و رواني در كودك جلوگيري به عمل آورد.
مجيد بهمني- راضيه ارمندي

آموزش كودكاني با نيازهاي ويژه

«چگونه انساني مي تواند احساس كند كه عضوي از جامعه است حال آنكه از سنين پايين از آن جدا شده»
«استفان هاوكينگ»*
به طور مرسوم كودكان با ناتواناييهاي يادگيري، حسي، جسماني و احساسي مجبورند به مدارس جداگانه اي بروند كه مدارس استثنايي ناميده مي شوند. اين جداسازي محدوديتهايي دارد: از آن جمله كودكان در محيطي حمايتي رشد مي كنند و هنگامي كه اين كودكان، مدارس استثنايي را ترك مي كنند به جهاني وارد مي شوند كه در آن به زحمت مكاني برايشان درنظر گرفته شده. امروز چرخشي ديده مي شود به سمت اينكه كودكان دچار ناتواني در همان مدارسي حضور يابند كه كودكان توانا حضور دارند و آموزگاران احساس مي كنند بايد به هر كودك اجازه داد به روش خودش بياموزد.
مفهوم آموزش فراگير در بيانيه سالا مانكا ۱۹۹۴ شرح داده شده است. اين بيانيه به تمامي دولتها توصيه مي كند به عنوان ماده قانون يا سياست، آموزش فراگير را اتخاذ كنند. تمامي كودكان بايد در مدارس عادي (Regular School) ثبت نام شوند، مگر دلايل قانع كننده اي براي رد آن وجود داشته باشد. فرض بنيادي آن است كه مدرسه بايد تمام نيازهاي آموزشي كليه كودكان را بدون توجه به ناتوانايي ها و محدوديتهاي آنان برآورده كند.
آموزش فراگير چيست؟
004503.jpg
آموزش فراگير تحقق «برنامه» يا «روندي» است كه اجازه مي دهد تمام كودكان در كليه برنامه ها شركت كنند. اين برنامه به اين معني است كه كودكان دچار ناتواني بدون هيچ  محدوديتي در تمام برنامه هاي آموزشي كه براي ديگر دانش آموزان مناسب است پذيرفته شوند. آموزش فراگير به برابري معتقد است و استعداد منحصربه فرد هر كودك را مي پذيرد. «روند» فراگيري به روشي اشاره مي كند كه در آن سيستم به همگان خوشامد مي گويد. آموزش فراگير با تعريف اين كودكان به عنوان كودكان با نيازهاي ويژه (به جاي معمول يا آسيب ديده) كه نيازمند توجه ويژه اند، گامي به جلوتر برمي دارد. فراگيري چيزي بيش از قرار دادن كودكان دچار ناتواني در كلاس عادي است. فراگيري يك فلسفه و روندي پويا است. فراگيري به جاي آنكه نظامي درون آموزش عمومي ايجاد كند برنامه كودكان ناتوان را به صورت جزء يكپارچه اي از سيستم آموزش عمومي درمي آورد. مفهوم فراگيري اغلب به درستي تبيين نشده است. قرار دادن دانش آموزان با نيازهاي ويژه در كلاس هاي آموزشي عمومي بدون هيچ گونه حمايتي با ايجاد موقعيتهايي كه در آن آموزگاران استثنايي به دليل تعداد دانش آموزان يا مدارسي كه بايد پوشش دهند فقط نقش مشاوره را برعهده دارند (و اغلب تحت عنوان فراگيري صورت مي گيرد) محكوم به شكست است زيرا در آن طراحي و حمايتهاي لازم تدوين نشده است. آموزش فراگير نه تنها براي كودكان ناتوان سودمند است بلكه مزاياي مختلفي براي دانش آموزان سالم، آموزگاران و جوامع فراهم مي كند. سودمندي قابل توجه آموزش فراگير براي دانش آموزان ناتوان ايجاد همان فرصتهايي است كه دانش آموزان سالم براي دانش افزايي و رشد علايق شان دارند. نوعاً كلاسهاي آموزشي استثنايي بيشتر بر مهارتهاي عملكردي و كمتر بر موضوعاتي نظير علوم، هنرهاي زيبا، ادبيات و مطالعات اجتماعي متمركزند. دانش آموزاني كه در كلاسهاي عادي شركت مي كنند در تجربيات يكديگر شريك مي شوند و علايق مشابهي در آنها رشد مي كند. اغلب از راه مشاهده و تعامل با ديگران است كه فرد اطلاعات را به دست مي آورد و مهارتهاي تازه اي را تكامل مي بخشد. جداسازي يك كودك از همتايانش او را از فرصتهاي پايه براي يادگيري آنچه با توجه به سن هر فرد قابل انتظار است محروم مي كند.
دانش آموزان با كار كردن با يكديگر راههاي موفقيت يكديگر را مشاهده كرده و اين رفتارها را الگوبرداري مي كنند. از آنجا كه كودكان با يكديگر مي آموزند و بازي مي كنند شانس يادگيري رفتار مناسب را به دست مي آورند. هنگامي كه كودك ناتوان از جامعه دور نگه داشته مي شود فرصتهاي كمتري براي رشد دوستي در او وجود دارد. دانش آموزان سالم و ناتوان هنگامي كه در كنار يكديگر آموزش مي بينند قادرند ارتباط معني  داري را بپرورانند. مهارتهاي اجتماعي در دوستيابي و پذيرش به وسيله ديگران بسيار مهمند و مطمئناً در زندگي موفق بزرگسالي حياتي اند. به طور آرماني هنگامي كه كودك ناتوان در كلاس عادي قرار مي گيرد گروهي از مربيان استثنايي براي پيوستن به آموزگار كلاس حضور مي يابند تا مواد و برنامه درسي را تغيير دهند و به پروراندن راهكارها براي دانش آموز يا دانش آموزان كمك كنند. اين مربيان ممكن است در كلاس صرف وقت كنند تا به دانش آموز كمك نمايند در فعاليتهاي كلاسي مشاركت كند يا ممكن است با آموزگار كلاس درخصوص راههاي افزايش مشاركت دانش آموز هنگام درسهاي كلاسي مشورت كنند. اين مربيان حرفه اي افزوده شده به كلاس، نه تنها به دانش آموز دچار ناتواني بلكه به ديگر دانش آموزان و آموزگاران نيز همچون كودك ناتوان سود مي رسانند. مربيان استثنايي مي توانند مهارتها و منابعي به كلاس آورند كه آموزش تمامي دانش آموزان را تقويت كنند. مسئوليت آموزگار استثنايي (كه گاهي تسهيل گر فراگيري ناميده مي شود) حمايت از آموزگار كلاس است، بنابراين آموزگار كلاس مي تواند به تمامي دانش آموزان بهتر آموزش دهد. حمايت ممكن است شامل ياري رساني به تغيير راهكارهاي برنامه درسي، با هم آموزش دادن و يافتن وسيله كمك آموزشي باشد. همچنين آموزگار استثنايي نقش ارزشمندي در حمايت از دانش آموزان در مدارس فراگير دارد.علاوه بر حمايت مستقيم از دانش آموزان، آموزگاران استثنايي بايد به آموزگاران و والدين مشاوره بدهند تا چگونه از دانش آموز در تمام محيط ها حمايت كنند. متخصصان آموزش استثنايي به عنوان مشاور براي ياري رساني به آموزگاران كلاس در مواجهه با نيازهاي تمامي دانش آموزان خدمت مي كنند تا هر كودك به طور مطلوب بياموزد و به حداكثر تعامل با همتايانش برسد. نتيجتاً فراگيري تمام دانش آموزان در كلاسهاي آموزشي عادي در مدارس محلي به دانش آموزان و آموزگاران فرصت رودررويي، تعامل و رشد ارتباط با دانش آموزان با تواناييها و ناتواناييهاي كودكان را مي دهد.
امير عباس ابراهيمي
* منابع در دفاتر روزنامه موجود است

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   علم  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |