پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۳
فرضيه نسبيت و جوهرهاي هستي
مقدمه اي بر نظريه صفر
004542.jpg
مهدي آيت الله زاده اردبيلي*
وقتي انسان متوجه چيزي مي شود براي پي بردن به آن چيز يا مي تواند به طور مستقيم با ديد مخصوص خود آن را درك كند و يا به طور غيرمستقيم به وجود آن پي ببرد.
زاويه ديد انسان بين حداقل و حداكثر رؤيت محدود مي باشد و اگر چيزي در اين محدوده فكري قرار مي گرفت انسان آن را درك مي كند. مثلاً قدرت تفكيك چشم در حدود يك سه هزارم راديان است، بنابر اين اجسامي مانند ميكروب در نزديكي چشم كه خيلي كوچكند و ستارگان بزرگي كه از ما بسيار دور مي باشند، چون زاويه ديد ما از آنها كمتر از يك سه هزارم راديان مي باشد، قابل رويت نيستند. براي ديدن آنها از ميكروسكوپ و يا دوربين استفاده مي كنند تا اين دستگاه هاي نوري بتوانند زاويه ديد آنها را بزرگ كرده و در محدوده زوايه ديد ما قرار دهند. ولي اجسامي مانند الكترون آنقدر كوچك اند كه با ميكروسكوپ هم قابل ديدن نيستند. براي شناخت الكترون بايد به طور غير مستقيم عمل كرد و آن را در زاويه تفكر خود قرار داد تا به وجود الكترون پي برد.
در سال ۱۸۹۷ ميلادي جوزف جان تامسون(پدر پاگت تامسون) به طور غيرمستقيم با اندازه گيري نسبت بار الكترون به جرم الكترون توانست ذره اي بودن الكترون را كشف كند و جايزه نوبل به او اعطا شود، ولي در سال ۱۹۳۷ ميلادي پاگت تامسون(پسر) با روش پراش، موجي بودن الكترون را كشف كرد و به دريافت جايزه نوبل نايل شد. پس هستي الكترون از دو ديد مختلف پدر و پسر تامسون ذره و موج مي باشد.
نيوتن «پدر فيزيك» در مورد نور عقيده داشت كه نور از ذرات ريز ماده تشكيل يافته و با سرعت سرسام آور بر روي خطوط مستقيم از چشمه نوراني در تمام جهات منتشر مي گردد. ولي بعدها «هويگنس» متوجه شد، اگر نور از روزنه هاي باريك و يا از لبه هاي تيز عبور كند به علت موجي بودن نور پديده تفرق يا پراكندگي رخ مي دهد. بالاخره در تداخل امواج نوراني توسط يانگ با تشكيل نوارهاي روشن و تاريك موجي بودن نور به اثبات رسيد.
با آزمايش هاي اتمي، نظريه معروف انيشتين طبق رابطه mc2=Eبه اثبات رسيد كه ماده به انرژي تبديل مي شود. بنابر اين نور حالت خاصي از ماده است كه با سرعت نور حركت مي كند. سرانجام به ديدگاه نخست نيوتن رسيدند كه نور ذره است و جرم سكون آن صفر مي باشد.
اكنون مي دانيم كه نور خاصيت دوگانگي ذره اي و موجي دارد كه دو طرف هستي نور هستند. طبق اصل مكمليت، «بوهر» بر اين عقيده بود كه خاصيت ذره اي و موجي نور مكمل يكديگر مي باشند و در هر آزمايش خواص ذره اي يا موجي آن نمايان مي شود و امكان ندارد در يك آزمايش به طور همزمان هر دو خاصيت موجي و ذره اي نور معلوم گردد.
اما بر اساس آزمايش دانشمند ايراني پروفسور «شهريار صديق افشار» به اصل مكمليت بوهر خط بطلان كشيده شد، زيرا در آزمايش معروف اين دانشمند ايراني با گذاشتن سيم هاي نازك در نوارهاي تداخلي تاريك آزمايش يانگ و شمارش فوتون هاي نور با يك آشكارساز متوجه شدند، ذرات مادي سيم نازك، انرِِژي تابش مي كنند و شمارش ذرات فوتون پس از قرار دادن سيم نازك در نوارهاي تاريك بيشتر مي شود، بنابر اين در هر لحظه نور به دو شكل موجي و ذره اي مشاهده مي شود.
هستي يك كتاب با جوهرهاي ويژه به نام الفبا، كلمات و جملات و فصل هاي آن را مي سازند. هستي يك تسبيح با جوهرهاي ويژه به نام دانه ها بر روي نخ بسته اي به دنبال هم طوري قرار دارند كه انتهاي يكي به ابتداي دانه ديگري متصل است، هر دانه دو سر دارد ولي هستي دانه ها در كل سر و ته ندارد.
به طور خلاصه: اگر قانون پيدايش جوهرهاي هستي با جوهرهاي ويژه هستي را با زاويه تفكر هستي a براي هرچيز(هندسه- رياضي- فيزيك و متافيزيك...) قبول داشته باشيم اين قانون در همه جا و در همه حال يكي است، فقط اسم جوهرهاي هستي و جوهرهاي ويژه و زاويه تفكر هستي عوض مي شوند. اگر (زاويه تفكر هستي=a) و (جوهر ويژه هستي= X0) و (جوهر هستي= X) باشند قانون پيدايش هستي به صورت زير درمي آيد:
مثل اين است كه در دنياي هستي الگويي مانند رابطه(۱) وجود دارد كه تمام جوهرهاي هستي بايد طبق اين الگو(قانون معين) ايجاد شوند و اين يكي از عجايب هستي است.
اولاً؛ اگر قانون هستي را براي قوس دايره بنويسيم، جوهر هستي، قوس دايره(S) و جوهر ويژه هستي، شعاع دايره(R) و زاويه تفكر هستي، زاويه مركزي a خواهد بود.
004539.jpg
ثانياً؛ اگر قانون هستي را براي نيروي وارد بر جسم بنويسيم، جوهر هستي، نيروي(F) و جوهر ويژه هستي، شتاب(a) و زاويه تفكر هستي، جرم جسم(m) خواهد شد
ثالثاً؛جالب اينجاست كه قانون نسبيت انيشتين حالت خاصي از قانون هستي رابطه(۱) مي باشد. در اينجا جوهرهاي هستي، طول(۱) و جرم(m) و زمان(t) و جوهرهاي ويژه هستي، طول ويژه(۱۰) و جرم سكون(m0) و زمان ويژه(t0) و زاويه تفكر هستي انيشتين مي باشد.
پس فرمول نسبيت انيشتين به صورت زير درمي آيد:
در رابطه(۴)، V سرعت متحرك بين سرعت صفر و سرعت نور در خلأ مي باشد پس رابطه انيشتين جزو بسيار كوچكي از قانون هستي يا رابطه(۱) مي باشد.
با زاويه تفكر هستي انيشتين(K)، بايد انتظار داشت كه جوهرهاي ديگر هستي علاوه بر طول و جرم و زمان وجود دارند كه هنوز از آنها بي خبريم. ولي با توجه به قانون هستي از اين به بعد نبايد به سه جوهر اصلي اكتفا كرد، هر چند وقت جوهرهايي از بين مي روند و جوهرهاي ديگر هستي به وجود مي آيند ولي همه جوهرهاي هستي با زاويه تفكر نسبيت انيشتين(K) با هم گره خورده و K كليد معما است.
زاويه تفكر نسبيت انيشتين رابطه تبديل
فيزيك و رياضي به هم مي باشد به طوري كه اگر در نسبيت انيشتين سرعت از صفر به سرعت نور تغيير كند، K از يك تا بي نهايت تغيير خواهد كرد.
يعني پيدايش تمام اعداد از يك تا بي نهايت در رياضيات، همانند پيدايش سرعت از صفر تا سرعت نور C در فيزيكي نسبيتي است.
در رابطه(۴) انيشتين پايه اساسي شروع مطالعات، (۱ K =) و پايان مطالعات ( ۰ K =)   مي باشد. يعني فرمول هاي انيشتين براي بعد از پيدايش يك طول يا يك جرم يا يك زمان معين مي باشد و براي پيدايش طول جرم و زمان زاويه تفكر K  از صفر نوشته نشده است. چون (۰ K =) در فرمول انيشتين وجود ندارد پس عنصر خنثي در روابط انيشتين (۱ K =) مي باشد به همين دليل رابطه(۴) به صورت ضرب و تقسيم است. ولي در رياضيات پايه اساس شروع مطالعات صفر مي باشد كه با پايه و اساس فيزيك هماهنگ نيست.
فرمول هاي فيزيك مانند رابطه(۴) انيشتين با رياضي بيان مي شوند. ولي محدود كردن رابطه انيشتين بين سرعت صفر و سرعت نور ايراد اساسي است كه بر اساس هندسه و رياضي با فيزيك هماهنگ نمي باشد. اگر اين ايراد برطرف شود از اين به بعد كل رابطه رياضي، كل فرمول فيزيك خواهد بود و محدود كردن فرمول از بين خواهد رفت. يكي از اين اختلافات هماهنگ نبودن نقطه و صفر با ذره  بنيادي است. نقطه هندسي كه از نظر فيزيك هيچ مفهومي ندارد ولي پايه و اساس هندسه است، به طوري كه از مجموع نقاط، خط و از مجموع خطوط، سطح و از مجموع سطوح، حجم به وجود مي آيد. همچنين در فيزيك، لحظه واقعي وجود ندارد، مثلاً سرعت لحظه اي، حد سرعت متوسط است وقتي كه تغييرات زمان به سمت صفر ميل كند.
بالاخره اگر رابطه(۱) را قانون پيدايش جوهرهاي هستي با زاويه فكري a از جنبه ديد مثبت بدانيم، ممكن است با زاويه فكري a از ديد منفي به مسأله هستي نگاه كنيم در اين صورت (a=-a) خواهد بود. بنابر اين جوهرهاي هستي به دو دسته، جوهرهاي هستي مثبت و جوهرهاي هستي منفي تقسيم مي شوند و بين دو جوهر هستي مثبت و منفي، جوهر هستي صفر وجود دارد كه مجموع دو جوهر مثبت و منفي هستي است. پس مجموع دو تفكر با زواياي ديد مثبت و منفي(a) و (a=-a)، صفر خواهد شد.
(a+a=a-a=0)
ناظري كه با تفكر صفر با كل زواياي ديد مثبت و منفي به هستي نگاه مي كند، تمام جوهرهاي هستي مثبت و منفي را با يك قانون صفر هستي مي بيند و «ناظر صفر» ناميده مي شود.بنابراين ناظر صفر، ناظري است كه تمام هستي را يك جا مي بيند كه با تمام جوهرهاي هستي متضاد به كمك هم به وجود مي آيند و به مقدار ماكزيمم مي رسند و نابود مي شوند. مطالبي كه در بالا گفته شد مقدمه اي است بر نظريه صفر كه چگونگي پيدايش جهان هستي را بررسي مي كند.
* مدرس و دانش آموخته رشته فيزيك از دانشگاه تهران

علم
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |