برداشت واحد از يك تهديد مشترك كه اساس ائتلاف هاي آمريكا با دولتهاي مختلف در جنگ سرد بود، اكنون ديگر وجود ندارد
مترجم: نيلوفر قدير
يورگ كاستاندا وزير خارجه سابق مكزيك دو تصوير متفاوت از جورج بوش دارد: تصوير مثبت از كسي كه وعده بازسازي روابط آمريكا و مكزيك را داده بود و تصويري منفي از كسي كه به وعده خود درباره دور جديدي از روابط، عمل نكرد.
اين تغيير بعد از ۱۱ سپتامبر ايجاد شد . كاستاندا كه سال گذشته وزارت را ترك كرده است مي گويد: «احساس من اين است كه بوش فرصتي را كه از آن حرف مي زد از دست داد و ديگر هم آن را بدست نياورد. او به كناره گير، خشن و گاهي عامل اصطكاك تبديل شد.»
خشن بودن بوش يك پيام آشكار را مخابره مي كند: آمريكا در جنگ است و به كمك همه نياز دارد. بر سر اين كمك هم با هيچ كس مذاكره اي نمي كند.
موضع مرددگونه مكزيك درباره جنگ عراق در سازمان ملل باعث تنش با آمريكا شد. اما كاستاندا مي گويد: «هيچ وقت از من نپرسيدند چه چيز احتياج داريد تا در مقابل آن با ما همكاري بيشتري كنيد؟ يا اينكه ما چه كمكي مي توانستيم بكنيم؟»
اين توصيفي از سبك سياست خارجي بوش است كه از سراسر دنيا شنيده مي شود: قلدرمآبي گستاخانه بدون شنيدن حرف طرف مقابل.
منتقدان اين دولت مي گويند، نتيجه اين سياست از دست رفتن حمايت بين المللي، لطمه به اعتبار آمريكا، تخريب وجهه آمريكا و جنگي ويرانگر است كه تا همين حالا هم بيش از يك هزار آمريكايي قرباني آن شده اند. در اولين مناظره انتخاباتي، جان كري گفت: تنها با تغيير رئيس جمهور مي توان جلوي اين خسارات را گرفت.
مشاوران بوش داستان ديگري تعريف مي كنند. به روايت آنها، رياست جمهوري بوش دوران يك دگرگوني تاريخي بوده، دوران اتحادها و ائتلاف هاي جديد تحكيم روابط البته با ديدي انتقادي، سازگاري سريع با شرايط تهديدات مرگ بار و از همه مهمتر اقدامي بي پروا براي پيشبرد آزادي در خاورميانه از طريق عراق. آنها مي گويند، اين بهترين راه رويارويي با تهديد تروريستي آمريكا بوده است. به گفته آنها، بوش در اين ميان از بحران كره شمالي براي تعميق روابط آمريكا با چين استفاده كرده، پاكستان و هند را از آستانه يك جنگ هسته اي بيرون كشيده و روابط خوبي با ولاديمير پوتين رئيس جمهور روسيه تدارك ديده است. كالين پاول وزير خارجه آمريكا در مصاحبه اي گفت: «ما را متهم مي كنند كه مشي يكجانبه گرايي داريم و استراتژي (حمله) پيشگيرانه را در پيش گرفته ايم. فكر نمي كنم اين صحت داشته باشد، اما آنقدر تكرار شده كه شكل حقيقت گرفته است.»
در انتخابات دوم نوامبر معلوم مي شود كه آيا رويكرد بوش در سياست خارجي از نظر آمريكايي ها قانع كننده بوده يا نه. دوستان آمريكا در اين باره اختلاف نظر شديدي دارند.
بعضي، از اين رويكرد راضي و خشنود هستند. سخنگوي وزارت خارجه ژاپن مي گويد: «روابط ميان ژاپن و آمريكا هرگز بهتر از اين نبوده است. ما بيش از ۵۰۰ نيرو در عراق داريم چون معتقديم اقدام آمريكا و انگليس ليبي را متقاعد كرد كه خلع سلاح شود و پيام روشني به كره شمالي داد. شكست در عراق غيرقابل تصور است.»
اما همانطور كه وقايع نشان مي دهد، اين شكست چندان هم دور از ذهن نيست. بوش نشان داده است كه در سياست خارجي يك قمارباز است. قماري كه فقط پيروزي به همراه ندارد و شكست هاي بزرگ هم مي تواند داشته باشد.
نگرش جديد، متحدان جديد
ماجراي سياست خارجي بوش ماجرايي پرتغيير و تحول است: از وعده رويكردي متواضعانه در سال ۲۰۰۰ تا جستجو براي يافتن «مرده يا زنده» بن لادن و به دنبال آن اعلام يك دكترين جسورانه كه در سخنراني ماه گذشته بوش در سازمان ملل مطرح شد: «امنيت ما تنها در نفوذ يا توازن قدرت نيست، امنيت ما در دنيا با پيشرفت حقوق بشر تأمين مي شود.»
به عبارت ديگر، منظور از اين دكترين، تأكيد كمتر بر سياست كنترل و مهاري است كه كمونيسم را شكست داد و تأكيد بيشتر بر استقرار آزادي است كه حداقل در عراق با زور اسلحه حاصل مي شود.
اين سياستي است كه اتحاد ناتو كه مدت ها سنگ بناي امنيت آمريكا بوده، نتوانسته است درباره آن به توافق برسد.
خاوير سولانا دبيركل سابق ناتو و مسئول كنوني روابط خارجي اتحاديه اروپا مي گويد: «ما نگران فقدان بحث و تبادل نظر هستيم و نگران آن هستيم كه در مقابل عمل انجام شده قرار مي گيريم.»
در نتيجه اين وضعيت نوع جديدي از روابط با واشنگتن ظهور كرده است. در يك سر طيف، متحدان فاصله گرفته اي چون فرانسه و آلمان هستند كه از جنگ خشمگين بوده و بيم ناك از استفاده بيش از حد آمريكا از زور متقاعد شده اند كه پايان اين جنگ شكست است.
در وسط طيف كشورهايي چون پاكستان، اردن، مصر و عربستان سعودي هستند، متحدان مهمي كه رهبرانشان گاهي از واشنگتن حمايت مي كنند اما بسياري از مردمانشان معتقدند بوش عليه اسلام وارد جنگ شده است. چندان نمي توان به اين متحدان اعتماد كرد.
اينكه روند صلح خاورميانه متوقف شده و بوش چندان مشاركتي در اين زمينه ندارد، روابط با اين گروه از متحدان را دشوارتر كرده است.
در سوي ديگر طيف كشورهايي هستند مثل لهستان، ايتاليا، انگليس و ژاپن كه تصميم گرفته اند پشت سر بوش قرار گيرند و البته كشورهايي هم هستند مثل روسيه، چين و اسرائيل كه به دلايل مخصوص به خودشان، از جنگ با ترور استقبال مي كنند.
اين تقسيم بندي ها در تبليغات انتخاباتي بوش چندان بازتاب ندارد. او در گردهمايي هاي انتخاباتي و سخنراني هاي تبليغاتي اش از آمريكايي حرف مي زند كه تسليم هيچ كس نمي شود و هيچ محدوديتي را نمي پذيرد. يك روز بعد از اولين مناظره انتخاباتي بوش و كري، بوش گفت كه رقيب دمكراتش قصد دارد تصميماتي كه به امنيت ملي آمريكا مربوط مي شود را به رأي وتوي كشورهايي مثل فرانسه بگذارد.
چنين سخناني ممكن است طرفداران حزبي را به وجد آورد، اما دنيا را بسيار نگران مي كند.
كريس پاتن عضو كميسيون روابط خارجي اتحاديه اروپا چندي پيش گفت: «براي اينكه تحسين جمعي آمريكايي ها را بدست آوري كافي است فقط سازمان ملل يا فرانسه يا اين تفكر را كه متحدان حق اظهار نظر دارند، نفي كني.»
اما دنيا مي خواهد بداند دولت بوش (در صورت پيروزي) در دور دوم قدرت چگونه است؟ آيا ۱۱ سپتامبر و درگيري هاي ديپلماتيك شديد سه سال گذشته ذهن بوش را نسبت به متحدان و هم پيمانان تغيير داده است يا نه؟ آيا بوش هنوز فكر مي كند هم پيمان يعني كشوري كه پاي برگه جنگ عراق را امضا كند؟ بعضي مي گويند بعد از سرنگوني صدام نشانه هاي اندكي ديده اند كه حاكي از تغيير اين وضعيت است.
بوش دو ماه پيش در مصاحبه اي اتهام لطمه وارد كردن به ائتلاف و اتحاد واشنگتن با دوستانش را رد كرد و گفت: «يك لحظه صبر كنيد، خيلي ها با موضوع عراق موافق بودند. اين يك روند ديپلماتيك بود.»
بوش در اين باره عذرخواهي هم نكرد و گفت كه يك رئيس جمهور آمريكايي بايد هرجا كه لازم باشد بدون توجه به طوفان هاي سياسي اقدام كند و او در صورت پيروزي مجدد در انتخابات باز هم همين كار را مي كند.
بدبيني جهان به آمريكا
بسياري از كشورها از بوش به خاطر خروج از چند پيمان بين المللي انتقاد كرده اند، اما هر رئيس جمهور ديگري هم كه در آمريكا روي كار بيايد پيماني چون پيمان تشكيل دادگاه بين المللي جنايات جنگي كه مي تواند نيروهاي آمريكايي را محاكمه كند، امضا نخواهد كرد. اگرچه كري مي گويد، پروتكل آب و هوايي كيوتو كه بوش آن را رد كرده بايد مورد مذاكره قرار گيرد، اما كسي انتظار تغيير چنداني ندارد، اما گلايه اي كه در سراسر دنيا اكنون شنيده مي شود اين است كه رويكرد دفع كننده دولت بوش و تأكيد بر الگوي «يا بمانيد _ يا برويد»، بسياري را دلزده كرده است. جنگ عراق اين روند را تسريع كرد. بعد معلوم شد اصلاً سلاح كشتارجمعي در كار نيست و ارتباطي ميان صدام و القاعده وجود ندارد. اينجا بود كه ديدگاه پاريس و برلين ثابت شد و معلوم شد كه بوش اول از روي ايدئولوژي و بعد براساس واقعيت كار مي كند.
يك كارشناس سياست خارجي در فرانسه مي گويد: «بوش طوري عمل كرد و به جايي رسيد كه هيچ رئيس جمهوري در تاريخ آمريكا و شايد حتي نيكسون هم به اين اندازه نامحبوب نبوده است.» شكي وجود ندارد كه اگر اروپا در انتخابات دوم نوامبر حق رأي داشت، بوش شكست سنگيني مي خورد.
اما كاندوليزا رايس مشاور امنيت ملي بوش مي گويد، اروپا همه دنيا نيست.رايس به راه هايي اشاره مي كند كه بوش از طريق آن روابط خود را با رهبران خارجي بهبود بخشيد. نمونه هاي او روسيه، چين، هند و پاكستان هستند. اما حقيقت آن است كه ميزان اين نارضايتي خيلي زياد است.
يك كارشناس سياست خارجي در مؤسسه آمريكن اينترپرايز واشنگتن مي گويد: «دولت بوش با اين باور كار خود را آغاز كرد كه در ۵۰۰ سال گذشته هيچگاه چنين فاصله اي به اين بزرگي ميان قدرت شماره يك و شماره دوي جهان وجود نداشته است. همين باور درباره سلطه آمريكا به ويژه بعد از ۱۱ سپتامبر كافي بود تا امنيت ملي آمريكا جايگاه ويژه اي پيدا كند و همه خودشان را با اين شرايط سازگار كنند.»
اما همه اين كار را نكردند. اگرچه بعد از ۱۱ سپتامبر ابراز همدردي زيادي با آمريكا صورت گرفت اما در پايان سال ۲۰۰۲ اين همدردي از ميان رفت. تابستان امسال وقتي بوش براي ديدار از ايرلند وارد اين كشور شد، به سرعت او را به قلعه اي كيلومترها دور از هر جنبنده اي بردند. ديدار اخير بوش از انگليس هم با تظاهرات گسترده مخالفان مورد استقبال قرار گرفت. حتي بلر مجبور شد به دليل خطاهاي اطلاعاتي صورت گرفته درباره وجود سلاح هاي كشتارجمعي در عراق عذرخواهي كند. كاري كه بوش براي انجام آن مقاومت كرده بود. ضدآمريكايي بودن، يك برنامه كاري و انتخاباتي است كه مي تواند پيروزي هركسي را در اروپا تضمين كند. در انتخابات هاي اخير در آلمان و اسپانيا، مخالفت با سياست هاي بوش اصلي ترين دليل پيروزي خوزه لوئيس رودريگز زاپاترو و انتخاب دوباره گرهارد شرودر صدراعظم آلمان بوده است.
البته اخيراً نتيجه انتخابات استراليا كه به پيروزي دوباره جان هوارد نخست وزير استراليا و متحد بوش منجر شد، نتيجه خوبي براي دولت آمريكا بود.
اما دشمني با آمريكا در دنياي اسلام بسيار گسترده است. سال گذشته پاول از يك ديپلمات باتجربه به نام «ادوارد ديرجيان» خواست با سفر به دنيا ناكامي هاي تبليغات و سياست روابط عمومي آمريكا را در دنياي عرب و اسلام بررسي كند.
ديرجيان در بازگشت از اين سفر حيرت زده بود و از تصويري كه از آمريكا در تلويزيون هاي عربي ديده بود متعجب شده بود.
اما ديرجيان هنوز معتقد است نتيجه كار در عراق مي تواند تأثير مثبتي به جا بگذارد، همانطور كه يك عراق بي ثبات همه هدف ها را به هم خواهد ريخت. البته تحقيقات او به قبل از پخش تصاوير هولناك زندان ابوغريب مربوط مي شد.
بنا بر اين، سه سال بعد از ۱۱ سپتامبر، بوش آمريكايي را رهبري مي كند كه تصوير آن مخدوش است و اروپايي ها، آسيايي ها و آمريكاي لاتين ها از تروريسم، آن تهديدي را احساس نمي كنند كه آمريكايي ها احساس مي كنند.
بوش هر روز درباره اين تهديد حرف مي زند اما رهبران ديگر كشورهاي دنيا در اين باره حرفي نمي زنند. تروريسم در اروپا پديده جديدي نيست و بنا بر اين كمتر وحشت برانگيز است. در آسيا رشد سريع چين و هند چنان خوش بيني ايجاد كرده كه ابرهاي تيره خاورميانه را تحت الشعاع خود قرار داده است. در آمريكاي لاتين هم موضوعات تجاري و اقتصادي اهميتي به مراتب بيشتر از القاعده دارند.
برداشت واحد از يك تهديد مشترك كه اساس ائتلاف هاي آمريكا در جنگ سرد بود، اكنون ديگر وجود ندارد. يك تحليلگر فرانسوي مي گويد: آمريكايي كه مدام از جنگ حرف بزند و دشمن را تصوير كند، ديگر اينجا پذيرفته نيست.