يكشنبه ۲۶ مهر ۱۳۸۳
طنين مقدس
در هفته دفاع مقدس شاعران،  منتقدان و نويسندگان بسياري درباره ادبيات دفاع مقدس به ارائه نظر پرداختند. هر يك از اين افراد، از زاويه هاي خاص به اين پديده توجه كرده و به تحليل آن نشستند. به نظر اين گروه، دفاع مقدس به عنوان واقعيتي كه تأثيري ژرف بر جامعه ايران باقي گذاشته است مي تواند در ادبيات ما خود را نشان دهد اما نحوه چگونگي ورود موضوع دفاع مقدس در ادبيات،  بحثي است كه مي توان درباره آن به صورت گسترده سخن گفت. آنچه خواهيد خواند، نظرات اهل قلمي است كه خبرگزاري مهر تحت عنوان «طنين پايداري ديروز در ادبيات امروز» به سراغ آنها رفته است.
004677.jpg
يوسفعلي ميرشكاك:
ادبيات پايداري در سال هاي اخير آسيب ديد

يوسفعلي ميرشكاك- شاعر و منتقد ادبيات گفت: طي قرون متمادي، سرزمين ما از ادبيات پايداري بهره مند بوده است و نمي توان اين واقعيت را انكار كرد.
اين شاعر و منتقد ادبيات با بيان اين مطلب افزود: از دوران رودكي تا فردوسي كه مظهر ادبيات پايداري است و يا شاعران ديگري مانند ناصر خسرو كه آثارشان گوياي تلاش در به بار نشستن اين نوع از ادبيات است، ادبيات پايداري در ايران وجود داشته است.
يوسفعلي ميرشكاك كه شعرهاي مجموعه شعر «ماه و كتان» را سروده است، تصريح كرد: متاسفانه امروز در نسل حاضر با نوع ضعيف شده اي از ادب پايداري مواجه هستيم، برخوردهاي سطحي و سياسي صورت گرفته با اين پديده، موجب شده است تا ادبيات پايداري ما به ادبيات «تبليغاتي» تنزل پيدا كند، در صورتي كه ادبيات پايداري در سطح بالاتري از ادبيات تبليغاتي قرار دارد.
ميرشكاك خاطرنشان ساخت: متاسفانه دوستانمان، اين شان را رعايت نكردند و تا توانستند به جنبه هاي تبليغاتي كار، دامــن زدند!
محمد آزرم :
مفاهيم بيروني در شعر مزيتي به هم ندارند

محمد آزرم - شاعر و منتقد ادبيات گفت: دسته بندي هاي موضوعي، شعر را از هستي خود دور مي كند، از شعر نبايد وسيله اي براي بيان چيزي بسازيم، چرا كه اصولا در نهايت خود «شعر» ديده نمي شود.
اين شاعر و منتقد ادبيات افزود: هيچ شاعري قادر نيست معيار ارزش گذاري شعر را چيزي بيرون از شعر قرار بدهد، معيارهاي بيروني را «شعر نشناسان» به شعر تحميل مي كنند كه البته نمي شود.
محمد آزرم كه پيش از اين مسئوليت اتاق شعر فرهنگسراي بانو را بر عهده داشت و پس از چندي اين محفل ادبي به تعطيلي كشيده شد؛ تصريح كرد: نمي خواهم بگويم كه شعر با دنياي بيرون خودش كاملا بي ارتباط است، منظورم دروني شدن چيزها، به مفهوم اجرا كردن مفاهيم و به معناي خوانش هر اتفاق بيروني در جهان دروني شعر است.
وي خاطرنشان ساخت: بايد مفاهيم را در شعر اجرا كرد، آنها را به رفتار درآورد، زباني كرد و اين كار با گفتن از چيزي اتفاق نمي افتد، با توليد انبوه كليشه هاي زباني هم طبيعتا امكان پذير نيست، به جاي اضافه  كردن كلمه اي به دنبال شعر كه مي خواهد شعر را دسته بندي موضوعي كند، اين موضوع و كلمه بايد با رفتارهاي زباني در شعر حاضر شود.
محمد آزرم گفت: آنچه را كه شعر پايداري مي ناميم، نبايد اصرار به كليشه ها و قالب ها داشته باشد، نبايد پايداري در برابر رفتارهاي زباني باشد، دعوت به اجرا كردن مفاهيم در شعر و به طور كلي در نوشتن، البته گسترده تر از اين حرف هاست، دسته بندي موضوعي، نژادي، جنسي و ايدئولوژيك بايد جاي خود را به شعرهاي در خود اجرا شده اين ديدگاه ها در شعر بدهد.
اين شاعر ياد آور شد: آزادي بيان شعر، بايد آزادي در شكل شعر باشد، آزادي در اجرا، مفاهيم بيروني در شعر مزيتي به هم ندارند اما جهان شعر با تفاوت اجراها شناخته مي شود.
كامران شرفشاهي :
برخي از رسانه ها محترمانه ادبيات پايداري را بايكوت كردند!

كامران شرفشاهي - شاعر، گفت : ادبيات دفاع مقدس استمرار ادبيات حماسي ماست و بايد مورد حفظ و حراست قرارگيرد، اين ميراث گرانبها متعلق به نسل آينده است كه در كالبد اجتماع، روح بيداري و سلحشوري، آمادگي جهت مبارزه با ناملايمات، ميهن دوستي و تلاش در جهت ساختن فردايي بهتر را مي دهد.
وي با بيان اين مطلب افزود: متاسفانه برخي از رسانه ها خيلي محترمانه ادبيات پايداري را بايكوت كرده اند، برخي هم با ذكر اين نكته كه جنگ تمام شده، به اين نتيجه مي رسند كه فعلا به ادبيات پايداري نيازي نيست! عده اي نيز به اين موضوع نگاه مناسبي دارند. يعني فقط چند روز از سال را ضرورت مي دانند كه به اين مطلب پرداخته شود و به تشخيص آنان «ادبيات پايداري» ساير اوقات سال را بايد در بايگاني به انتظار بنشيند!
وي تصريح كرد: مشكل ما نه تنها با ادبيات پايداري بلكه با بسياري از پديده هاي ديگردر اين نكته نهفته است كه اصولا تعريف شفاف و روشني از بسياري از مسائلي كه با آن دوست يا دشمن هستيم، نداريم. گاه به دشمني اشخاص يا موضوعاتي برمي خيزيم كه شايد در حقيقت بهترين دوستان ما باشند و از آنجا كه در پي تحقيق و صحت مسائل نيستيم، تلقي و انگاره هاي ذهني خود را توسعه و تعميم مي دهيم. بسياري از باورها در واقع برداشت عجولانه ماست كه جايگزين حقايق شده است. گاه اظهار نظرها شبيه ماجراي فيل در تاريكي است كه مولانا نقل كرده و باز به راه حل مولانا برگرديم: در كف هر كس اگر شمعي بدي / اختلاف از گفتشان بيرون شدي ...
شرفشاهي خاطرنشان ساخت: بسيار خوب است كه قبل از صدور حكم يا تحريم شخص يا موضوعي، پيرامون آن منصفانه و با درنظرگرفتن مصالح اجتماع تحقيق كنيم. خصوصا دريافتن هدف ها، ضرورت ها، پيامدها مي تواند نگاه و راه تازه اي را به ما نشان بدهد.
اين شاعر گفت : مفهوم ادبيات پايداري بسيار عميق و گسترده است و به هشت سال دفاع مقدس محدود نمي شود. يكي از نشانه ها و شاخص هاي تمدن، ادبيات حماسي يا پايداري است كه كشور ما به لطف آثار ارزنده سخن سرايان بزرگي چون فردوسي، دقيقي، اسدي، سيف فرغاني، ميرزاده عشقي، عارف قزويني، فرخي يزدي و... در مرتبه والايي قرار گرفته است هرچند كه با كمال تاسف بايد اقراركرد كه روح اين آثار و پيام بزرگ آن هنوز براي ما نامكشوف باقي مانده است. خلاصه بگويم كه درك پيام نبرد رستم و اشكبوس در كتاب ارجمند شاهنامه مي تواند كليد سعادت و موفقيت يك فرد و يك يك جامعه باشد. اما نگاه ما همواره به اين آثار نگاهي در سطح بوده است و نتوانسته ايم با حركت به سمت عمق مرواريد هاي درخشان اين اقيانوس بيكران را صيد كنيم.
ابراهيم حسن بيگي :
نتوانسته ايم به عنوان نويسنده به «جنگ» اداي دين كنيم

ابراهيم حسن بيگي - نويسنده، گفت: نسل جديد ما بايد «جنگ» را بفهمد، ما خواسته يا ناخواسته جنگ را ديديم و فهميديم، اما نسلي كه جنگ را نديده، چه طور قادر است كه با نگاه داستاني به اين پديده بپردازد؟ مشكل امروز ما ايجاد ارتباط موضوع جنگ با نسل جوان است.
نويسنده «ريشه در اعماق» با بيان اين مطلب افزود: درباره اين كه آيا ادبيات پايداري وظيفه و رسالت اصلي خود را در مقابل مقاومت هشت ساله مردم ايران انجام داده، بايد بگويم كه نويسندگان ادبيات داستاني نتوانسته اند دين خود را ادا كنند، حتي نويسندگاني مانند خود من و ساير دوستاني كه همه دغدغه شان نوشتن آثاري در اين حوزه است و حتي به جهاتي هم از اين لحاظ مورد انتقاد هم قرار مي گيريم، مدعي نيستيم كه همه كارمان را انجام داده ايم.
ابراهيم حسن بيگي تصريح كرد: مي توان گفت كه ادبيات داستاني در حوزه جنگ و پايداري، حركتي نسبي از خود نشان داده است، البته بخشي از اين مشكل به خود «جنگ» ما برمي گردد، دفاع مقدسي كه ما داشتيم، خيلي خاص، بزرگ و پردامنه بود هم به لحاظ موضوعي و هم از لحاظ معنوي. هشت سال زمان كمي نيست، طبيعي است كه ادبيات هم نمي تواند به راحتي به همه ابعاد آن دسترسي پيدا كند.
ابراهيم حسن بيگي كه از نويسندگان و منتقدان شناخته شده ادبيات داستاني است، در ادامه صحبت هاي خود يادآور شد: نبايد اين نكته را هم از نظر دور نگاه داشت كه در حوزه ادبيات پايداري كارهاي خوبي هم صورت گرفته و به لحاظ كمي و كيفي، قدم هايي مثبت هم برداشته شده، اما از آن طرف، موضوع دفاع مقدس ما بسيار پربها، متنوع و پردامنه است، ما به هر گوشه از اين موضوع وسيع بپردازيم، ديگر جوانب آن ناگفته باقي مي ماند.
اين نويسنده و منتقد ادبيات در پايان گفت: همه رسانه ها و مسئولان فرهنگي كشور وظيفه دارند در خصوص ايجاد ارتباط ميان نسل امروز و دفاع هشت ساله اين مردم كوشش كنند، متاسفانه در اين زمينه تلاش موثري صورت نمي گيرد، نگاه صدا و سيما هم به جنگ، نگاه كاملي نيست و ارتباطي كه انتظار مي رود، ايجاد نمي شود، تا زماني كه اين ارتباط ايجاد نشود نبايد به تحول در ادبيات و سينماي دفاع مقدس اميدوار باشيم.
يدالله گودرزي:
هيچ انديشه اي پشت نوآوري جوانان شاعر نيست

يدالله گودرزي - شاعر و منتقد ادبيات گفت: به علل مختلفي، از جمله عرضه نشدن ادبيات پايداري به نسل هاي جديد و نبود كنكاش و مطالعه اي جدي در اين زمينه، نمي توانيم ادعا كنيم كه نسل جديد ادبيات هم به ادبيات پايداري رويكرد داشته باشد.
اين شاعر و منتقد ادبيات با بيان اين مطلب افزود: گسستي كه ميان نسل حاضر ادبيات و چهره هاي شناخته شده ادب كهن ايران ايجاد شده، روز به روز ركود در همه شاخه هاي ادبيات، به ويژه شعر پايداري را گسترش مي دهد.
يدالله گودرزي تصريح كرد: متاسفانه تجربيات عميق و فايده مند شاعران گذشته، مد نظر نسل امروز ادبيات ما نيست، ادامه اين وضعيت، آنها را در فضايي انتزاعي و فضايي كه هيچ قرابتي با شعر فارسي ندارد، غوطه ور سازد، طبيعتا در اين فضا نمي توانند آثار خود را منسجم و كمال يافته عرضه كنند و همان آثار سستي كه از اكثريت آنها (جوانان شاعر) مي شنويم، دائم تكرار مي شود.
وي در ادامه اظهار داشت: برخي ازنوآمدگان شعر كه در حيطه شعر كلاسيك كار مي كنند، به خيال خودشان مشغول نوآوري و كشف وادي هايي تازه اند! در حالي كه هيچ انديشه اي پشت اين نوآوري ظاهري نيست و فقط تكرار يك سري فاكتورها و كليشه هاست كه پس از مدتي كوتاه محو خواهد شد.
گودرزي نبود مطبوعات ادبي و اثرگذار را ديگر مشكل وادي ادبيات خواند و گفت: شاعران مطرح و شاخص به جوانان و نوقلمان معرفي نمي شوند، اين موضوع باعث شده كه جوانان شاعر سردرگم شوند.
اين شاعر ياد آور شد: ارتباط با شعر گذشته، حلقه مفقوده ادبيات ماست كه بايد آن را پيدا كرد، به اعتقاد من تجارب ادبي نسل هاي گذشته مي تواند بسيار توفيق آفرين و مشكل گشا باشد.

عصر و عصرانه در باغ رصدخانه
004680.jpg
سيداحمد نادمي
«عصرانه در باغ رصدخانه» آخرين مجموعه شعر منتشر شده آقاي يدالله مفتون اميني، موضوع نقد جلسه ماهانه نقد شعر در حوزه هنري بود كه در آخرين دوشنبه شهريور ماه (سي ام) برگزار شد. در اين جلسه، آقايان ضياءالدين ترابي و علي شفايي از ويژگي هاي شعر مفتون در اين كتاب، سخن گفتند و توفيق ها و ناكامي هاي اين شعر را برشمردند. اين جلسات، در آخرين دوشنبه هر ماه، در تالار انديشه حوزه هنري تشكيل مي شود و در ماه جاري (مهر)، آخرين كتاب آقاي منصور اوجي بررسي خواهد شد.
آنچه در پي مي آيد چكيده  سخنان آقايان ترابي و شفايي منتقدان دعوت شده شهريور ماه است درباره شعرهاي كتاب «عصرانه در باغ رصدخانه».
۱ـ ترابي
مفتون اميني، شاعري است با پشتوانه اي غني در شعر؛ با نيم قرن تجربه در قالب هاي مختلف از شعرهاي سنتي گرفته تا شعرهاي نيمايي و سپيد. چنين تجربه اي به شاعر اين توان را بخشيده كه اينك و در اين آخرين كتاب، بي هيچ دستاويز و بي هيچ نيازي به آرايه هاي تكراري كلامي و بي هيچ واسطه و حجابي، مستقيماً به سراغ كلمه و كلام برود و با كمك همين واژگان ملموس و معمولي، شعري بسرايد موفق و تأثيرگذار، با تصويرهاي زنده اي از زندگي امروزين انسان.
شعرهاي مفتون در اين كتاب كلاً آميزه اي است از تلخي و شيريني، چيزي كه در اكثر شعرها حضور دارد نگاهي است به گذشته، گذشته هاي دور با نيم نگاهي به حال و شايد آينده كه سخت در ابهام و ابر فرو رفته است.
همين جا، لازم است دقت كنيم به ساختار زباني خاص شاعر با واژگان و تركيب هاي خاص كه زباني  است مستقل، بي هيچ وامي به هيچ كس، و با لحن و بيان خاص كه ويژه خود اميني است، با افت و خيزها و پيچ و تاب هايي كه موسيقي لطيفي به شعرش مي بخشد.
نكته ديگري كه بايد به آن اشاره كرد اين است كه در اين پنجاه شصت سال گذشته، عناصر شعرسازي مثل تشبيه، استعاره، كنايه و اغراق چنان حجابي بين مخاطب و شعر كشيده كه به او اجازه رسيدن به درونة شعر را نمي دهد. مفتون اميني اگر از تشبيه و استعاره به ندرت استفاده مي كند به خاطر گريز از اين حجاب است و مي خواهد بي پرده حرف بزند، به همين دليل در تمام شعرهاي اين كتاب، هيچ نوع ابهامي كه مخل آسايش من خواننده باشد حضور ندارد. كلام، ساده و روشن و مشخص است. هر واژه سر جاي خودش به كار مي رود. توجه شاعر به ساختار شعر است، به اين كه فضاي شاعرانه اي بسازد. فضايي كه من خواننده از آن، لذت خواندن يك شعر را ببرم و اصل در شعر، همين لذت است.
۲ـ شفايي
ما در هر اثر هنري دنبال ابداع  و آفرينش چيزهاي نو هستيم. ترديدي نيست كه اگر شاعر و هنرمند صاحب قلمي، تلاشي براي آفرينش نداشته باشد در حقيقت جز تكرار حرف ها و شگرد هنرمندان پيش از خود كاري نكرده است.
آقاي مفتون اميني در آفرينش شعرهايشان در كتاب «عصرانه در باغ رصدخانه» ويژگي هايي دارند كه من به چند تاي آنها اشاره مي كنم.
اولين ويژگي،  تقابل هايي ست كه آقاي اميني، آگاهانه در شهرهايشان به كار مي برند. اين تقابل ها، گاهي لفظي ست و گاهي معنايي. مثلاً در «گويه ده/۷۷» مي گويد:
هاي!
فرانكو رفته است
و اسپانيا مانده است
تقابل بين رفتن و ماندن، آگاهانه صورت گرفته است. يا در صفحه ۳۶ مي گويد:
... با اين همه
از دريا
سبز باغ را بيشتر مي بيني
و از باغ
آبي دريا را
(گويه دوازده/۷۷)
كه اين يك تلاش شاعرانه است تا يك معناي معكوس را از چند سطر به دست بياورد. اين تقابل مي تواند نوعي مكث ايجاد كند براي ايستادن روي شعر، البته ناگفته پيداست كه هرجا كه اين تقابل ها شاعرانه تر انجام پذيرفته باشد، خلاقيت شاعر، برجسته تر خواهد بود.
دومين ويژگي، صورت هاي پارادوكسيكال و متناقض نمايي است كه آقاي مفتون در شعرشان استفاده مي كنند. صورت هاي پارادوكسيكال، خواننده را خواه ناخواه نگه مي دارد. البته آقاي مفتون، استفاده زيادي از اين شگرد نكرده اند اما جايي كه استفاده نكرده اند تأثيرگذار است، مثل شعر صفحه ۲۳ كه مي گويد:
در كودكي ام
پدر نمرده يتيم شدم
و در پيري ام
سفر نكرده غريب
كه اوج يتيمي و غربت را در انسان ها مي رساند. اما گاهي نيز در استفاده از اين متناقض نماها نيز ناموفق است مثل شعر صفحه ۴۹ كه مي گويد:
بي آن كه ببينمش او را شناخته ام
كه تأثير نمونه قبلي را ندارد و مي شد، مثلاً گفت كه «بي آن كه ببينمش، او را ديده ام!»
اما سومين ويژگي، جاندار پنداري و پرسليفيكيشن است كه از ديرباز استفاده هاي زيادي در شعر داشته است. آقاي مفتون اميني از اين صنعت، بارها در اين كتاب استفاده كرده اند و حتي دو سه شعر، كاملاً جاندار پنداري مي كند و اگر بخواهم نمونه اي بياورم، صفحه ۲۲ مي گويد:
پس كجاي اين، بيهوده است اگر بگويم
كه رودها هر سحر، با من راه مي افتند
و آفتاب، هر صبح، با من طلوع مي كند
يا در صفحه ۴۴:
اي آشنا
چه كنم باغمي كه ضربه مي خورد از خشم
اما نمي شكند
و باز
چه كنم با خشمي كه به بند مي كشد او را غم
اما نگه اش نمي دارد
و چهارمين ويژگي، نگاه هاي نو است. اصولاً همين ويژگي، مميزه هنرمند و صنعت كار است. به دو سه نمونه اشاره مي كنم. يكي صفحه ۱۲۶:
چندي پيش، مردي با لباس و نام من خود را به آب انداخت
كه حس مخاطب به راحتي تحريك مي شود . در اين گونه از آفرينش هاست كه در مي يابيم پشت اين سطرها شاعري خلاق و فعال نفس مي كشد.
در اين شكي نيست كه اولين ويژگي مشترك تمام زبانها، ايجاد ارتباطي آسان است اما در اين هم شكي نيست كه زبان ادبيات، خصوصاً شعر اگر خيلي شفاف ارتباط ايجاد بكند ديگر زبان ادبيات نيست. در ادبيات با تفسير و تحليل سروكار داريم و آنچه اين تفسير و تحليل و هرمنوتيك را موجب مي شود حركت زبان به سوي نامتعارف شدن است، اين نكته اي است كه ياكوبسن مي گويد. اين نكته را مي توان به گونه ديگري هم بيان كرد؛ زبان روزمره را صاف و شفاف مي شود شنيد، اما زبان شعر، پارازيت دارد و بايد دقت كرد تا آن را دريافت. با توجه به اين نكته به سراغ زبان شعر آقاي اميني مي روم. ويژگي هاي زباني آقاي اميني را در سه مورد مطرح مي كنم:
اولين ويژگي، مجاورت هاي مسالمت آميز واژه هاست. واژه هاي شعرهاي آقاي اميني ستيز آنچناني، جز در صورت هاي پارادوكسيكال كه در كتاب، كم است، با هم ندارند. صورت معنايي عبارات آقاي اميني،  غالباً طبيعي است و به ندرت به جاي اين كه باران از آسمان به زمين ببارد، از زمين به آسمان مي بارد. مورد دوم، كه البته نسبي است، بي التفاتي به وجه عاطفي زبان است. من بيش از اين كه به حالت عاطفي در شعرهاي اين كتاب برنخورم به حالات نوستالوژيك و غمزده برخوردم.
و سومين موردي كه به نظرم زبان ايشان را ضربه پذير كرده است، احترام غيرشاعرانه اي است كه به نحو كلام مي گذارند. در اغلب عبارات اين كتاب، واژه ها، كاملاً در جايگاه دستوري خود قرار گرفته اند. فاعل، جاي خودش است، فعل جاي خودش. آقاي مفتون به ندرت از اختيار شاعري شان براي به هم ريختن نحو زبان استفاده كرده اند و همين باعث شده است گاهي با اين كه عباراتي مي خوانيم، اما اين عبارت آنچنان آشناست كه شخصي در آن نمي بينيم و در حقيقت آن را نخوانده ايم. البته اين مسأله مي تواند حسن هم باشد و آن جايي است كه پايان بندي شعر، نامتعارف و به قول معروف غافلگير كننده باشد. به هرحال اين احترام غيرشاعرانه به جايگاه نحوي كلام، شاعر را از موسيقي سازي واژگاني نيز محروم كرده است.
۳ـ ترابي
به نظر من درباره اين قسمت سوم، يعني احترام غيرشاعرانه به نحو كلام بايد مقداري دقيق تر صحبت كرد. ببينيد، اين ماجراي نحوشكني و اين تعريف كه «شعر، اتفاقي ست كه در زبان مي افتد» ، فكر مي كنم با استناد به فرماليست هاي روس در عرصه نظري ادبيات ما وارد شده است. نكته اي كه همواره از ديد منتقدين ادبي ما پنهان بوده، اين است كه اگر فرماليست هاي روس از نحوشكني سخن مي گويند، مرجعشان، شعر موزون و كلاسيك بوده است. شايد بشود گفت كه در شعر موزون، نحوشكني اساس كار باشد. يكي از نويسندگان مشرق زمين مي گويد: «شاعر از دستور زبان اطاعت نمي كند، او مطيع عروض است.» اين نويسنده، حرف فرماليست هاي روس را، قرنها پيش زده است.به نظر من، نكته اي كه در شعري كه اعتنايي به وزن ندارد حائز اهميت است، «آشنايي زدايي» است. در زماني كه همه شاعران با به هم ريختن نحو، و گرفتن نقش هاي دستوري از واژه ها به صورت افراط آميزي سعي در- به اصطلاح- ناآشناتر شدن مي كنند، اين افراط، خواه ناخواه تبديل به يك هنجار جديد شده است. شما به ندرت كتاب شعري را باز مي كنيد كه با اين نحو شكني ها روبه رو نشويد. در اين فضا، وقتي شما كتابي مثل «عصرانه در باغ رصدخانه» را باز مي كنيد كه در آن به نحو كلام احترام گذاشته شده، براي شما اين برخورد، ايجاد هنجارشكني و آشنايي زدايي مي كند.در مورد عاطفه هم بايد بگويم كه من كتاب را خيلي هم عاطفي ديدم، البته خود آقاي شفايي هم گفتند كه اين امر، نسبي است.در مورد مجاورت هاي مسالمت آميز هم باز به همان نحوشكني مي رسيم. يعني اگر نحو كلام به هم بريزد، مجاورت ها هم خود به خود به هم خواهد خورد.در آخر هم توجه شما را به اين نكته جلب مي كنم كه نام اغلب شعرهاي اين كتاب، «گويه» است. اين گويه ها، لحن خاصي دارند. در حقيقت در اين شعرها، شاعر با خودش واگويه مي كند. يعني شاعر در ابتدا به صداي خودش گوش مي دهد و بعد به اين صدا جواب مي دهد و گوينده و مخاطب يكي هستند. مثل همين نمونه:
عاطفه جان
كودكي ام
در كنار چشمه ها و چمن ها گذشت
تابستان هاي جواني ام نيز
اينك، زمستان عمر
و شهر بزرگ
هي، جان عزيز!
هرگز نگفتم كه چرا به اينجا آمدم
يا چرا به اين زودي
مگر نه همه چيزي در اينجا هست
جز يك هواي لطيف
كه آن هم، درمان همه دردهايم نيست.
....
با اين همه
ديشب كه خسته و خراب، آخرين چراغ را خاموش كردم و ديدم
كه چه مهتاب خوشي روي قالي اطاق خواب، نهان بوده است
روح روستايي من بود كه فرياد زد
بميرمت اي خدا، هنرت چه ها ساخت
و كرمت چه ها داد
و ما
از اين خوب ها وخجسته تا كدام را حرام نكرديم
آفتاب را؟
نسيم را؟
يا عشق را؟
(گويه هفت/ ۷۸)

نگاه
شكوه هاي سرشك سياوش
مگو كه نغمه سرايان عشق خاموشند
كه نغمه نازك و اصحاب پنبه در گوشند
اين يادداشت را براي آن مي نويسم كه به يكي از موارد جعل در اسناد دانشگاهي گواهي داده باشم و از تبعات اخلاقي و اداري آن تبري جويم: يك دانشجوي اردني به نام آقاي بسام ربابعه سال قبل با من گفت وگويي دو سه دقيقه اي داشت در باب رساله دكترايي كه مي خواهد بنويسد و من به ايشان پيشنهادي  كردم كه« بررسي تطبيقي ترجمه هاي مختلف رباعيات خيام به زبان عربي كه متجاوز از سي ترجمه است »مي تواند موضوع مناسبي باشد، همين! در غياب يك ماهه اينجانب كه سفري به آمريكا داشتم ايشان از رساله دكتري خويش(كه ظاهراً بررسي يكي از ترجمه هاي عربي خيام است) به دفاع پرداخته و نام مرا به عنوان استاد راهنما در پشت جلد رساله دكتري خود ثبت كرده و در اسناد اداري نيز نام مرا به عنوان استاد راهنما معرفي كرده اند. بنده تصريح مي كنم كه حتي يك سطر از نوشته ايشان را هرگز نديده ام. بر اولياي دانشگاه تهران است كه به اين خطاي اخلاقي و اداري رسيدگي كنند... اين روزها خبردار شدم كه در (مجله اختصاصي گروه زبان و ادبيات فارسي) دانشكده ادبيات دانشگاه تهران ... مقاله اي نيز به نام من جعل كرده اند و منتشر ساخته اند كه تا اكنون كوچكترين اطلاعي از اين جعل و جرم دانشگاهي نداشته ام و نمي دانم اولياي آن مجله و مسئولان دانشكده ادبيات دانشگاه تهران با چه جسارتي مرتكب اين جعل شده اند؟ آيا در اين مملكت جايي براي شكايت از نبود امنيت فرهنگي وجود دارد. به كجا بايد شكايت برد؟ از آنجا كه اين دو نمونه جعل، مرتبط با زندگي فرهنگي و نام من است ناچارم آن را در مطبوعات فرهنگي و براي اطلاع اكنونيان و آيندگان بازتاب دهم....» (۱)
نوشته فوق از قلم ارزشمند دكتر محمد رضا شفيعي كدكني(م- سرشك) تراوش يافته كه رنجشي پنهان و پيدا در سراسر آن و به صراحت در جملات پاياني اش به چشم مي خورد و بدون هيچ توضيحي به نقل يادداشت عزيز ديگري مي پردازم.
همكاري حروف سربي/ انديشه  حقير را
نجات نخواهد داد(فروغ)
اخيراً نشريه اي به بهانه ويژه نامه  شجريان منتشر شده است كه اغلب عكس ها و مطالب آن كپي برداري بدون اجازه از نشريه دفتر هنر..... چاپ آمريكا مي باشد و وقاحت را به آنجا رسانده كه شرح حال خود نگاشته ام با عنوان شجريان به روايت شجريان چاپ شده در صفحات ۲۰۹۲ الي ۲۰۹۴ دفتر هنر را، با پرسش هاي ساختگي و جعلي، به شكل مصاحبه رودررو درآورده و با فريب مردم هنردوست و علاقه مند به فرهنگ، عامل توهين به ........... اينك به آگاهي مردم شريف و هنردوست ايران كه همواره در سايه بزرگواريهايشان آسوده ام، مي رسانم كه از مجموع مطالب كه به نقل يا عنوان و نام اينجانب چاپ شده فقط رازمانا مورد تأييد بوده و شركت دل آواز تنها نماينده و......به دليل اين كه شأن هنر از پاسخ گويي و حتي برخورد قضايي و قانوني با اين گونه افراد و... بسيار فراتر مي باشد از اهالي و اصحاب فكر و فرهنگ، كتاب و.... كلمه، هنر و انديشه خواهشمندم با ارائه اخبار و اطلاعات صحيح و رهگشا، دامان پاك فرهنگ و ادب و هنررا از اين آلودگي ها بزدايند. با سپاس و مهر- محمدرضا شجريان(۲) .
004674.jpg
هر دو استاد و هر دو بزرگوار، سرشك و سياوش، استاد دكتر محمد رضا شفيعي كدكني و استاد محمدرضا شجريان، با بياني شكوه آميز اما مقتدرانه و از بلند قدري و روي سخن با اهالي فرهنگ و اصحاب حقيقي خبر و نشريات فرهنگي، گلايه از برخي سوءاستفاده ها و جعل ها و جاي اندازي ها و نابجا قراردادن ها، كرده اند .حقير خواستم از قول حافظ بگويم كه اساتيد «تو اهل فضلي و دانش همين گناهت بس» يا حكايات مشابهي از آنچه در تاريخ بر سر اهل هنر و فرهنگ ز دست بي هنران و هنرفروشان رفته است بياورم كه باز ديدم داستان زيره به كرمان بردن و قطره به عمان بردن است. به هر حال با نقل جملاتي از استاد بي بديل زنده ياد و نام عبدالحسين زرين كوب، شايد بتوان از دلتنگي اساتيد كاست چرا كه حريف متقلبان و جاعلان كه نمي شود بود لااقل اندكي با حس همدردي مي شود درد را كاهش داد كه: عندليب آشفته تر مي خواند اين افسانه را.
«... اما هيچ چيز براي من خلاف انتظار نيست، در باب آنچه به خود من مربوط است شكايتي ندارم، انسان ها هر كدام براي خود راه و رسمي دارند كه نمي توان ايشان را از آن بازداشت. هم اكنون در همين شهر ما، يك مرد نازنين رفيع اهل حقيقت هم هست كه هر چه من مي نويسم تقريباً بلافاصله آن را زير و رو مي كند و نام مباركش را روي آن مي گذارد. دو قرن سكوت، تصوف و چيزهاي ديگر. جاي اعتراض نيست خرسندم كه به هر حال صدايم بي پژواك نمي ماند و از زبان ديگري دوباره تكرار مي شود. اين كه اشخاصي بين اصل و بدل تفاوت نمي گذارند به خودشان مربوط است...» (۳)
خداوندا عاقبت ها را محمود گردان
با سپاس و مهر عليرضا پوراميد
پانوشت ها:
۱- هفته نامه كتاب هفته شماره ۱۹۳. ص ۳
۲- ماهنامه موسيقايي مقام شماره ۷ دوره جديد، ص ۷۵
۳- ماهنامه كلك شماره ۸۵-۸۸ فروردين- تير ،۷۶ ص ۴۵

ياد
يادي ازفرخي يزدي به مناسبت درگذشت او در ۲۵ مهرماه ۱۳۱۸
هرگز دل ما ز خصم در بيم نشد
004671.jpg
مهناز چالاكي
فرخي يزدي از نامورترين سخنوران يزد در عرصه فرهنگ و ادب پارسي و در پهنه اجتماعي است . وي در سال ۱۲۶۸ شمسي در شهر يزد ديده به دنيا گشود. فرخي يزدي در سرودن انواع شعر طبعي آزموده و سرودهايي از خود به يادگار نهاده است كه به تصريح بسيار از ادبا و از جمله استاد دكتر محمدرضا شفيعي كدكني از سرآمدان غزليات سياسي ايران است. فرخي يزدي از همان كودكي با رنج و ستم آشنا گشت و به واسطه قريحه و استعدادي كه داشت اشعار بسيار محكمي مي سرود و بين مردم مي پراكند.
مي توان به غزليات و رباعيات سياسي، قصيده، قطعه و مسمط اشاره نمود كه زمينه بيشتر اشعار وي اجتماعي و بازتاب خواسته هاي مردم ستمديده و رنج كشيده ايران است. فرخي شاعري بود كه روحيه حق جويي و حقگويي داشت و شعر را از همان آغاز در خدمت اهداف متعالي و انساني خود قرار داد. نخستين تجربه اش در مبارزه علني سرودن مسمطي محكم و استادانه عليه ستمگري هاي ضيغم الدوله قشقايي حاكم مستبد يزد در نوروز سال ۱۲۸۸ شمسي بود كه با صداي رسا چنين سرود:
به كه از راه تمدن ترك بي مهري كني
در ره مشروطه اقدام منوچهري كني
اين همان ايران كه منزلگاه كيكاوس بود
خوابگاه داريوش و مأ من سيروس بود
جاي زال و رستم و گودرز و گيو و طوس بود
ني چنين پامال جور انگليس و روس بود
اين همه از بي حسي ما بود كافسرده ايم
مردگان زنده، بلكه زندگان مرده ايم
...
و به واسطه همين شعر بلند، نه تنها شكنجه و آزار ديد و مدت ها در سياهچال ماند بلكه به واسطه خشم ضيغم الدوله قشقايي محكوم به دوختن دهان شده و بدين سبب از سوي آزاديخواهان يزد به او لقب لسان المله (زبان ملت) داده شد.
فرخي يزدي براي پيوستن به درياي خروشان مبارزات مردم ايران از يزد سوي تهران كوچيد. نخست با جرايد تهران همكاري كرد،  مقاله نوشت، شعر سرود و آن گاه در سال ۱۳۰۰ شمسي، امتياز دادنامه طوفان را گرفت و بي باكانه به نشر آثار و افكار وآرمان هاي والاي خود پرداخت و به جان خريد آنچه بسياري از آن گريزان بودند. او پرشورترين غزل ها را در ستايش آزادي مي سرود و چنان كه خود مي گويد با پاي سر در قفاي آزادي مي دويد و جان و دل نثار آن مي كرد.
آن زمان كه بنهادم سر به پاي آزادي
دست خود زجان شستم از براي آزادي
فرخي زجان و دل مي كند در اين محفل
دل، نثار استقلال، جان فداي آزادي
«دادنامه طوفان» در طول دوران حيات پربارش كه چون طوفاني سهمگين، خواب خوش و زندگي آرام و بي دردسر ستمگران را به هم مي ريخت بيش از ۱۵ بار توقيف شد، و باز اين سرشوريده را مگر آرامشي بود. از طريق نشرياتي مثل قيام،  پيكار، ستاره شرق، ايران آزاد و ... به چاپ سرمقاله هاي اجتماعي و انتقادي درباره مسائل روز همت گماشت. چاپ غزليات سياسي كه روحيه قوي و عزم آهنين اين رادمرد دوستدار وطن را نشان مي دهد از ديگر كارهاي ارزشمند اين شاعر آزاده و پاكباخته بود و به راستي بدين شعر، اعتقادي بس راسخ داشت كه:
من آنم كه در پاي خوكان نريزم
مر اين لفظ در دري را
فرخي در اين اوضاع احوال سخت كه زندگي بر او تنگ و نفس كشيدن را دشوار مي كرد هيچ گاه از ياد پروردگار غافل نبود و گاه به بيان رنج ها و غم هاي خود مي پرداخت. در پايان با اين اميد اشعارش را به پايان مي برد.
به حسرتي كه چرا جاي در قفس دارم
زسوز درد كنم ناله تا نفس دارم
...
به داد من نرسد اي خدا، اگر چه كسي
خوشم كه چون تو خداوند دادرس دارم
مليت خواهي فرخي تصويري سازگار از اسلام و مليت عرضه مي دارد و او همان گونه كه از عناصر قومي بهره مي جويد و آن را در جهت برانگيختن حس ميهني به كار مي برد. از عناصر ديني نيز به همان ترتيب به قصد تحريك حميت ديني و ميهني استفاده مي كند از نظر او اين هر دو كاركرد واحدي دارند و از يكديگر قابل تفكيك نيستند و چنان با يكديگر در آميخته اند كه نه آيين مسلماني را مي توان از ايراني بودن جدا كرد و نه تاريخ دوره اسلامي را از عهد باستان و آن گاه كه ميهن اسلامي را در خطر ديد چنين فرياد زد و فريادش از اين حيث در خور تأمل است:
اي وطن پرور ايراني اسلام پرست
همتي زان كه وطن رفت چو اسلام زدست
آخر اي بي شور مردم، عرق ايراني كجاست؟
شد وطن از دست، آيين مسلماني كجاست؟
حشمت هرمز چه شد، شاپور ساساني كجاست؟
سنجر سلجوق كو، منصور ساماني كجاست؟
گنج بادآور كجا شد،دُر دست افشار كو؟
صولت خصم افكن نادر شه افشار كو؟
فرخي زندگي پر فراز و نشيبي داشت. نيمي از عمرش را در خوف و گريز گذارند و بارها از ترس گزمه هاي دولتي اشعارش را پنهان يا نابود كرده و محيط تنگ و دهشتناك زندان هم براي فرخي ميدان مبارزه شد، آوردگاه انديشه و جايي كه بي پروا شعر خواند و از پشت ميله ها فرياد دادخواهي خود را به گوش زندانبان و سردمداران رساند. و اين گونه بود كه فرخي ديگر عنصري رام نشدني، مخل امنيت ستمگران و اربابان بيگانه آن تشخيص داده مي شود و مي بايد از سر راه برداشته شود. و اين كار به ددمنش ترين فرد دستگاه شهرباني يعني پزشك احمدي محول مي شود كه شبانه به همراه چند تن ديگر بر بالين اين سخنور آزاده در حمام مخروبه زندان رفته و با تزريق سرنگ هوا در ۲۵مهر ۱۳۱۸ به زندگاني سراسر افتخار و عزت وي پايان مي دهند. چنانكه خود گفته بود:
هرگز دل ما زخصم در بيم نشد
در بيم زصاحبان ديهيم نشد
اي جان به فداي آنكه پيش دشمن
تسليم نمود جان و تسليم نشد
و يا اين بيت كه:
اي خاك مقدس كه بود نام تو ايران
فاسد بود آن خون كه به راه تو نريزد

ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |