سهيلا بيگلر خاني
ابتدا تمام كلمات براي علي بايد با زير و زبر نوشته مي شد. اين از كلمات بزرگ همراه با زيروزبر روي كارت ها معلوم است او آموخته درس ها را بخواند، ضبط كند و بعد مجددا گوش كند. آنقدر كه كاملا فرا بگيرد
علي پرنده ها را دوست دارد. دليلش آنكه نقاشي هاي او اغلب نقش پرندگان است. دلش مي خواهد، خانه اي داشتند، اندازه يك پارك تا پرندگان مختلف را آنجا نگهداري مي كرد
آموزش ها تمام شده است. حالا علي مي نويسد، مي خواند، زبان انگليسي مي داند و بسياري از مشاهير ايران و جهان را مي شناسد. اين پسر 16 ساله آنقدر غرق آموختن شده كه حتي گاهي نيازهاي طبيعي يك كودك به جست و خيز و بازي را فراموش مي كند.
علي در مركز توانبخشي تهران با همه دوست است و با هيچ كس دوست نيست، سرش توي لاك خودش است. از بازي و شيطنت چندان خوشش نمي آيد.
معلمش مي گويد: درس برايش از همه چيز جدي تر است.
علي نابغه نيست
اين ماجراي يك نابغه جوان نيست كه مي خواهد به سرعت از تمام شناخته ها سر در بياورد و احتمالا به ناشناخته ها هم سرك بكشد. علي صادقي عقب مانده ذهني است. وارد خانه كه مي شويم، بلافاصله پس از صادقي پدر، صادقي پسر به استقبالمان مي آيد، پشت لب سبز شده و تك و توك كرك هاي سياه شده صورتش، داد مي زند پسري است در گذار نوجواني، اما ساعتي معاشرت كافي است تا به روحيه لطيف كودكانه او پي ببري.
ديوار هال كوچك خانه با نقاشي هاي كادر شده علي تزئين شده. ميز پايه كوتاهي با تكه مقواهاي چيده شده روي آن جلب توجه مي كند. علاوه بر آن دفترهاي علي نيز روي ميز است. روي هر كدام از مقواهاي بريده شده يك كلمه نوشته شده بتهوون، عطار، سعدي و...
پدر توضيح مي دهد: اين وسايل كمك آموزشي علي است. خودم طراحي كرده ام . سعي كردم با اين شيوه غير مستقيم علي را به وسيله بازي آموزش دهم. ابتدا با حروف شروع شد. كارت هايي را كه روي آن حروف نوشته شده نشان مي دهد و آنها را كنار هم مي چيند. حالا يك كلمه درست شد. بعد از گذر از اين مرحله به كلمات رسيديم. كلمات كتاب ها با خط درشت روي كارت ها نوشته شده تا چشمان كم سوي علي به راحتي آن را بخواند. در طول چهار سال آموزش بي وقفه، حالا ديگر نيازي به بازي كارت و كلمه نيست و جاي آن بازي كارت و مشاهير جايگزين شده است. روي كارت نام سعدي نقش بسته و پشت آن جمله هاي كوتاه براي معرفي او.
4 سال آموزش مداوم
علي تا 12 سالگي هيچ آموزش منسجمي نديده بود، عقب ماندگي ذهني به اضافه اختلاف پدر و مادر كافي بود تا او را در 12 سالگي به انساني وابسته و آموزش نديده تبديل كند؛ شايد چيزي مانند هلن كلر. فاطمه زنجيردار معلم علي هم به خانه آنها دعوت شده تا به همراه مادربزرگ علي از مشكلات آموزشي پسر 12 ساله عقب مانده بگويد. سال 79 با علي آشنا شدم. 12 ساله بود. سابقه هيچ آموزشي نداشت. از صفر شروع كرديم. با آنكه آموزش پذير بود، هيچ چيز نمي دانست. براي خواندن و نوشتن آمادگي داشت.
علي كلاس دوم را تمام كرده است. چيزي كه معلم آن را پيشرفت عالي توصيف مي كند. زنجيردار ضريب هوشي او را 70 ارزيابي كرد. گو اينكه چند مركز پيش از او اين عدد را بسيار كمتر برآورد مي كردند و آب پاكي را روي دست صادقي پدر مي ريختند. حركات ظريف دست هاي او مشكل داشت. همين طور هماهنگي چشم و دست و ديد فضايي،
علي علاوه بر آنكه از سيانوز بعد از زايمان رنج مي برد، توكسوپلاسموز مادرزادي نيز دارد. اين يعني آب مرواريد يكي از چشم هايش. چشمي كه از همان لحظه نخست ديدار ناهماهنگ بودن حركت آن با چشم ديگر كاملا محسوس است. با اشاره پدر جعبه دستمال كاغذي را روي ميز مي گذارد. دستش مي لرزد. جعبه دستمال كاغذي نزديك است استكان چاي را سرنگون كند. مادربزرگ به كمك مي آيد. هنوز نياز به تمرين دارد. با اين همه وقتي مداد در دست هايش مي گيرد و شروع به نوشتن مي كند دستش اصلا نمي لرزد. مادربزرگ توضيح مي دهد: در خانه خيلي به من كمك مي كند و معلم اضافه مي كند: او خيلي مستقل است. دكمه هايش را خودش مي بندد و باز مي كند. بند كفش هايش هم همين طور. خودش حمام مي رود. پدر نيز در مي آيد كه به تمام دستگاه هاي سمعي و بصري وارد است. ضبط صوت، دي وي دي، ويدئو و ... همه دست علي است. قرار است برايش كامپيوتر بخرم. بهانه اي مي شود تا علي كيبرد را بياورد و روي آن عملا مهارت كار كردن خود رانشان دهد. كاست هاي درسي علي از ديگر محتويات ميز پايه كوتاه است.
او آموخته درس ها را بخواند، ضبط كند و بعد مجددا گوش كند. آنقدر كه كاملا فرا بگيرد. دفتر جمله سازي، دفتر رياضي اين جملات نوشته شده روي چند دفتري است كه به لحاظ شكل و فرم با دفترهاي عادي متفاوت است؛ كوتاه تر و پهن تر. پدر توضيح مي دهد: اينها را خودم درست كردم. خواستم به لحاظ اندازه و رنگ و فرم با دفترهاي عادي متفاوت باشد تا نظر علي را جلب كند. در يكي از دفترها نيز بريده هاي روزنامه را مي چسبانم. براي آشنايي او با حروف روزنامه اي.
ابتدا تمام كلمات براي علي بايد با زير و زبر نوشته مي شد. اين از كلمات بزرگ همراه با زيروزبر روي كارت ها معلوم است. دفترش را بر مي دارد و مي نويسد و بلند بلند مي خواند. چنان غرق كار كه فلاش زدن هاي متعدد دوربين عكاسي اصلا حواسش را پرت نمي كند. دو ماه طول كشيد تا مداد دست گرفتن را يادش بدهيم.
مادر جايگزين
كاغذ سفيد را روي ميز كوچكي كه حكم ميز تحريرش را دارد، مي گذارد. خطوط شكل مي گيرد، اصلاح مي شوند، دوباره و دوباره، آنقدر كه يك نقاشي مقبول كشيده مي شود. حالا نوبت پياده كردن اين نقاشي روي كاغذ اصلي است. طرح تمرين شده روي كاغذ اصلي پياده مي شود و رنگ مي خورد. درخت، پرنده، منظره، طبيعت و ... در نقاشي هاي خوب رنگ شده اش اثري از درگيري هاي عاطفي چند سال قبل به چشم نمي خورد. انگار رفتن مادر و جايگزيني مادربزرگ رويا بوده. از مادرش چيزي نمي گويد، ما هم چيزي نمي گوييم.
مادربزرگش را به جاي او پذيرفته، وقتي هم مي پرسيم پدر را بيشتر دوست داري يا مادربزرگ مي گويد: هر دو، با من رابطه قوي عاطفي دارند.
فكر كاناليزه
علي پرنده ها را دوست دارد. دليلش آنكه نقاشي هاي او اغلب نقش پرندگان است. دلش مي خواهد، خانه اي داشتند، اندازه يك پارك تا پرندگان مختلف را آنجا نگهداري مي كرد. از علاقه اش به پرندگان مي پرسم، وسعت كوچك خانه را نشان مي دهد و مي گويد: كجا نگهشان دارم. پدرش شغل خوبي در صدا وسيما دارد، با درآمد مكفي. اما نه آنقدر مكفي كه خانه كوچك ميدان رسالت را با آن حياط نقلي بفروشد، خانه بزرگتري بخرد. همين دو، سه اتاق براي مادر و فرزند و نوه اش كافي است. علي سرش را پايين انداخته و مي نويسد، مي پرسم: چند تا دوست توي مدرسه داري؟ پاسخ مي دهد: دوست؟ همه... از پدرش مي پرسم: به غير از درس و مهارت هاي آموزشي به چه چيز ديگري علاقه دارد؟ و پاسخ پدر: فقط درس، سعي كرديم فكرش را كاناليزه كنيم. بيشترين علاقه علي همين كارت ها و كتاب هاي درسي است. به تازگي چيدن مهره هاي شطرنج را نيز به خوبي فرا گرفته است.
پدر قدم به قدم با پسر مي آموزد. حتي تخيل پسر را هم هدايت مي كند. گاهي حرف هاي كودكانه مي زند، مثلا وقتي به پارك مي رويم، مي گويد دوست دارم حياط اينقدري داشته باشيم و چند پرنده. اما كلا نگذاشتيم فكرش حاشيه برود.
پدر دليل اين همه وقت گذاشتن را تنها عاطفه پدري نمي داند. مادر 8-7 سال قبل علي راترك كرد و پدر مسووليت او را به عهده گرفت. بخشي از اين تلاش به خاطر مسووليت پدري بود، حتي حس انساني هم براي انجام اين كار محدود است. يك حس مافوق انساني بود. آن هم با اين شرايط جامعه. دوست دارد كاري را كه ظرف 4 سال به همراه معلم انجام داده با آموزش هلن كلر مقايسه كند. بهزيستي به عنوان متولي اين امر چندان از اين نوع آموزش ها اطلاع ندارد. اگر حمايت هاي مركز توانبخشي تهران و توانبخشي صدا و سيما نبود شايد اين آموزش ها ميسر نمي شد. هرچند كه نيمي از هزينه نگهداري از علي را بهزيستي مي پردازد.