چهارشنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۵۳۱
مردي كه مي خواست سلطان باشد
سلطان . او مرزهاي محبوبيت و اسطورگي را درهم شكسته است. فقط كافيست به تعداد شكست ها و بازگشت هاي شكوهمند او دقت كنيد.اما چگونه ممكن است مردي مثل او نقش اول ديرپاي فوتبال ايران باشد؟
020625.jpg
سيامك قليچ خاني 
محمد صفي زاده رئيس آن زمان فدراسيون فوتبال در دوحه در جواب يكي از خبرنگاران كه پرسيد چرا تيم ملي باخت، گفت: بشقابي كه در آن ژله قرار دارد عامل لرزش نيست، خاصيت خود ژله لرزيدن است
در يكي از تمرين ها محمد دادكان سوت تمريني را از مربي -محراب شاهرخي- گرفت و به علي پروين داد تا از همان روز سلطه پروين بر پرسپوليس حالت رسمي به خود بگيرد

چقدر دلش مي خواست سلطان باشد. انگار از همان روزي كه در زمين عارف براي خود حكومتي داشت. همان روزهايي كه آن پسرك لاغر اندام با چشم هاي متفاوت از بچه  محل ها هنوز علي پروين نشده بود.
علي ، بچه پايين است؛ عارف با عشق كلاه مخملي ها. سياق او نيز از ديرباز همين بود. مثل قهرمان هاي فيلم هاي فارسي هر جا بود، كلي آدم دور وبرش را پر مي كردند.
نمايشگاه اتومبيلش را در خيابان عارف فروخت و ارتباطش را با آن محل از دست داد، اما آن همراهان هميشگي در هر زمان وفاداري شان را به پروين - علي آقا - نشان مي دادند تا وابستگي او به محله عارف كماكان حفظ شود. او سالهاست به محله عارف و غياثي نرفته است، چون ديگر نه زمين خاكي در آن محل باقيمانده و نه آنكه براي او فرصتي باقيمانده كه محله پسيان تا عارف را طي كند.
لقب سلطان وقتي به پيشاني او چسبيد كه دو اتفاق در حال شكل گيري بود،  تيم ملي فوتبال ايران در دوران شكوفايي در دهه 50 جواز حضور در جام جهاني را به دست آورد. پرويز قليچ خاني كه بعد ها فريب گروهك هاي ضد انقلا ب را خورد، قبل از بازي هاي مقدماتي جام جهاني در ديداري مقابل مجارستان از تيم ملي خداحافظي كرده بود، اما حضور منصور امير آصفي در فوتبال ما پدر معنوي كياني ها لقب گرفته بود كه پرسپوليس عاملي شد تا قليچ خاني در سال هاي آخر فوتبالش راهي پرسپوليس شود، در اين شرايط و با حضور توام قليچ خاني و امير آصفي در آن تيم باعث شد تا پروين در اين تيم براي خود گروهي مجزا و البته مقتدر تشكيل دهد. يك باخت سنگين - سه بر صفر - در مقابل تاج - استقلال كنوني - در امجديه كافي بود تا پروين به هدفش برسد و گروه كياني ها از پرسپوليس بركنار شوند و با اعمال نفوذ پروين تيم ظاهرا در اختيار مرحوم محراب شاهرخي قرار گرفت، اما بعد از تحولات سال 1357 كه عبده - مالك باشگاه پرسپوليس- از ايران گريخت و پرسپوليس به عنوان يك سرمايه ملي در اختيار سازمان ورزش قرار گرفت، فضاي آن روزهاي پس از پيروزي انقلاب و بچه هاي مذهبي پرسپوليس مثل محمد دادكان، محمد پنجعلي و محمد مايلي كهن و همچنين وابستگي بازيكناني مثل خود پروين، كاظم سيد علي خاني، مهدي غفاري و... به آن جمع باعث شد تا محراب شاهرخي فضاي مناسبي براي ادامه كار پيدا نكند. شاهرخي تا پايان جام شهيد مهدي اسپندي دوام آورد، اما قهرماني در آن جام هم به شاهرخي كمك نكرد. در يكي از تمرين هاي بعد از آن جام، محمد دادكان سوت تمريني را از مربي -محراب شاهرخي - گرفت و به علي پروين داد تا از همان روز سلطه پروين بر پرسپوليس حالت رسمي به خود بگيرد، هرچند از جمع همان گروهي كه آن روز عامل بر كناري شاهرخي و شروع حكومت پروين بودند بعدها جمعي دشمن شماره يك پروين شدند و آن طومار معروف را كه روي يك كاغذ زرد رنگ نوشته بودند تهيه كردند.
البته بارها پروين با تغيير موضع سعي كرد به آنها نزديك شود به خصوص در زمان  هايي كه در نقطه ضعف قرار مي گرفت اما در دوستي هايي كه به قول يكي از همان نفرات حالت اتوبان يك طرفه را داشت، دست پروين رو شده بود.
پروين با پرسپوليس در فوتبال دوره دهه 60 پيش رفت، وقتي كه مي شود گفت حضور او عامل حفظ پرسپوليس و كل فوتبال بود، دوره اي كه پول حضوري محسوس نداشت و استقلال و پرسپوليس تنها فيلتر ورودي تيم ملي محسوب مي شدند و بازي در اين دو تيم امتيازات بسياري داشت؛ در اين شرايط پروين با بهترين نحو پرسپوليس را اداره مي كرد كه حاصل آن قهرماني هاي متوالي در سطح باشگاه هاي تهران بود. به واقع پروين برگ برنده اي بود كه پرسپوليس در اختيار داشت و استقلال آن زمان از وجود چنين شخصيتي بي بهره. به نظر مي رسيد در ابتداي دهه 70 شمسي و با حضور حسن غفوري فرد در راس مديريت، ورزش فوتبال نيز دچار تحول شد. مرحوم پرويز دهداري كه پس از يك تساوي 2-2 مقابل ژاپن موقعيت شكننده اي داشت، با حمله تماشاچي ها جاي خود را به سرمربي پرسپوليس داد كه به دليل 5قهرماني متوالي در باشگاه هاي تهران حتي آبي ها را سنكوب كرده و كاملا شايسته اين پست به نظر مي رسيد.
و پروين در اولين تجربه مربيگري ملي نيز موفق بود. او در اولين قهرماني ايران در سطح آسيا بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، هنر خاص و ويژه اي داشت تا با تركيب جوانان و با تجربه، قدرت تازه اي از فوتبال ايران را به نمايش بگذارد، اما عمر اقتدار پروين حداقل در فوتبال ملي زياد نبود. بازي هاي جام ملت هاي آسيا 1992 هيروشيما و حذف ايران در مرحله اول پايه هاي قدرت پروين را سست كرد و سپس رقابت هاي مقدماتي جام جهاني 94 آمريكا در دوحه كه پايان كار پروين بود. تيم با نتايج تاسف بار در راه جام جهاني حذف شد و پس از بازگشت تيم به تهران، پروين نه تنها تيم ملي، بلكه پرسپوليس را نيز از دست داد. محمد صفي زاده رئيس آن زمان فدراسيون فوتبال در دوحه در جواب يكي از خبرنگاران كه پرسيد چرا تيم ملي باخت، گفت: بشقابي كه در آن ژله قرار دارد عامل لرزش نيست، خاصيت خود ژله لرزيدن است. و بعد با تمسخر ادامه داد: از اين مربي چه انتظاري داري؟
در تهران و در اوج روزهاي پرتنش فوتبال محمود حداد كه از دنياي واليبال جدا شده بود و نايب رئيس فدراسيون فوتبال بود مسووليت اصلي سخنگوي فوتبال را نيز به عهده داشت، او در اولين مصاحبه مطبوعاتي اعلام كرد، براي تيم ملي همه كار كرديم از اردو در آلمان تا بازي هاي تداركاتي بسيار، با هر دستياري كه مي  خواست موافقت كرديم و حتي پروين دوست صميمي اش را نيز به عنوان آشپز - مدير يك چلوكبابي در شمال تهران - به آلمان برد، اما سكوت كرديم، گوني گوني پول اصطلاحي كه خود حداد در آن مصاحبه مطبوعاتي تاكيد داشت به چاپ برسد در اختيارش مي گذاشتيم.
و بركناري از تيم ملي باز هم تبعات داشت، پروين در يك اطلاعيه در ايرنا دليل جدايي اش از تيم پرسپوليس را خستگي اعلام كرد و خانه نشين شد، يك دوري 5 ساله كه البته دلايل بسيار ديگري هم داشت؛ دلايلي ناگفتني كه نهايتا پروين را دوباره سلطان كرد! پرسپوليس همزمان با دوري پروين با امير عابديني دوره تازه اي را آغاز كرده و تيم ملي نيز متاثر از حضور مربيان خارجي وارد مرحله ديگري شده بود، اما يك انتخاب بد ايوان متكوويچ مربي كروات كه جانشين استانكوي كبير شده بود و كسب چند نتيجه ضعيف راه را براي بازگشت پروين باز كرد. مذاكرات مدير پرسپوليس با مدير سورتمه نمايشگاه پروين خيلي پر سروصدا در فوتبال ايران بود كه نهايتا بازگشت او روي دستان مردم را رقم زد. انگار نه انگار كه 5 سال پيش همين ها او را بيرون كرده بودند... و پروين بازگشت.
با ژست تازه، اما با همان تفكر سابق، در پرسپوليس، خوردبين، قليچ، ابراهيمي و محمدخاني را دور خود جمع كرد و همان ابتدا فرشاد پيوس را از نيمكت ذخيره ها حذف كرد. پروين مي دانست از نسل بعد از انقلاب پرسپوليس فقط 2 نفر هستند كه مي توانند به سرعت در ميان مردم جاي او را پر كنند. فرشاد آقاي گل - لقب پيوس - و عقاب آسيا - لقب عابدزاده - كه پروين با زيركي هر 2 را از تيم پرسپوليس دور كرد. بازگشت پروين اما معطوف به پرسپوليس نبود. محسن صفايي فراهاني - رئيس نه چندان محبوب- به حمايتي كه پروين با خود مي آورد، نياز داشت. سلطان همزمان از فدراسيون فوتبال حكم مديريت فني تيم ملي اميد را دريافت كرد و با يك حركت تاكتيكي حميد درخشان را از جمع قرمزها و اصغر حاجيلو را از جمع آبي ها به عنوان مربي تيم اميد برگزيد و در يك مصاحبه مطبوعاتي در كنار ايگان كوردس آلماني نشست تا حكم سرمربيگري او در تيم اميد را رسميت ببخشد، اما ماه عسل خيلي زود به پايان رسيد. پروين در تيم ملي اميد راهي جدا در پيش گرفت واختلافات به آن حد رسيد كه فدراسيون مجبور به عزل پروين، حاجيلو و درخشان شد. آن روزها كه مي  گفتند پروين پس از 5 سال خانه نشيني نياز به اعلام موجوديت دارد، حكم مديريت فني تيم ملي اميد به منزله تاييديه اي از سوي نظام قلمداد شد. او سپس تمام نيروي خود را معطوف پرسپوليس كرد، در حاليكه دنيا آبستن حوادث تازه اي بود؛ بحران مالكيت در پرسپوليس.
شايد بتوان ظهور علي ميرزايي در تشكيلات پرسپوليس را آغاز اين فصل دانست. ميرزايي روزنامه نگار و نويسنده خوش قلمي بود كه با سابقه همكاري با حسين محلوجي، رئيس باشگاه در شركت فولاد،  آرام آرام معادله پرسپوليسي را كه با يك رئيس كم سر و صدا كه اصولا حضور در بحث هاي فوتبالي را كسر مقام خود مي دانست محلوجي وزير سابق صنايع و معادن، امير عابديني مدير جسور و جذاب باسابقه سياسي و علي پروين پيش مي رفت به هم زد. او به عنوان سردبير هفته نامه پرسپوليس، اولين ارگان رسمي باشگاه، به مرور اختلاف نظر خود را با سيستم اداره كننده پرسپوليس رو كرد، اما عابديني - پروين، دوستاني كه بسيار نزديك به نظر مي رسيدند در مقابل او و البته محلوجي شوريدند تا رئيس و سهامدار عمده تصميم به واگذاري سهام به حوزه هنري بگيرد، جلسات متعدد با حوزه هنري نتيجه داد و بخشي از سهام به اين نهاد واگذار شد. اما در حالي كه پروين و عابديني به سمت زم غلتيده بودند، تعلل حوزه در ثبت قانوني و چرخش مجدد محلوجي براي بازپس گيري سرمايه عظيمي به نام پرسپوليس جنگ را آغاز كرد. جنگي كه سرانجام دو سال بعد به نفع سازمان تربيت بدني و محسن مهرعليزاده تمام شد. درباره نقش پروين در اين جنگ بايد نكاتي را يادآور شد، او با تمام طرفين دست داد و بيعت كرد و حتي با حكم سعيد فائقي معاون فني وقت سازمان چند ماهي مدير تيم بود. پستي كه با پذيرش آن عملا امير عابديني را شوكه كرد و باعث اتحاد حلقه سابق عابديني، ميرزايي ومحلوجي شد.
با حضور اكبر غمخوار در پرسپوليس، پروين وارد نقش جديدي شد. مربي ناكام در فصل اول مديريت غمخوار، مدير فني انتصابي تابستان گذشته و اپوزيسيون قدرتمند پرسپوليس در فصل گذشته فوتبال. او با پشت پا به نقشي كه غمخوار برايش در نظر گرفته بود، از پرسپوليس جدا شد و خود تيم تازه اي را سامان داد . تيمي به نام شهداي طرشت.
اما تيم شهداي طرشت كه در دسته اول تهران حضور داشت نيازهاي پروين را در آن زمان برآورده نمي كرد. جا به جايي ها آغاز شد. تيم آذربايجان و شهداي طرشت با هم هماهنگ كردند و همراهان پروين راهي آذربايجان شدند تا در دسته دوم راهي آسانتر براي مطرح شدن داشته باشند. همراهان پروين و خود او مايل بودند تا با نامي مشابه با پرسپوليس راهي مسابقات شوند، اما حضور پروين، پيراهن سرخ اين تيم،  تاكيد روزنامه ها و خبرگزاري يك باشگاه كه براي پيروزي مقابل پرسپوليس در جنگ هاي بيرون زمين به سمت او غش كرده بودند و آن چند هزار نفر طرفدار ثابت اين تيم نيز باعث نشد تا مقامات با نام سرخپوشان موافقت كنند. نام تيم جديد او آذربايجان بود كه 15هزار تماشاچي را به ورزشگاه مي كشاند اما مشخص بود براي او فقط يك مكان متصور است، پرسپوليس. گرچه آذربايجان مال او بود و طرفداراني كه به ورزشگاه مي آمدند، كمتر از روزهاي ناكامي پرسپوليس نبودند!
در حاليكه پرسپوليس با چند برد خيره كننده پروين را تا آستانه محو كردن پيش برد. اما چند نتيجه ضعيف و دودستگي طرفداران پروين و پرسپوليس و جنگ رواني وسيعي كه عليه غمخوار و بگوويچ در جريان بود، پرسپوليس را دوباره به بحران كشاند . بله و اينجا پروين بود كه بايد دوباره مي آمد... مربي ناكام دوباره روي دست! غمخوار كه بر مواضع خود اصرار داشت از كار بركنار شد و با آمدن خطيب و به قدرت رسيدن جعفر كاشاني، پروين بار ديگر به عنوان مدير فني به پرسپوليس بازگشت، با اين تفاوت كه ديگر مدير فني معناي كشك را نداشت! پروين با همان ژست زمان تيم ملي اميد بازي هاي مقدماتي المپيك سيدني وارد كارزار شد و از مزاياي مربي خارجي سخن گفت و براي اينكه اشتباهات فصل قبل را بزرگ كند از مربيان كروات انتقاد كرد و دواي درد پرسپوليس را نظم آلماني دانست. پروين بار ديگر در يك مصاحبه مطبوعاتي در كنار يك مربي آلماني نشست و صحبت از اقتدار قهرماني پرسپوليس كرد، اما اين ماه عسل پروين با مربي خارجي نيز نمايشي بيش نبود، با آغاز ليگ و نتايج نااميد كننده پرسپوليس، علي پروين بازي را عوض كرد و متهم اصلي، مربي آلماني معرفي شد. او كه با محمود خوردبين و داماد عزيز، مترجم سوبل آرش فرزين قدرتمندترين گروه پرسپوليس است، به ديدار جمعه مقابل استقلال نگاه دوگانه اي دارد. به نظر شما آيا شكست يا پيروزي در اين ديدار حساس به پاي او نوشته مي شود؟ به مسير و جهت گيري هاي او در اين چند سال نگاه كنيد و نتيجه بگيريد!

كوتاه تر از گزارش
سيد حسين غضنفري 
رقابت آلمان ها براي يافتن كار
020628.jpg
آلمان- افراد بيكار در آلمان براي يافتن شغل از طريق اينترنت با يكديگر به رقابت پرداخته اند. آنها با مراجعه به سايت كامپيوتري كاربرلين با شغل هاي متعددي كه اكثرا مناسب يك انسان با شرافت نيست روبه رو شده و هر كدام كه كمترين ميزان حقوق را خواستار شوند، شغل مورد نظر را به دست مي  آورند. اين وب سايت كه محدوده فعاليتش فقط در برلين بود اكنون به مونيخ، هامبورگ و كلن نيز توسعه پيدا كرده است.
مرد حواس پرت 
آلمان-كارگر يك لباسشويي در حين گشتن جيب هاي يك جليقه كثيف، 15هزار پوند پيدا كرد. خانم سوزان، كارگر لباسشويي در برلين تمام اين پول را به صاحب لباس بازگرداند. صاحب اين لباس كه در كار صادرات و واردات است، 350 پوند، به خاطر صداقت خانم سوزان به وي هديه كرد. خانم سوزان مي  گويد: من شنيده بودم كه برخي از مشتريان پول خود را در اين لباس ها جا مي  گذارند، اما به هيچ وجه فكر نمي  كردم كه يك نفر 15 هزار پوند پول نقد را جا بگذارد.
زندان براي دانشجويان فحاش 
020631.jpg
آمريكا - دانش آموز 17 ساله اي پس از آنكه معلمش وي را به خاطر دير رسيدن به مدرسه سرزنش كرد، او را با حرف هاي ركيك خطاب قرار داد. پس از آنكه معلم ماجرا را براي مدير مدرسه تعريف كرد، اين دانش آموز براي 3 روز از مدرسه اخراج شد.
همچنين به خاطر شكايت معلم اين دانش آموز، وي ممكن است به 30 روز حبس در زندان محكوم شود. خانواده اين دانش آموز اين اقدامات را بيش از اندازه سخت دانسته و براي پسرشان يك وكيل در نظر گرفته اند تا از او در دادگاه دفاع كند.
تفريح زن برليني 
برلين- پليس برلين موفق شده 80 دوچرخه سرقت شده را در خانه زني پيداكند. اين زن 44 ساله مكررا دوچرخه هايي را كه در اطراف محل سكونتش پارك مي  شد به سرقت مي  برد.
اين خانم محترم ابتدا با يك قفل شكن از شر قفل دوچرخه خلاص مي  شد و سپس سوار دوچرخه و راهي خانه مي شد. سال گذشته در برلين 23 هزار و 153 عدد دوچرخه به سرقت رفت كه بيشتر آنها توسط معتادان دزديده شده بود، اما اين زن قصدش از دزديدن دوچرخه ها ظاهرا فقط جمع كردن و نگهداري از آنها بوده است.

ستون ما
يكسال پس از اولين شماره 
آنچه ايرانشهر شد و آنچه مي توانست باشد
اديب وحداني 
تشخيص اينكه ايرانشهر از بيرون چه شكلي مي نمايد خيلي كار آساني نيست، اما ناممكن هم به نظر نمي آيد. يك ساقه كوچك ظريف كه از يك بدنه حجيم قوي قدرتمند بيرون بزند، كمتر ممكن است آسيب ببيند، اما ممكن است زير شاخه هاي بزرگتر ديده نشود يا چندان به چشم نيايد، خيلي آفتاب نخورد و امكان زيادي براي رشد پيدا نكند.
اما ايرانشهر با منطق خاص خودش به رشد ادامه داد و برخلاف خيلي از روزنامه هاي سال هاي اخير، ايرانشهر مجموعه اي بود كه قشري از مردم را كه به اسم روزنامه خوان مشهور شده اند هدف قرار نداده است. آن گروه از مردم از روزنامه توقعات خاصي دارند و طبق سنت ساعت ها روزنامه خواندن، چيزهاي مشخص را از يك روزنامه مطالبه مي كنند. ايرانشهر براي آنها چاپ نمي شد و نمي شود و قسمت هاي ديگر روزنامه همشهري البته براي آنها و باقي مردم و به ميل آنهاست. ايرانشهر براي خواننده هاي صرف نشريه هاي عامه پسند هم چاپ نمي شود كه براساس مهم شدن يك خبر مخاطب يك نشريه مي شوند و با از دست رفتن عنوان خبري دست از خريد آن نشريه مي كشند. ايرانشهر براي يك آدم باسواد عادي كه دوست دارد روزنامه بخواند اما به اين كارش احتياج ندارد طراحي شد و نقش اساسي را كه مي توانست بازي كند ايفا نكرد.
در علوم روانشناسي مي گويند: براي هدايت يك فرد از يك وضع به وضعي ديگر اولين كار همراه شدن با اوست. براي مثال اگر فردي غمگين است، شما بايد مانند او غمگين شويد تا به واسطه شباهتي كه با او پيدا مي كنيد، او احساس كند با او همدل هستيد. در مرحله بعدي شما بايد خوشحال شويد يا هر حس و حال ديگري را كه منظورتان است پيدا كنيد تا فرد مورد نظر خودش را با شما هماهنگ كند. ايرانشهر در ابتدا به خوبي توانست با مخاطب عادي كه از روزنامه هاي داراي زبان رسمي دلزده و از نشريه هاي زرد دلخور شده بود همراه شود، اما در مرحله بعد كه بايد يك خرده مخاطب را همراه خود مي كرد، موفق نبود. ايرانشهر مي توانست و احتمالا مي تواند ضمن اجراي قالبي ايرانشهري كه باعث ايجاد توجه و اقبال عمومي به آن شده در مرحله بعد مضامين و پرداخت هايي نو - و در عين حال صميمي - را با خواننده مطرح كند، در ذهن او پرسش ايجاد كند و قسمتي از سهم نويسنده را به خواننده واگذار كند. ايرانشهر مي توانست كاري كند كه به جاي تعريف كردن كل يك قصه، خواننده در خواندن متن سهيم شود و قسمتي از گزارش را در ذهنش بنويسد. ايرانشهر ثابت كرد صفحه هايي كه تخصصي تلقي مي شدند را مي شود بين مردم برد و از اقبال مخاطب در شگفتي شد. صفحه هاي متعارف مطبوعات در ايرانشهر گاه رنگ و بوي تازه گرفتند، گاه به خاطر شكل تازه اين مطبوعه تازه به نظر آمدند، در حاليكه همان الگويي تكراري را مو به مو رعايت مي كردند. نفس تخصيص يك نيم ستون در كنار يك عكس بزرگ در صفحه اول شكل وشمايل منحصر به فردي به اين روزنامه؟ بخشيد كه خيلي از غلط ها را مي   پوشاند و البته به رغم اينكه ايرانشهر يك روز زودتر از باقي روزنامه ها تهيه مي   شود، در بسياري از جاها ايرانشهر از باقي مطبوعات عقب نيفتاد. شور و شوق اعضايي از تحريريه يكي از مهمترين دليل هاي متفاوت بودن ايرانشهر بود و هست، اما اينكه استراتژي مشخص براي تبديل اين نيروي خام به نهادي براي پيشنهاد نوعي ديگر از روزنامه نگاري وجود ندارد، سوزني است كه لايق مديران ماست. دوام نيافتن برخي از طرح هاي در و پيكردار محكم يك اشكال ماست. براي مثال صفحه يك شهروند مي  توانست و خوشبختانه هنوز هم مي  تواند تلقي ديگر از گفت وگو را به خواننده متعارف معرفي كند. در اين صفحه به جاي يك موضوع، يك آدم است كه موضوع نوشتن مي  شود، بي    آنكه با ريز شدن و دقت بي   مورد در مسايل شخصي او، روزنامه به ورطه هاي متعارف نشريات جنجالي سقوط كند؛ جاي صفحه آرمانشهر خالي است كه مي توانست موضوعات نچسب مربوط به انديشه اجتماعي را با زندگي شهري پيوند بدهد و همچنين همين الان هم جاي خالي صفحه اي براي آموزش آداب شهروندي براي اهالي يكي از مهاجر پذيرترين شهرهاي كشور خالي است. گزارش هاي اول ايرانشهر پرافت و خيز ترين قسمت اين روزنامه هستند و كاري كه مي كنند خوب است. اما موضوع سازي براي اذهان عمومي و ايجاد دغدغه هاي بجا براي معرفي موضوعات مهم جديد براي مردم از جمله كارهايي است كه از اين گزارش ها برمي  آيد و كمتر صورت مي گيرد.
فهرست كارهايي كه از ايرانشهر بر مي آمد و انجام نگرفت طولاني تر از يك گزارش كوتاه براي خواننده هايمان است، چرا كه بايد جمع بندي مفصلي از هر آنچه كه در تحريريه مورد بحث قرار گرفته ارايه شود؛ كه جا نمي  شود. اما اينكه ايرانشهر نشان داد جداي از زبان فاخر و رسمي از يك طرف و زبان عاميانه نشريات زرد از طرف ديگر، زبان ديگري كه مردم دوست داشته باشند، برد بزرگ ماست و به عنوان جمع بندي عرض شود اين نكته كه بيش از اين كار، هيچ عمل مهم ديگري را انجام نداديم بزرگترين مشكل ماست.

دكه
دنياي هزار رنگ 
020610.jpg
هر دو نامزد رياست جمهوري آمريكا مردم را
از بن لا دن مي ترسانند.
خانه اي از خون، خطي سفيد بر زمينه اي سياه در صفحه اول ديلي ركورد، خبر از جنايتي هولناك مي دهد. مامور پليس در حال جست وجو در ميان بوته هاست تا شايد بتواند سرنخي از قتل مردي كه تا چندي پيش مي خنديد به دست آورد. كودكي نيز در لابه لاي شاخه هاي ني زار راه خود را گم كرده است. او بالاخره از صفحه اول روزنامه سان سر درآورده است. فلوجه در ميان حلقه محاصره است، توپخانه، يگان هاي زرهي و هواپيماهاي آمريكايي، شهر را دوره كرده اند و روي آن نقل ! مي ريزند. صفحه اول روزنامه واشنگتن پست هم، خبر از درگيري هاي آدميزاد مي دهد. البته اين بار نبرد نه بر سر نفت است و نه براي سركوب مخالفان، بلكه موضوع فوتبال آمريكايي است.

020607.jpg
020613.jpg
020619.jpg
020622.jpg


خبرسازان
ايرانشهر
تهرانشهر
دخل و خرج
در شهر
درمانگاه
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  درمانگاه  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |