عليرضا آشوري
حتماً اين بحث كليشه اي و كهنه را شنيده ايد كه سينما هم صنعت است و هم هنر؛ خيلي از صاحبنظران معتقدند بخش صنعتي اين هنر حتي بر بعد هنري اش چيرگي دارد. اگر اين تعريف را قبول داشته باشيم بايد قائل شويم به تعريف هاي معروف بزرگان تاريخ سينما از فيلم يعني مثلاً آنطور كه هيچكاك مي گويد:«بهترين فيلم هاي من آنهايي هستند كه با استقبال بيشتري روبه رو شده اند.»و خود استاد به فرانسوا تروفو توصيه مي كند كه فيلمي مثل رواني بسازد كه كمتر از يك ميليون دلار هزينه داشت و حدود ۱۱ ميليون دلار در ايالات متحده فروش داشت.
سينما هنري است كه ذاتاً بايد مخاطب خود را سرگرم كند، به عبارت ديگر اگر فيلمي نتواند تماشاگر را به مدت دست كم دو ساعت سر جاي خود بنشاند و حوصله تماشاگر سر برود آن فيلم قطعاً موفق نخواهد بود حالا مي خواهد هر كسي كارگردان آن باشد و منتقدان چقدر برايش هورا بكشند. چون تا كسي فيلم را نبيند انتقال پيام و حرف و از اين طور مسائل بي معنا خواهد بود.
بنابراين سيستم فيلمسازي هاليوود كه جريان ساز و هدايت كننده سينماي دنياست بر محور صنعت و تجارت مي چرخد و اينجا هوشياري و ذكاوت افرادي خاص ظهور مي كند كه در دل مناسبات تجاري هاليوود فيلم هاي جذاب و در عين حال پرمخاطب مي سازند و هم دل منتقدان را به دست مي آورند، هم اقبال عمومي تماشاگران را. افرادي مثل تيم برتون، كوئينتين تارانتينو، مايكل مان، برادران كوئن و ديويد فينچر يا حتي تجاري سازان معروفي چون استيون اسپيلبرگ، رابرت زمه كيس، جيمز كارون يا جورج لوكاس كه سطحي فراتر از كارگردانان عادي هاليوودي دارند.
ولي اگر از اين سطح برتر پايين بياييم مي رسيم به فيلم هاي تجاري عادي و معمولي هاليوود كه تمام ژانرهاي سينمايي از كمدي تا حماسي و از پليسي تا درام را در بر مي گيرند و عمدتاً فيلم هايي با سطح سينمايي متوسط بيشتر ضعيف و خيلي كمتر فيلم هاي خوب و با ارزش را شامل مي شوند كه بدنه اصلي سينماي هاليوود و در نتيجه سينماي جهان را شكل مي دهند.
همه اين حرف ها را زديم تا برسيم به يكي از فيلم هاي پرفروش هفته هاي اخير هاليوود يعني كاپيتان آسمان و دنياي آينده ساخته كري كنران و با بازي جودلا، گوئينت پالترو و حضوري كوتاه از آنجلينا جولي. ماجراي فيلم كاپيتان آسمان آن قدر عجيب و غريب است كه تماشاگر را به خنده مي اندازد. ماجراي فيلم تلفيقي است از داستان ها و شخصيت هاي بتمن، جيمز باند، اينديانا جونز، وست زبر و زرنگ كه خودش گرته برداري از جيمز باند بود، به اضافه مؤلفه هايي كه از فيلمهاي پليسي مرتبط با جنگ جهاني و عمليات مخفيانه و پارك ژوراسيك! مي آيد. همين نگاه به اين منابع و بي ربطي آنها با هم خنده دار است چه رسد به ديدن همه اينها با هم و در كنار هم.
كري كنران كه فيلمنامه را هم خودش نوشته با توالي بامزه اي تمام مؤلفه هاي فوق را كنار هم مي چيند و به نظر مي رسد كه عملاً خودش را از قيد و بند انتقاد بقيه رها كرده است.
وقتي كاپيتان آسمان شروع مي شود تازه متوجه مي شويد كه بتمن، جيمز باند و اينديانا جونز چقدر به هم شبيه هستند و نمي توان گفت اين فيلم دقيقاً به كدام اينها تأسي كرده، گرچه اينديانا جونز هم گرته برداري واضح اسپيلبرگ از جيمز باند است. خودتان ببينيد كه آش چقدر شور شده!
كاپيتان آسمان از همان لحظه اول جشنواره اي از معما، اكشن، جلوه هاي ويژه و حادثه را پيش چشم تماشاگران باز مي كند. جو (جودلاو) عيناً بتمن است كه بعضاً در قالب اينديانا جونز تغيير شكل مي دهد و گوئينت پالترو (پالي) در نقش خبرنگاري سمج، رياكار و متكي به نفس ظاهر مي شود كه هر تكه از رفتارش از شخصيت هاي زن يكي از سه منبع فوق مي آيد. داستان فيلم كاپيتان آسمان از فرط سادگي و كليشه اي بودن حتي نيازي به تعريف كردن ندارد. ابداعات مخفي و ويرانگر بدمن فيلم كه آخرش معلوم مي شود يك برنامه ماشيني بوده، فقط در جزئيات متفاوت با ذهنيت هاي مخاطب است وگرنه شما مي توانيد به سادگي بدون توجه به ماجراي داستان فقط از تصاوير واقعاً ديدني فيلم لذت ببريد. چون امكان ندارد در اين فيلم اتفاقي بيفتد كه تماشاگر نتواند از قبل آن را پيش بيني كند. گرته برداري كاپيتان آسمان از فيلم هاي مشهور حتي به بازسازي مو به موي برخي صحنه ها مي انجامد.(تبديل هواپيما به زيردريايي يا حركت هواپيما روي نقشه) كه قدرت پيشگويي را حتي بالاتر هم مي برد.
فيلم عملاً هيچ سنخيتي با مقوله منطق و واقع گرايي ندارد و بر مبناي يك فانتزي افسارگسيخته كه فقط نمونه اش را در جيمز باند ديده ايم ماجراي خود را جلو مي برد.انگار كه ايده هاي خاطره انگيز كارگردان از فيلم هاي مورد علاقه اش مستقيماً روي پرده پرتاب شده باشند و داستاني مطلقاً بي اهميت محملي براي پيوند اين تك صحنه هاي جذاب بوده اند. با اين تفاسير كاپيتان آسمان بي شك فيلم بدي است كه صحبت كردن درباره ارزش هاي سينمايي آن به شوخي بيشتر شباهت دارد. فيلم هيچ حرفي براي گفتن ندارد و همانطور كه اشاره شد مقوله اي به نام قصه و چفت و بست هاي دراماتيك و شخصيت پردازي در اين فيلم محلي از اعراب ندارد.ولي نكته جالب توجه اينجاست كه از ظواهر امر برمي آيد كارگردان خودش به اين مسئله وقوف داشته است چون معمولاً وقتي فيلم هايي بي منطق و بي هدف مي بينيم، عمدتاً دست و پا زدن مذبوحانه كارگردان در آن به چشم مي آيد و بيش از پيش سوهان به اعصاب تماشاگر مي كشد. مثال هايش هم فراوان است. روز استقلال، وست زرنگ و زبل، گودزيلا، آناكوندا و ده ها و صدها فيلم مشابه، ولي چنين موردي در كاپيتان آسمان ديده نمي شود. برعكس به نظر مي رسد كري كنران دقيقاً مي دانسته كه دارد چه آش شله قلمكاري مي سازد. در تك تك صحنه هاي فيلم دقت نظر و توجه كارگردان صرفاً معطوف به هر چه دلپذيرتر شدن آن صحنه است. انگار كه مي خواهد يك ويدئو كليپ بسازد. كاپيتان آسمان اتفاقاً در نمايش حوادث عظيم و عريض و طويلش كاملاً موفق است و در اين مورد نشان از تسلط كارگردان خود در پردازش صحنه هاي اكشن دارد ولي اصلاً و ابداً سعي نمي كند داستان سست و بي پايه اش را مبناي حركت فيلم قرار دهد. به عبارت ديگر كاپيتان آسمان فقط قصد دارد صحنه هايي عظيم و جالب توجه به تماشاگران نشان دهد بدون اين كه توجيه داستاني قابل قبولي براي آنها بياورد و ابداً سعي نمي كند خود را مهم و بزرگ جلوه دهد. شايد همين پرهيز آگاهانه كارگردان در بزرگ كردن داستان فيلم، كاپيتان آسمان را نجات دهد و از دل اين صحنه هاي بي ربط و نامربوط فيلمي بيرون مي آيد كه نه تنها به اعصاب تماشاگران سوهان نمي كشد بلكه در تمام مدت زمان فيلم، او را به دنبال خود مي كشاند و اين امتياز بزرگي است؛ چيزي كه بسياري از فيلم هاي روز هاليوود فاقد آن هستند، يعني خود را مثل بادكنك باد مي كنند و تا حد امكان داستان خود را مهم جلوه مي دهند در حالي كه فقط مجموعه اي هستند از اكشن و جلوه هاي ويژه و همين خود بزرگ بيني تماشاگر را آزار مي دهد. خوشبختانه كاپيتان آسمان از چنين ورطه اي مي گريزد و تبديل به فيلمي مي شود جذاب و كاملاً سرگرم كننده كه گرچه در پايان فيلم چيزي به مخاطب اضافه نمي كند ولي دست كم وقت او را هم تلف نمي كند.
يكي از اصلي ترين نكته هاي مثبت كاپيتان آسمان بازيگران ناشي هستند. «جودلاو» حتي در فيلم هاي بد هم خوب بازي مي كند. اين فيلم نشان مي دهد كه اين بازيگر خوش قيافه اين توانايي را دارد كه يك تنه بار سنگين فيلمي چون كاپيتان آسمان را به دوش بكشد و قامتي ستاره گونه از خود به نمايش بگذارد. گوئينت پالترو هم در نقش كليشه اي خود كاملاً متقاعد كننده ظاهر شده است به خصوص تعامل واقعاً بارز او با دوربينش لحظات مفرحي را رقم مي زند و كاملاً هم قابل پيش بيني است كه تنها عكس خود را از جو بگيرد. اما حضور چند دقيقه اي آنجلينا جولي بازيگر محبوب اين روزهاي هاليوود در نقش يك افسر نيروي دريايي انگليسي از كارهاي جالب كارگردان فيلم است. تماشاگر مدام منتظر است جولي را ببيند ولي نقش كاملاً متفاوت جولي از معدود ابتكارات كنران است كه تا حدودي تماشاگر را غافلگير مي كند. كاپيتان آسمان فيلم خوبي نيست ولي وقتي آن را مي بينيد احساس بدي به شما دست نمي دهد؛ باز مي گرديم به بحث ابتداي مطلب: يك فيلم بايد اول ديده شود تا بعد مورد قضاوت قرار گيرد، كاپيتان آسمان به رغم اين كه فيلم خوبي نيست ولي مي تواند موفق تر از بسياري آثار پرطمطراق بدون مخاطب اعصاب خردكن قلمداد شود چون دست كم اولين و مهمترين هدف از تماشاي يك فيلم را تأمين مي كند يعني تماشاگرش را كاملاً سرگرم مي كند.