ياسر هدايتي
در بخش نخست اين گفت وگو فلسفه دين مورد بحث قرار گرفت و گفته شد كه فلسفه دين دانشي است كه به تبيين و ارزيابي عقلاني گزاره هاي بنيادين ديني مي پردازد. دربخش نخست درباره چيستي فلسفه دين، تفاوت آن با دانش هاي كلام و الهيات و بعضي از مسايل مطرح شده در اين دانش صحبت شد. در واپسين بخش اين گفت وگو تحليل هاي دكتر آيت اللهي درباره وضعيت و جايگاه عقل و عقلانيت در فلسفه دين، ارتباط دين و دنياي معاصر و مسئله جهاني شدن و اديان آمده است كه با هم مي خوانيم:
* آقاي دكتر! من از جمع بندي صحبت هاي شما تا به اينجا به اين نتيجه مي رسم كه اعتقاد شما بر آن است كه ما اصلاً نتوانسته ايم دانش فلسفه دين را در محيط الهياتي خود بومي كنيم.
- دقيقاً همين است؛ و به نظر من ضروري ترين مسئله در فلسفه دين در ايران بومي كردن اسلامي و بومي كردن ايراني- شيعي مسائل اين دانش است.
* درباره اين دو نوع بومي كردن توضيح دهيد.
- بحث سكولاريسم در مسيحيت معناي بسيار عميقي دارد. برعكس، در اسلام به دليل ارتباط دقيق و عميق دين و سياست نمي توانيد اين مفهوم را داشته باشيد. بن مايه مسيحيت اخلاق است. من در كنفرانسي در غرب به تبيين ماهيت اين مسئله پرداختم كه شما نمي توانيد از سياست مسيحي صحبت كنيد، در حالي كه از سياست اسلامي صحبت مي شود. واژه بانك مسيحي، بدون وجه است، در حالي كه ما ناگزير بانك اسلامي داريم و اين به خاطر شريعت است.
* ما در اسلام به واسطه شريعت شاهد دو دانش فربه مانند فقه و اصول هستيم، در حالي كه در مسيحيت اين گونه نيست. پيامبر اسلام بلافاصله با قدرت گرفتن اسلام تشكيل حكومت مي دهد، اما مسيح دستورات اخلاقي خود را منتشر مي كند و اصولاً در پي برگزاري يك حكومت نيست.
- بله؛ براي همين نيز يك فرد مسيحي براساس آموزه هاي ديني خود كه تنها به نجات معنوي انسانها مي انديشد، مي تواند به راحتي سكولاريسم را بپذيرد، اما در اسلام قوانيني مثل زكات، حج، امر به معروف و نهي از منكر و جهاد وجود دارد كه با آ ن مي توان از سيستم نظامي اسلامي صحبت كرد.
ما براي آسيب شناسي جريان رواج فلسفه دين در ايران بايد در ابتدا پروتستان زدايي كنيم و سپس مسيحي گروي را از پيش زمينه مسائل آن جدا كنيم و به سمت مسائل خودمان برويم.
نكته ديگر اينكه فلسفه دين را ارزيابي عقلاني گزاره هاي بنيادين تعريف كرده ايم. توجه داشته باشيد كه منظور ما از عقل، عقل مصلحت انديش، دنيامدار، جزئي و ناظر به مسائلي كه پيش فرض دنياي مدرن است، نيست.
* اجازه بدهيد نقطه عزيمت قسمت دوم بحثمان را همين عقلانيت قرار دهيم. پس لطفاً راجع به عقلانيت موردنظر فلسفه دين توضيح دهيد، چرا كه يكي از مسائل اصلي فلسفه دين در دنياي گذشته و معاصر همين تعارض عقل و دين است.
- ما چند نوع عقل را مي توانيم درنظر بگيريم. در مسيحيت عقلي وجود دارد كه مي خواهد به تمام كارهاي دين نيز رسيدگي كند. اين عقل در جايي با پروتستانتيزم تعارض پيدا مي كند. به همين خاطر، ايمان گرايي به وجود مي آيد. ايمان گرايي خود دو نحله است: يك نوع ايمان گرايي ويتگنشتايني كه ايمان بدون عقل است و نوع ديگر، ايمان گرايي ، كي يركگاردي است كه مي گويد ايمان آنجا تحقق پيدا مي كند كه ضدعقل باشد.
* و اين جمله معروف كي ير كگارد كه آنجا كه نمي توانم بفهمم، ايمان مي آورم...
- بله؛ البته اصل اين جمله براي «آنسلم» است.
در غرب نوعي ديگر عقل گرايي به وجود آمد و آن سنت دكارتي بود. اينكه ما تمامي گزاره هاي ديني را با عقل قطعي مورد بررسي قرار بدهيم. جان لاك نيز در تجربه گراها به اين مسئله مشهور است. اين عقل رياضي معمولاً ناتوان بوده است.
اين حرف، خود متناقض است، چرا كه خود اين ملاك براي همه قابل پذيرش نيست. همچنين منظور ما از عقل، عقل انتقادي كه تنها به نقد و تحليل بپردازد، نيز نيست. عقلگرايي در فلسفه دين يك عقل گرايي معتدل است. عقلي كه احتمالات نيز در آن ورود دارد. مثلاً وقتي عقل با شواهد تاريخي برخورد كرد، حكم قطعي نمي دهد.
* اين نوع عقل چه نسبتي با آن عقل كلي كه وحدت بين و قدسي است، دارد؟ عقلي كه طبق روايات اسلامي «ما عبد به الرحمان و اكتسب به الجنان» است؟
- اين عقل معتدل را همه به يك نسبت دارا نيستند. با اين عقل خود به خود رشد آدمي نيز فراهم مي شود. بنابر اين اگر كسي در حد خود از اين عقل استفاده كند مي تواند از آن استفاده درستي داشته باشد و در مراتب ديگر، درجات بالاتري را كسب كند. عقل در مراتب ديگر نه تنها خود مي فهمد بلكه آن تعهد محض را در انسان به وجود مي آورد و در اراده انسان تأثير گذارده و آن را به سمت ايمان مي كشاند.
اين عقل با عقلي كه در عرفان مطرح مي شود تفاوت هاي خاصي دارد. عقل معتدل ايمان ايجاد نمي كند چرا كه ايمان كار اراده است و عقل تنها در اراده تأثير مي گذارد.
* به نظر مي رسد اين عقلي كه شما از آن صحبت مي كنيد مي تواند با دين و ايمان تعارض پيدا كند.
- بله مي تواند تعارض پيدا كند.
*ما اعتقاد داريم كه عقل كلي هيچ تعارضي با دين ندارد و بر همين اساس هم مي گوييم «كل ما حكم به الشرع، حكم به العقل».
- عقل كلي در حيطه ديگري مطرح مي شود. اين عقل معتدل بايد گاهي با دين و ايمان تعارض پيدا كند. چه بسا گاهي ايمان نيز به خطا برود. چرا كه شايد متعلق ايمان كه يك باور قطعي به حساب آورده ايم، درست نباشد. من معتقدم ايمان بايد در آزمون عقل سربلند بيرون بيايد.
شهيد مطهري رابطه عقل و ايمان را مثل پله هاي متناوبي مي داند كه شخص بايد با هر پله از عقل يك پله از ايمان نيز بالا بيايد. ايمان همواره بايد خود را در آزمون عقل قرار دهد. از طرفي عقل نمي تواند اين ايمان را براي شما به وجود آورد.
* ما در اسلام به يك سري گزاره هاي سنتي الهياتي يقيني ايمان داريم. اگر اين عقلگرايي به تعبير شما معتدل، با اين سنت در تعارض افتاد، فلسفه دين چه راهكاري را ارائه مي دهد.
- اين تقريباً برمي گردد به بحث رابطه علم و دين. در اينجا مدل هاي مختلفي مطرح مي شود. بهترين مدل آن است كه دو طرف متعارض گفتمان كنند. در اين صورت دو شيوه را مي شود دنبال كرد. يكي اين كه آيا گزاره هاي علمي ما حجيت دارند يا دچار اشتباه شده ايم. ديگر اين كه گاهي برداشت ما از آن سنت ديني اشتباه است.
در شرع ما چيزي به نام «مستقلات عقليه» داريم. يعني عقل خودش به تنهايي حكم مي كند. پس گاهي عقل حكمي مي دهد كه دين بايد تابع آن باشد و اين گزاره قدسيت نيز پيدا مي كند.
* اين قدسيت ناشي از حكم عقل، چقدر حجيت پيدا مي كند.
- به اندازه عقلانيت آن مسأله. اگر براي شما يك امر به صورت عقلاني، قطعي و يقيني شد، مي توان قدسيت را نيز برآن مترتب داشت. مانند حكم حرمت استعمال توتون و تنباكويي كه ميرزاي شيرازي داد. اصولاً وظيفه مجتهد نيز همين ارزيابي عقلاني است.
* يكي از مسايل مهمي كه در فلسفه دين مطرح مي شود. رابطه دين و دنياي معاصر يا به عبارت دقيق تر انسان معاصر است. اين دين عقلاني كه گاهي حجيت و قدسيت خود را نيز از عقل مي گيرد، چگونه با انسان معاصر ارتباط برقرار مي كند؟
- براي ورود به بحث در ابتدا شرايطي از دنياي جديد را ترسيم مي كنم. سال هاي بعد از جنگ جهاني دوم، به تدريج نقش دين در جامعه جهاني كمرنگ شد. مثلاً مجله «نيويورك تايمز» نوشت كه خدا دارد، مي رود.
بعد از سال ۱۹۷۸ يعني اواسط قرن بيستم رفته رفته توجه جامعه جهاني به دين بيشتر شد.
اگرچه روحيه ديني رواج پيدا كرد اما از دين دولتي گريز پيدا شد و به معنويت توجه شد. بنابر اين آنچه كه اكنون در دنيا مورد توجه است، ديني كه مبتني براحكام، بخصوص احكام اجتماعي باشد نيست؛ بلكه بيشتر يك معنويت مورد نظر است . براي همين عبارت «Faith» يعني ايمان براي آن به كار برده مي شود؛ چرا كه در دين ساختارهاي عملي نيز دخالت دارد. در مسيحيت بيشتر همين مفهوم ايمان مورد توجه است اما در اسلام ما با دين سروكار داريم. بوديزم نيز يك نوع معنويت و ايمان است. به همين خاطر مسيحيت و بوديزم خيلي زود به هم نزديك شدند.
* آيا ما مي توانيم معنويتي جداي از دين داشته باشيم؟
- اگر معنويت را به معناي عام و بسيط آن در نظر بگيريم يعني فرارفتن از شرايط فعلي انسان، بله مي توان معنويتي جداي از دين نيز داشت.
* آيا اين معنويت كارآمد نيز هست؟
- كارآمدي آن بحث ديگري است. فقط به اعتقاد كسي كه به آن معنويت معتقد است كارآمدي لازم وجود دارد. اما در دنياي معاصر مسأله عمده اي كه دين با آن روبه روست، مسأله جهاني شدن است. جهاني شدن براي معنويت ها و اديان مختلف، شرايط جديدي را به وجود آورده است و اين شرايط جديد مولود جهان اطلاعات امروز است. از ابتداي سال ۲۰۰۰ به بعد اديان شرايط خاصي پيدا كرده اند. همچنين دنياي معاصر نيز شرايط خاصي پيدا كرده است. از جمله گريز از مدرنيته و آثار مخرب آن كه اساسي ترين مسأله آن هم محيط زيست است. مسأله اي كه در اوايل قرن بيستم مطرح نبود.
* و اكنون ما شاهد الهيات زيست محيطي هستيم.
- بله همچنين اهميت تقدم مسايل اخلاقي بر علمي. پس در قرن بيست ويكم دو شاخصه مهم يا دو آزمون و مواجهه اي كه اديان با آن روبه رو شدند، يكي بحث محيط زيست و ديگري جهاني شدن است. در اين دو آزمون براي اديان هم موقعيت هاي خاصي و هم تهديدهاي جديدي به وجود آمد. براين اساس اديان مي توانند حرف خود را در جهان منتشر كنند و به وسيله ارتباطات گسترده بيشتر از پيش در پيام رساني خود موفق باشند.
* البته موقعيت ها و تهديدهايي كه اديان در مواجهه با وضعيت جديد با آن روبه رويند متعدد هستند و بررسي آنها مجالي ديگر را مي طلبد اما اگر در پايان گفت و گو به بررسي راهكارهايي كه اديان مي توانند در برخورد با جهاني شدن داشته باشند بپردازيد ممنون مي شوم.
- اديان در مواجهه با موقعيت ها و تهديدها دو نقش مي توانند داشته باشند. يك نقش فعالانه و يك نقش منفعلانه. اگر اديان بخواهند در جهاني شدن يا جهاني سازي تنها نظاره گر باشند يقيناً دچار مشكلات فراواني خواهند شد، اما اگر نقشي فعال داشته باشند مي توانند در جهت به وجود آوردن جامعه جهاني مبتني بر اخلاق و دين كارهاي عظيمي انجام دهند.
از همين مسأله است كه ما به نام فلسفه انتظار(فرج) ياد مي كنيم. در فلسفه انتظار دو نوع نگاه است. يكي اين كه «بعد از پر شدن زمين از ظلم و جور» ظهور به وقوع مي پيوندد. بنابر اين جهاني شدن زمينه اي به وجود مي آورد كه دين در محدوده ضيق و تنگي قرار بگيرد تا امام زمان ظهور پيدا كند.
از سوي ديگر دين از اين فرصت ها مي تواند به خوبي استفاده كند تا جهاني شود و زمينه براي ظهور حضرت فراهم شود.
اين دو نوع نگاه انفعالي و فعال را در كل اديان جهاني نيز مي توان ديد.
بحث محيط زيست نيز زمينه بسيار خوبي را براي اديان به وجود آورده است. دكتر نصر در كتاب ارزشمند «دين و سامان طبيعت» مسأله اصلي قرن بيست و يكم را مسأله محيط زيست مي داند. به نظر من به غير از اديان هيچ كسي نمي تواند در بحث محيط زيست موفق باشد. در اديان نيز تنها اديان ابراهيمي آن قوت و توان قابل ملاحظه را در حل مشكل محيط زيست دارند. همچنين در اديان ابراهيمي هم با توجه به كاركردهاي اجتماعي احكام اسلامي، دين اسلام فرصت بسيار مناسبي را در اختيار دارد.
* بنابر اين اديان بايد از شرايط جهاني شونده استقبال كنند.
- بله، اما فعال باشند، چرا كه اگر منفعل باشند يقيناً به طور كل از گردونه خارج مي شوند.
* شما در اين تحليل به جهاني شدن مانند يك پروسه نگاه مي كنيد يا يك پروژه؟
- اين بستگي به هر دوي آنها دارد. من جهاني شدن را پروسه و پروژه توامان مي دانم. در جهاني شدن «Globalisation» بسياري از قدرت ها فعال هستند كه «Globalism» جهاني سازي به وجود مي آيد و اين جهاني سازي يك «Westernism» غربي سازي است و اين غربي سازي خود يك «Americanism» آمريكايي كردن عالم است پس اديان در جهاني شدن بايد نقشي فعال داشته باشند و اين مسأله محتاج فعاليت فكري و عملي زيادي است.