سكه شناسي قسمت مهمي از باستانشناسي است كه شاهد زنده اي از تمدن دنياي قديم و ملل مختلف به شمار مي رود. اين علم توانسته است بزرگترين خدمت را براي روشن شدن تاريخ گذشته بنمايد؛ همچنين مي توان گفت مطالعه نقشهاي روي سكه ارتباط مستقيم با تاريخ هنر دارد. سكه هر دوره نشان دهنده عادات و آداب، خط و زبان، هنر، مذهب، تمدن و بيان كننده چگونگي ارتقاء و انحطاط وضع اجتماعي، ثروت يا ورشكستگي ارتباطات تجارتي يك ملت و مملكت است. در واقع منبع اطلاعات صحيح و دقيق از دنياي قديم يعني از دوراني كه سكه ايجاد شده تا به حال است.
تصوير شاهزادگان، پادشاهان و فرمانروايان، نوع كلاه، لباس، آرايش مو و ديگر تزئينات كمك بسياري به شناسايي عادات و آداب و رسوم ملل مي كند.
سكه عبارت است از يك قطعه فلز به وزن معين كه روي آن علامات رسمي دولت و يا حكومتي كه عيار و وزن آن را تعهد مي كرد منقوش شده است.
بنا به تعريف كيسي ۱۹۸۶ سكه شيء است كه باستانشناسي از نهاد يا فردي كه آن را جذب كرده مشخص مي شود و در مبادلات به كار مي رود.
نشاني كه سكه را مشخص مي كند شايد نام ضرابخانه، شاه يا امپراطوري باشد كه سكه را ضرب كرده است. از طرفي هم، شايد همين كه فقط فرد يا گروه ويژه اي به فلزي دسترسي داشته كه سكه را از آن ضرب كرده اند به طور نمادين نشان آن باشد. زبان نمادين در نقوش روي سكه نيز به كار مي رود تا نشان دهد چه كسي آن را جذب كرده است. سكه فقط ارزش مبادلاتي و پولي نداشته بلكه در مواردي كاربردهاي نمادين و آئيني هم داشته است.
پيشينه ضرب سكه و كاربرد آن در نظام مالي و پولي ايران به دوره امپراطوري هخامنشي باز مي گردد. در ۵۵۰ قبل از ميلاد توسط كوروش كبير امپراطوري عظيم و قدرتمندي پايه گذاري مي گردد كه تا ۳۳۱ قبل از ميلاد به حيات خود ادامه مي دهد. شاهان اين سلسله مانند داريوش و خشايار شاه سرتاسر منطقه خاورميانه، نيل، هند، درياي اژه تا اقيانوس هند را تحت انقياد خويش در آورد.
داريوش بزرگ پس از خوابانيدن شورش هاي متعدد در اقصي نقاط مملكت و از بين بردن مخالفان به فكر اصلاح و سرو سامان دادن اقتصاد كشورش افتاد. بدين منظور وي تدابيري انديشيد: ۱- كشيدن راه شاهي از سارد تا پاسارگاد. ۲- ضرب سكه. براي اولين بار داريوش اقدام به ضرب سكه كرد؛ سكه هايي به نام دريك و شكل از جنس طلا و نقره كه فقط در ضرابخانه هاي شاهي ضرب مي شدند. كشورهاي تابع ايران و شهرهاي يوناني نيز حق جذب سكه داشتند؛ مانند ساتراپ كيلكيه در دوره هخامنشي با گردونه اي كه اردشير سوم شاهنشاه هخامنشي سوار بر آن است و كشتي جنگي بر روي امواج آب و قلاع و استحكامات جنگي نه تنها وضع ساختمان كشتي يا قلعه... و طرز لباس و وضع سوار شدن بر گردونه را در ۲۴۰۰ پيش نشان مي دهد بلكه اين پاره فلز كوچك و مدرك باارزش براي تاريخ هنر آن دوران است.
همانطور كه در دوره هخامنشي در بناي كاخهاي عظيم و مجلل از صنعتگران ملل ديگر كه اغلب جزو ملل تابع ايران بودند استفاده شده ممكن است در ضرابخانه ها نيز از هنرمندان ايوني استفاده شده باشد؛ چنانچه در زمان داريوش سوم (۴۲۴-۴۰۵ ق م) يكي از بزرگترين حكاكان فوسه به نام تلفانس كه به ايران آمده بود در رأس ضرابخانه شاهي قرار گرفت.
در سال ۵۴۸ قبل از ميلاد زماني كه كوروش پادشاه ايرانيان آسياي صغير باختري را فتح كرد يك قرن و نيم پيش از آن يونانيان با استعمال سكه آشنايي داشتند. اولين بار در سارد پايتخت ليدي ها كه سر راه بازرگاني آسيا و اروپا قرار داشت سكه زدند. هرودوت نيز به اين مطلب اشاره كرده و مي گويد: «به طوري كه مشهور است ليدي ها اولين مردمي هستند كه سكه نقره و طلا ضرب زدند.» و اين نظر مورد تأييد اكثريت دانشمندان سكه شناسي قرار گرفته است.
كوروش و كمبوجيه نخستين پادشاهان سلسله هخامنشي به ضرب همان سكه هاي كرزوس در ضرابخانه هاي سارد اقدام كردند و ضرب اين سكه ها تا زمان داريوش اول ادامه يافت. قبل از ليدي ها و هخامنشيان برنز و نقره به عنوان وسيله مبادله در بابل شناخته شده بود.
قبل از داريوش ترتيب صحيحي براي تنظيم عايدات مملكت و تناسب ثروت هر محل يا بر آورد موجود نبود و ايالات و ممالك تابع، گاهي فقط به تقديم هدايا اكتفا مي كردند؛ ولي داريوش كه علاقه مند بود حكومتي مقتدر و متمركز داشته باشد، لازم دانست اين سرزمين را تحت مقررات و تشكيلات دولتي اداره كند كه از روي نظم و نسخ صحيح باشد. در زمان داريوش ساتراپي هاي موظف به پرداخت خراج شدند؛ تشكيلات و رسم پرداخت اين ماليات مستمر با پول و يا جنس، سبب اختراع سكه اي به نام دريك شد. دريك و سكه هم شكل، آن شكل دو فلز رايج پولي بودند كه هخامنشيان از ليدي توسعه دادند.
دريك تنها سكه طلاي زمان خودش بود كه به طور مداوم ضرب مي شد؛ اين سكه توسط فيليپ دوم مقدوني (۳۶-۳۵۹) و اسكندر بزرگ (۲۳۱-۳۳۶ ق.م) به خارج از حوزه اقتصادي اوليه اش نفوذ مي يابد. به بركت اكتشافات يونان تعدادي سكه دريك و شكل كنار سكه هاي يوناني يافت شده و مي تواند تاريخ داشته باشد به محققان اين حق را مي دهد كه دريكها و شكلها را بدون تعيين يك قرن قطعي به سلسله هخامنشي نسبت بدهند. ساتراپها مجاز بودند سكه هاي خود را با آلياژي مركب سه جزء طلا و يك جزء نقره ضرب كنند. اين نوع سكه ها در خارج از قلمروي حكومت آنان حكم جنس را داشت. سكه در اين دوره نه تنها تسهيلات زيادي در امور تجارتي به خصوص تجارت خارج از كشور به وجود آورد بلكه موجب توسعه بانكها نيز شد.
سكه دريك
دريك يا زريك به معني زرين سكه است. به اعتقاد يونانيان باستان اصطلاح دريك از نام داريوش كه خود را مخترع اين سكه مي دانست گرفته شده است. هرودوت اولين مورخ يوناني است كه از پول طلاي داريوش نام برده و خالص بودن فلز آن را ستايش كرده است. پس از يك تجزيه شيميايي آشكار شد كه فلز دريك فقط سه درصد آلياژ طبيعي دارد. توسيديد مورخ يوناني معاصر اردشير اول و داريوش دوم هخامنشي نيز از سكه زرين داريوش با عنوان استتر(استير) نام برده است (استتر دريكوس با وزن ۴۲/۸).
از سوي ديگر، به نظر محققان معاصر اصطلاح يوناني دريك مي تواند به پارسي قديم برگشت داده شود.
(dari- «golden» ) قديمي ترين نظريه درمورد دريك در كتيبه محاسبه حسابهاي سال (۸-۴۲۹ ق.م) كاهنه هاي مسئول نظارت گنجينه معبد پارتنون آتن و ديگر خدايان آتن يافت شده است. از آنجايي كه دريك تنها سكه رايج زمان خود بود در ميان يونانيان اين اصطلاح براي هر نوع سكه طلا بكار برده مي شد. به عنوان مثال استاتر جذب شده توسط فيليپ نيز دريك ناميده مي شد.(dareikoi philippeioi )
وزن «دريك» جديد از شكل(shekele) بين النهرين گرفته شده است. (imina:ca.504gr ,1/۶۰ mina: 8/۴۰gr بنابراين داريوش تدبيري انديشيد كه پولهاي او داراي وزني باشد كه مورد قبول شهرهاي بازرگاني ايوني واقع شود، البته وزن دريك (gr 8/۴) قدري بيشتر از سكه هايكرزوس بود كه ۱۷/۸ گرم وزن داشت.
«دريك» به طور قطع اولين سكه ايراني است كه از حيث وزن، نوع و سبك شكل چهارگوش آن به سكه هاي كرزوس شباهتي ندارد (سرشير و دايره) و از سكه هاي ليدي سنگين تر و خالص تر است. سكه هاي هخامنشي فاقد تاريخ مي باشد ولي در روي بعضي از سكه هاي نقره به وسيله چند خط موازي عمودي تعداد سالهاي حكومت شاه مشخص شده است.
سكه هاي طلا محدود بود چون طلا را بيشتر به طور شمش در خزائن نگاه مي داشتند؛ سكه هاي دريك و ساير سكه هاي هخامنشي نسبت به سكه هاي اشكاني و ساساني كمتر به دست آمده است چون اصولاً مسكوكات پس از انقراض يك سلسله و روي كارآمدن سلسله جديد ذوب و از فلز آن براي ضرب سكه حكومت جديد استفاده مي شد و يكي از دلايل كمياب بودن سكه هاي هخامنشي همين مهم است.
نخستين سكه دريك شايد حدود ۵۱۴ قبل از ميلاد و كمي بعد از آغاز بناي تخت جمشيد ضرب شده باشد. زيرا در لوحه هاي طلا و نقره مكشوفه در صندوق سنگيني در گوشه تالار آپادان هشت عدد سكه ليدي و چهار عدد سكه نقره يوناني يافت شده است. در حالي كه اگر سكه دريك زده شده بود لزومي نداشت سكه ليدي كه سكه يك كشور پادشاهي هخامنشي بود گذاشته شود.
بنابراين در اين زمان داريوش هنوز اقدام به ضرب دريك و شكل نكرده بود. طبق مطالعات جديد مايكل ويكرس تاريخ انتشار اولين سكه با نقش كماندار شاهي پس از ۴۹۰ قبل از ميلاد است.
دريك و شكل هر دو به شكل عدسي و از فلزي ضخيم بيضي شكل پشت و رو مسطح است. در روي سكه اين نقش به چشم مي خورد: شاه شاهان ايستاده و تاج كنگره داري بر سر دارد، تاج مشخصه اي است كه او را از ساير ساتراپهاي تابعه ممتاز مي كند؛ با زانوي خميده كه زانوي راست او به سمت جلو و پاي چپ به طرف عقب متمايل است و كمان و نيزه اي كه انتهاي آن به گويي نقره اي منتهي مي شود. يك تيردان مملو از تير در پشت شاه ديده مي شود. يونانيان با در نظرگرفتن خصوصيات دريك بدان نام عمومي كماندار دادند (قرن ۵ قبل از ميلاد) لباس شاه عبارت از ردايي با چينهاي زيادي كه در روي بازوها و سراسر اندام خورده است.
اين ردا كه زانوي چپ او خالي گذاشته شده است با يك حاشيه مضرس از شرابه هاي مدور زينت شده است. لباس به وسيله كمربندي بدور كمر بسته شده است و تنها در روي سكه هاي شكل و گاهي به ندرت در روي دريكها شاه خنجري به جاي نيزه در دست راست دارد.
دريكهاي كميابي وجود دارد كه شاه را در حال چرخاندن شمشير نشان مي دهد و يا وي به زانو نشسته و به تيراندازي مشغول است. پشت سكه دريك به استثناء موارد خاص از فرورفتگي هاي چهارگوش و گود و ناهمواريهاي غيرمنظم روي تمام سطح سكه پوشيده شده است. فرورفتگي هاي نقوش و خطوط زماني به طرف طول و گاهي به سوي عرض سكه متمايل مي باشد. سطح مقعر مربع و يا مستطيل كه در پشت سكه هاي اوليه مشاهده مي شود نشانه قسمت برجسته سندان بوده است كه فلز عدسي شكل در روي آن براي جلوگيري از لغزيدن در زماني كه چكش به آن اصابت مي كرد گذاشته مي شد. جانشين داريوش، خشايارشا به نوبه خود سكه دريك را ضرب كرد. او سعي نكرد بيشتر از پدرش در ويژگي هاي هنري دريك تغييري به وجود آورد و ما همان نقش كماندار را در روي قطعات سكه مشاهده مي كنيم.
در پشت بيضي شكل سكه نيز يك فرورفتگي وجود دارد كه چهارگوش تو خالي ناميده مي شود و براي آسان تر كردن ميزان درجه ضرب سكه موثر است. در نتيجه در شكل، وزن و عيار سكه طلاي دريك از زمان داريوش كبير تا داريوش سوم يعني مدت نزديك دو قرن تغيير محسوسي حاصل نشده است. در اواخر دوران پادشاهي هخامنشيان سكه هاي دو دريكي به وزن ۶۵/۱۶ گرم به وجود آمد. بر روي اين سكه ها نقش شيارهاي مواج، نقش دو هلال و يا نقش قسمت جلوي كشتي ديده مي شود. ضرب دريكها با سقوط امپراطوري هخامنشيان در سال ۳۰۳ قبل از ميلاد متوقف مي شود.
تغيير تصوير روي سكه هاي هخامنشي كاملاً مورد قبول واقع نشده است. اخيراً بحث شده است توسط ديويداسترونچ كه اين تصوير از آن امپراطور، قهرمان شاهي يا تجسم خداي ويژه است. اين تصوير همانند، نيز در شاخه هاي ديگر هنر هخامنشي با يك استثناء در مورد مهر متقاعد كننده نيست و عناصر تركيب بندي شديداً در سنت ايران باستان ثابت مي شود.
شكل (shekel)
اما سكه ديگري كه در اين دوره ضرب آن آغاز و سپس در سراسر امپراطوري رواج مي يابد شكل مي باشد. داريوش تقارن ضرب سكه استاتر از طلاي خالص به نام خود سكه ديگري از نقره به همان شكل دريك و متناسب با آن به وجود آورد. درخم با وزن ۶۰/۵ گرم كه به تدريج تحت عنوان شكل يا سيكل رايج و مورد مطالعه عمومي قرار گرفت و اين همان نامي است كه مورخان آن را به نام درخم ايران و يا دريك نقره مي نامند. وزن شكل نقره بر پايه استاترنقره كرزوس ادامه داده شد. (۱۰.۴۵-۹۲gr) و ضرب نصف شكل (ca.۵.۵gr) نوع شكل در مدت يك قرن بدون هيچ گونه تغييري باقي مي ماند در حالي كه كماندار در زمان خشايارشا دوم (مئه لون) يا به كلي از ميان رفت يا در وضع آن تغييرات زيادي پديد آمد. به جاي يك كماندار كه در دست كماني و در دست ديگر نيزه اي داشت از اين زمان به بعد در روي شكلها كماندار مانند هرالكس در سكه هاي تازوس در حال تيرانداختن مشاهده مي شود.
در روي بسياري از دودريكها و بطور نادر در روي دريكها علامات و حروف رمز يا الفباي يوناني مشاهده مي شود كه مطالعه آنها براي طبقه بندي زماني و يا تشخيص نوع سكه ها اهميت شاياني دارد. اين علامات و حروف رمز اولين بار در سكه هاي كيليكيه و يا حتي آنهايي كه داراي خطوط آرامي هستند مشاهده شده است. در اثر آزادي دادن شاهنشاهان هخامنشي به حكام و ساتراپها و سلاطين تابعه و تحت الحمايه خط محلي در روي سكه ها به كار برده مي شده است. خط يوناني بر سكه هاي شهرهاي آسياي صغير و مستعمره هاي يوناني به چشم مي خورد. بيشتر سكه هاي فرمانروايان كه به سكه هاي ساتراپي معروف است به خط آرامي مي باشد كه در آن زمان معمول بوده و بطور عادي در ايران رواج داشت؛ زيرا خط ميخي مخصوص نوشته ها و كتيبه هاي دربار شاهي بود و بر روي سكه ها به كار نرفته است.
در مورد محل ضرب سكه هاي هخامنشي مشكل اصلي شناختن مكانهاي مختلف ضرب سكه تنها با مقايسه يافته هاي جديد متمركز شده و سر سكه هاي تاريخدار و مطالعه شده حل مي شود. با اين حال بطور يقين ساردس مكان يك ضرابخانه بزرگ در اداره كل هخامنشي براي تمام آسيايي صغير بود. شهري كه قبلاً نخستين سكه هاي شاهان ليدي ضرب مي شد و سپس به وسيله هخامنشيان آماده بكار نگهداشته شد.
بنابراين مي توان چنين عنوان كرد كه دريكها و دو دريكها و شكلها و برخي از سكه هاي نقره كه به وسيله ساتراپها و سلسله هاي تابعه ضرب شده اند، عموماً داراي نقش كماندار پارس يا تصوير شاهي كه با شير مي جنگد و يا در گردونه خود ايستاده است، هستند. در بعضي از انواع سكه ها تصاويري شبيه به شاهنشاهان مختلف هخامنشي از زمان داريوش اول تا داريوش سوم مشاهده مي شود. سكه هاي داريوش از نظر سبك بهترين سكه هاست. داريوش داراي ريشي است كه در روي سينه او گسترده شده، بيني او كشيده و منظم است. موهاي او در پشت سرش گره خورده و تاج او قدري برآمده و به پنج كنگره زينت شده است.
منابع:
-احساني، محمدتقي، هفت هزار سال هنر فلزكاري در ايران، تهران، شركت علمي فرهنگي، ۱۳۶۸.
-بابلون، ارنست، سكه هاي شاهان هخامنشي، تهران، چاپخانه بهمن، ۱۳۵۸.
-ملكزاده بياني، تاريخ سكه از قديمي ترين ازمنه تا دوره ساسانيان، ج،۱ ،۲ چ ،۴ تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۰.
-ملكزاده بياني، سكه و هنر، مجله سخن، دوره ،۱۲ بهمن و اسفند ۱۳۴۰ ش ،۱۰ ۱۱.
-سامي، علي، تمدن هخامنشي، ج،۲ شيراز، چاپخانه موسوي.
-دارك. كن.آر، مباني نظري باستان شناسي، تهران، مركز نشر دانشگاهي ۱۳۷۹.
«Daric» Encyclopaedia «coinage»
Godard, A.(1962) . - The art of Iran