سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۵۵۰
نامه بچه هاي بم به خدا
حال من خيلي بد است، اميدوارم تو خوب باشي 
022623.jpg
نامه يعني همه گفته ها يا حتي همه نگفته ها. اگر اين ها با معصوميت كودكان گره بخورد مي شود همه آنچه در دل آنها مي گذرد. آنها خدا را نزديك تر از همه ما مي بينند و حس مي كنند؛ اين را صداقت قلمشان هويدا كرد.
خداجون مامانم ميگه هر كس مرده پيش خدا رفته، اگر اينطوره من هم مي خوام بيام پيش تو، خداي مهربون، زلزله خيلي بدجنسه، دوستش ندارم...
سعيده عليپور
خداي عزيز من، سلام، حال من خيلي بد است، اميدوارم تو خوب باشي.
خداي عزيز من، هميشه ياد پارسال هستم كه مامانم بود، بابا و 2 برادرم زنده بودند، اما امسال من هيچكس را ندارم... نه بابا، نه مامان، نه برادر، نه پسرخاله، نه پسرعمه، نه پسرعمو و...
ين قسمتي از نامه پسربچه بمي است به خدا، او هم مثل هزاران كودك ديگر بمي در قالب مسابقه نامه اي به خدا از غم  ها و آرزوهاي كودكانه خودش نوشته؛ غم ها و آرزوهايي كه بعد از آن فاجعه بزرگ شكل و شمايل معمولي اش را از دست داده است.
درد و رنج پسربچه را شايد نشود توي خطوط كج و كوله اش دريافت. 10 سال بيشتر ندارد؛ وقتي مي گويد فقط دلش به ابوذر - پسردايي اش - خوش است، وقتي از غم بزرگي كه به دل كوچكش آوار شده به خدا گلايه مي كند.
زن دايي خيلي از بهشت و جايي كه مامانم زندگي مي كند، تعريف مي كند. هميشه مي گويد آنها جاي خوبي هستند و ما در اين دنيا مانده ايم كه امتحان شويم. من هم منتظر روزي هستم كه به جاي خوبي كه مامانم هست، بروم...
نزديك به يك سال از ماجراي بم گذشته است، اما ذهن كودكانه بسياري از بچه هاي بمي كه نزديكان خود را در اين حادثه از دست دادند، هنوز از اسارت اين حادثه رها نشده است. هنوز هم لابه لاي سطرسطر كلمات هزاران نامه اين بچه ها مي شود آوارهاي بم را ديد. هنوز هم مي شود اميدوار بودن به شروع يك زندگي دوباره را ديد، هنوز هم مي شود...
خدايا تو را شكرگزارم كه تو به من كمك كردي و مادر و پدر و خواهر فاطمه كوچولو را از زلزله نجات دادي... تصميم گرفته ام كه دختر خيلي درس خواني باشم و هر وقت به سن تكليف رسيدم، نماز و روزه و قرآن را فراموش نكنم... كلماتش پر است از غلط املايي، كلاس دوم است و خطوط خط خطي  اش مشخص مي كند تازه خودكار دستش گرفته است. 15 هزار دانش آموز در مقطع راهنمايي و دبستان در شهرستان بم و حومه تحصيل مي كنند. ستاد اقامه نماز صدا و سيما براي فعال كردن بچه هاي بمي كه بسياري از آنها بستگان نزديك خود را در زلزله از دست داده بودند، تصميم گرفت تا در قالب مسابقه اي بچه ها را به نوشتن نامه به خدا و در ميان گذاشتن درددل هاي واقعي خود ترغيب كند. به همين دليل فراخوان مسابقه در اواخر شهريور ماه امسال منتشر شد، البته اكثر بچه ها از طريق برنامه عموپورنگ يا پوسترهايي كه عكس عمو پورنگ روي آنها زده شده بود از ماجرا مطلع شدند، به همين دليل در انتهاي اكثر نامه ها مي شود چاق سلامتي بچه هاي بم با عموپورنگ را هم مشاهده كرد.
بچه ها هنوز اما بچه هستند با همان آرزوهاي كودكانه، پس اگر توي نامه ها خطاب به خدا آرزو كنند كه يك تلويزيون داشتند تا مي توانستند برنامه عموپورنگ را تماشا كنند و مجبور نباشند براي ديدن كارتون به خانه همسايه شان بروند، اصلا تعجب نداشت.
دخترك با خطوط سياه و درهم برهم نوشته: خدمت خداي خوب و مهربان سلام عرض مي كنم. مي خواستم از تو خداي مهربان كه تمام هستي و دنيا و آخرت مال توست، بپرسم؛ تو كه اينقدر مهربان هستي، چرا بهترين عزيزان ما را در شب پنجم دي ماه گرفتي...همين چند شب پيش من در چادر خوابيده بودم كه يكي از همكلاسي هايم را در خواب ديدم كه خوشحال در ميان باغ بزرگي كه پر از ميوه هاي رنگارنگ بود، بازي مي كرد...خداي بزرگ از تو مي خواهم هرچه زودتر شهر ما دوباره ساخته شود تا بتوانيم خوب زندگي كنيم تا در تابستان زير چادرها گرما نخوريم، در زمستان هم باز زير چادرها سرما نخوريم...
مهران عباسي اناركي طراح و مدير ستاد برگزاري مسابقه مي گويد: قصد داريم تا جشن برندگان را اندكي قبل از سالگرد حادثه بم در اوايل آذرماه برگزار كنيم. تاكنون حدود 3 هزار دانش آموز بمي در اين مسابقه شركت كرده اند.
شمار نامه هايي كه به ستاد اقامه نماز صدا و سيما رسيده است، كم است. عباسي مي گويد: اكثر نامه  بچه ها به آموزش و پرورش شهرستان بم ارسال شده و در آنجا هم بررسي مي شود.
مارال كوچولو با آن خط درشت با مداد نوشته: من بمي هستم، اينجا زمين  لرزيد. خيلي از مامان ها و باباها و خواهر و برادرها كشته شدند. خيلي از خاله ها و دخترخاله ها و پسرخاله ها و ... كشته شدند. خواهر من هم كشته شد، خداجون مامانم ميگه هر كس مرده پيش خدا رفته، اگر اينطوره من هم مي خوام بيام پيش تو، خداي مهربون، زلزله خيلي بدجنسه، دوستش ندارم....
و ميلاد پسربچه 10 ساله ديگه اي خطاب به خدا نوشته: سلام خداي مهربان، سلام خداجونم، دلم مي خواهد سلامي را كه از ته دل كردم قبول كني و جوابم را بدهي. من يك كودك بمي هستم كه زلزله را تجربه كردم. غم كسان زيادي را ديدم. خداجون، مي خوام بدانم چرا بم زلزله شد. چرا عزيزانمان مثل بابا و مامان و خواهر و برادرمان از پيش ما رفتند. چرا بم ويرانه شد. خداجون كار بدي كرديم؟ گناه كرديم؟ ... خدايا ما دلمان مي خواد دوباره مثل قبلا، مثل اون روزها شاد شاد با همان بچه هايي كه الان زير خروارها خاك خوابيده اند، بازي كنيم. مثل همون روزها كنار خانواده هامان بنشينيم و بگوييم و بخنديم. اي خداي بزرگ دلم مي خواهد مامان و داداش را در خواب ببينمش چون برادر و مامانم را در زلزله از دست دادم. خدايا سلام من را به مامان و برادرم ؟؟؟ و بگو خيلي دوستتان دارم... 
سميرا دختر 12 ساله بمي توي نامه اش خطاب به خدا نوشته: خدايا گاهي وقت ها دوست دارم بر بلندترين بلندي قله اي كه آفريده اي بروم و دست هايم را به طرف آسمان لاجوردي كه آفريدي بلند كنم. ته دلم صدايم را بلند كنم و با تو از زلزله سخن بگويم.
عباسي مدير ستاد برگزاري مسابقه مي گويد: هدف از برگزاري اين مسابقه توجه به روحيه و عواطف كودكان و نوجوانان شهرستان بم است. در بسياري از اين نامه ها به نكات فرهنگي جالبي اشاره شده است كه مي تواند مسوولان را در بازسازي فرهنگي شهر بم كمك كند.
جايزه هاي مسابقه، دوچرخه و يخچال و تلويزيون و .. است. خيلي از بچه ها دوست دارند جايزه ببرند تا يك چيز كوچك از آن چيزهايي كه از دست داده اند را به دست بياورند. توي يكي ازنامه ها خطاب به خدا نوشته شده: خدايا دلم يك دوچرخه مي خواهد تا توي خيابان با آن تك چرخ بروم. يا ديگري از خدا يخچال خواسته تا مادرش اين همه عذاب نكشد. يا آن يكي ديگر دلش تلويزيون مي خواهد تا راحت برنامه كودك تماشا كند. خداي مهربان مي خواهم تا پدر و مادر و برادرم مثل گذشته شاد باشند و برايم زنده بمانند. هميشه مي گويم مادرجان هر وقت پير شدي و زلزله شد، زودي فرار كن تا مثل مادربزرگ نميري تا من مثل تو هميشه گريه نكنم. خدايا هيچ كس را مثل ما نكن، هرگز، متشكرم. اي خدا دوست دارم من هم در اين مسابقه برنده شوم.

ستون ما
چند دقيقه فكر براي بچه ها
اديب وحداني 
خدا با اينكه ما اينقدر رنج كشيديم، حكم تو بود. خداي من از تو مي خواهم مرا نگهداري تا بتوانم درس هايم را بخوانم تا نمره خوبي بگيرم. خدايا تو نمي داني من به چه اميدي دارم براي تو نامه مي نويسم. من دارم در مسابقه نامه اي به خدا شركت مي كنم ولي من نامه اي براي تو مي نويسم تا تو خوشحال بشوي. خدا من آرزو مي كنم كه در ايران هيچ جا زلزله يا سيل نشود. خدا من دوست دارم يك زمين شناس بشوم كه هر وقت زلزله مي آيد به مردم خبر بدهم. خدايا به من ياري كن نامه من خوب بشود و يك دوچرخه برنده بشوم.
از يك نامه ديگر: چرا من بايد وقتي برنامه كودك يا فيلم و سريال شروع مي شود، بايد بروم خانه همسايه تماشا كنم. به خاطر اينكه وضع پدرم چندان خوب نيست كه برايمان يك تلويزيون بخرد. خداوندا به پدرم كمك كن چون من واقعا يك پدر و مادر نمونه دارم.
بچه هايي كه براي خدا نامه مي نويسند از واقعيت هايي حرف مي زنند كه وجود دارند و غرور پدرها و مادرهاشان اجازه نمي دهد آنها را بگويند. روزي كه جان اين والدين مصيبت زده به لب هاشان برسد و دهن هاشان را بگشايند، ديگر كسي نيست كه براي مهمترين عنوان خبري داخلي سال گذشته كشور مثل سابق به انتقال حر ف ها بپردازد.
آدم هاي زيادي در كشور دوست دارند به اين خاكسترنشين ها كمك كنند و آدم هاي بيشتري هم حاضرند چنين كاري را انجام دهند، اگر فقط بتوانند به كمك آدم هاي گروه اول، فقط درست از وضع فعلي بم و ديگر نقاط محروم كشور باخبر شوند. صف طولاني آدم هايي كه براي اهداي خون در شب هاي سرد و دردناك زمستان 1382 ساعت ها منتظر مي ماندند و تعداد فراوان تلفن هايي كه پس از چاپ گزارش هايي درباره بنياد كودك و نيكشهر و احتمالا همين گزارش امروز ايرانشهر به تحريريه زده مي شد و احتمالا مي شود نشانه هايي اند از ميل تعداد زيادي از مردم به كمك.
مردم بارها ثابت كرده اند كه به كمك كردن علاقه مندند و باز هم ثابت كرده اند كه نيت خودشان را حاضرند پيگيري كنند و اين كارها را هم انجام مي دهند؛ بسياري خبر ندارند كه چه راهي براي ارايه انواع كمك هاي مادي و معنوي و جنسي و نقدي وجود دارد و بسيارترند كساني كه مي دانند بدون زحمت چقدر امكان كمك كردن دارند. پيشنهاد جست وجو براي پيدا كردنNGO هاي مناسبي كه داراي توان مديريتي مطلوبي باشند يا تشكيلNGO هاي جديد مردمي براي عملياتي كردن پول و ميل مردم به كمك به همديگر، ارزش چند دقيقه فكر كردن را دارد.

ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
زيبـاشـهر
سفر و طبيعت
طهرانشهر
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  سفر و طبيعت  |  طهرانشهر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |