سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۵۵۰
سوالات عجيب و غريب از مسافران ايراني در فرودگاه نيويورك
اسم پدربزرگ شما چيست؟
مسوولا ن فرودگاه نيويورك به يك زن و شوهر سالمند ايراني به شدت بند كرده بودند. گزارشي كه مي خوانيد شرحي از اين ماجراست
022749.jpg
اين عكس البته مربوط به واقعه اي كه درباره آن نوشته شده نيست. اما مربوط است به مشكل مشابهي در كشوري ديگر. روزنامه نگاران ورزشي اين روز را خوب به خاطر دارند. فرودگاه پكن، چند ماه پيش 
ندا لهردي 
احتمالا براي عده اي از شما كه گاهي به كشورهاي مختلف سفر مي كنيد پيش آمده است كه بعضي اوقات و بدون هيچ دليلي در قسمت كنترل و بازرسي فرودگاه يك كشور، گرفتار بشويد! همان سوال هاي معمول درباره هدف از مسافرت يا هدف از اقامت و اعتبار رواديد و ...، اما گاهي و در بعضي كشورها وضعيت كمي فرق مي كند. در واقع اين همان موضوعي است كه براي يكي از هموطن هايمان اتفاق افتاده.
داستان از آنجا شروع مي شود كه آقا و خانم سپيد براي چندمين بار عازم آمريكا و شهر نيويورك مي شوند تا دخترشان را ببينند، اما وقتي به مقصد مي رسند در فرودگاه چند ساعتي براي كنترل و بازپرسي معطل مي شوند. اين درست همان موقعي است كه دختر آنها در سالن فرودگاه با نگراني منتظر ورود آنها است. بعد از چند ساعت انتظار وقتي اطلاعات مربوط به پرواز آقا و خانم سپيد از روي برد كامپيوتري سالن پاك مي شود، نگراني هاي خانم سپيد به جايي مي رسد كه تصميم مي گيرد به قسمت اطلاعات پرواز برود و ...
با خودم گفتم شايد اصلا پروازشان را فراموش كرده اند. به همين دليل از خانمي كه مسوول قسمت اطلاعات پرواز بود خواستم تا ليست مسافران اين پرواز را ببيند و اسم پدر و مادرم را پيدا كند. اما خانم مسوول گفت كه نمي تواند اطلاعات شخصي مسافران را در اختيار كسي بگذارد. با اين حال از او خواهش كردم اين استثنا را در مورد پدر و مادر پير من قايل شود، در حقيقت مي خواستم مطمئن شوم كه تا حالا بيهوده منتظر نبوده ام. بالاخره و بعد از ترديد زياد خانم مسوول اوراق اقامت من را كنترل كرد و پذيرفت تا ليست مسافران را نگاه كند. بعد از مدتي او با تكان دادن سر، بودن اسم پدر و مادرم را در آن ليست تصديق كرد. حالا كمي خيالم از بابت رسيدن آنها راحت شد و با خودم گفتم كه به احتمال زياد تاخير آنها به خاطر طولاني شدن بازرسي و در واقع بازپرسي خواهد بود. بنابراين ترجيح دادم كه بيشتر منتظر بمانم.... بعد از آنكه چند پرواز از مكان هاي مبهم و ناشناخته اي در فرودگاه نيويورك به زمين نشستند، بالاخره بعد از حدود 5 ساعت پدر و مادر پيرم، خسته و بي حال وارد سالن شدند. مادرم در حالي كه كاملا مي توانستم خستگي مسافرت را از صورتش بفهمم، از وضعيتي كه پيش آمده، عصباني شده بود. در مقابل پدرم با افتخار چنان لبخند مي زد كه انگار مقام اول دو ماراتون را كسب كرده است. اين تضاد در رفتار پدر و مادرم باعث شد كه حس كنجكاوي من حسابي تحريك شود. دوست داشتم بدانم زماني كه من در سالن منتظر آنها بودم، در قسمت كنترل و بازپرسي چه جرياني اتفاق افتاده است. پدرم من را از انتظار درآورد و تمام اتفاقاتي را كه در اين 5 ساعت براي آنها افتاده بود از گرفتن اثر انگشت و عكس تا سوال هاي عجيب و غريب، همه را براي من تعريف كرد: تا زماني كه مامور بازپرسي فرودگاه از من درباره هدفم از آمدن به اينجا و وضعيت كار و سكونت من در اينجا پرسيد، همه چيز خيلي عادي پيش مي رفت. اما او براي نوشتن خيلي پير بود به همين دليل هم از يكي از همكارانش خواهش كرد كه اين كار را ادامه بدهد.
دوباره همه چيز از اول شروع شد، اما اين تنها مشكل ما نبود. در واقع مشكل اصلي ما لهجه خانمي كه از ما بازپرسي مي كرد و سوال هاي عجيب و غريبش بود. سوال هايي مثل: نام كامل پدرم، نام كامل مادرم، نام پدربزرگم و ... به اينجا كه رسيد ديگر طاقت نياوردم. آخر او اصرار داشت كه حتما نام خانوادگي پدربزرگم را به او بگويم، اما من در جوابش گفتم: پدربزرگ من در قرن هيجدهم زندگي مي كرده و در آن زمان همه مردم يكديگر را با نام پدرشان از هم تشخيص مي دادند. پدربزرگ من را هم با نام حسين پسر ابوتراب مي شناختند.
و دوباره شروع شد: آدرس خانه و محل كار پدرم در ايران، شماره تلفن پدر و مادرم، محل كار مادرم در ايران و ...!
نكته جالب اين بود كه من به تمام سوال هايش به قول معروف جواب هاي سربالا مي دادم، اما با اين حال بيشتر اصرار مي كرد و با جمله من به جواب اين سوال نياز دارم يا من علاقه دارم جواب آن را بدانم سعي داشت من را براي جواب دادن به سوال هايش متقاعد كند!
گويا بعد از پدرم، همين سوال ها از مادرم پرسيده شده بود. به اين صورت بود كه پدر و مادرم در لحظه ورود 5 ساعت در فرودگاه نيويورك معطل شدند و ديگر بعد از آن براي هيچ كدام از ما انرژي براي استقبال از هم باقي نمانده بود.

فرزند نابغه من
022746.jpg
رضا محدث-شنيده ايد كه مي گويند فلاني ضريب هوشي اش بالاست يا مي گويند فلان كس ضريب هوشي پاييني دارد. اين البته همان مفهوم آي .كيو است.
براي سنجش ضريب هوشي هم راه هاي مختلفي وجود دارد. انجام تست هاي گوناگون عملي و تشريحي، از راه هاي آن است.
اما جالب اينجاست بدانيد محققان به روشي دست پيداكرده اند كه به وسيله آن والدين مي توانند بهره هوشي يا همان ضريب هوشي كودكان 6 ماهه خود را اندازه گيري كنند.
والدين براي انجام اين كار ليستي را دريافت مي كنند و با مشاهده بازي كودكان خود با وسايل عادي و روزمره، واكنش آنها را در آن ليست يادداشت مي كنند. اين ليست جداول روزانه اي دارد و والدين فعاليت ها و كارهاي گوناگون فرزند خود را درآن يادداشت مي كنند. اين آزمايش بر اساس درك زباني كودكان و ارتباط متقابل با پدر و مادر يا فرزندان ديگر خانواده انجام مي شود.
مركز تحقيقاتي آكسفورد معتقد است، در حالي كه والدين نسبت به نقاط ضعف و قوت فيزيكي فرزندان خود آگاهي دارند، اما تعداد كمي از آنها اين توانايي را دارند كه فرآيند ذهني و البته بهره هوشي آنها را بررسي و اندازه گيري كنند.
دكتر پيتر مارش از اعضاي مركز تحقيقاتي آكسفورد معتقد است كه تحقيقات گسترده روي نگراني هاي والدين اين نتيجه را مشخص كرد كه والدين با وسواس خاصي در تربيت فرزندان خود، مي كوشند تا آنها را با مهارت هاي اجتماعي ويژه آشنا سازند.
والدين هر روز تلاش مي كنند با انجام برخي بازي ها فعاليت هاي ذهني كودكان خود را تحريك كنند.
با انجام اين فعاليت ها و ثبت آنها در دفاتر ويژه و ليستي كه در اختيار آنها قرار گرفته است، مركز تحقيقاتي مي تواند آزمايشي را كه روي كودك صورت گرفته، بررسي و ضريب هوشي كودكان را مشخص كند.
از اين پس ديگر پدران و مادران زودتر شروع به پز دادن مي كنند. پيش از اين وقتي فرزندشان به جايي مي رسيد، مدام مي گفتند: پسرم يا دخترم خيلي باهوش است. اما حالا وضع فرق خواهد كرد. مادران فرصت خواهند داشت قبل از اينكه پسر يا دخترشان به مدرسه بروند و نمره هاي خوب بگيرند از آنها تعريف كنند. آن هم از زمان طفوليت. خلا صه اينكه بايد منتظر ورود اين آزمون به ايران باشيد. از آنجايي كه ما اصولا از مسايل حاشيه اي زندگي، بيش از خود زندگي لذت مي بريم، احتمالا اين انتظار چندان طولاني نمي شود؛ فرزند شما پيش از آنكه در كلاس اول دبستان معدلش 20 شود، تبديل به نابغه فاميل مي شود. منتظر باشيد!
بي.بي.سي 

ستون شما
مشكل بزرگ
1- نامه طولاني از خانمي 48 ساله به دستمان رسيد كه بخشي از آن را برايتان مي نويسيم.
حدود۲ سال پيش قصد داشتيم پسرمان را به انگليس بفرستيم. منزل را اجاره داديم، اما ويزا جور نشد و ما خواستيم بعد از يكسال به خانه بازگرديم. ما براي خريد لوازم منزل چكي نزد يكي از دوستان گذاشتيم كه او با نقشه قبلي چك را نزد آقايي نزول خور خرد كرد. حالا آن خانم دو سال است كه ناپديد شده و من به خاطر بيماري عصبي شوهرم حتي نمي توانم او را در جريان اتفاق بگذارم. اين پول با بهره اش به 10 ميليون رسيده و ما قادر به پرداخت آن نيستيم. از طرفي دختري دارم كه در خارج زندگي مي كند و مي تواند ماهي 400 تا۵۰۰ هزار تومان برايمان بفرستد. اين پول را بايد تا تاريخ 5/9/83 پرداخت كنيم. اگر كسي ما را از اين بدبختي  نجات دهد و اين مبلغ را به عنوان قرض الحسنه بپردازد، ما مي توانيم با ماهي 400 تا 500 هزار تومان پولش را باز گردانيم.
۲- طبق معمول اگر تصميم گرفتيد ناجي خانواده اي باشيد، با ما تماس بگيريد.
۳- تيتر اين نامه را زديم مشكل بزرگ كه هم مشكل اين خانواده را بيان كنيم و هم مشكل خودمان را. راستش ما اينجا كشويي داريم كه پر شده از نامه هاي درخواست كمك. براي حل اين مشكلات بزرگ بايد راهي مناسب پيدا كرد. بنابراين حالا اين آخرين درخواست كمكي است كه در ستون شما چاپ مي كنيم تا وقتي كه راهي مناسب براي ارايه اين درخواست ها پيداكنيم. البته فراموش نكنيد كه شما با پيشنهادهايتان مي توانيد به رفع مشكل بزرگ ما و ديگران كمك كنيد، منتظريم.
74كيلومتر شبكه
عطف به مطلب منتشره در آن روزنامه مورخ 12/7/83 و در خصوص درخواست گازرساني به محمد شهركرج بدين وسيله به اطلاع مي رساند: گازرساني به منطقه مذكور در 2 فاز طراحي شده كه تا به حال 74 كيلومتر شبكه و 2هزار و 700 مورد انشعاب در فاز 1 انجام شده است. ضمنا با توجه به برنامه زمانبندي اين شركت در سال 1384 پيمانكار مربوطه جهت آغاز عمليات اجرايي فاز 2 نيز انتخاب خواهد شد.
- اميد داريم نگراني اهالي محمد شهر با اين جوابيه رفع شده باشد. اميدوار باشيد، چيزي به سال 84 نمانده.

فرهنگ
مسابقه خوشنويسي
در آخرين هفته ماه مبارك رمضان برنامه بعضي مراكز فرهنگي هنوز رنگ و بوي رمضان را دارد. آخرين نمونه چنين اقداماتي برگزاري مسابقه خوشنويسي در فرهنگسراي انقلاب است. فرهنگسراي انقلاب به مناسبت ايام قدر اقدام به برگزاري مسابقه خوشنويسي با موضوع سوره قدر كرده است. علاقه مندان مي توانند آثار خود را تا 22 آبان ماه به نگارخانه مهر اين فرهنگسرا در بزرگراه نواب، خيابان كميل شرقي شماره 84 ارسال كنند.

ذهن زيبا
كسي مي گويد: شب فرا رسيده است و ديگري مي گويد: صبح در راه است.
پرمود بترا
عادت كنيد كه در صحبت هايتان از خودتان نيز انتقاد كنيد. اين كار باعث مي شود كه مردم باور كنند شما خيلي منصفانه حرف مي زنيد!
جورج برنارد شاو
زبانت را در حكمت فرو بر و آنگاه به نصيحت بپرداز.
ضرب المثل بلغارستاني

نمايشگاه
تابلوهاي مذهبي و نقاشي هاي عباس ميرزا
بعضي از ما اعتقاد داريم كه هميشه بايد براي شكوفايي استعدادها زمينه فراهم باشد و اين زمينه را گاهي به كلاس ها و امكانات آموزشي تعبير مي كنيم. اما هميشه اوضاع اينطور نيست. براي اينكه حرفمان به شما ثابت بشود به شما پيشنهاد مي دهيم كه سري به نگارخانه ثروت بزنيد. در اين نگارخانه بيشتر از 25 تابلوي نقاشي از اكرم سرتختي با موضوعات مذهبي و عرفاني و با تكنيك پاستل به نمايش گذاشته شده اند. نكته جالب و مهم اين است كه او بدون اينكه حتي نقاشي را از يك استاد ياد گرفته باشد آن را مانند يك استاد ماهر مي شناسد. براي ديدن آثار او تا 21 آبان ماه فرصت داريد تا به نشاني: خيابان آفريقا، بالاتر از ظفر، خيابان بابك مركزي، اولين بن بست سمت چپ، شماره 35 برويد يا براي اطلاعات بيشتر با شماره 8798707 تماس بگيريد. همچنين نمايشگاهي هم از نقاشي هاي عباس حسيني ملقب به عباس ميرزا در نگارخانه آريا برپا شده است. براي ديدن اين آثار هم تا 23 آبان ماه فرصت داريد تا به نشاني: خيابان وليعصر، بالاتر از سه راه بهشتي،كوي زرين، پلاك 17 برويد يا با شماره تلفن۸۷۱۶۴۰۱ تماس بگيريد.

جعبه
سريال هاي افطار
گروه دانش شبكه چهارم سيما در حال ساخت يك مجموعه تلويزيوني است. فن آوري در كشورهاي جهان سوم عنوان اين برنامه است كه به تهيه كنندگي سعيد دادگر ساخته مي  شود. اين برنامه در قالب 13 قسمت 30  دقيقه اي ساخته خواهد شد. اين برنامه با سفر به كشورهايي چون سنگاپور و مالزي از نزديك روند رو به رشد اين كشورها را بررسي خواهد كرد.اما برنامه هاي امروز را با تكرار سريال من يك مستاجرم آغاز مي  كنيم كه ساعت 40:13 از شبكه سه پخش مي  شود. دايره ترديد را مي  توانيد ساعت 15 از شبكه يك ببينيد.در آخرين سه شنبه از ماه رمضان اذان مغرب به افق تهران در ساعت 20:17 خواهد بود. سريال كمكم كن را مي  توانيد 35:17 تماشا كنيد. 10:18 خانه بدوش پخش مي  شود از شبكه سوم. 10:19 مي  توانيد رسم عاشقي را نگاه كنيد از شبكه تهران. 45:19 اگر بابام زنده بود به عنوان آخرين سريال افطار پخش مي  شود. البته از شبكه يك. 15:20 مامورين پرونده هاي راكد از شبكه سه پخش مي  شود. امشب از فوتبال هم خبري نيست. اين هفته مسابقات ليگ قهرمانان اروپا برگزار نمي  شود. سريال پرستاران امشب ساعت 10:22 از شبكه اول پخش مي  شود. ساعت 30:22 مي  توانيد كمربندها را ببنديم را ببينيد. روز خوبي داشته باشيد و از برنامه هاي تلويزيون لذت ببريد.

هوا
كم فشار يا پرفشار؟
مي    توان گفت كه هوا سرد شده. بالاخره انتظار هم به سر آمد. نمي   دانيم چه شده است توده هاي پرفشار آمده اند و توده هاي كم فشار را شكست داده اند يا اينكه توده هاي كم فشار در اين رقابت پيروز ميدان بوده اند. شايد هم هر دو با هم كنار آمده اند.
به هرحال نمي دانيم. آنچه ما مي دانيم و مي فهميم، كاهش درجه هوا و ريزش قطرات زيباي باران است. اين روزها كم يا زياد به هر حال باران باريده است و ما را كه چندي بود در انتظار خود نگه داشته بود راضي كرده.
به نظر مي آيد امروز هم اين روال باراني بودن هوا بر شهر تهران حاكم باشد. خلاصه هرجوري كه دوست داريد، مي توانيد چتر برداريد كه اگر باران باريد خيس نشويد يا اينكه چتر برنداريد و از بارش قطرات باران روي بدنتان لذت ببريد.
دماي هوا هم كاهش يافته. امروز دما در گرمترين ساعات به 20 درجه بالاي صفر مي رسد و خنك ترين ساعات امروز نيز 11 درجه سانتيگراد خواهد بود.

صحنه
اولين جشنواره تئاتر كوتاه
اگر به هنرهاي نمايشي مخصوصا تئاتر علاقه داريد و تصميم گرفتيد كه در اولين جشنواره داخلي تئاتر كوتاه تهران هم شركت كنيد، لازم نيست زياد عجله كنيد، چون گويا مهلت ارسال متن هاي نمايشي تا 27 آبان ماه تمديد شده است. موضوع اين آثار آزاد است و اين متون مي توانند تاليفي يا ترجمه باشند، اما حداكثر زمان اجراي آنها بايد 30 دقيقه باشد. بعد از تصويب متون و اعلام نتايج توسط داوران همه گروه ها براي بازبيني يك ماه فرصت دارند تا بعد از انتخاب به جشنواره بروند. محل اجراي اين آثار هنوز مشخص نيست، اما احتمالا اين جشنواره در يكي از سالن هاي تئاتر شهر يا فرهنگسراي نياوران برگزار مي شود. ضمنا بد نيست بدانيد كه براي تشويق و ترغيب گروه هاي آزاد، آموزشگاهي و دانشجويي به نفرات اول بازيگري زن و مرد، كارگرداني و نمايشنامه نويسي سه سكه بهار آزادي به علاوه تنديس جشنواره و لوح افتخار و به نفرات دوم، دو سكه بهار آزادي به اضافه تنديس جشنواره و لوح افتخار داده مي شود. بنابراين فقط تا 27 آبان ماه مي توانيد آثارتان را به نشاني: خيابان گيشا،خيابان 33،شماره 53 دبيرخانه نخستين جشنواره داخلي تئاتر كوتاه تهران بفرستيد.

پرده
فعلا فقط توليد
در روزهاي آخر ماه رمضان نبايد توقع سينمايي جذاب و پرمخاطب را داشت. اكثر تهيه كنندگان برگ هاي برنده خود را براي اكران مخصوص عيد فطر كنار گذاشته اند و فيلم هاي روي پرده زمزمه وداع را سر داده اند. اما با تمام اين حرف ها توليد فيلم هاي سينمايي بازار خود را حفظ كرده و در ماه رمضان هم در شركت هاي فيلمسازي مي توان خبرهاي داغي از ساخت فيلم هاي سينمايي به دست آورد.
اولين خبر راجع به ساخت فيلمي با موضوع ويژه گروه سني كودكان است. نغمه ثميني منتقد فيلم ونمايشنامه نويس به همراه رضايي راد فيلمنامه اي نوشته به نام چوپان دروغگو كه به زندگي يك پسر بچه و خواهرش كه وارد يك روستاي دور افتاده شده اند، مي پردازد. فيلمبرداري اين فيلم در رستم آباد شروع شده و بازيگران محلي نقش هاي اصلي فيلم را به عهده دارند. سيروس حسن پور فيلمنامه مشترك ثميني و رضايي راد را كارگرداني مي كند.

امروز
منگ بنگ در زيرزميني از سنگ 
022752.jpg
اگر سواره باشيد در چند ثانيه همه چيز تمام مي شود. درست مانند يك كابوس يا توهم كه چند لحظه مي آيد و تنها حسش، ديگر دقايق را خراب مي كند چون خودش رفته. چند بار كه در زيرزمين هاي مثلا نشانگر مدرن بودن پايتخت به سرعت از جلوي چشم ها عبور مي كند، مجبور مي شوي كه بالاخره بهاي ديدنش را بپردازي. بهاي آن پياده شدن در ايستگاه هفت تير است.چشم كه بدواني مي تواني آنان را كه به نفرين سياه پاسخ گفته اند، ببيني. سياه و كثيف و دودي و تنها و البته بيمار. غوغاي سرنگ و مرفين را چه زيبا ثبت كرده است هنرمند تا ما و ديگران عبرت و شايد ترس را در ذهنمان حلاجي كنيم. ديدن آدم هايي كه سرنگ را مي پرستند آنقدر كه آن را به شاهرگشان هديه مي كنند يا جواناني كه با يك تكه پلاستيك به جاي گارو، رگ ها را متورم مي كنند تا در نهايت چند ساعتي مثل بقيه مردم معمولي زندگي كنند. براي همه ممكن نيست. پيرمردي كه براي يك نوجوان با تزريق مرفين حق پدري را ادا مي كند كجاي اين شهر مي خوابد يا مي ميرد. اينجا جايي است كه يك شيشه نوشابه زندگي را به خاطر مي آورد نه پسري كه كنار آنها از نشئگي يا خماري به آسمان پريده است. اگر شما هم بخواهيد مي توانيد به اين شهر سفر كنيد. ايستگاه هفت تير مدتي است كه عكس هاي حجت سپهوند را ميزباني مي كند. به هر قيمتي شده در اين ايستگاه چند دقيقه اي بمانيد و ببينيد كه كجاي قصه - روزگار گرگ به گله زد...

ورود
روز خوب تو
نگاه كن پا به چه روز خوبي گذاشته اي. تو فكر ابري كه بارون بزنه؟ بيهوده نگو آخ اگه بارون بزنه. امروز، روز خوبي است. نشانه اش يك جاي خالي كه اصلا به چشم نمي      آيد. خوشحال باش و از سه شنبه اي شبيه پنج شنبه يا چه فرق مي       كند جمعه يا يكشنبه ديگران لذت ببر. سه شنبه، روز خوبي است براي تو دوست عزيز!

نامه
از بم به دست ما رسيد
رمضان سال گذشته را يادت هست؟
پدرم بود، مادرم بود، خواهر و برادرم بودند.
امسال اما خواهر و برادري نيست كه سر به سرش بگذارم و با هم يكي به دو كنيم؛ ديگر كسي نيست كه به ما تشر بزند و مادري ندارم كه از دست ما حرص بخورد و سر سجاده نمازش برايمان عاقبت بخيري آرزو كند. هيچ كس نيست.تنهاي تنهايم؛ من مانده ام و ويرانه هاي بم. من مانده ام و هنوز هم چادر تنهايي وبي كسي ام. من مانده  ام و خانه ويرانه شده مان؛ من مانده ام و مزار پدر و مادرم. خواهر و برادرم و يادشان كه هر روز آتش به قلبم مي زند. انگار كه تازه مي فهمم چقدر بي كس شده ام. داغ نبودشان هزار بار برايم تازه شده؛ دلم برايشان تنگ است. كاش همه اينها خواب بود. اما مي    دانم كه بيدارم و روزهاي تنهايي زيادي، پيش رويم صف كشيده است. كاش لااقل خانه ويران شده مان را مي    ساختم تا فرياد اين همه خرابي ، هر روز و هر شب مرا در خود نشكند و غم خانه بدوشي به غم يتيمي و بي   كسي ام اضافه نمي   شد. آه اي خاك! كاش نصيب مرا از اين دنيا، تنهايي نمي  خواستي كه حالا تو بگو با اين همه دلتنگي و بغض چه كنم؟
آه، بم مهربانم كاش دوباره، جوانه زدنت را، خنديدنت را، سرپاشدنت را مي   ديدم.
و تو را مي  گويم عزيز هموطنم: زماني كه زير سقف محكم خانه ات به همراه خانواده، كنار سفره افطار نشسته اي و نگاه مهربان پدر و مادر و خواهر و برادرت را تكيه گاه مطمئن آينده ات مي  يابي، جاي من و خانواده ام را نيز خالي كن و يادت باشد رمضان سال گذشته، من نيز روز ه ام را در كنار عزيزانم و زير سقف خانه خودمان، افطار كردم.
طاعات قبول، ميرزا
نكته: واژه ها غريب و تكان دهنده اند. وقت افطار به ياد ما باش كه ياد توايم دوست داغدار ما.

خروج
تمام شد
خوشحالي روي ميز شيشه اي ماسيد. احتمالا سه شنبه خوبي داشتي. روزي كه شبيه سه شنبه هاي هميشگي نبود. نه نگاهي كه برايت سنگين باشد، نه انتظاري كه برآورده كردنش تو را كلافه كند و ابري كه ببارد و بميرد. هر چه بود تمام شد و به شب رسيد. خوشحالي روي ميز شيشه اي ماسيد. اين خاصيت روز است. چه خوب باشد، چه خوب باشد!

عكس روز
022743.jpg
معلق در زمين و آسمان براي يك لقمه نان. نان اصلي اما به كسي ديگر مي رسد... عكس: ساتيار امامي

تهرانشهر
ايرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
زيبـاشـهر
سفر و طبيعت
طهرانشهر
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  سفر و طبيعت  |  طهرانشهر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |