پنجشنبه ۲۸ آبان ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۵۵۸
تنها ايستگاه آتش نشاني بانوان
آماده باش براي سارا، سميه ، سپيده
توي عمليات ها چون لباس و كلاه سرمان است كسي متوجه نمي شود ما خانم هستيم، ولي وقتي كه متوجه مي شوند خيلي برايشان جالب است 
اوايل فاميل خيلي باورشان نمي شد بعد كه از كارهايمان مي گفتيم كه چطور فلان كس را از ميان شعله هاي آتش بيرون كشيديم يا فلاني را از ته چاه بيرون آورديم يا ... كم كم باور كردند
023388.jpg
عكس ها : گلناز بهشتي 
اگرچه پشت فرمان نشست، اما هنوز پايه يك ندارد. تا يك ماه ديگر مانعي براي اين كا وجود ندارد.
سعيده عليپور
در شيشه اي مات، ايستگاه آتش نشاني را به دو قسمت تقسيم مي كند. قفل در كه باز مي شود وارد محوطه ايستگاه آتش نشاني بانوان مي شود.
ايستگاه شماره 9 آتش نشاني كرج با همه ايستگاه هاي آتش نشاني متفاوت است، جايي كه علاوه بر آتش نشان هاي مرد كه حضورشان در اين عرصه برمي گردد به قدمت شغل آتش نشاني، مي توان معدود آتش نشانان زن فعال در اين عرصه را هم ملاقات كرد.
سرپرست شيفت آقايان تا پشت در شيشه اي مات ما را همراهي مي كند، قفل در كه باز مي شود سرپرست شيفت خانم ها به ما خوش آمد مي گويد.
براي هر عمليات آتش نشاني مجبوريد قفل اين در را باز و بسته كنيد؟ برخلاف اكثر سرپرست ها جوان است و خنده رو، همين موضوع، مكالمه را راحت تر مي كند... مي خندد و مي گويد: ما براي عمليات هيچ وقت از اين پله ها استفاده نمي كنيم، ميله فرود... حتما توي فيلم ها ديده ايد... نه ؟!
دخترهاي آتش نشان يكي يكي سر مي رسند، سن و سال چنداني ندارند. اين از ظاهرشان هويداست و با آن مانتو و شلوارهاي فرم طوسي رنگ بيشتر شبيه دبيرستاني ها مي شوند تا آتش نشان ها...
سارا مهدوي سرپرست شيفت با اينكه 26 سال بيشتر ندارد به قول خودش پير جمع محسوب مي شود؛ 20سال، 21 سال، 19 سال ...
داخل سالن بزرگي كه روي تراسش كفترها نشسته اند و سط اتاق يك ميز بزرگ قرار گرفته و عين همان دستگاه گيرنده و اعلام خطر كه قسمت آقايان هم بود وجود دارد.
سارا مي گويد: دو زنگ يعني حريق ... سه زنگ يعني نجات.
اينجا ايستگاه حريق و نجات است، يعني علاوه بر اطفاي حريق به نجات افراد از خطرات مختلف مثل تصادف، سقوط و ... هم پرداخته مي شود، اما حادثه كه خبر نمي كند يك روز كار زياد است، يك روز اصلا هيچ اتفاقي نمي افتد. اين است كه ممكن است بيكاري هاي كسالت باري هم گريبان گير آدم بشود.
سارا پشت يكي از صندلي ها مي نشيند و تقاضا مي كند ما هم بنشينيم.
ديگر دختر آتش نشان كتاب هاي انگليسي و دفترچه اش را از روي ميز برمي دارد. معلوم است كه اوقات بيكاري اش را نمي خواهد به بطالت بگذراند.
سارا با حرارت از جذابيت كارش توضيح مي دهد؛ از اينكه كار او با مردها هيچ فرقي ندارد و به همان اندازه موثر است: ما در تمام عمليات ها آقايان را همراهي مي كنيم اصولا در هر عملياتي 3 تا از خانم ها هم شركت دارند.
سالهاست كه آموزش و استخدام تعدادي خانم به عنوان آتش نشان، محل منازعه است، اما با اين حال تنها آتش نشاني كرج توانست 2 سال قبل ماجراي استخدام آتش نشاني خانم را عملي كند. جوري كه هنوز هم ايستگاه بانوان كرج تنها ايستگاه آتش نشاني فعال خانم هاست.
۲ سال قبل بود، در پي آگهي استخدام كه در روزنامه ديديم به آتش نشاني مراجعه كرديم و بعد از امتحان ها و تست هاي مختلف خلاصه بين تعداد زيادي از داوطلبان، 30 نفر انتخاب شديم و دوره هاي فشرده اي از كلاس هاي تئوري، امداد ، نجات و... را گذرانديم و از بين آن۳۰ نفر 12 نفر انتخاب شديم، يك نفر انصراف داد و ما 11 نفر باقي مانديم در حالي كه همه ما ورزشكار هستيم.
سارا ادامه مي دهد:خود من از نوجواني رشته هاي مختلف ورزشي مثل كونگ فو، ژيمناستيك، ايروبيك و... را گذراندم و مقام هم دارم.
دست راستم را نگاه مي كنم و حق مي دهم موقع دست دادن لحظه اول ديدار، جلوي دست سارا كم بياورد و درد بگيرد.
معلوم است كه بعد از گذشت۲سال خيلي راضي است چون به نظرش زمان كه جلو مي رود كار برايش جذاب تر مي شود و اين را ديگر دخترهاي آتش نشان تاييد مي كنند.
023382.jpg
حتي براي ما هم ديدن دخترها توي اين لباس عجيب بود از بس خانم ها را پشت ميز ديده ايم.
دو سال و اندي پيش بود كه حادثه استخر خانم هاي كرج اتفاق افتاد. تركيدگي كپسول گاز داخل استخر ... هنوز هم كپسول بزرگ تركيده شده گوشه نمايشگاه كوچكي داخل يكي از اتاق هاي ايستگاه آتش نشاني بانوان قرار دارد، تا انگيزه اي باشد براي راه اندازي ايستگاه آتش نشاني زنان، سارا گوشه گوشه ايستگاه را با دقت و اشتياق نشان مي دهد: اينجا نمايشگاه كوچكي است از وسايل و تجهيزات آتش نشاني و اقلام خطرآفرين. هر هفته بچه ها از مهدكودك، دبستان يا دبيرستان براي آموزش و آشنايي با خطرات به اينجا دعوت مي شوند.
كپسول هاي تركيده شده، چرخ گوشت هاي بزرگ و كوچكي كه دست آدم بزرگ و كوچك از داخل آن خارج شده است و...
روي تابلوي چوبي بزرگي هم انواع گره هاي آتش نشان ها چسبيده شده است؛ حدود۲۰ گره به شكل ها و فرم هاي مختلف كه بايد براي گره زدن آموزش ببيني.
سارا مي گويد: تا به حال 235 عمليات را در كنار آقايان بوده ايم. در بعضي از مواقع كه لازم بوده است خودمان به صورت مجزا اقدام كرديم و آقايان به ما كمك كردند و در بعضي مواقع ما به آنها كمك  كرديم. هيچ وقت اين طور نبوده است كه ما نتوانيم از پس كاري بر بياييم يا به دليل خانم بودن از انجام كمكي امتناع كنيم يا كاري به ما محول نشود. تقريبا۹۹ درصد كاري كه آقايان انجام مي دهند، ما هم انجام مي دهيم.
و با اعتماد به نفس خاصي كه مي شود گفت: فقط توي چشم هاي اين خانم هاي آتش نشان ديده بودم ادامه مي دهد:چه بسا كه ما با دقت و ظرافت بهتري كار را انجام داده ايم...
و خودش هم تاكيد مي كند كه شغلش چقدر به او و همكارهايش اعتماد به نفس مي دهد. مي شود توي چشم هاي مشتاقي كه برق مي  زند ديدكه اصلا از انتخاب شغلش پشيمان نيست.
سميه اميني، 21 سال دارد، كم حرف است و اشتياقي هم به حرف زدن ندارد، مي شود فهميد كارش از هرچيز ديگر برايش جذاب تر است وقتي مي گويد: هرچه بيشتر جلو مي رويم كارمان جذاب تر مي شود.
مي  گويد: پدرم خيلي براي رفتن به اين كار حمايتم كرد حتي خودش آگهي استخدام را آورد و ترغيبم كرد به اين سمت، اما اوايل فاميل خيلي باورشان نمي شد بعد كه از كارهايمان مي گفتيم كه چطور فلان كس را از ميان شعله هاي آتش بيرون كشيديم يا فلاني را از ته چاه بيرون آورديم يا ... كم كم باور كردند
دخترها به چشم بر هم زدني لباس هاي حريق را تن مي كنند، كلاه آلومينيومي مانندي را كه آنها را شبيه به موجودات فضايي مي كند سر مي گذارند.
سارا از يكي از دخترها مي خواهد كه كنار دستگاه آماده باش بايستد و مواظب امور باشد تا ما را خود تا پايين راهنمايي كند.
سپيده حسيني هم 21 سال دارد و رفتار سفت و اخم هاي درهمش او را شبيه مردها مي كند، مي گويد: اين لباس ها تا دماي 450 درجه را تحمل مي كنند از انگليس آورده اند. لباس هاي كاپشن مانند تا روي زانوهاشان را مي پوشاند و تقريبا جثه لاغر دخترها توي آن لباس هاي مشكي گم شده است. لباس ها مشكي است و فقط لباس سارا نارنجي است تا فرمانده عمليات را از ديگران جدا كند.
در كشويي ميله فرود كه كنج سالن است كشيده مي شود و ميله فلزي كه تا پاركينگ ماشين ها امتداد دارد مشخص مي شود. دخترها آني روي ميله ها مي پرند و در يك حركت گردشي در حالي كه دور ميله ها مي چرخند به كف بتني پاركينگ مي رسند و براي ما دست تكان مي دهند.
چون به نظر فرود از اين ميله ها كار دشواري مي آيد ترجيح مي دهم دوباره همان راه پله ها و در شيشه اي مات را تجربه كنم تا به پاركينگ ماشين هاي سبك و سنگين اطفاي حريق برسم.
سپيده كه حالا كمي راحت تر با ما حرف مي زند، مي گويد: از پشت ميز نشستن و كارهاي اداري متنفر بودم دلم يك كار متفاوت مي خواست تا اينكه چشمم افتاد به اين آگهي استخدام.
سارا روي پشت بام ميله راپل را نشان مي دهد و مي گويد: مواقع عمليات طناب مي اندازيم و از آن بالا مي آييم پايين يا مي رويم بالا... بايد هميشه خودمان را براي خطر آماده كنيم...
داخل ماشين هاي قرمز رنگ آتش نشاني جاي 8-7 نفر آدم بزرگ هست. سارا مي گويد: تا يك ماه ديگر پايه يكم را هم مي گيرم گرچه اصولا در عمليات ها آقايان پشت فرمان مي نشينند.
چند موتور امداد، دو كاميون اطفا و دو خودرو سبك نجات... سپيده مي گويد: اصولا توي عمليات ها چون لباس و كلاه سرمان است كسي متوجه نمي شود ما خانم هستيم ولي وقتي كه متوجه مي شوند خيلي برايشان جالب است.
سروكله مدير منطقه 2 عملياتي آتش نشاني كرج هم حالا در محوطه پاركينگ ساختمان نوساز ايستگاه شماره 9 پيدا مي شود. به نظر او هم كه از كار خانم هاي آتش نشان راضي است، اين دختر ها كم وكسري از مردهاي آتش نشان ندارند. او مي گويد: راه اندازي اولين ايستگاه آتش نشاني خانم ها با توجه به مخالفت هايي كه وجود داشت كار سختي بود اما حالا از شهرهاي مختلف براي بازديد مي آيند اين ايستگاه توي آسيا منحصر به فرد است.
صداي 2 تا زنگ مي آيد. دخترها مي پرند داخل كاميون و آقايان هم به آنها ملحق مي شوند، صداي آژير بلند مي شود. ماشين به سرعت از ايستگاه بيرون مي رود.

خيلي قشنگه، نه؟؟
023379.jpg
مهرداد يكي از آن قطع نخاعي ها است كه تمام لحظات زندگي اش را در يك وبلا گ مي نويسد، از دردها رنج ها، صحنه هاي شيرين از شانه زدن موها تا رفتنش به نمكآبرود و سوارشدن تله كابين.
اكبر هاشمي-من نمي دانم شما مي دانيد، براي ساعت ها و روزهاي متمادي روي يك تخت افتادن يعني چي؟ ! 
من نمي دانم شما مي دانيد ساعت ها انتظار و چشم دوختن به در كه يك نفر بيايد و يك ليوان آب دست آدم بدهد يعني چي؟!
توي خبرها آمده بود كه نخستين نشست جانبازان قطع نخاعي برگزار شد و خلاصه اينكه معاون رئيس جمهوري تعامل دوسويه با جانبازان را در رسيدگي مناسب و مطلوب به جانبازان بسيار موثر ارزيابي كرده است. آخر خبر هم آمده بود گفتني است: در حال حاضر 2 هزار و 420 جانباز قطع نخاعي تحت پوشش خدمات بنياد شهيد و امور ايثارگران مي باشند يعني هستند.
خواستم به بهانه همين خبر در مورد بروبچه هاي قطع نخاعي مطلبي بنويسم، داشتم توي اينترنت مي گشتم كه اتفاقي وبلاگي رو ديدم با نام آشنايي با يك معلول قطع نخاعي. باورش سخت بود، توي صفحاتي كه مهرداد هفته اي يك بار آن را به روز مي كند كلمه اي از نااميدي نديدم. از سختي و مشقت گفته بود اما از ياس خبري نبود، باور نمي كنيد مطلبي روكه مهرداد با عنوان تولدي ديگر نوشته بخونيد.
چهارشنبه 15 بهمن، 1382
تولدي ديگر
سلام، حال و احوال مبارك شما چطور است؟؟ به شكر ايزد متعال و محبت خانواده و توجه هاي همه دوستان، من خوب و بسيار سرحال و اميدوارتر از گذشته، به آينده نيكو و روشن هستم. اميدوارم كه شما نيز هر روز بهتر از ديروز باشيد.
دوست خوب و عزيز، به نظر شما، هيجان انگيزترين روز تولد مي تونه چه روزي از سال باشه؟؟؟ به نظر شما يك نفر چند بار مي تونه متولد بشه؟؟؟ به نظر من هيجان انگيزترين روزي كه مي تونه اون روز آدم به دنيا بياد 30 اسفند مي باشه. كسي كه در اين روز به دنيا مي آد بايد 4 سال منتظر فوت كردن شمع تولدش باشه، چه حس خوبي داره فوت كردن اون شمع. خب، آدم ها همه يك بار به لطف مادر و پدر متولد مي شوند، اما من خوش شانس تر از خيلي ها بودم و 2 بار متولد شدم و تازه سوميش هم تو راه است!!؟؟ دفعه اول به مادر عزيزم زحمت و درد فراواني را تحميل كردم با اين وجود او به گرمي مرا در آغوش كشيد و با شيره جان خود از من پذيرايي نمود وقتي كه من به دنيا مي آمدم من گريان بودم و اطرافيان خندان. از آن روز ميلاد به بعد تقريبا 22 سالي هر سال همان روز را براي خود جشن مي گرفتم و به كارنامه سال و عمر گذشته خود نگاهي مي كردم. اما در سال 72 من دوباره متولد شدم و اين بار پا به دنياي تازه و متفاوت از قبل گذاشتم اين بار بيشتر از من اطرافيان من گريان بودند. دنيايي كه خيلي دوستش دارم و خيلي چيزهايم را به آن مديون هستم. من از ورودم به دنياي معلوليت حرف مي زنم، دنيايي كه باعث شد من درك بهتري از زندگي داشته باشم. من مطمئن هستم اگر 100 سال در شرايط قبل از معلوليت زندگي مي كردم به چنين دركي كه الان دارم، نمي رسيدم. از روزي كه بنده پا به اين دنياي تازه گذاشتم، اين سالروز را براي خود مبدا تولد قرار داده ام. اين كار چند حسن داره؟؟ عمده ترين اون ها اين است كه من حالا فقط 10 سال و نيم سن دارم و واقعا دارم در اين سن زندگي مي كنم و بسيار خوشحال و شاد هم هستم.
اما اين دانشمندان نامسلمان نمي خواهند كه خيلي سن من با اين تاريخ بالا بره؟؟ ! من براي خودم تا سن جواني در اين دنيا جا گرفته بودم. گويا حداكثر تا سن بلوغ ميهمان اين دنيا هستم و حتما تا قبل از اون روز بايد خود را مهياي تولدي ديگر كنم. آخه 4 بهمن دوست دانش پژوه من از آمريكا برايم زنگ زد و گفت: دانشمندان در دانشگاه شهر شيكاگو توانستند مايعي بسازند كه بعد از تزريق در ستون فقرات موش هاي صحرايي قطع نخاع، باعث رشد و ترميم نخاع و عصب هاي قطع شده موش ها، شده است. اين مايع باعث مي شود كه هورمون هايي كه مانع از رشد و ترميم نخاع مي شوند از كار بيفتند و نخاع به بازسازي خود بپردازد. حقيقتا از شنيدن اين خبر بسيار خوشحال شديم و براي راوي خبر ودانشمندان بسيار عزيز كلي دعا نموديم. شادكام و كامروا و تندرست باشيد. نوشته بعد، 30 بهمن - مهرداد.
اينجاست كه آدم در مقابل بعضي ها به خصوص بروبچه هاي جانباز كم مي آورد.
پروانه ها يادشون ميره يه روزي كرم بودن.
-خيلي قشنگه، نه؟
اين ضرب المثل رو مهرداد آخر و بلا گش نوشته.

كله ها زير گيوتين
023385.jpg
پس از تحمل سال ها مصائب آزمون و خطا در مورد نظام آموزش ايران، سرانجام نظامي از آموزش در ساختار مدارس ما نهادينه شد كه نهايتا امروز به گفته كارشناسان به نسل كشي رواني نوجوانان منتهي شده است.
به قول يك استاد دانشگاه، هماهنگ نبودن ميان محتواي درسي مدرسه و دانشگاه با بازار كار، چنان به ذوق تحصيلي دانش آموزان ضربه مي زند كه انگيزه پيشرفت تحصيلي را از آنان مي گيرد.
دكتر فرهاد ماهر مي گويد: نظام آموزشي ايران 24 ساعت خود را به دانش  آموزان تحميل مي كند اما نهايتا هيچ آينده شغلي را براي آنها زمينه سازي نمي كند.
بي انگيزگي و سردرگمي دانش آموزان در فرآيند تحصيلي در نهايت آنان را به اختلالات رواني و رفتاري مبتلا مي كند.
ماهر با بيان اينكه 25 درصد نوجوانان به نوعي دچار اختلالات رفتاري يا رواني هستند تصريح كرد: رفتارهايي مثل تكانشي بودن، بيش كاري، بي قراري، حواس پرتي و عدم شايستگي اجتماعي  در نوجوانان نتيجه بدكاري مغزي در دوران تحصيل است.
از همه بدتر اينكه با وجود 6 ميليون خانواده دانش آموزان فقط 122 مركز راهنمايي و مشاوره خانواده وابسته به انجمن اوليا و مربيان در سطح كشور وجود داردتا بتواند دانش آموزان و خانواده آنان را راهنمايي كند.
سلطاني، مسوول مركز مشاوره انجمن اوليا و مربيان با اشاره به كمبود 4 هزار و 878 مركز راهنمايي و مشاوره براي مصونيت 6 ميليون خانواده در برابر بحران ها تصريح كرد: در سال 82 حدود 70 هزار نفر به مراكز راهنمايي و مشاوره براي مشكلاتي نظير مسايل تربيتي و تحصيلي فرزندان مراجعه مي كنند كه بيشترين آنها مربوط به مسايل گفتاردرماني، لكنت زبان، انتخاب رشته و هدايت شغلي است.
شايد راه اندازي شاخه كاردانش در نظام آموزشي ايران فكر بكري بود كه مي توانست زمينه جذب دانش آموزان به بازار كار را فراهم كند اما مدير كل دفتر آموزش و پرورش كاردانش مي گويد كه در سال تحصيلي گذشته 20 درصد از دانش آموزان متقاضي تحصيل در رشته هاي كاردانش به دليل كمبود هنرستان از تحصيل در اين شاخه بازماندند. جذب دانش آموزان بازمانده از تحصيل در شاخه كاردانش نيازمند اعتباري حدود 350 ميليارد تومان است.
اگر در گذشته داشتن مدرك براي جوانان آرامش و آسايش و در نهايت رفاه و منزلت اجتماعي را در پي داشت، امروز اين مسير از دانشگاه به بازار تغيير مسير داده و درآمدزايي و پول زياد تبديل به ارزش شده است.

ترافيك باز هم شروع شد
023394.jpg
ماه مبارك رمضان كه شروع شد، مردم خواسته يا ناخواسته براي گير نكردن در ترافيك منحصر به فرد تهران صاحب يك برنامه منظم شدند. يعني همه مي دانستند از ساعت 16 تا 30:17 كه اذان گفته مي شد، اوج ترافيك بود و بعد از آن پرنده در خيابان پر نمي زد.
يك ماه به همين منوال گذشت، اما به محض اينكه ماه مبارك رمضان تمام شد داستان ترافيك تهران از سر گرفته شد. نه از برنامه ترافيكي خبر است و نه از خلوتي بعد از ساعت 30:17 . هرجا پا مي گذاريد، صبح تا شب، ترافيك است و ترافيك. دلتان خوش است كه مثلا ماشينتان آرم طرح ترافيك دارد و مثلا مي توانيد وارد محدوده ممنوعه شويد. ولي آنجا هم ترافيك دست از سر شما برنمي دارد. اوضاع در قسمت هاي شمالي تهران هم چنگي به دل نمي زند. حتي از كوچه و پس كوچه ها هم كه مي گذريد، از دور توده انبوه ماشين ها داد مي زند كه ترافيك سنگيني انتظار شما را مي كشد.
اي كاش مثلا فرمولي وجود داشت كه عين مسايل رياضي، ترافيك را در آن مي گذاشتيم و معادله اش را حل مي كرديم. ولي انگار ترافيك تهران تابع مساله دومعادله، سه مجهول است!

از تالار رايگان خبري نيست
023391.jpg
خبر حداقل براي زوج هاي جوان مسرتبخش است. فرض كنيد اول راه زندگي مشترك هستيد و بايد پولي كنار بگذاريد كه خرج مراسم عروسي بكنيد. قبول كنيد مبلغ هنگفتي مي شود كه جور كردنش كار مشكلي است. اما خبر؛ مهندس اسفنديار رحيم مشايي، معاون امور اجتماعي و فرهنگي شهرداري تهران مي گويد: باتوجه به تقاضاي فراواني كه از سوي زوج هاي جوان تهراني براي استفاده از اين مكان ها وجود دارد، تصميم گرفتيم در وهله اول تعداد قابل توجهي از اين تالارها را آماده واگذاري به زوج ها كنيم. هم اكنون براي۷۰ تا 80 هزار زوج امكانات مهيا شده است.
در همين رابطه ما با روابط عمومي سازمان فرهنگي و اجتماعي شهرداري تماس گرفتيم و آنها هم با ستاد پيوندهاي آسماني تماس گرفته و مشخص شد اين خبر صحت ندارد. حداقل كسي از اين موضوع خبر نداشت. خبري كه سايت خبري مهر اقدام به ارسال آن كرده بود.
حال بايد منتظر بمانيم و ببينيم هريك از طرفين در قبال اين خبر چه واكنشي از خود نشان مي دهند.

توالت هاي خورشيدي
023400.jpg
نفت روبه پايان است، اين گزاره را حتي ما كه روي نفت زندگي مي كنيم بايد جدي بگيريم. انرژي خورشيدي به خصوص در كشوري مانند ايران با آب و هواي گرم وخشك مي تواند به راحتي جايگزين انرژي نفت شود. اما جالب تر، خبري است درباره سرويس هاي بهداشتي خورشيدي. به گزارش روابط عمومي شهرداري تهران، مدير عامل سازمان زيباسازي شهرداري تهران گفت: در ايام دهه فجر۵۰ سرويس بهداشتي مجهز به سيستم انرژي خورشيدي و آخرين تكنيك هاي روز دنيا به بهره برداري مي رسد. مهندس وحدتي   اصل اضافه كرده: در اين سرويس ها تلاش شده است تا آخرين تكنيك هاي رايج دنيا مانند درهاي اتوماتيك، سيستم هاي تهويه مدرن با انرژي گرمايشي خورشيدي استفاده شود و هماهنگي هاي لازم نيز در اين زمينه با سازمان انرژي هاي نو صورت گرفته است. وي گفت: ساخت هر سرويس بهداشتي، بالغ بر 50 ميليون تومان هزينه در بر دارد و در مجموع رقمي بالغ بر 5/2 ميليارد تومان به اين 50 سرويس اختصاص يافته.
ما به همان ارزان قيمت ها هم راضي هستيم، فقط به اندازه كافي در پايتخت ساخته شود، تجهيزات فوق مدرن پيشكش.

بيمه راننده ها و طلاب
023397.jpg
از فردا تلفن نزنيد به دفتر روزنامه و از ما بخواهيد كه صحت و سقم اين خبر را تاييد كنيم، چون اين خبر به نقل از خبرگزاري فارس است و صحت يا عدم صحت آن پاي خودشان است، قرار است رانندگان و طلاب تحت پوشش بيمه قرار بگيرند.
غلامرضا سليماني مدير عامل سازمان تامين اجتماعي در اين باره مي گويد: رانندگان درون شهري و برون شهري و روحانيون تحت پوشش بيمه سازمان تامين اجتماعي قرار مي گيرند و وزارت رفاه و تامين اجتماعي پيگير اين مساله است. روحانيوني كه سن آنها پايين تر از 50 سال است مي توانند تحت پوشش بيمه اين سازمان قرار بگيرند و با هماهنگي هايي كه با مراكز خودرويي صورت گرفته تا به حال حدود 62 هزار نفر از طلاب و روحانيون تحت پوشش اين بيمه قرار گرفتند. اين كار از اول آبان 83 شروع شده است. ضمنا قرار است دستمزد و حقوق و مزاياي افرادي كه با اشعه سر و كار دارند، به علت زيان آور بودن مشاغل آنها، 50 درصد اضافه شود. اين اضافه حقوق در مستمري و بازنشستگي آنها لحاظ مي شود.
حالا چرا اين حقوق در زمان اشتغال آنها به كار در نظر گرفته نمي شود بر ما پوشيده است.

در شهر
آرمانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
طهرانشهر
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  طهرانشهر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |