مسجد و مدرسه سپهسالار با داشتن ويژگي چند بناي اسلا مي معروف شگفتي ديگري نيز دارد
ميرزا حسين خان سپهسالا ر در سال 1298 ه .ق بناي عظيمي را پي ريزي كرد كه تا به امروز نيز پابرجا و مقاوم ايستاده است
سعيدي با ايجاد يك كمربند محكم فلزي دور گنبد توانست اين شاهكار معماري را از بدنه اصلي مسجد جدا كند و پس از تعمير و مقاوم سازي پايه هاي آن، دوباره گنبد را با همان شكل و ظاهر سابقش روي پايه هاي تازه ساخته شده سوار كند و اعجاب همه مرمتگران را برانگيزد
ماني راد
چيزي كمتر از دو سال، احمد علي خان سرتيپ، توانست به اعتبارش در نزد شاه و درباريان بيفزايد و لقب سرتيپي بگيرد. البته واقعيت اين است كه او نه لشكري داشت و نه سپاهي. حتي دليل اين افزايش رتبه هم مسلما نه پيروزي و غلبه بر سپاهيان دشمن بود و نه فتح يك قلعه رخنه ناپذير. حتي او يك دسته نظامي را هم منظم نكرد و مشق نظام به آنان ياد نداد، بلكه احمد علي خان سرتيپ به اين دليل ارتقاي درجه يافت كه در عرض قريب به دو سال، توانست خواسته ميرزا حسن خان سپهسالار را برآورده كند و در باغي موسوم به بهارستان كه از متعلقات ميرزا حسين خان بود، مدرسه و مسجدي بنا كند كه بعد از گذشت چند قرن هنوز هم پا برجا بماند و يادگاري باشد از آن روزها.
احمد علي خان سرتيپ، در واقع معمار مدرسه و مسجد سپهسالار بود و اين بنا زير نظر او درعرض قريب به دو سال ساخته شد؛ ساختماني كه شكوه معماري آن روز را همچنان با خود دارد. در واقع بعد از آنكه ميرزا حسين خان سپهسالار كه جواني 20ساله بود و به همراه كاروان شاهنشاه جديد،ناصرالدين شاه و به عنوان يكي از همراهان و شاگردان ميرزا تقي خان اميركبير كه در تبريز سمت صدر اعظمي يافته بود به تهران آمد و به همراه برادر كوچكترش يحيي خان كه بعدها لقب مشير الدوله يافت در دستگاه اميركبير و در زمان صدارت او درس سياست و كياست و كشورداري آموخت و به سبب فعاليت هاي گسترده جزو رجال معتبر و معروف دربار شد و حتي در دوره اي هم مقام صدارت گرفت، اما او نيز به مانند استادش ميرزا تقي خان اميركبير، سرنوشتي بهتر از تبعيد و مردن در غربت نيافت و حتي برادرش مشير الدوله، به سبب نداشتن وارث، برخي از املاك و دارايي هاي او را تصاحب كرد و بعد از مرگ سپهسالار نيز تمام دارايي هاي او از جمله دارايي هاي دستگاه سلطنت شناخته شد و در اختيار صاحبان امور قرار گرفت. اما خدمات اين شاگرد خلف ميرزا تقي خان بسيار بوده كه نمونه آشكار آن، همين بنايي است كه در ضلع جنوب شرقي ميدان بهارستان واقع شده و نام مسجد و مدرسه سپهسالار را بر خود دارد.
نامي كه از پس سال ها مي آيد
اراضي بهارستان متعلق به ميرزا حسين خان سپهسالار بود. او خانه اش را در آنجا ساخت و اين زمين اگرچه دردوران ناصرالدين شاه خارج شهر بوده و از نقاط حاشيه محسوب مي شده، اما با رشد روز افزون شهر تهران و گسترش آن خيلي زود اين باغ به محدوده تهران اضافه شد. از آنجا كه در ضلع شمالي اين باغ، باغي معروف به نگارستان قرار داشت كه محل خوشگذراني فتحعلي شاه بود و اين املاك را نگارستان مي گفتند كه در آن حوضخانه معروف فتحعلي شاه در آن قرار داشت. اين باغ در جوار باغي ديگر قرار داشت كه به آن بهارستان مي گفتند و داراي درخت هاي بسيار و نهرهاي آب بود كه از قنات هاي متعدد بهره مند مي شد. بعد از آنكه ميرزا حسين خان سپهسالار مثل يك شاگرد نوآموز به همراه اميركبير به تهران آمد، پس از چندي فعاليت ديواني زمين هاي متعلق به بهارستان را خريداري كرد و خانه اي در آن ساخت. او در سال هاي پاياني صدارت و حياتش بناي مدرسه و مسجد را نهاد كه در سال 1298 هجري قمري كار ساخت اين بناي عظيم به پايان رسيد. زماني كه ميرزاحسين خان از سمت صدارت عزل و به مشهد تبعيد شد، اين خانه به برادرش داده شد تا از آن نگهداري كند. سال ها بعد، هنگامي كه مظفرالدين شاه، سال هاي پاياني حكومتش را سپري مي كرد و با دست هاي لرزان، حكم مشروطيت را امضا كرد، بلافاصله ضلع شمالي مسجد و مدرسه سپهسالار كه خانه او در آن قرار داشت و جزو دارايي هاي شاه بود، محل مناسبي براي ساخت مجلس شناخته شد و از آن پس بود كه مسجد سپهسالار اتفاقات بسياري را به چشم ديد.
با سايه ها و خاكستر
ميدان بهارستان تاريخ شگفتي دارد؛ تاريخي كه در سيماي اين محدوده رد پايي ژرف برجا گذاشته است. هنوز بر بام ساختمان هايش مي شود ايستاد و گذشته اش را به ياد آورد.
در ميان آنچه از اين منظر به چشم مي آيد، مسجد سپهسالار اما رنگ ديگري دارد. رنگي آميخته از جلال و جبروت سالخوردگي و سابقه خاطرات متعدد تاريخي. مسجد سپهسالار حكم نگين انگشتري بهارستان را دارد. نگيني كه اين روزها در ضلع جنوب شرقي ميدان زير خطوط داربست و غبار مصالح همچنان مي تپد و جلوه مي فروشد.
مسجد سپهسالار سال هاي سال ديوار به ديوار مجلس شوراي ملي، شاهد ماجراهاي گوناگون بوده است. از بلوا و كشت و كشتار هاي خونبار گرفته تا مراسم جشن و شتر قرباني و آمد و رفت پر كرشمه درباريان همه در چشم پير مسجد سپهسالار جا دارد. چشم كهنسالي كه امروز كم حوصله و خسته، سوز و بريز ماشين ها و هياهوي شهر را تحمل مي كند از روزهاي رفته هم خاطرات تلخ و شيرين فراواني دارد، اما جداي اين ويژگي، وضع ظاهر و آراستگي بنا نيز خالي از هيبت و اعجاز هنري نيست.
بناي مسجد سپهسالار از حيث شاكله و شيوه معماري، تلفيقي از سبك و سياق معماري مسجد جامع اصفهان را با خود به همراه دارد، همچنين در قسمت هاي ورودي و هشتي شيوه معماري مسجد اياصوفيه استامبول را به نمايش مي گذارد و در نماسازي و جلوه بيروني نيز يادآور مدرسه چهارباغ اصفهان است. همه اين ظرفيت هاي معماري كه به گونه اي روشن نشانگر هويت معماري ايراني - اسلامي است، امروز در حاشيه خيابان مصطفي خميني پيش چشم است. در واقع مسجد و مدرسه عالي شهيد مطهري كه نام ديرينه مسجد سپهسالار را دارد، محلي براي تحصيل مشتاقان علوم ديني است. براي آنها كه آمد و رفت دانشجويان را از در ورودي باشكوه اين ساختمان ديده اند، شايد جالب باشد كه بدانند يكي از آثار مهم دوره قاجاريه همين ساختمان درندشت است. ساختماني كه اين روزها از لابه لاي خطوط داربست ها نفس مي كشد و براي باقي ماندن در روزهاي آينده دورخيز مي كند، 8 گلدسته دارد و يكي از بلندترين گلدسته هايش به گلدسته ساعت معروف است. همين تلنگر كافي است تا حس كنجكاوي تحريك شود و از راهرويي تاريك و پله هايي فرسوده و باريك سردرآوريد. از فراز گلدسته، تهران پيداست تا دشواري عبور از اين پاگردها و پله هاي نامطمئن را از سكه بيندازد. از اين بالا نورگيرهاي گنبدي و قوسي كه سرپوش هاي محدب دارد گله به گله روي بام پيداست. بي ترديد اتاق هاي زير اين سقف روزگاري از همين روزن نور خود را تامين مي كرده اند و حالا براي احيا و زنده نگه داشتن آن شكوه، دست هايي مشغول هستند. مرمتگران، ذره ذره به اين ساختمان خون تازه تزريق مي كنند. رنگ اكروليك كه در آب حل مي شود، اما با آب فرسوده نمي شود، گچ دندانپزشكي كه با نوعي چسپ مخلوط مي شود براي پركردن خوردگي كاشي ها به كار مي رود. قلم مو، كاردك و ... اينها ابزار تزريق جان تازه اند به كالبد پير ساختمان سپهسالار. اين جمله هاي آخر را بلوچستاني، مرمتگر جواني كه داشت با يك قطعه كاشي روي سينه ديوار سروكله مي زد، براي ما گفت. كاري كه او مي كرد شبيه فوت و فن حرفه باستان شناسان بود.
طرحي شگفت از مرمت بنايي عظيم
در اوايل سال 1375 بود كه همگان رفته رفته نشان شكوه و عظمت مسجد و مدرسه سپهسالار را از دست رفته ديدند. سالها قبل و در زمان حكومت پهلوي اول، اين بنا مرمت شده بود و كاشيكاري هاي آن و حتي ديواره ها، مناره ها و گنبد آن مرمت شده بود، اما در اين سال بود كه براي بار دوم شخصي به نام مهندس مسيح موسوي زاده، طرح كلي مرمت اين بنا را پي ريزي كرد تا كل اين بنا مورد مرمت قرار گيرد. او به همراه مجتبي موسوي نژاد براي تكاندن گرد پيري از چهره اين بنا، شروع به كار كردند. البته اين طرح زير نظر دو سازمان اوقاف و ميراث فرهنگي تهيه شد و تا به امروز اين بنا در حال مرمت است. در واقع مسجد و مدرسه سپهسالار سالهاست زير دست مرمتگران در حال زيباسازي است و اين بنا به آرامي از گرد و غبار فراموشي زدوده مي شود. تقريبا دو سال پس از پيشنهاد طرح كلي مرمت بناي سپهسالار، يكي از مرمتگران زيرك و باهوش به نام مهندس سعيدي، به نحو اعجاب آوري دست به مرمت اين بنا زد. او طي يك عمليات گسترده و قابل ستايش توانست پايه هاي گنبد اصلي مسجد را بازسازي كند و به عمر آن بيفزايد. مهندس سعيدي با ايجاد يك كمربند محكم فلزي دور گنبد توانست اين شاهكار معماري را از بدنه اصلي مسجد جدا كند و پس از تعمير و مقاوم سازي پايه هاي آن، دوباره گنبد را با همان شكل و ظاهر سابقش روي پايه هاي تازه ساخته شده سوار كند و اعجاب همه مرمتگران را برانگيزد. در همان سال يعني 1998 ميلادي سازمان جهاني مربوطه، مهندس سعيدي را به عنوان مرمتگر برتر جهان معرفي كرد و اين كار او را يك اقدام بي سابقه دانست و از او بسيار تجليل شد. لازم به ذكر است كه اين بناي معروف هم اكنون زيرنظر مهندس سعيدي، مرمت مي شود و سعيدي، مرمت سازه هاي اصلي بنا را در اختيار دارد. اگرچه مرمت كاشي ها، ديواره ها، گچبري ها و ... نيز تحت اين مجموعه است. چه كسي تصور مي كرد بعد از آنكه احمدعلي خان سرتيپ بعد از چند سال بناي عظيمي پي ريزي كند كه به لحاظ معماري علاوه بر داشتن جميع ويژگي هاي يك نمونه اسلامي چنان استحكامي داشته باشد كه تا امروز هم پا برجا بماند، در همين چند سال پيش، كسي مثل سعيدي هم بتواند، با حركتي اعجاب آور و شگفت انگيز اين معماري شكوهمند دوران قاجاريه را راز آلوده تر كند و بر ويژگي شگفت آن بيفزايد. در واقع مسجد سپهسالار، با خاطرات بسيارش از روزگار مشروطيت و حتي آغاز زندگي اش، امروزه تنها يك بناي تاريخي نيست، بلكه اين بنا، هم يك اثر معماري است كه زيبايي آن مسحور كننده است و هم يك جلوه تاريخي دلربا.