خسرو نقيبي
در ميانه هاي دهه ۷۰ بازيگران جواني پا به عرصه سينماي ايران گذاشتند كه اين مسئله به نوعي حاصل موج ساخت فيلم هاي جوانانه بود. ميان اين چهره ها چند بازيگر كار خود را با مسعود كيميايي آغاز كردند. بازيگراني چون هديه تهراني، ميترا حجار و مرجان شيرمحمدي كه ميان اين بازيگران، آخري كمتر از ديگران در جريان اصلي سينماي ايران قرار گرفت و كارهايش پس از مرسدس هم چندان به چشم نيامد.
درست در رزوهايي كه به نظر مي رسيد نام مرجان شيرمحمدي را بايد فراموش كرد، او در عرصه ديگري خبرساز شد. در قامت يك نويسنده با ذوق كه از همان نخستين نوشته هايش مي شد قريحه يك نويسنده خوب را در او جست وجو كرد. آنها كه «بعد از آن شب» را در نخستين روزهاي انتشار خواندند متوجه تفاوت هايي در كار شيرمحمدي شدند كه به نوعي كشف يك چهره جديد مي مانست. بعدتر البته بعد از آن شب به كتاب مطرحي بدل شد. زماني كه بنياد گلشيري جايزه بهترين نويسنده كتاب اول را به او اهدا كرد و در چاپ بعدي كتاب، اين جايزه روي جلد كتاب منتشر شده توسط نشر مركز نقش بست. در اين فاصله مرجان شيرمحمدي به سينما بازگشت و در ملاقات با طوطي عليرضا داوودنژاد بازي كرد. فيلمي كه مطمئناً خودش هم گمان نمي كرد حاصلي مشابه آنچه در پايان بر پرده رفت داشته باشد. همزمان با اكران آن فيلم شنيده شد كه شيرمحمدي كتاب دومش را هم آماده كرده؛ كتابي به نام «يك جاي امن» كه به مانند كتاب اول متشكل از چند داستان كوتاه بود. در اين مدت شيرمحمدي باز هم چهره خبرسازي بود. تقريباً سال پيش در چنين روزهايي بود كه رسول صدرعاملي اعلام كرد سومين فيلم از سه گانه اش درباره دختران نوجوان را براساس يكي از داستان هاي كتاب بعد از آن شب خواهد ساخت.
داستان «باباي نورا» كه اتفاقاً جزو داستان هاي خيلي خوب كتاب اول هم نبود و مثلاً در مقام مقايسه با داستان «مسافر» ويژگي چنداني نداشت. باباي نورا روايت زندگي دختري نوجوان بود كه با يكي از دوستانش پدرش را با زني ديگر مي ديد و بعد خود اقدام به جست و جوي شواهد و مدارك درباره زن تازه مي كرد. همين خط داستاني گويا نظر صدرعاملي را جلب كرد و او فيلمنامه «ديشب باباتو ديدم آيدا.» را بر اين اساس سفارش داد و فيلم چند ماهي براي يافتن بازيگر اصلي معطل ماند اما سرانجام فيلمبرداري يكي دو هفته اي است به پايان رسيده و احتمال زيادي دارد كه فيلم در جشنواره فجر به نمايش درآيد. اين مسئله در تقارن با انتشار كتاب دوم سبب مي شود از مرجان شيرمحمدي بيشتر بشنويم. «يك جاي امن» از هفت داستان كوتاه تشكيل شده و اين بار هم به مانند كتاب قبل به نظر مي رسد شيرمحمدي روي يك ويژگي ساختاري تاكيد كرده؛ مهم ترين ويژگي بعد از آن شب در ساختار، سادگي و پيچ هاي ناگهاني در فرم در عين همين خصيصه بود اما در كتاب تازه اين ويژگي به «برش زدن تكه اي از زندگي» بدل شده؛ در داستان هاي يك جاي امن، شيرمحمدي سعي زيادي كرده تا بتواند ايجاز را چاشني روايت بخشي از زندگي طبقات مختلف تهران معاصر كند و هر چند در بعضي جاها اين معاصربودن بيش از اندازه توي ذوق مي زند، اما به هرحال بايد به عنوان ويژگي اين روايت در نظر گرفته شود. جدا از اين كارها، شيرمحمدي در عرصه هاي ديگري هم فعاليت مي كند؛ او نقاشي هم مي كند و در مقطعي عنوان شد كه اين حرفه را از آيدين آغداشلو آموخته است.
مرجان شيرمحمدي چهره اي است كه هرچند در بازيگري توفيق چنداني نداشت اما حالا به عنوان يك نويسنده توانا بايد حضورش را پذيرفت. شايد انتخاب هاي دقيق تر در عرصه بازيگري بتواند موقعيت او را در سينما هم محكم تر از قبل كند.