جمعه ۲۷ آذر ۱۳۸۳ - سال يازدهم - شماره ۳۵۸۴
پنجره
Friday.htm

براي آندره ژيد و «مائده هاي زميني»اش
با تو از انتظارها سخن خواهم گفت
008781.jpg
رسالت بوذري
«آرزو مكن كه خدا را جز همه جا، در جاي ديگر بيابي. هر آفريده، نشاني از آفريدگار دارد، اما هيچ يك راز او را باز نمي نمايد، همين كه نگاه ما برآفريده اي درنگ كند، اين توجه، ما را از آفريدگار باز مي دارد.»
آندره، ما را به سمت خدا فرا مي خواند، گرچه نشاني از تعبد در رفتارش نيست. اين جملات اوست كه بر سر ما فرو مي ريزد و همه وجودمان را از حسي لبريز مي كند كه او از شرق وام گرفته است. ژيد، از سفري بازگشته و سفره اي از ارمغان هاي زيبا براي ما گسترده است، كافي است دستي دراز كنيم و از او بخواهيم كه خودش از مائده هاي اين سفره، برايمان لقمه اي برگيرد.
«من خود را بي هيچ ريا و شرمي در اين كتاب نمايانده ام و اگر گاهي در آن، از سرزمين هايي سخن مي گويم كه هرگز نديده ام و از عطرهايي كه هرگز نبوييده ام و از كارهايي كه هرگز نكرده ام، يا از تو، ناتانائل من، كه هنوزت نديده ام سخن مي گويم، هيچ از سر رياكاري نيست و اي ناتانائل كه كتاب مرا خواهي خواند، همه اينها از نامي كه من ـ بي خبر از نام آينده تو ـ بر تو نهاده ام دروغ تر نيست و هنگامي كه كتاب مرا خواندي آن را به دور افكن و بگريز. دلم مي خواهد اين كتاب هوس گريز را در تو برانگيزد. گريز از همه جا، از شهر و از خانواده و از اتاق و از انديشه ات. كتاب مرا با خود به همراه مبر. اگر من منالك مي بودم براي راهنمايي تو، دست راست تو را چنان در دست مي گرفتم كه دست چپ تو از آن آگاه نباشد و همين كه از شهرها دور مي شديم، اين دست فشرده را هرچه زودتر رها مي كردم و به تو مي گفتم: مرا از ياد ببر.
اي كاش كتاب من به تو بياموزد كه به خود، بيش از اين كتاب، دل بندي و سپس به هر چيز ديگر دل بسته تر شوي تا به خود»
[مقدمه  مائده هاي زميني ـ آندره ژيد]

ژيد در بازگشت به فرانسه، راز آدمي را با خود مي آورد كه بار ديگر به زندگي بازگشته باشد. او سوانح بسياري از سر گذرانده است. پدرش از مردم كوهستان هاي مركزي فرانسه و مادرش از يك خانواده بازرگان بود.
اين دوگانگي در خانواده، از همان كودكي ژيد را تحت تاثير قرار مي دهد. «هشت سالم بود. به كلاس دوم نرفته بودم. از شاگردان آخر كلاس بودم. تكرار مي كنم: هنوز در خواب بودم. مانند كسي بودم كه هنوز به دنيا نيامده است. اندكي بعد بود كه از دبستان بيرونم كردند.»
آندره تا به خودش مي آيد پدرش چشم از جهان فرو مي بندد. پدري كه استاد حقوق دانشگاه پاريس بود. ديگر او بايد با سخت گيري هاي مادرش بزرگ شود. مادر او را براي بار دوم به مدرسه مي فرستد اما ژيد دچار حمله هاي شديد عصبي مي شود. سرانجام درس هاي دبيرستان را در ۱۸  ماه نزد معلمان خصوصي فرا مي گيرد و ديپلم ادبي مي گيرد. اما ديگر به سراغ تحصيل نمي رود. ژيد حالا جواني ۱۶ ساله است. نخستين مراسم رسمي آيين پروتستان را به جا مي آورد، اما تعاليم كشيش آنچنان به چشمش خشك و خشن جلوه كرد كه از خودش مي پرسد آيا من پروتستان خواهم ماند؟
ديگر ژيد، منظري جديد به حيات، براي خود ترسيم كرده است. روي چوب مي خوابد. صبح ها، قبل از طلوع آفتاب در آب يخ بسته آب تني مي كند و نيمه شب براي دعا بيدار مي شود. در همين ايام است كه طرح نوشتن كتابي ذهن او را مشغول مي كند «دفترهاي آندره والتر». ژيد فكر مي كرد با نوشتن اين كتاب مي تواند با دختر دايي اش امانوئل ازدواج كند. اما گويا روزگار براي اين جوان خواب هاي ديگري ديده بود.
«نتوانستم بدانم امانوئل درباره كتابم چه فكر مي كند. آنچه توانستم بدانم اين بود كه خواستگاري هاي پي درپي مرا رد مي كرد. يك چند از نوشتن نامه هايي كه هيچ جوابش را نمي داد، خودداري كردم»

«من از لب هاي شما خوشم نمي آيد، مانند لب هاي كسي كه هرگز دروغ نگفته راست و مستقيم است.»
اين جمله را اسكار وايلد، در اولين ديدارش با ژيد، بر زبان مي راند و با همين جمله، دوستي عميقي بين آن دو شكل مي گيرد.

همه چيز براي ژيد، خسته كننده و تحمل ناپذير مي شود. اين چنين بار سفر مي بندد و از فرانسه راهي آفريقا مي شود. در پهنه دريا، بر روي كشتي، كه او را براي نخستين بار از كودكي اش دور مي ساخت، احساس مي كند كه از آن پس پا در راهي خواهد نهاد كه به فرمان هوس دل بي آرام خويش تا پايان زندگي پيش خواهد رفت.
در الجزيره بود كه ذوقي بي نظير براي زندگي و نيازي شديد براي زيستن و لذت بردن و دوست داشتن، ژيد را به سوي خود كشيد. در اين جا بود كه بي پروا، فرياد برمي آورد «ناتانائل، من ديگر به گناه معتقد نيستم.» ژيد، دو سال در شرق اقامت گزيد و شاعرانه ترين دوران زندگي اش همين دو سال بود. اما آه كه او در اسارت بيماري گرفتار آمده بود. ژيد سل گرفته بود و خودش فكر مي كرد كه از چنگ اين بيماري نتواند رها شود، اما او نزديك به ۶۰ سال پس از اين درد جانكاه زنده بود و شاهكار معروفش مائده هاي زميني را در ايام بيماري نوشت.
«مائده هاي زميني، ميوه سل من بود و آن دوره بزرگترين دوره شور و التهاب من...»
آندره موروا مي گويد: مائده هاي زميني چيزي همانند «چنين گفت زرتشت» است. نوعي انجيل به معناي لغوي كلمه پيام خوبي است درباره مفهوم زندگي خطاب به يك مريد محبوب كه ژيد بر او ناتانائل نام نهاده است. كتاب از سوره ها و سرودها و سرگذشت ها و نغمه ها و تصنيف هايي تشكيل شده كه رشته پيوند آن از يك سو، شخص ناتانائل است و از سوي ديگر آييني كه ظاهراً از طرف ژيد به ناتانائل تعليم داده مي شود. به غير از ناتانائل و نويسنده، در مائده هاي زميني، به منالك برمي خوريم. منالك در زندگي ژيد همان ارزشي را دارد كه «مرك Merck» در زندگي گوته يا «مفيستوفلس» براي فاوست.

«اي كه براي تو مي نويسم و پيش از اين تو را به نامي مي ناميدم كه امروز به چشمم بسيار شكوه آميز جلوه مي كند: ناتانائل و امروز تو را، رفيق مي نامم. هيچ چيز شكوه آميز را در دل مپذير. رفيق! زندگي را آنچنان كه مردمان عرضه مي دارند، مپذير. همواره به خويش بقبولان كه زندگي، زندگي تو و ديگر مردمان، مي تواند زيباتر از اين باشد. نه، زندگي آينده را كه دلداريمان مي دهد و به ما ياري مي كند تا تيره روزي هاي اين زندگي را بپذيريم، مپذير. از آن روز كه پي ببري، مسئول كمابيش، همه دردهاي زندگي خدا نيست و بشر است، ديگر سهمي از اين دردها نخواهي داشت. خود را قرباني بت ها مكن.»

ژيد اما، مفتون شرق و آيين هاي آن شد. ادبيات ايران و اسلام را خواند و حتي آيه اي از قرآن را بر صدر كتابش (مائده هاي زميني) نهاد و در نامگذاري كتاب خود به سوره «مائده» توجه كرد. او در تقسيم بندي كتاب به هشت باب، از گلستان سعدي الهام گرفته و آغاز اولين كتاب مائده هاي زميني در توحيد، تأسي او از گلستان را مي نماياند.
«به هر جا كه روي جز با خدا ديدار نخواهي كرد. منالك مي گفت: خدا اين است كه در برابر ماست. ناتانائل، تو همه چيز را در رهگذر خود مي نگري و جايي درنگ نخواهي كرد، به خود بگو كه تنها، خدا، زودگذر نيست. بايد كه اهميت در نگاه تو باشد، نه در آنچه مي نگري» (مائده هاي زميني، كتاب اول)

«تنها كه ماندم، طعم شديد غرور را چشيدم. دوست داشتم، پيش از سپيده دم برخيزم، خورشيد را بر فراز كلبه ها فرا مي خواندم، آواز چكاوك هوس سرگرم كننده ام بود و شبنم، آب شستشوي سحرگاهم. كم خواري بيش از حد را خوش مي داشتم و چندان كم غذا مي خوردم كه سرم سبك مي ماند و هر احساسي برايم به نوعي مستي تبديل مي شد» (مائده هاي زميني، آندره ژيد)

ژيد، با مائده هاي زميني و پس از آن «اگر دانه نميرد» به اعتباري خاص دست يافت. انجمن شاهي ادبيات لندن او را به عضويت خود برگزيد و نام او از مرزهاي فرانسه گذشت. شصتمين سال تولدش به وسيله مطبوعات و مجامع دانشگاهي، چونان حادثه مهم فكري اروپا تجليل شد و او در سال ۱۹۴۷ نوبل ادبيات را از آن خود كرد.
«جايزه نوبل در ادبيات به خاطر اهميت و ارزش هنري آثار آقاي آندره ژيد به او اختصاص داده مي شود كه مسايل زندگي آدمي را با عشق بي پرواي حقيقت جويي و نفوذ عميق در تحليل نفساني، در آثار خويش نشان داده است.»
اما ژيد، همه اين اقبال عمومي را به يكسو نهاد. او به رهايي رسيده بود.
«ناتانائل، هرگز گذشته را در آينده جست وجو مكن. از هر لحظه تنوع بي مانند آن را درياب و شادي هاي خود را از پيش آماده مساز و يا بدان درجايي كه براي آن آماده ساخته اي، شادي ديگري تو را غافلگير خواهد كرد. چگونه هنوز درنيافته اي كه هر خوشبختي در برخورد با توست و در هر لحظه همچون گدايي بر سر گذر، خود را به تو مي نماياند. واي بر تو اگر بگويي كه خوشبختي تو مرده است، از آن رو كه تو خوشبختي خود را اين چنين آرزو نكرده بودي».

«من در اوراق وصيت نامه خود، هيچ گونه اشاره اي درباره تشييع جنازه ام نكرده ام و از بي تكليفي كه مجريان وصيتنامه من دچارش خواهند شد نگرانم. اما بيهوده است كه در اين باره كوشش كنم. نمي توانم تصميم قاطعي بگيرم. سوزاندن جسد، در واقع، از نظر من بي لطف نيست. بسيار به آن تمايل دارم، اما اعتراف مي كنم كه ترجيح مي دهم، كرم ها مرا بجوند و ريشه گياهان و درختان، مرا بمكند تا آن كه چون غباري بدبوي از بيني مردم بالا روم. من از مراسم تدفين وحشت دارم و سخنان مسيح را تكرار مي كنم: بگذاريد مردگان، مردگان را در ميان خويش جاي دهند»
ژيد در نوزدهم فوريه ۱۹۵۱ ميلادي در سن هشتاد و دوسالگي، پس از ۶۰ سال نويسندگي در ميان بستگانش جان سپرد. او را در كنار گور همسرش در شهر كوچك كوورويل به خاك سپردند. بر سنگ گور آندره پير تنها يك نام و دو تاريخ ديده مي شود:
آندره ـ ژيد ۱۸۶۹ ـ ۱۹۵۱

ايران و لاهه
008778.jpg
ايران يكي از كشورهايي بود كه در مردادماه سال ۱۳۰۹ اساسنامه ديوان دايمي بين المللي دادگستري را تصويب كرد. از آن جا كه ايران از اعضاي موسس سازمان ملل بود لذا به موجب ماده ۹۳ منشور سازمان ملل خود به خود عضو اساسنامه ديوان بين المللي دادگستري شد. به دليل اين كه ديوان بين المللي دادگستري به عنوان مرجع جانشين ديوان دايمي دادگستري بين المللي تعيين گرديد بنابراين طبق بند ۵ ماده ۳۶ اساسنامه، اعلاميه ايران مبني بر قبول صلاحيت اجباري ديوان دايمي به منزله قبول صلاحيت اجباري ديوان بين المللي دادگستري تلقي شد. از ابتداي تاسيس اين ديوان دوبار عليه ايران طرح دعوي شده است. اولين بار در قضيه ملي شدن صنعت نفت، با استناد به اعلاميه پذيرش صلاحيت اجباري ديوان از سوي ايران، عليه دولت ايران طرح دعوي شد و بار ديگر در قضيه «اعضاي ديپلماتيك و كنسولي ايالات متحده در ايران».
قضيه ملي شدن صنعت نفت ايران
طي قراردادي كه در تاريخ ۲۹ آوريل ۱۹۳۳ بين دولت ايران و شركت نفت ايران و انگليس به امضا رسيد اختلافات موجود حل و فصل شد و شركت نفت ايران و انگليس امتياز استخراج و تصفيه نفت در مناطق معيني از قلمرو ايران را تا سال ۱۹۳۳ به دست آورد. ماده ۲۲ قرارداد مقرر كرده بود كه در صورت بروز اختلاف بين طرفين موضوع به داوري ارجاع گردد.
پس از تصويب قانون ملي شدن صنعت نفت ايران در تاريخ اول مه ،۱۹۵۱ بين دولت ايران و شركت نفت ايران و انگليس اختلاف بروز كرد و دولت انگليس به منظور حمايت ديپلماتيك از شركت ثبت شده عليه ايران نزد ديوان بين المللي دادگستري طرح دعوي كرد. دولت انگليس طي دادخواستي خاطرنشان كرد كه دولت ايران و انگليس هر دو صلاحيت اجباري ديوان را پذيرفته اند. بنابراين دادگاه صالحي براي رسيدگي به اين قضيه است. در دادخواست دولت انگليس از دادگاه خواسته شده بود كه اولاً اعلام كند كه دولت ايران به موجب ماده ۲۲ قرارداد امتياز نفت متعهد است كه اختلافات خود با شركت مذكور را به داوري ارجاع كند، ثانياً اقدام دولت ايران درخصوص ملي كردن صنعت نفت به منزله نقض تعهدات بين المللي از سوي دولت مذكور است زيرا كه تصويب قانون ملي شدن صنعت نفت به منزله فسخ يكجانبه قرارداد است. ثالثاً شركت نفت ايران و انگليس شايسته دريافت خسارت وارده است و دولت ايران بايد خسارات وارده به شركت را پرداخت كند.
دولت ايران ضمن رد صلاحيت ديوان جهت رسيدگي به اين قضيه، اعلاميه پذيرش صلاحيت اجباري ديوان را پس گرفت. وزير امور خارجه آن زمان طي نامه اي به دبيرخانه ديوان بين المللي دادگستري پايان اعلاميه اكتبر ۱۹۳۰ ايران را اعلام كرد. از آن زمان تاكنون دولت ايران اقدامي به منظور تسليم اعلاميه اي ديگر به ديوان انجام نداده است. ولي اين به اين معني نيست كه دولت ايران صلاحيت اجباري ديوان را به طور كامل رد كرده باشد، بلكه ايران به موجب عهدنامه هاي دوجانبه و كنوانسيون هاي چندجانبه در موارد متعددي صلاحيت اجباري ديوان را پذيرفته است.
اشغال سفارت آمريكا
در قضيه ملي شدن صنعت نفت، ديوان راي به عدم صلاحيت داد و در نتيجه وارد مرحله رسيدگي ماهوي نشد. اما در مورد «اعضاي ديپلماتيك و كنسولي ايالات متحده در تهران» ديوان به صلاحيت خود راي داد و وارد مرحله رسيدگي ماهوي نيز شد.
پس از اشغال سفارت آمريكا در تهران، دولت آمريكا در تاريخ ۲۹ نوامبر ۱۹۷۹ دادخواستي را به ديوان بين المللي دادگستري تسليم كرد و طي دادخواستي خواهان آزادي گروگان ها و پرداخت غرامت توسط ايران شد. دولت ايران در جريان رسيدگي دادگاه به قضيه حضور نيافت اما موضع دولت طي دو نامه اي كه از سوي وزير امور خارجه وقت خطاب به دادگاه ارسال شد، توضيح داده شده است.
دادگاه، ايرادهاي وارد از سوي ايران نسبت به شكايت آمريكا را بررسي كرد و آنها را قابل قبول ندانست.بنابراين ۱۶ روز پس از تسليم شكايت از سوي آمريكا، ديوان طي رايي از ايران خواست فوراً گروگان ها را آزاد كند و ساختمان سفارت را به دولت حافظ منافع آمريكا تسليم كند. همچنين طي اين راي از ايران خواسته شده بود كه احترام به مقررات حاكم بر روابط ديپلماتيك و كنسولي را تضمين كند.
اما اين آخرين باري نبود كه سروكار ايران با دادگاه لاهه مي افتاد. پس از سرنگوني ايرباس جمهوري اسلامي ايران و كشته شدن ۲۹۰ نفر توسط دو موشك پرتاب شده از ناو آمريكايي وينسنس، ايران به شوراي سازمان هوانوردي كشوري (ايكائو) شكايت كرد. راي اين شورا با اعتراض ايران و تنظيم دادخواستي عليه تصميم ايكائو به ديوان بين المللي دادگستري همراه بود. در اين مسئله ديوان هنوز كه هنوز است وارد مرحله رسيدگي نشده است.

تاريخ جهان
تشكيل ديوان بين المللي دادگستري
ديوان لاهه
فرشاد كوشا
داوري و حل و فصل قضايي اختلافات بين المللي از جمله روش هاي مسالمت آميز اختلافات بين المللي است كه به موجب آن طرفين دعوا، آن را به يك مرجع بين المللي مركب از قضات مستقل واگذار مي كنند كه وظيفه آن مرجع حل و فصل اختلاف براساس حقوق بين الملل و صدور راي لازم الاجرا براي طرفين دعوا است. با وجود اين كه دادگاه ها و ديوان هاي داوري، هر دو از روش هاي فيصله اختلاف از طريق ارجاع آن به طرف ثالث به شمار مي روند اما دادگاه ها داراي ويژگي ها و وظايف معيني هستند كه آنها را از ديوان هاي داوري ممتاز مي كند. ديوان هاي داوري اساساً داراي ماهيتي ويژه هستند به اين معنا كه اصولاً براي رسيدگي به قضيه معيني تشكيل و پس از پايان رسيدگي منحل مي شوند.
داوري بين المللي
اگرچه تاسيس دادگاه هاي بين المللي براي ارجاع اختلافات بين دولت ها يك پديده مربوط به قرن ۲۰ است اما فكر ارجاع اختلافات بين المللي به يك مرجع ثالث جهت صدور راي براساس حقوق بين الملل قدمت زيادي دارد. نمونه هايي از ارجاع اختلافات به داوري را مي توان در تاريخ يونان باستان يافت ولي در تاريخ معاصر از انعقاد معاهده «جي» (Jay) بين انگليس و آمريكا در سال ۱۷۹۴ بايد به عنوان سرآغاز ارجاع اختلافات به داوري ياد كرد. اين معاهده تاسيس كميسيون هاي مختلف را براي حل و فصل پاره اي از اختلافات موجود بين دو كشور از طريق داوري پيش بيني كرده بود.
در طول قرن ۱۹ تمايل به ارجاع اختلاف به داوري افزايش يافت. ارجاع اختلاف بين انگليس و آمريكا بر سر «آلاباما» به داوري در سال ۱۸۷۱ نقطه عطفي در اين باره به حساب مي آيد. آمريكا دولت انگليس را متهم كرده بود كه بي طرفي خود را در جريان جنگ هاي داخلي آمريكا نقض كرده است نتيجه اين رسيدگي مفيدبودن ارجاع اختلافات عمده بين المللي به داوري را نشان داد. در سال هاي بعد از آن تعداد بيشتري از اختلافات بين المللي از طريق داوري حل و فصل شد.
در جريان برگزاري اولين كنفرانس صلح لاهه در سال ۱۸۹۹ گام هاي بيشتري در زمينه حل و فصل اختلافات از طريق داوري برداشته شد و دولت هاي شركت كننده در اين كنفرانس، كنوانسيون حل و فصل مسالمت آميز اختلافات را امضا و تعهد كردند كه حداكثر تلاش خود را در اين زمينه به كار گيرند تا بدين طريق حتي الامكان توسل به زور در روابط بين المللي كاهش يابد. اين كنفرانس با اعتقاد به اين كه تنها راه موثر حاكميت قانون و افزايش احترام به عدالت بين المللي تاسيس يك ارگان دايمي است كه در آن به روي همه دولت ها باز باشد، ديوان دايمي داوري را تاسيس كرد.
ديوان دايمي دادگستري بين المللي
موسسه «اليموروت» در سال ۱۹۰۷ پيشنهاد كرد كه يك ديوان دادگستري جهاني تشكيل شود تا در كنار ديوان داوري بين المللي عهد ه دار قضاوت بين المللي باشد. در سال ۱۹۱۰ اقداماتي به ابتكار دولت هاي آمريكا، انگليس و فرانسه در اين باره انجام گرفت اما وقوع جنگ جهاني اول مانع از به نتيجه رسيدن اين قبيل تلاش ها شد.
ماده ۱۴ ميثاق، شوراي جامعه ملل را موظف كرده بود كه طرح تشكيل ديوان دايمي دادگستري بين المللي را تنظيم كند. در دسامبر ۱۹۲۰ اساسنامه ديوان با اكثريت آرا به تصويب مجمع جامعه ملل رسيد. پس از تصويب اساسنامه آن از سوي دولت هاي عضو جامعه ملل، ديوان دايمي بين المللي دادگستري در تاريخ ۱۵ فوريه ۱۹۲۲ در لاهه گشايش يافت و در تاريخ ۱۸ آوريل ۱۹۴۶ از طرف مجمع عمومي جامعه ملل رسماً منحل شد. وظيفه ديوان نه فقط رسيدگي به اختلافات ارجاعي از سوي دولت ها بود بلكه مي بايست درخصوص هرگونه اختلاف يا مطلبي كه از سوي مجمع يا شوراي جامعه ملل ارجاع مي شد نظر مشورتي بدهد. ظرف اين مدت، ديوان به ۷۹ پرونده رسيدگي كرد.
با آن كه ديوان دايمي بين المللي دادگستري به كوشش جامعه ملل تشكيل شد اما جزو تشكيلات آن نبود و دولت هاي عضو جامعه ملل لزوماً عضو اساسنامه ديوان محسوب نمي شدند. در عين حال در مقايسه با ديوان دايمي داوري تحول بزرگي محسوب مي شد، چون به درخواست جامعه ملل مي بايست آراي مشورتي صادر كند و همچنين دولت ها مي توانستند عضو اساسنامه آن شوند و قضاوت اجباري آن را در چارچوب اساسنامه چه به طور كلي و چه در خصوص اختلاف يا اختلافات معيني بپذيرند و يا براي ارجاع اختلافي به آن با يكديگر به طور دو يا چند جانبه موافقتنامه امضا كنند. در اين مدت، دولت ها معاهدات و عهدنامه هاي متعددي امضا كردند كه در آنها صلاحيت حل اختلافات محتمل را به ديوان واگذار كردند و نيز بعضي از دولت ها با صدور اعلاميه اي صلاحيت اجباري ديوان را پذيرفتند. به اين ترتيب قضاوت هاي ديوان چنان نقشي در توسعه حقوق بين الملل ايفا كرد كه پس از جنگ جهاني دوم در تشكيلاتي مهم تر و موثرتر يعني ديوان بين المللي دادگستري ادامه حيات داد.
ديوان بين المللي دادگستري (ديوان لاهه)
در سال ۱۹۴۵ «ديوان بين المللي دادگستري» به عنوان جانشين ديوان دايمي دادگستري بين المللي و نيز ركن اصلي قضايي سازمان ملل تاسيس شد. اساسنامه ديوان بين المللي دادگستري جزءلاينفك منشور ملل متحد است و اعضاي سازمان ملل خود به خود اعضاي ديوان بين المللي دادگستري هستند. اساسنامه ديوان بين المللي دادگستري به جز چند تفاوت شكلي در واقع همان اساسنامه ديوان دايمي دادگستري بين المللي است. به علاوه دادگاه در اولين نشست خود آيين نامه داخلي دادگاه قبلي را پذيرفت. ديوان بين المللي دادگستري جانشين ديوان دايمي دادگستري بين المللي است با اين تفاوت كه مهم تر از آنست و داراي ويژگي ها و خصوصيات متمايزي از ديوان قبلي است.
ديوان بين المللي دادگستري داراي ۱۵ قاضي است كه توسط مجمع عمومي و شوراي امنيت براي مدت ۹ سال انتخاب مي شوند. قضات از ميان كانديداهايي كه توسط گروه هاي ملي معرفي مي شوند انتخاب مي  گردند. ديوان از ابتداي تاسيس تا تاريخ ۳۱ ژوئيه مجموعاً به ۷۵ قضيه رسيدگي كرده است كه در ميان آنها ۵۷ قضيه مربوط به اختلافات بين دولت ها و ۱۸ مورد درخواست راي مشورتي بوده است.

قصص قرآن
سوره مباركه بقره
از پيامبر اكرم (ص) نقل است كه «هر كه سوره بقره برخواند مستوجب رحمت گردد و ثواب غزوه (جنگي كه در ركاب حضرت رسول باشد) و جهاد يكساله بيابد.» و باز از حضرت است: «سوره بقره سراپرده قرآن است. بياموزيد كه آموختن آن بركت است و از دست دادن آن حسرت.»
مقام ابراهيم(۱)
و گفته اند مقام ابراهيم همه مكه است كه آن مقر ابراهيم بود و گفته اند مقام ابراهيم آن جاست كه نشان قدم او بر آن جاست و آن بود كه ابراهيم، اسمعيل و هاجر را به زمين مكه برد و به شام بازگشت نزد ساره. از آن پس هر سالي يك راه به زيارت اسمعيل و هاجر شدي. وقتي آن جا شد اسمعيل غايب بود به صيد. ابراهيم به در سراي او شد. او را طلب كرد. زنش (زن اسمعيل) فرا درآمد و گفت: اسمعيل غايب است. ابراهيم پرسيد كه شما را اين جا چگونه است. آن زن شكايت كرد و گفت: سخت بي نوا و دشوار روزگار مي گذاريم در اين وادي غير ذي زرع.(خشك)
ابراهيم آن را خوش نيامد كه آن زن از خداي شكايت كرد. ابراهيم گفت: چون اسمعيل باز آيد او را گوي كه پيري اين جا بود ترا طلب مي كرد، نشان او را بده و بگوي كه آن پير گفت اين آستانه را بدل كن كه تو را نشايد. چون اسمعيل باز آمد آن زن او را بگفت. اسمعيل گفت: آن پدر من بود، ابراهيم خليل الرحمن، چه پيغام داد تو را؟
گفت: اسمعيل را گوي اين آستانه خانه را بدل كن كه اين ترا نشايد.
گفت: اي زن، آستانه خانه تويي، رو كه مرا نشايي. او را طلاق داد و زني ديگر شايسته بخواست. ديگر سال ابراهيم از شام به زيارت او آمد. قضا را اسمعيل هم غايب بود به صيد. چون ابراهيم به در سراي او آمد، زنش فرا در سراي دويد و ابراهيم را نيكو فرا پرسيد و تلطف كرد و گفت: فرو آي تا اسمعيل باز آيد.
ابراهيم گفت: من دستوري ندارم از ستور (چهارپا، اسب) فرو آمدن، از بهر آن كه ساره او را سوگند داده بود كه چون نزد هاجر شوي از ستور فرونيايي. ابراهيم عهد او را رعايت كرد از ستور
فرو نيامد. آن زن ابراهيم را گفت: پس اگر از ستور فرونيايي تا من حيلت كنم (چاره اي بينديشم) و سر تو بشويم كه خاك بر سر تو نشسته است و خود ندانست (نمي دانست) كه او ابراهيم است. سنگي بياورد و فرا پاي ابراهيم نهاد تا او يك پاي از ركاب بيرون گرفت و بر سر آن سنگ نهاد و يك نيمه سر فروداشت تا او آن را بشست. آنگه آن سنگ را بگردانيد و به ديگر سوي مركب برد. ابراهيم ديگر پاي از ركاب بيرون كرد و ديگر نيمه سر فروداشت تا بشست. نشان دو قدم او در آن سنگ گرفت (جاي پايش در سنگ ماند) چنان كه در خمير.
ابراهيم آن زن را گفت: چون اسمعيل بازآيد او را از من سلام كن و بگو كه پيري به زيارت تو آمده بود. نشان او چنين و گفت اين آستانه را نگه دار كه شايسته است و بازگشت.
پس از آن چون خانه كعبه را بنا مي كرد خداي تعالي او را فرمود تا آن سنگ را در خانه گرفت؛ مقام ابراهيم آن است و گفته اند مقام ابراهيم آن است كه چون ابراهيم خانه را بنا مي كرد به سومين «والاد»(۲) رسيد، دست ابراهيم بر آن نمي رسيد. سنگي بياوردند. او پاي بر آن نهاد. نشان دو قدم او در آن سنگ گرفت. وا... اعلم.
ابراهيم و زنده كردن خدا مرغان را(۳)
آن بود كه ابراهيم (ع) روزي در راهي مي رفت.
فرا كنار دريا رسيد. نهنگي را ديد عظيم كه دريا به كنار افكنده بود، مرده. مرغان از وي در هوا مي بردند و ماهيان به قعر دريا مي رسانيدند و مخوندگان (خزندگان) زمين از آن به زمين فرو مي بردند و دام به دشت و بيابان مي بردند. ابليس لعنة ا... در آن وقت او را وسوسه كرد. گفت: مي گويي خداي مردگان را زنده كند، كي شايد بود چنين مرداري را زنده  كردن كه بعضي ازو به هوا بردند و بعضي به زمين فرو بردند و بعضي ازو به دشت و بيابان. در عالم و شكم حيوان پراگنده شد. زنده كردن او محال بود.
ابراهيم (ع) علي رغم شيطان، از خداي تعالي درخواست چگونگي احياي آن را كرد. پس خداي عزوجل ابراهيم (ع) را فرمود كه فراگير چهارمرغ: خروسي و قرقاولي و طاووسي و كلاغي. پرهاي آن جداكن و سرهاي آن با خود مي دار. پس بنه بركوهي برخي از آن مرغان را. پس بخوان تا به تو آيند شتابان. ابراهيم (ع) چهار مرغ را فرا گرفت و سرهاي آن جدا كرد و تنهاي آن پاره پاره كرد و برهم آميخت و بر سر چهار كوه بنهاد و خود در ميان بايستاد سرهاي آن مرغان را به دست گرفت. آنگه آن مرغان را بخواند پاره اي از اين كوه و پاره اي از آن مي آمد و به هم مي پيوست و ابراهيم گردن و سر پيش مي داشت و مي پيوست و مي پريد. ابراهيم (ع) سرقرقاول پيش كلاغ داشت (گرفت) كلاغ گردن بگردانيد كه اين نه سرمنست.
و اين چنين بود تا هر چهار مرغ زنده گشته و پريدند.
پي نوشت:
۱ـ «و كعبه را جايگاه اجتماع و مكان امن مردم ساختيم. مقام ابراهيم را نمازگاه خويش گيريد. ما ابراهيم و اسمعيل را فرمان داديم: خانه مرا براي طواف كنندگان و مقيمان و راكعان و ساجدان پاكيزه داريد.» سوره مباركه بقره ـ آيه۱۲۵
۲ـ هر مرتبه و چينه ديوار گلي را گويند كه بر بالاي هم گذارند
۳ـ سوره مباركه بقره ـ آيه۲۶۱

|  ايران  |   هفته   |   جهان  |   پنجره  |   داستان  |   چهره ها  |
|  پرونده  |   سينما  |   ديدار  |   حوادث   |   ماشين   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |