پنجشنبه ۳ دي ۱۳۸۳
كاش «بم» دوباره مي خنديد
008016.jpg
فاطمه مشهدي رستم
در گذر از روزها و ماههايي تلخ، به سال خاطرات تلخ رسيديم. سالي كه هر لحظه اش، مملو از رنج بود و بي قراري و تأسف و حرمان. رنجي كه براي بم بود و مردم بم. و در اين ميان، مرور خاطرات تلخ و اندوهبار كساني كه هر يك، بنا به تناسبي، در بم حضورداشته و يا دارند؛ كساني كه همواره، مي بايستي همچون كوه، ستبر و پايدار، باقي مي ماندند و بمانند تا تكيه گاهي براي رنج ديدگان باشند. دكتر سيدمصطفي ارفع، روانپزشك و عضو هيأت علمي دانشگاه شهيد بهشتي بلا فاصله پس از زلزله ونيز به تناوب از سال ۸۲ تا خرداد ۸۳در بم حضور داشته و دكتر لاله كوهي حبيبي، روانپزشك نيز داوطلبانه ، براي گذراندن طرحش از مهرماه امسال در بم به سر مي برد . خاطرات و ديده هاي اين دو روانپزشك تصويري گويا از وضعيت روحي مردم زلزله زده بم در حدفاصل يك سال است. ملاحظات و خاطراتشان را با هم مي خوانيم:
۱
زينگ، زينگ، زينگ! 
اين صداي زنگ تلفن مطبم بود كه در هفتم دي ماه هشتاد و دو،  بلند شد و بلافاصله، بعد از برداشتن گوشي، كسي گفت:
- سلام دكتر ارفع، شنيدي در بم زلزله شده؟
همين يك جمله كافي بود تا خودم را به بم برسانم. يادم هست وقتي وارد فرودگاه شدم، جمعيت زيادي را ديدم كه همگي مي خواستند هر طوري شده، به طرف بم بروند.
به هر حال بعد از مدتي سوار هواپيما شدم، ساعت شش و نيم صبح، به كرمان رسيدم. هوا فوق العاده سرد بود. باد با سوز شديدي مي وزيد. كنار در سالن فرودگاه، چشمم به گروهي از امدادگران خارجي افتاد كه با تجهيزات و سگهاي انسان ياب، منتظر و نگران ايستاده بودند و اين طور كه بعد فهميدم، آنها را با وانت به بم روانه كرده بودند!  از سالن فرودگاه بيرون آمدم، هيچ وسيله اي پيدا نمي شد تا فاصله ۷-۸كيلومتري بم را برايم تبديل به مسافتي مختصر كند!  حدود ۸ ساعت در راه بودم. بالاخره ساعت دو بعد از ظهر، به محل صليب سرخ جهاني و هلال احمر، در بم رسيدم. نگاهي به دور و برم انداختم. همه جا خراب، همه جا آشفته،  همه جا فرياد. نه برق، نه آب. مردم دنبال جنازه ها يا در جست وجوي عزيزانشان در زير خروارها خشت و گل آوار شده. آن هم در ميان پس لرزه هاي شديدي كه هر چهار- پنج دقيقه، يك بار تكرار مي شد! روانه اين طرف و آن طرف شدم. انگشت هاي بي انگشتر، مچ هاي بي النگو!  پاهاي بي كفش! همه جا تل خاك، زمين مملو از جنازه و حركت مردم، در بهت كامل. به مردي برخوردم كه از من آب خواست. نداشتم، گفت: بيست ساعت است آب نخورده ام، دارم از تشنگي جگرم را بالا مي آورم!  درمانده و متأسف پرسيدم، چرا آب نمي خوري؟ جواب داد: از كجا بياورم؟ تو پيدا كن، من بخورم! 
008010.jpg
دكترارفع: زنان دربم، از شب مي ترسيدند و وقتي هوا روبه تاريكي مي رفت، ناراحتي هايشان، نمود بيشتري پيدا مي كرد. چرا كه از شب و تاريكي، خاطره تلخي داشتند
هر چه مي گذشت، متأسف تر مي شدم، چون درمي يافتم فقط به اندازه توان محدودم، مي توانم براي آنان كاري انجام دهم!  بخصوص آنكه هيچ نظم و ترتيبي هم در كارها نبود!  بدتر از همه، از اطراف شهر بم، همه ريخته بودند داخل بم!  خدا مي داند چه خبر بود. هيچ كس به كسي نبود. در آن لحظه، تنها فكري كه از ذهنم گذشت اين بود كه، كشور ما يك منطقه زلزله خيز است و اين را همه مي دانند!  اما وقتي زلزله مي آيد، همه اظهار بي اطلاعي كرده و مي گويند، ناگهاني بود! مثل زلزله گناباد در سال چهل و هفت، يا زلزله طبس در سال پنجاه و هفت، يا زلزله رودبار در سال شصت ونه، كه به ترتيب، يك ماه ونيم، چهار ماه ونيم و يك ماه وچند روز در هر يك از اين شهرها، شاهد تلخي هاي مردم بودم. اين هم زلزله بم، كه در يك دوره، نودوچهار روز و در مجموع، شش ماه و خرده اي، ناظر بر صحنه هايي بودم كه بسيار تكان دهنده بودند.با اين همه زلزله در كشور!  حالا چطور مي توانيم بگوييم براي زلزله هايي كه ناگهاني اند، داراي برنامه و پيش بيني و تدارك امكانات لازم، نيستيم؟

از روزي كه به بم رسيده بودم، نزديك به يك هفته مي گذشت. هفته اي كه همه مردم بم، درگيجي و گنگي و شوك، آن را سپري كرده بودند. هفته دوم، هفته ضجه ها و گريه ها بود، آنها خيلي ناگهاني، وارد چادري كه مثلاً  مطب ما بود، مي شدند و شروع مي كردند به ناله كردن و گريستن. هفته سوم، هفته بي قراري ها و افسردگي هاي شديد بود و هفته چهارم، هفته پرخاشگري هاي غيرارادي و بعد فكر خودكشي، راه نامناسبي كه سه تن از مردم بم، آن را تنها راه چاره و درمان زخم هاي روحي شان، دانسته بودند!
مثل پسري كه با اسلحه پدر، خودكشي كرد. پيرمردي كه در يك سحرگاه، با نفت، خودسوزي كرد و دختر جواني كه قرص خورد. به هر حال روزها، با همان خفقان و سنگيني كه آوارها داشتند، يكي بعد از ديگري مي گذشتند و به اين گذر، تعداد ناراضي ها و تنهايي ها بيشتر و بيشتر مي شد. چرا كه از هر خانواده سي يا پنجاه يا هفتاد فاميله، مثلاً  دو يا چهار يا پنج تا باقي مانده بود و همين تعداد نيز، كاري به جز بي تابي و شيون و زاري نداشت. بخصوص روزهاي تعطيل و شب هاي جمعه اين ناراحتي ها بيشتر مي شد، چرا كه ظاهراً ، بر طبق عادت، اعضاي فاميل و نزديكان، دور هم جمع مي شده اند و به قول معروف روز يا شبي را دور هم مي گذرانيده اند و حالا، آنها كه زنده مانده بودند، نمي دانستند با اين همه جاي خالي عزيزانشان چه بايد بكنند. اينجا بود كه ما، بيشتر از هر زمان ديگر، به كمك باقيمانده ها مي شتافتيم و دلداري شان مي داديم و آنها را با مرگ، كه شتري خوابيده در پشت در همه خانه ها است، آشنا مي كرديم!  كار سنگيني بود. به عنوان مثال خود من، روانكاوي مي كردم. آذوقه براي شان مي بردم. درمان مي كردم. پوشاك پخش مي كردم. دلداري مي دادم. دارو، كه خوشبختانه بسيار هم فراوان موجود بود، توزيع مي كردم. حتي در ميان درمان هايي كه داشتم، سيصد و هفتاد و چهار معتاد مراجعه كننده را هم تحت درمان قرار داديم. معتاداني كه در روزهاي نخست زلزله ،  هم ترياك، هم متادون و هم شيره مصرف كرده بودند!!  معتاداني كه چهار نفرشان بچه بودند و به ترتيب: ده ماه ،چهار ، شش و هشت سال داشتند! 
گاهي كه تنها مي شوم، با خودم فكر مي كنم من و مابقي پزشكان كه در حالت عادي، تعداد بسيار محدودي بيمار را ويزيت مي كنيم چطور توانستيم در آن شرايط و در طي يك روز، بين پنجاه تا هفتاد و پنج- شش بيمار رواني را ويزيت كنيم؟!
008007.jpg
دكتر كوهي: با گذشت يك سال، حالت هاي ناآرام ظاهري كمتر شده، اما درونشان هنوز بيمار است و هنوز بعضي از پدرها و مادرها، همچنان جدي و سرسخت، منتظر بازگشت فرزندشان هستند! 
بيماراني كه كلاً ً به سه دسته تقسيم شان كرده بوديم:۱- معتادان
۲- بيماران رواني۳-آنها كه جنون داشتند، كه البته در اين ميان بيماران رواني، از بقيه بيشتر بودند و عمده ترين ناراحتي هايشان، بي خوابي، افسردگي، پرخاشگري بود. زنان در بم، از شب مي ترسيدند و وقتي هوا روبه تاريكي مي رفت، ناراحتي هايشان، نمود بيشتري پيدا مي كرد. چرا كه از شب و تاريكي، خاطره تلخي داشتند. زلزله، وحشت زلزله، در جسم وجان شان نشسته بود و از طرفي غم و اندوه از دست دادن عزيزانشان. و ما اگر چه گروه بزرگي بوديم كه كار درمان آنان را برعهده داشتيم و حتي براي آن كه بهتر عمل كنيم، بم را به چهارده منطقه تقسيم كرده بوديم و خودمان هم به صورت گروه و تيم، در مناطق مستقر، اما گاه، درمي مانديم كه در برابر اين همه ناراحتي و بي قراري هاي تأسف برانگيز چه بايد بكنيم! البته بعد از آخرين سفرم به بم، كه خرداد ماه سال جاري بود شنيدم كه هفده- هجده، روانشناس در آنجا هستند كه تحت نظر يك روانپزشك، به مردم مي رسند و اين بدان معناست كه هنوز حمايتهاي رواني، از مردم بم، به عمل مي آيد. اگر چه كه درمان روان و حمايت از روان، زماني مي تواند تأثيرگذارتر باشد كه امكانات رفاهي آنان هم فراهم شده باشد، نه اين كه هنوز پس از گذشت يك سال، مردم در چادرها و يا كانكس ها، امورات خود را بگذرانند! سقف بالاي سر و يك چهارديواري امن، اولين چيزي است كه بايد براي هر انساني وجود داشته باشد و مردم بم، حتي در شرايط نامساعد روحي- رواني شان، از ما كه فقط و فقط پزشك بوديم و بس، اينها را درخواست مي كردند. حتي به ما مي گفتند، ما آدمهاي فقير و نداري نيستيم، فقط امكانات خود را از دست داده ايم؛ اگر كسي و كساني باشند كه به ما پول قرض بدهند، بر سرمان منت گذاشته اند و مطمئن باشند كه پولشان را به آنها پس خواهيم داد!  ما فقط مي خواهيم با اين پول سرپناهي بسازيم كه مستحكم باشد و آن وقت ما مي مانديم و سكوت و فكر به اين كه، چه خوب بود اگر آرزوي مردم بم برآورده مي شد. اما آيا واقعاً  دور شدن از سه خط زلزله اي كه در بم وجود دارد و ساخت ابنيه هايي مقاوم و محكم، تا به اين حد دشوار است كه در مقام آرزو، جاي گيرد؟ به خاطر دارم در لوس آنجلس، زلزله اي آمد با قدرت ۱/۸ ريشتر، كه فقط موجب مرگ دو نفر شد. چرا؟ به هر حال من مدير حمايت هاي رواني مردم بم بودم و با برخوردهايي كه با آنان داشتم، در جريان مسائلي قرار مي گرفتم كه باعث مي شد، دنبال بسياري از چراها بروم تا شايد راه حل مناسبي بيابم! راه حل هاي مناسب و اميدواركننده اي كه باعث نشود تا بيمارانم و يا ديگر افراد شهر بم،  آرزوي مرگ كنند. مثل آن پيرمرد و دختر بچه  اي كه نوه اش بود و در جريان زلزله، همه كس و همه اموالش را از دست داده بود و البته امثال او، فراوان بود. مردمي كه در نهايت نوميدي و بيماري، از ما، با محبتي فراوان، دعوت مي كردند تا براي صرف غذايي كه اكثريت قريب به اتفاق موادش، از كشورهاي خارجي غني و فقير، تأمين شده بود، به چادر سرد و يخ زده شان برويم تا به قول خودشان خستگي طبابت هاي مداوم را فراموش كنيم!  به حق كه مردمي قدرشناس بودند. مردمي كه تشكر و يا بهبودي شان، حقيقتاً خيلي بيشتر از تشويق ها و تقديرهايي كه از رؤسا و حتي، وزارتخانه هاي ديگر برايم رسيده بود، خستگي را از وجودم به در مي برد.
۲
وقتي شنيدم، باورم نشد!  خيلي سخت بود. دلم مي خواست كاري كنم. اما در آن زمان نمي توانستم. پس بايد صبر مي كردم. تا زمان طرحم!  يعني يك سال بعد و مهرماه همين امسال!
خوشبختانه همسرم هم موافق بود و دائم مي گفت: فكر مي كنم طبابت در بم خيلي جالب باشد لاله،آن هم براي روانپزشك حساسي مثل تو. ترتيب همه كارها را داده بودم. ديگر مشكلي براي رفتن نداشتم. پس رفتم و البته اگر چه دير، اما به هرحال رفتم تا شايد، به بهانه طرحي كه بايد مي گذراندم، از نزديك در جريان غمها و بي قراريهايشان قرار گيرم و بتوانم اگر شده حتي اندكي، از غم ها و ناراحتي هاي شان بكاهم.
از اولين لحظه ورودم، بدون هيچ مقدمه اي، با اختلالات روانپزشكي و استرسهاي بالايي روبه رو شدم كه همگي ناشي از حادثه غمبار زلزله بود. پس از گذشت نزديك به يك سال هنوز مردم بم با صحنه هاي ناهنجار و دلخراش زلزله، در تماس روحي- رواني اند و به همين علت، تمامي لحظه هاي روز و شب را در دلهره  و نگراني سپري مي كنند. آنها آنقدر آسيب پذير و حساس شده اند كه اگر صحنه اي از زلزله در تلويزيون ببينند و يا مطلبي درباره آن بشنوند، فوري واكنش منفي نشان مي دهند. حتي سعي شان بر اين است كه به مناطق زلزله زده نروند. در مجموع با وجود گذشت يك سال، وضعيت روحي خوبي ندارند. بيماريهاي رواني شناور، در ميانشان غوغا مي كند، كسي را نمي توانيد پيدا كنيد كه از مشكلات روحي رنج نبرد، بي خوابي ها، افسردگي ها و تمايلات بعضي از مردم به خودكشي، عصبانيت هاي غيرارادي، هنوز موجب عذاب مردم است و در اين ميان بچه ها هم استثناء نيستند! حتي با تلاشي كه من و روانشناساني كه همگي جزو ستاد مداخلات اجتماعي- رواني هستيم، انجام مي دهيم. چه در ميان مردم شهر و روستاها و چه در چند كانكسي كه به عنوان مدرسه، براي بچه ها و به خاطر آنها، در نظر گرفته شده است!  حتي راههاي مقابله با استرسي را هم كه به آنان آموزش مي دهيم، ظاهراً  تا حريف شدن بر استرس هايشان، تلاش مازادي را مي طلبند. البته با گذشت يك سال، حالت هاي ناآرام ظاهري كمتر شده، اما درونشان هنوز بيمار است چرا كه هنوز بعضي از پدرها و مادرها، كه فرزند يا فرزندانشان را بدست خود، از خاك در آورده و درگور نهاده اند، نتوانسته اند وضع موجود را بپذيرند و همچنان جدي و سرسخت، منتظر بازگشت شان هستند!  و در اين ميان، ما نيز، از اين مشاهدات، رنج مي بريم. مگر آدمي مي تواند نسبت به رنج همنوع خويش بي تفاوت باقي بماند؟ در بم، آن قدر نارسايي وجود دارد كه روانپزشكان و روانشناسان هم رنج بكشند!  تلاش براي درمان آن و تلاش براي دهها و صدها اين و آن!  به كدام بايد برسي؟ به كدام مي تواني برسي؟ وقتي با آمار نزديك به دويست ضايعه نخاعي برخورد مي كني و گوشه گيري و سكوت و آرامش كاذب اعتياد را در مردم مي بيني، چه مي تواني بكني؟ فقط مي تواني آنها را با انواع روشها، به كلينيك هاي كانكسي بكشاني تا شايد راه حلي برايشان پيدا كني تا ناراحتي روان و اعتيادشان را با لالايي سلامتي كه برايشان مي خواني، تقليل داده و التيام ببخشي!
*
آمبولانس يك وسيله ضروري است. اما ما هنوز براي استفاده از آمبولانس مشكل داريم. هنوز براي بستري كردن بيماران رواني، در جايگاهي مناسب، مشكل داريم. تنها دلخوشي مان، تشكر مردم و رضايت آنان از تلاشها و فعاليت هايمان است!  نمي دانيد زندگي در يك كانكس، به اتفاق هفت- هشت نفر ديگر، آن هم بدون سيستم گرمايشي، در جايي كه سرماي شبانه اش، مغز استخوان آدمي را مي سوزاند، چگونه است!  كانكسي كه يك طرف آن دستشويي و يك طرف آن حمام است!  كه البته با اين اوصاف، زندگي در چادر، معلوم است چه سرنوشتي دارد!  سرنوشت بي سرنوشتي كه حتي خدمات بهداشتي مجاني اعم از ويزيت تا مشاوره و بستري شدن و دارو هم نمي تواند، به آن مرهم مناسبي بزند!  من با روحيه اي مصمم براي خدمت به مردم زلزله زده، به بم رفتم؛ اما به محض ورودم، دريافتم بسيار عاجزم!  با تمام آن كه يك روانپزشك بودم و وظيفه حكم مي كرد سخت باشم تا بتوانم طبابت كنم اما، حس مي كردم آن كوه استوار درونم از وضعيت نابسامان وغم گرفته بم، درهم شكسته شده است. چرا كه آن قدر تحت تأثير قرار گرفته بودم كه خيلي از اوقات، با گريه مردم، به گريه مي افتادم! گريه هايي سخت براي چراها. چراهايي كه به عنوان مثال مربوط به وضعيت روحي زن و شوهري مي شد كه بچه هايشان را خود از خاك درآورده و دفن كرده بودند. چراهايي كه مربوط به وضع رقت بار زن ۴۷-۴۸ ساله اي مي شد كه فرزندانش را از دست داده و خود نيز، فلج شده و همسرش هم او را تنها گذاشته و رفته بود! در كنار اين تلخي ها، برخورد با دو خواهر ۲۰ و ۱۸ ساله بود كه بعد از گذر از مراحل بحراني و ناراحت كننده شان، هر دو، خود را در خدمت و مددرساني به ديگران،  از ياد برده  بودند! و در اين ميان، هويت از دست رفته مردم هم شده چيزي اضافه بر اضافات تلخ ديگر. غصه مضاعف مردم، براي تخريب ارگ بم، كه آن را بخش عظيمي از هويت و حتي وجود خود، مي دانستند، آن قدر كه وقتي مي خواهند به خرابي ارگ، اشاره كنند، مي گريند، «ما كه ديگر از بين رفتيم!!»
*
هيچ وقت فكر نمي كردم پس از گذشت يك سال از ويراني فاجعه بار بم، مشكلات مردم هنوز رفع نشده باشد! آن هم با اين وضعيت هوا و سرما و نبود وسايل گرمايشي مناسب و روحيه هاي آشفته و بيمار مردم! اين را كمتر كساني اند كه بتوانند درك كنند زندگي در چادر و يا كانكس و زندگي در شهري با نخل هاي زيبا اما مخروبه و دلگير و تلخ و بدون لبخند، چه اندازه مي تواند غمبار و تأسف برانگيز باشد! كاش مي شد كابوس بم تمام شود و نشاط زنده بودن و لبخند بم، تكرار!...

مهندس محمد سعيدي كيا مسئول بازسازي بم در گفت وگو با همشهري
كارنامه بازسازي بم
درفرودگاه بم شرط گذاشت:«اگر مي خواهيد مصاحبه كنيد واقعيت رابنويسيد وكلام مراجرح و تعديل نكنيد. » وباگرفتن قول مساعد درتهران زبان به سخن گشود وپيش ازآنكه پرسشي بيان شود سه پرسش در مورد كارنامه بازسازي بم مطرح ساخت: بم چگونه،توسط چه كساني وبا چه هويت معماري ساخته خواهد شد؟وما نيز پرسشي ديگراضافه كرديم «تاكنون براي مردم زلزله زده چه كرده ايد؟» حاصل اين گفت وشنود را با هم مي خوانيم.
008013.jpg
عكس: محمد كربلايي احمد
عباس اسدي
*آقاي مهندس چندي قبل مشاور رهبري در بازديد از مناطق زلزله زده بم روند بازسازي در اين مناطق را خوب دانسته و امام جمعه شهر بم هم بر همين نكته تأكيد داشت، اما بازديد دو هفته قبل تعدادي از نمايندگان مجلس پيام ديگري داشت و برخي از آن ها از روند بازسازي گلايه كردند، و اغلب مشكلات در حوزه بازسازي را به توزيع مصالح ساختماني مرتبط دانستند، شما به عنوان دبير ستاد راهبري و مجري بازسازي بم آيا از روند كار رضايت داريد؟
- براي هر كاري و هر اقدامي ابتدا شما بايد برنامه ريزي داشته باشيد، اگر بدون برنامه حركت كنيد به سرانجام قابل قبولي نخواهيد رسيد، ما در ساختن شهر بم سه نكته را مد نظر داريم و تلاش مي كنيم بر روي اين سه محور حركت كنيم، اگر چه نتوانيم در زمان مقرر اين كار را به انجام رسانيم، اما پيش خود و خداي خود شرمنده نخواهيم شد چرا كه مي دانيم بم را آنگونه كه بايد ساخته ايم. در ساختن بم ما رضايت مردم،  هويت شهر تاريخي بم و استحكام و ايمني در ساخت و ساز را مد نظر داريم و هيچ چيز ديگري نمي تواند ما را از اين اقدام كه رضايت خدا و خلق خدا در آن است باز دارد.
*آيا در بحث رضايت مردم به آن چيزي كه رئيس جمهوري درباره بازسازي بم گفته اند مبني بر اينكه، بم بايد خارج از قاعده و چارچوب دولتي و با تكيه بر يك نهاد مردمي ساخته و به سرانجام برسد توجه شده و يا اينكه منظور از رضايت مردم پارامترهاي ديگري است كه بايد با اقدامات اجرايي به منصه ظهور برسد؟
- آن ايده رئيس جمهور در يك مقطع زماني خاص مطرح شد، اما بحث مشاركت مردم مشاركت همه جانبه است مبني بر اينكه در ساخت واحدهاي مسكوني مستقر در بم حق انتخاب مردم در نظر گرفته شود. به گونه اي كه در بم قرار نيست ما براي مردم خانه بسازيم، بلكه كمك مي كنيم مردم توانمند شوند و خود محور كار باشند ما زمين را آواربرداري كرديم، نقشه ساختمان به آن ها داده ايم، وام در اختيارشان گذاشته ايم، مهندسان مشاور را به آن ها معرفي كرده ايم تا آن ها خود خانه شان را بسازند و از اين طريق هم در ساخت سر پناه خود مشاركت جدي داشته باشند و هم اينكه به اين وسيله از دغدغه هاي از دست دادن عزيزانشان رها شوند. در بازسازي بم را به ۱۰ منطقه و بروات را به دو منطقه تقسيم كرده ايم كه در هر منطقه دو يا سه مشاور فعاليت دارند و به مردم در نحوه ساخت و تهيه طرح و نقشه كمك مي كنند.
در بخش هويت بم نيز ستاد راهبري تدبير كرده و شورايي متشكل از پنج مشاور شهرساز برجسته كشور را پذيرا شده تا با عنوان شوراي معماري و شهرسازي بم شيوه هويت تاريخي و فرهنگي بم را به مجريان اعلام كنند و نقشه ساختماني را با توجه به الزامات شورا و مشاور هماهنگ ساخته و سپس با نيازهاي مردم تلفيق و در نهايت بناي مسكوني سرپا شود.
استحكام و ايمني در بناهاي شهر بم نيز اهميت خاص خود را دارد به طوري كه سازه ساختمان ها بايد توسط نظام مهندسي تأييد شده و سپس در بناها مورد استفاده قرار گيرد، اكنون حتي در تهران نيز آزمايش بتن و سازه ساختمان ها در كارگاه هاي توليد بتن انجام مي شود، در حالي كه اين كار در شهر بم براي اطمينان از سازه ها توسط مهندسين ناظر صورت مي گيرد،آزمايشگاه تحقيقات بتن هنگام تخليه و بتن ريزي نمونه برداري شده و سپس مورد آزمايش قرار مي گيرد تا از پي ريزي بناهاي ساختماني اطمينان كامل حاصل شود.
*شما در بخش بازسازي تأكيد مي كنيد،روند بازسازي بايد منطبق با اصول معماري و شهرسازي باشد و رضايت مردم هم در انجام آن لحاظ شود اما اگر مردم در اسكان موقت و ادامه زندگي در بم در بخش هاي خدماتي مشكلاتي داشته باشند چه كسي بايد پاسخگو باشد؟
- اكنون در بم ستاد حوادث غيرمترقبه وزارت كشور مستقر است و نيازهاي فوريتي و اضطراري شهروندان را پاسخ مي دهد و البته ستاد بازسازي وقتي براي اسكان دائم تلاش مي كند خدماتي چون آب، برق، تلفن و ساير خدمات متعارف را نيز همپاي ايجاد بناهاي مسكوني براي شهروندان با زيرساخت هاي اصولي و منطبق با معيارهاي شهرسازي دراختيار آنان قرار مي دهد.
* شما به عنوان مجري بازسازي بم تاكنون چه ميزان اعتبار از دولت گرفته ايد تا طرح هاي بازسازي را به انجام رسانيد. آيا آنچه را كه دولت در ابتداي وقوع زلزله مبني بر اين كه ۴۳۰ميليارد تومان از تنخواه گردان بودجه عمومي به زلزله زدگان اختصاص مي دهد دراختيار شما قرار داده است؟
- دولت تاكنون ۱۴۴ميليارد تومان براي بازسازي و زندگي جاري مردم به بم اختصاص داده است كه از اين مبلغ ۴۰ميليارد تومان براي بازسازي پيش بيني شده است. در سال جاري نيز ۲۰۰ميليارد تومان براي شهر بم و بازسازي اختصاص يافته است كه پاسخگوي حجم بزرگ كار در بم نيست، ما بر اين باوريم كه بايد بم را بسازيم اصولي و قابل دفاع هم بسازيم و زياد هم نبايد معطل بودجه و اعتبار بنشينيم. بايد پاي كار بياييم، بودجه هم مي رسد.
* تا به حال از كمك هاي خارجي به زلزله زدگان بم زياد سخن گفته شده است، گفته اند شوراي همكاري خليج فارس ۴۵۰ ميليون دلار به زلزله بم كمك كرده است، بسياري از كشورهاي اروپايي و ساير كشورهاي جهان رقم هايي را براي اين كار اختصاص داده اند، آيا اين كمك ها جذب شده و آن ها به وعده خود وفادار مانده اند؟
- تاكنون فقط ۱۶ميليون دلار به زلزله بم كمك نقدي شده است و پنج ميليون دلار هم تجهيزات بيمارستاني دراختيار گرفته ايم و برخلاف رقم هاي بالايي كه تاكنون از طريق جرايد نسبت به كمك به مردم شنيده ايم و واقعيت بيروني ندارد همين مبلغي بود كه اعلام كردم. البته بانك جهاني يك وام ۲۲۰ميليون دلاري براي كمك به بم تصويب كرده است، ۶۶ميليون دلار وام توسط بانك توسعه اسلامي به تصويب رسيده كه سقف آن تا ۲۰۱ميليون دلار قابل افزايش است، ۲۰ميليون دلار اعتبار بلاعوض،«خريد تجهيزات از شركت هاي اسپانيايي» پيش بيني شده است و دريافت ۶۰ميليون دلار وام از بانك ژاپن نيز در دست اقدام است.
* شما در جريان زلزله بم در امر بازسازي چه تعداد واحد مسكوني اعم از شهري و روستايي براي مردم خواهيد ساخت؟
- در ساختار شهري زلزله بم بنا داريم ۲۵ هزار واحد مسكوني احداث كنيم كه اين رقم در روستاها به ۲۳ هزار واحد بالغ خواهد شد. ميزان وام پرداختي به ساكنان شهرها ۶ ميليون تومان با بهره پنج درصد و بازپرداخت ۱۲ساله و ۵/۳ميليون تومان كمك بلاعوض به هر خانواده پرداخت خواهيم كرد. اين رقم تسهيلات در روستاها ۵/۱ميليون تومان كمك بلاعوض و ۵/۴ميليون تومان وام بانكي با بهره چهار درصد پيش بيني شده است. ما در فاز يك پيش بيني كرده ايم كه ۲۰ هزار واحد بسازيم ، كه اكنون ۱۶ هزار واحد آن را مردم شروع كرده اند و حدود ۹۰۰ واحد آن تمام شده است، بيش از ۱۴ هزار واحد نيز پي سازي شده و اسكلت فلزي شش هزار واحد آن به اتمام رسيده است.
* آقاي سعيدي كيا! در ماجراي زلزله بم اگرچه بازسازي يك ضرورت است و شهروندان براي زندگي نياز به سرپناه دارند و مشاركت آنها در بازسازي تا حدي مي تواند ذهن آنها را از خاطرات ناگوار غم از دست دادن نزديكان آنان دور كند، اما به عنوان دبير ستاد راهبري شهر بم و به عنوان اين كه براساس اصل ۱۳۸قانون اساسي كه دولت مي تواند در مواقع خاص اختيارات خود را به جمع خاصي تفويض كند و شما در اين خصوص از رئيس جمهور حكم گرفته ايد، براي تسكين آلام مردم بم به ويژه جوانان، كودكان و زنان بي سرپرست چه اقداماتي را ضروري مي دانيد و به عنوان اتاق فرمان اولويت هاي كاري شما در اين زمينه چيست؟
- هم اكنون بيش از ۱۱ هزار نفر از بي سرپرستان زلزله بم تحت پوشش سازمان بهزيستي هستند و حدود ۵۲۰۰ نفر از كودكان بي سرپرست منطقه شناسايي و سازماندهي شده اند و در مراكز شبانه روزي نگهداري مي شوند. سازمان بهزيستي ماهانه حدود ۴۰ تا ۵۰ هزار تومان براي هر يك از كودكان كمك پرداخت مي كند، چهار منطقه توانبخشي نيز در منطقه عمومي بم داير شده كه همكاري سازمان هاي غيردولتي خارج از كشور نيز در اين زمينه قابل توجه بوده است.
۵۷ مهدكودك در سطح شهرستان بم راه اندازي شده و بنا داريم برنامه هاي ويژه اي را براي زدودن غبار غم از اردوي خانوادگي و ساكنان بم به اجرا درآوريم. در بم تيم فوتبال محلات، واليبال، فوتسال و شطرنج را تدارك كرده ايم كه مسابقات اين تيم ها از دي ماه آغاز و شور و نشاط را به جوانان و نيروهاي ورزشكار اين شهر هديه خواهد كرد.

اجتماعي
انديشه
سياست
فرهنگ
كتاب
ورزش
هنر
|   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  كتاب  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |