پنجشنبه ۲۴ دي ۱۳۸۳
«فلسفه زندگي» در گفت وگو با دكتر بيوك عليزاده - واپسين بخش
داشتن يا بودن
008982.jpg
ياسر هدايتي
اشاره:
انسان تنهاي بزرگي است كه در جامه زندگي بشري به دنبال فرارفتن از تنهايي خود به رهايي مي انديشد و در اين انديشيدن، سپهر مذهب و انديشه فلسفي و ديني به او، خودشناسي و مراجعه به درون خود را گوشزد مي كند كه به قول مولانا - در پايان داستاني كه مرد به دنبال گنج تير را در كمان گذارد زه را نكشيد و تير در جلوي پايش افتاد و با حفر آن قسمت از زمين گنجي را كه در جست و جويش بود زير قدمگاه خويش يافت.
اي كمان و تيرها بر ساخته
صيد نزديك و تو دور انداخته
آنچه حق است اقرب از حبل الوريد
تو فكندي تير فطرت را بعيد
اين مباحث در نخستين بخش اين گفت وگو مطرح شد، در واپسين بخش به نگاه اگزيستانسياليستي كه به زندگي مي شود و همچنين آنچه كه در متون ديني و عرفاني ما راجع به فلسفه و معناداري زندگي مطرح مي شود اشاره شده نگاه هايي كه ما را از داشتن به بودن سوق مي دهد.
* اشاره كرديد به اين كه در ادبيات ديني و همين طور در فلسفه وجودي اگزيستانسياليسم و برخي حوزه هاي ديگر مسائل و مباحثي راجع به فلسفه زندگي مطرح شده است، در پاسخ به پرسش هاي قبلي به پاره اي از مباحث كه در ادبيات ديني مطرح شده بود اشاره كرديد، لطفاً اگر امكان دارد به برخي از مباحث مطرح شده در فلسفه اگزيستانسياليسم هم اشاره اي داشته باشيد. البته واضح است كه در اينجا اگزيستانسياليسم الهي موردنظر است نه گرايش الحادي آن.
_ در بين مكاتب فلسفي معاصر دو مكتب هستند كه بسيار پرنفوذ هستند، يكي فلسفه تحليلي و ديگر فلسفه اگزيستانسياليسم است. اين دو مكتب در عين اين كه در حال گسترش هستند با همه مكاتب فلسفي قبل خود نيز مخالف هستند. فيلسوفان اگزيستانسياليست بر روي مسائل وجودي تأكيد ويژه اي دارند و معتقدند كه فلسفه رسالت اصلي اش بررسي مسائل وجودي است. مسائل وجودي از نظر آنها مسائلي است كه دانستن آن ها با ندانستن آنها يكسان نيست. و دانستن آن در زندگي ما تأثير دارد و علت آن كه فلسفه هاي پيش از خود را طراحي كردند اين بود كه مي گفتند اينها به مباحثي مي پرداختند كه دانستن و ندانستن آن يكسان بود البته ممكن است حس كنجكاوي انسان را اشباع مي كرد، اما آنچه اهميت دارد اين است كه چه بايد كرد، اگر به سئوالات ديگر مي پردازيم به جهت تأثيري است كه در پاسخ به اين مسئله دارند و همه فيلسوفان ديگر را متهم مي كنند كه آنها علي العموم به چه بايد دانست و چه مي دانم، مي پردازند. اعتقاد ديگر اگزيستانسياليست هاي الهي اين است كه فلسفه هاي ديگر بيشتر به جهان شناسي نظر دارد در صورتي كه بايد به جان شناسي پرداخت. بايد خود آدمي را شناخت. فيلسوفان هميشه توجه شان به بيرون بوده و ما آنها را دعوت مي كنيم به خودشان توجه كنند. مراد از خود در اينجا انسان نيست. ما نمي خواهيم انسان شناسي كنيم، آن فيلسوفاني هم كه دعوت به انسان شناسي كرده اند، يك گام به مسائل وجودي نزديك شده اند، اما چون به مسائل مشترك انساني پرداخته اند، آنچه كه فيلسوفان اگزيستانسياليست مراد مي كنند، برآورده نشده است.
* به نكته جالبي اشاره كرديد، اينكه به نوعي سئوال بنيادين انسان يعني پرسش از فلسفه زندگي با نگاهي آنتولوژيك آغاز مي شود، اينكه چيستي وجود انسان موردسئوال قرار مي گيرد و گفتيد كه اگزيستانسياليست ها مي گويند كه ابتدا بايد يك خودشناسي باشد. با يك سير اجمالي در تاريخ انديشه بشر متوجه مي شويم از فيلسوفان يونان باستان يا اديان و نگره هاي فلسفي و ديني مثل فلسفه اسلامي همه به لزوم اين خودشناسي تأكيد دارند.
- خود فيلسوفان اگزيستانس وقتي مي خواهند پيشينه خود را بيان كنند، به عنوان اول فيلسوف اگزيستانسياليست، سقراط را معرفي مي كنند. سقراط اولين فيلسوفي بود كه مردم را دعوت به خودشناسي كرد. سقراط دو شعار بيشتر ندارد. يكي اين كه خود را بشناس و چيزي كه دانستن آن فضيلت است و ندانستن آن رذيلت، همين خودشناسي است. شعار دوم او اين بود كه زندگي ناآزموده ارزش زيستن ندارد. فيلسوفان اگزيستانسياليست بر اين هر دو سخن بسيار تأكيد دارند. خودشناسي و اينكه انسان خودش باشد و براي خودش زندگي كند از مسائل مهم و مورد توجه اگزيستانسياليست است.
سقراط مي گفت؛ فرزند انسان هنگامي كه به دنيا مي آيد همه چيز را خودش تجربه مي كند و مي آزمايد اما بعد از چندسالگي شروع به تقليد كردن مي كند. آن وقت در چرايي انجام هركاري را به جمعيت و كساني متوسل مي شود. سقراط يكي از رسالت هاي خود را در اين مي دانست كه: من مي خواهم از اين عقايد و رفتارهاي تقليدي شما سئوال كنم. از سقراط كه بگذريم در ادبيات ديني ما نيز مسئله خودشناسي بسيار مهم تلقي شده، چنانكه گفته مي شود «من عرف نفسه فقد عرف ربه» اساساً خداشناسي متوقف بر خودشناسي است. يا در سخنان حضرت امير است كه «عجبت لمن لايعرف نفسه كيف يعرف غيره» عجب دارم از كسي كه خود را نشناخته چگونه ديگران را مي شناسند. در اينجا حتي توقف شناخت غير نيز بر شناخت خود است.
* از اين بعد، خودشناسي دريافتن فلسفه زندگي چه كمكي مي تواند انجام دهد.
- بحث خودشناسي يكي از مسائل فلسفه زندگي به معنايي كه بنده تلقي مي كنم _ يعني فلسفه زندگي شاخه اي از فلسفه باشد _ است. و بايد در اينجا تبيين شود كه مراد از خودشناسي انسان شناسي نيست. سقراط مسير فلسفه را به خودشناسي كشاند قبل از سقراط تمام توجه فيلسوفان يونان، طبيعت شناسي بود. اين خودشناسي توسط اخلاف سقراط به انسان شناسي تبديل شد.
008979.jpg
* برگرديم به مسائلي كه از طرف اگزيستانسياليست ها درباره فلسفه زندگي مطرح شده.
- از جمله آن مسائل مراحل زندگي است. كي يركيگور مي گويد: آدمي در زندگي خود سه مرحله را پشت سر مي گذارد و اگر ما انسانها را بررسي كنيم، متوجه مي شويم برخي در مرحله اول هستند، برخي در مرحله دوم و گروهي ديگر نيز در مرحله سوم هستند. مرحله اول مرحله استحساني يا زيبايي شناختي يا به تعبير بعضي از مترجمين مرحله علم الجمالي است. مرحله دوم، مرحله اخلاقي و مرحله سوم، مرتبه ديني است. كيگور مي گويد در مرحله اول انسان به دنبال لذت بردن است. چيزي كه به زندگي او معنا مي دهد اين است كه از هر لذتي بهره مند بشود و به دنبال آن است كه از هرچيزي لذت ببرد و به صورت متنوع نيز لذت ببرد. اين لذات از سطح نازل آن كه خوردني ها و نوشيدني ها و پوشيدني هاست شروع مي شود تا سطوح بالاتر كه دستيابي به قدرت و... است قاعدتاً تعداد اين امور كه همه نيز بيرون از وجود آدمي هستند و امور عيني هستند به قدري زياد است كه نوعي تشدد در زندگي فرد ملاحظه مي شود با توجه به اين كه اين جهان دار تزاحم است، آدمي نمي تواند به همه لذتها برسد.
* دقيقاً نقطه آغاز سرگشتگي انسان معاصري كه در اين مرحله متوقف است، نيز همين است. مضاف بر اين كه اين مرحله ناظر به حيات زيستي انسان است.
- درست است. چون انسان نمي تواند به همه اين لذائذ دست پيدا كند، دچار نوعي سرخوردگي و نوميدي مي شود و هيچ گاه احساس آرامش پيدا نمي كند. در اينجا انسان متوجه گم شده خود مي شود. انساني كه در اين مرحله است به دنبال سرگرمي هايي است كه بتواند آن دلهره را _ به تعبير اگزيستانسياليست ها _ فراموش كند. اين سرگرمي ها در بسياري از اوقات آنچنان است كه خود شخص را هم از ياد خودش مي برد.
انسان تنهاي بزرگ است و به دنبال رفع اين تنهايي است. مرحله دوم، مرحله اخلاقي است در اين مرحله اصلاً به امور بيروني كاري ندارد بلكه اصولي را براي خودش وضع كرده است اين كه اين اصول اخلاقي از كجا آمده است و تعدادشان چندتا هست، ميان فيلسوفان اختلاف نظر هست. برخي معتقدند كه تنها يك اصل وجود دارد و از آن تعبير به اصل زرين مي كنند.
ژان پل سارتر معتقد به دو اصل اخلاقي بود يكي اين كه به كسي ظلم نكند و ديگر اينكه همه استعدادهاي خود را شكوفا كند. به همين خاطر آن تشتت و سرگشتگي در انسان وجود ندارد اگر انسان اين اصول اخلاقي را زيرپا نگذارد يك نوع احساس رضايت پيدا خواهد كرد.
* اگر شخص در اين مرحله اخلاقي به آرامش رسيده است چه نيازي مي بيند كه وارد مرحله بعدي بشود.
- كساني در همان مرحله دوم متوقف مي مانند. اما فيلسوفان اگزيستانسياليست الهي معتقدند مرحله عالي تري براي زندگي بشر وجود دارد و انسان بايد به اين مرحله سوم كه همان مرحله ديني است برسد.
كي گور مي گويد؛ انسان بايد از اخلاق وارد دين بشود. انسان از درون به بيرون مي آيد و در اين مرحله عاشق يك موجود بيروني مي شود. اين موجود بيروني از نظر ما مسلمانان خداست و از منظر متفكران ديگر مي توان نامهاي ديگري را براي او در نظر گرفت. در اين مرحله انسان به دنبال اين است كه از آن موجود تبعيت كند و رضايت او را جلب كند. اگر او از ما خشنود باشد زندگي ما معنا خواهد داشت. پس خشنودي خداوند در مرحله ديني معناي زندگي است و هر كاري كه انسان انجام مي دهد به همين جهت است. اطاعت از يك موجود دوگونه مي تواند باشد. يكي اطاعت عبد از مولا و ديگري اطاعت عاشق از معشوق. اينجا اگزيستانسياليست ها بر بحث عشق تأكيد دارند. در اين مرحله ديگر اصول اخلاقي نيز معنا پيدا نمي كند. معشوق بايد بخواهد و دستور دهد. اگر او بخواهد اصول اخلاقي را زير پا بگذاريم بايد انجام دهيم.
* شايد اين رباعي مولانا نسبت به شمس بيان كننده زيبايي از اين گزاره باشد.
زاهد بودم ترانه گويم كردي
سرفتنه بزم و باده جويم كردي
سجاده نشين باوقاري بودم
بازيچه كودكان كويم كردي
- بلي چنين است اما اطاعت عبد از مولا برپايه ترس است و اگر نظارت مولا نباشد ديگر آن اطاعت تحقق پيدا نخواهد كرد. عبد به خاطر اطاعت بر سر مولاي خود منت دارد. اما در رابطه عاشقانه اگر معشوق بر عاشق ظلم نيز بكند، عاشق خوشحال مي شود چرا كه به او عنايت شده است.
اگر با ديگرانش بود ميلي
چرا ظرف مرا بشكست ليلي
مثالي كه كي يركيگور در آثار مختلف خود توجه بسياري به آن دارد، داستان حضرت ابراهيم و ذبح حضرت اسماعيل است كه البته غيرمسلمانان اعتقاد به ذبح اسحاق دارند.
در اين داستان حضرت ابراهيم وقتي مطمئن مي شود كه اين خواسته خداست كه اسماعيل ذبح شود، ديگر به بحث اخلاقي آن كار ندارد. اينكه كشتن يك كودك معصوم درست است يا نه!
* در ادبيات ديني و عرفاني ما نيز اين رابطه بسيار زيبا تصوير شده است.
- بلي، در قرآن داستان حضرت موسي و عبد صالح _ كه در روايات تعبير به خضر شده _ از اين دست است. موسي در آنجا تذكراتي را براساس اصول اخلاقي به خضر مي دهد در صورتي كه دستور فراتر از آن اصول اخلاقي است.
* در اينجا ما معناي زندگي را با وجود يك موجود متعالي به نام خدا متحقق مي بينيم، با اين حساب در اينجا ما با يك كشف روبرو هستيم. به عبارت ديگر معناي زندگي امري كشفي است و نه جعلي.
- معناي زندگي در هر مرحله از مراحل زندگي متفاوت از مرحله ديگر است. در مرحله اول معناي زندگي امري جعلي است. اما در مرحله سوم بحث كشف است، اما آدمي در عين اين كه آن معنا را كشف كرده با كردار و رفتار خود به دنبال تحصيل آن معناست. از جمله مباحث مطروحه ديگر در بحث فلسفه زندگي، بحث موقعيتهاي مرزي است. اين موقعيتهاي مرزي با توجه به مثالهايي كه آورده شده در متون ديني ما نيز موارد مشابهي دارد.
* اين موقعيت هاي مرزي داراي چه ويژگي هايي هستند و آيا اصولاً مي شود فهرستي از آنها داد؟
- بله، گفته شده اگر انسان به طور عادي زندگي كند باعث مي شود نوعي ميان مايگي و توده اي شدن براي او پيش بيايد. اين حالت نفي مي شود ما نبايد دچار ميان حالي يا ميان مايگي شويم، چرا كه هر كس بايد ويژگي هاي خود را بشناسد و براي خودش زندگي كند. گفته شده ما در زندگي عادي كليشه اي زندگي مي كنيم و معمولا نقش برچسب هايي كه بر ما زده مي شود را بازي مي كنيم. اين كليشه اي عمل كردن يكي از دلايل دچار ميان مايگي و همرنگ جماعت شدن را به وجود مي آورد. براي فرار از اين مسئله بايد به سوي شناخت خودمان برويم. مي گويند موقعيت هاي مرزي باعث مي شود انسان خود واقعي خويش را بشناسد. اگزيستانسياليست ها مي گويند: انسان چند خود دارد. يكي خود و يا من واقعي است كه دعوت به خودشناسي هم دعوت به شناخت من واقعي است. يك تلقي نيز ديگران از من دارند، من آنچنان كه ديگران مي پندارند، اين با من واقعي هميشه يكي نيست، يا من آنچنان كه خودم مي پندارم. من چهارمي هم وجود دارد و آن من آنچنان كه مي پندارم ديگران من را مي شناسند است. اين موقعيت هاي مرزي باعث مي شود آدمي از اين «من پنداري» خارج شود و من واقعي را بشناسد.
يكي ديگر از آن موقعيت هاي مرزي احساس نزديكي به مرگ است. وقتي اين احساس در انسان پديد بيايد باز انسان به آن خود واقعي اش برمي گردد. مثل وقوع زلزله كه در آن هنگام خود واقعي افراد در نزديكي با مرگ خود را نشان مي دهند.
اين سخن حضرت امير(ع) ناظر به چنين مسئله اي است: «في تقلب الاحوال تعرف جواهر الرجال» وقتي كه فرازونشيبي در زندگي پديد بيايد جوهره انسانها شناخته مي شود. در قرآن هم اين مفهوم آمده است: «ولولا نفر من كل فرقه طائفه» قرآن مي گويد: از هر فرقه اي براي تفقه در دين خوب است كه كساني به جبهه [نفر- مسافرت جنگي] بروند.
مفسرين در اين جا در رابطه با مسافرت جنگي و تفقه در دين بحث كرده اند. در سفر جنگ بحث تقرب به مرگ پيش مي آيد و با همين احساس است كه شخص خودش را بهتر مي شناسد، خدا را بهتر مي شناسد و لذا دين شناسي عميق هم در چنين موقعيت هايي حاصل مي شود.
* شايد يكي از علت هايي كه اين پرسش بنيادي بشر را تا حدودي دردناك نيز كرده است همين ناكامي هاي انسان كه ناشي از بلاياي طبيعي است باشد. مضاف بر اين كه بشر در نقطه اي از زيست خود با نقطه اي به نام مرگ روبه رو است كه به نظر مي آيد پايان لااقل زيست مادي اش نيز هست. اين فصل دردناكي را در واكاوي انسان از چيستي زندگي رقم زده. توجيه اين ناكامي ها و به خصوص مرگ در آن سه مرحله اي كه از تعبير كي ير كيگور استفاده شد چگونه است؟
- شرور و بديها و از جمله آنها مرگ بستگي به اين دارند كه ما چگونه به آنها نگاه كنيم. كسي كه در مرحله استحساني زندگي مي كند، اگر به لذتي يا لذت كامل تري نرسد اين را ناكامي  تلقي مي كند. در مرحله ديني تنها ناكامي  اين تلقي خواهد شد كه انسان رضايت خدا را جلب نكند.
كسي كه در مرحله ديني قرار دارد نه تنها از مرگ ترسي ندارد، بلكه مرگ باعث مي شود كه به آن معشوق خود برسد، به قول مولانا:
«مرگ اگر مرد است، گو نزد من آي
تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ
من از او عمري ستانم جاودان
او ز من دلقي ستاند رنگ رنگ»
يا حضرت امير(ع) كه در صحبت هايش كاملاً مشخص است كه خدا را به خاطر ترس از جهنم و طمع در بهشت عبادت نمي كند. در مرحله ديني، انسان تنها و تنها به خاطر عشق به خداست كه او را عبادت مي كند.
در دعاي كميل است كه «...صبرت علي حرنارك» خدايا گيرم كه بر آتش جهنم بردباري داشته باشم اما «و كيف اصبر علي فراقك» پس براي آن كه فرد عاشق معبود متعالي اش است فراق خداوند ناكامي  محسوب مي شود. در عرفان اسلامي اين قضيه ظهور و بروز زيادي دارد. از «رابعه عدويه» نقل شده كه ديدند روزي در حالي كه در دستي آب و در دستي آتش دارد، مي دود. پرسيدند به كجا مي روي. گفت مي خواهم با اين آب آتش جهنم را سرد كنم و با اين آتش بهشت را بسوزانم تا مردمان خداي را به خاطر بهشت و جهنم عبادت نكنند. يا در مناجات هاي او آمده؛ الهي اگر من تو را به خاطر ترس از جهنم عبادت مي كنم به آتشم بسوزان و اگر در طمع بهشت تو را مي پرستم است، بهشت را بر من حرام كن و اگر تو را به خاطر خودت مي پرستم آن گاه جمال باقي از من دريغ مدار.
در مرحله ديني، ديگر معناي كاميابي و ناكامي  متفاوت است.
و به زندگي رنگ ديگري مي بخشد. حالا براي اين كه انسان آن خود واقعي را بشناسد و از آن خود واقعي تميز بدهد، قاعدتا بايستي موقعيت هاي مرزي را قدر بداند، از آنها استقبال كند و در آنها تأمل كند. يكي ديگر از آن موقعيت هاي مرزي مرگ انديشي است. از ويژگي هاي زندگي مدرن توجه به تولد است و مرگ به نوعي مغفول مانده است.
حال آن كه چه در فلسفه اگزيستانسياليسم الهي، چه در عرفان و چه در متون ديني مان مفهوم مرگ و مرگ انديشي به كرات مورد اشاره قرار گرفته است.
حضرت امير(ع) در نهج البلاغه بيش از هشتاد بار راجع به مرگ صحبت كرده است. اگر ما به اين نكته توجه كنيم كه زندگي اين جهاني، زندگي كوتاهي است آن وقت به فكر آن زندگي جاودانه خود خواهيم بود و بالتبع ديگر ظلم نمي كنيم. اساسا ظلم كردن بر اين اساس است كه توجه نداريم كه اين زندگي موقتي است. مثل اين كه كسي بخواهد جواهري را بدزدد و متوجه باشد كه بعد از آن همه تلاش اين جواهر تنها ۲۴ ساعت در اختيارش خواهد بود يا در موقعيت ديگر ۲۴ سال در اختيار او هست. پس اگر ما توجه كنيم كه اين زندگي موقتي است ديگر ظلم نخواهيم كرد. چراكه ظلم كردن ها براي اين است كه ما چيزهايي را به دست بياوريم و اگر بفهميم كه اين به دست آوردن ها و اين داشتن ها ارزشي ندارد نسبت به كسب كردن آن بي تفاوت مي شويم. اين بودن هاست كه ارزش دارد. اتفاقا يكي از بحث هايي كه روانشناسان بر آن تأكيد دارند اين است كه داشتن مهم نيست بودن اهميت دارد. بودن به امور معنوي تعلق دارد و داشتن به امور مادي مربوط است.
خواجه عبدالله انصاري مي گويد «بر مال و جمال خويشتن غره مشو، كه اين را به شبي برند و اين را به تبي» . آن چيزي كه باقي است بودن هاست كه اموري وجودي هستند.
* آقاي دكتر رويكرد شما به فلسفه و معناي زندگي، رويكردي ديني است. در نگاه ديني ما خدا را به منزله پيكره جهان قرار داديم و اين پيكره جهان را در انواع مختلف هستي متجلي ديديم. در اينجا موضوعي مطرح است و آن اين كه به زعم برخي خود حقيقت دين نيز يك گوهر اصلي و شناخته شده  براي انسان نيست. من از صحبت هاي شما اين گونه برداشت كردم كه ما با نگاهي ديني به فلسفه و معناي زندگي به يك آرامش رسيده ايم اما واقعيت اين است كه اين آرامش در سايه يك تفسير از دين تحقق پذير است. درحالي كه جهان ما و انباشتگي اطلاعات كه از ويژگي هاي جهان معاصر است تصوير چندبعدي را از حقيقت دين براي ما ترسيم مي كند از طرفي انسان يك موجود در مقابل انواع موجودات جهان است، در سياره اي كه در مقابل ميليون ها سياره و ستاره بزرگ و كوچك ديگر قرار دارد آن سياره در منظومه اي است كه آن منظومه هم در مقابل ميليون ها منظومه ديگر است و آن منظومه خود در كهكشاني كه در برابر كهكشان هاي ديگر شايد اصلا به حساب نيايد. با آگاهي از اين مسئله تصور مي شود خالق اين هستي عظيم بايد رابطه اي ديگر گونه با انسان داشته باشد فراتر از تصورات كلاسيك ما. اينجا پرسش چيستي زندگي دردناك تر نيز مي شود چراكه تنها مايه آرامش در پاسخ آن نيز خود مي تواند دچار كثرت شود. اضافه كنيد تكثر ادياني كه حتي با نگاهي كثرت گرا نمي توان جوهر آنها را كه به قولي عرفان است به يك كل واحد تبديل كنيم. يك عارف يهودي غايت رسيدن خود را چنگ زدن به دامن «يهوه» مي داند، يك عارف مسلمان از فناء و بقاه بالله دم مي زند و يك عارف مسيحي از نزديك شدن به ملكوت پدر آسماني و همچنين يك عارف هندو از رهاشدن از گردونه تناسخ صحبت مي كند. آيا به نظر شما هر فرد با تمسك و توسل به دين خود مي تواند به آن معنا و فلسفه زندگي دست پيدا كند يا نه ما اصولا بايد حقيقت دين را به نوعي ديگر تفسير كنيم.
- بحثي كه من كردم يك تفسير ديني از زندگي نبود، من گفتم انسان اگر در خود بيانديشد و به خود رجوع داشته باشد، به نتايجي مي رسد كه اين نتايج بيان واضح و روشني در چند ساحت معرفتي و عرصه فكري به وجود مي آيد و آنها را كه ملاحظه كند متوجه مي شود آنچه را كه احساس كرده و نمي توانسته بيان كند در انديشه هاي ديگر بيان شده است. يكي از آنها فلسفه اگزيستانسياليسم بود ديگر عرفان هاي مختلف و همچنين متون ديني بود كه به آنها اشاره شد.
همين بحث خدا به عنوان موجودي كه بشر در نهايت به دنبال جلب رضايت اوست و اگر در او دقيق تأمل كنند عاشق او مي شوند اگرچه در هر دين و مرام عرفاني اي اسم هاي مختلفي برايش وجود دارد. اما به هر حال در آن كه يك وجود ماورايي است بين همه مشترك است.
* من تشتت در وجوه مختلف دين ورزي مورد نظرم بود. اين كه يك فرد دين مدار اشعري، اشعري فكر مي كند و يك دين مدار معتزلي، معتزلي فكر مي كند. يكي كاتوليك است و ديگري پروتستان.
- بله درست است، اما در ماهيت انساني كه فرق نمي كند از كدام فرقه و دين است، يك احساس تنهايي مشترك وجود دارد، كه در نهايت اين تنهايي كه معناي مختلفي نيز دارد در پي رسيدن به يك معنا كه همان يك تكيه گاه مطمئن است مي باشد. اين تنهايي «تنهايي وجودي» است و مشترك است، جامعه امروز بشري «ازدحام تنهايان» است. اين احساس تنهايي باعث مي شود كه انسان دچار اضطراب شود و دردناكي آن را تجربه كند.
بشر امروز براي گريز از اين تنهايي به سمت چيزهايي مي رود كه بتواند آن را فراموش كند اما دين مي خواهد اين تنهايي را به ياد او بياورد و البته در اعماق تنهايي اش به او بفهماند كه تنها نيست. خدا از خود او به او نزديك تر است. «نحن اقرب اليكم من حبل الوريد» من از رگ گردن به شما نزديك ترم.
«يار نزديك تر از من به من است
وين عجب بين كه من از وي دورم»
براي غلبه بر اين اضطراب هاست كه در دين نيايش و مناجات پيشنهاد شده حالا به هر لسان و نگاهي و به هر مذهبي كه مي خواهد باشد.

تازه هاي انديشه
008976.jpg
چشم انداز ارتباطات فرهنگي
دوازدهمين شماره ماهنامه «چشم انداز ارتباطات فرهنگي» منتشر شد. در اين شماره از ماهنامه «چشم انداز ارتباطات فرهنگي» آثاري از دكتر نصرالله پور جوادي، دكتر اسماعيل مارسينكوفسكي، دكتر عبدالسلام حسينوف، دكتر ماريتا ستپانياتس، دكتر مهدي سنايي و حجت الاسلام محمد علي ابطحي منتشر شده است.
سرمقاله شماره آذرماه چشم انداز ارتباطات فرهنگي، «تعاملات فرهنگي، تعاملات سياسي» نام دارد و در بخشي از آن آمده است: هنگام مداقه به نسبت تعاملات سياسي و تعاملات فرهنگي چندين نكته را بايد مد نظر داشته باشيم اول اين كه سياست را بايد فراتر از سياسي كاري و پي جوي منافع زودگذر به حساب آورد و بنابراين مي توان با ارسطو همنوا شد كه علم سياست از مهم ترين و ضرور ي ترين علوم ا ست و هم پايه اين علم، تعاملات سياسي هم ارج مي يابند و بدون آنها جامعه بشري يكي از حياتي ترين اركان خود را از دست مي دهد. دوم اين كه تأكيد بر تعارضات ميان تعاملات سياسي و تعاملات فرهنگي به معناي نفي تعاملات سياسي نيست... سوم آن كه قايل شدن به گونه اي استقلال براي اين دو نوع تعامل، در مقام عمل و ضمن همكاري مي تواند كاركردهاي آنها را مؤثرتر گرداند و عاقبت اين كه اين تقسيم بندي در مقام نظر هم بسي سودمند است و دو نوع نگاه و مشي را بوضوح و بوفور مشخص مي كند و بر صراحت ذهني و مفهومي مي افزايد. اگر دكارت مي گفت كه «تقسيم كن تا پيروز شوي» شايد مد نظرش تقسيم همه امور نبود؛ اما مي توان آن رأي را براي تقسيم مناسبات به مناسبات سياسي و فرهنگي به كار برد. با اين تقسيم بندي نه تنها انتظارات ما از اين دو حوزه مشخص و بنابراين مقيد مي شوند كه از خلط و خبط هاي اين دو ساحت هم مي توانيم جلوگيري كنيم.
عناوين پاره اي از مقالات و نويسندگان آنها بدين قرارند: پرسش فرهنگي روسيه؟ ما كيستيم؟ (گفت و گو با دكتر عبدالسلام حسينوف، دكتر ماريتا سپتانياتس و دكتر مهدي سنايي) / ايرانيت و اسلاميت را توأمان در نظر بگيريم (گفت و گو با حجت الاسلام محمدعلي ابطحي) / خود در گفت وگو با ديگري (حسين كاجي)/ صوفيسم و بسط جهاني آن (دكتر نصرالله پورجوادي) / تأثير ايران بر فرهنگ آسياي جنوب شرقي (دكتر اسماعيل مارسينكوفسكي)/ تاريخچه روابط فرهنگي ايران و ژاپن (زهرا سبحاني)/ جهاني شدن و حكمت كنفوسيوس (ليوجياگري) / دولت ملي در عصر جهاني شدن (وهاب جوشكون) / تحولات حقوق بشر در تركيه (اشرف نريماني _ محمدرضا ستاري)/ گزارش يك كتاب «تحولات فرهنگي تايلند» / فرهنگ ايراني در آمريكا.صاحب امتياز «چشم انداز ارتباطات فرهنگي» سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي و مدير مسئول و سردبير آن مهدي سنائي است.
كيهان فرهنگي ويژه بزرگداشت پدر علوم ارتباطات
شماره دي ماه كيهان فرهنگي ويژه گفت وگو با دكتر كاظم معتمد نژاد و با حضور سه نسل از شاگردان برجسته وي، روي پيشخوان روزنامه فروشي ها قرار گرفت.دكتر معتمد نژاد در گفت وگو با شماره ۲۱۹ كيهان فرهنگي ضمن ارائه اطلاعاتي از كودكي، تحصيلات، محيط پرورشي و تاريخچه تشكيل دانشكده علوم اجتماعي در ايران، چگونگي گرايش خويش را به روزنامه نگاري و اشتغال در مؤسسه كيهان، علي رغم تحصيل در رشته حقوق توضيح مي دهد و به اهميت سياستگذاري كلان رسانه اي و ارتباطي به ويژه درخصوص مطبوعات تأكيد مي كند.در اين مصاحبه علاوه بر دكتر بديعي، آقايان محسنيان راد، شكرخواه، قاسمي، نمك دوست تهراني و ميرعابديني در مقام شاگردان و شاگردان دكتر معتمد نژاد، خاطراتي را بيان كردند.محمد علي معلي در طليعه اين شماره با عنوان «پيش نياز ظهور» به موضوع انتظار فرج و نقش مؤثر و جدي رسانه ها به هنگام ظهور، پرداخته و مي آورد: هنگامي كه حضرت امام خميني(ره) در نوفل لوشاتو سخن مي گفت؛ تمام رسانه هاي پرمخاطب در اختيار شاه بود. اما وسايل ارتباطي ابتدايي (تلفن، ضبط صوت و پلي كپي) توانست بر ابزارهاي پيشرفته فائق آيد و مردم توانستند به موقع از پيام هاي رهبر خود آگاهي يابند.مدير مسئول در ادامه مي افزايد: با توجه به تكامل فن آوري رايانه ها و تركيب آن با ارتباطات راه دور، بي ترديد بر رسانه هاي پيچيده روز، كساني لگام خواهند زد كه پيام برتر داشته باشند. اين پيام در دستان ماست. به نظر مي رسد جهان در آستانه يك تحول عظيم قرار دارد و استفاده از نوعي فناوري كه همه بتوانند پيام دهنده و پيام گيرنده باشند، پيش نياز يك رستاخيز بزرگ است.در اين شماره ،علاوه بر كتاب شناسي و روزشمار علمي دكتر معتمد نژاد، مقاله اي با عنوان «فريبنده تر از الگوي توسعه لرنر» به قلم محمد مهدي فرقاني، نوشته اي از پروفسور حميد مولانا مي خوانيم با عنوان «ارتباطات جهاني و سياست جهاني» همچنين مقالات و مطالب خواندني ديگر.
جمهوري روم
ايلنا: جمهوري روم از سري كتاب هاي مجموعه تاريخ جهان نوشته دان ناردو با برگردان سهيل سمي توسط نشر ققنوس منتشر شد. سهيل سمي در گفت و گو با خبرنگار كتاب ايلنا گفت  : رومي ها قومي استثنايي بودند كه بزرگترين امپراتوري جهان باستان را تشكيل دادند،جغرافيا ، شرايط آب و هوا و عواملي از اين دست در شكل گيري و تداوم اين جمهوري نقش بسزايي داشتند. وي در ادامه تصريح كرد  : دان ناردو در كتاب جمهوري روم سعي كرده است به تاريخ پيدايش، نحوه پيدايش و عوامل تداوم اين جمهوري ، تاسيس مجلس سنا تا ترور سزار و نابودي جمهوري بپردازد. سمي در ادامه با اشاره به اين نكته كه جمهوري روم يكي از بزرگترين قدرت هاي دوران باستان بودند كه دستاوردهاي فرهنگي باشكوهي داشتند افزود  : بيشتر رومي ها از اقوام ديگر به خصوص يوناني ها تقليد مي كردند و در دوره هاي مختلف از هنر ، قوانين   دولت  ، مذهب معماري، ادبيات  ، سبك هاي هنري يونانيان اقتباس كرده اند.
سمي با اشاره به اين نكته كه از ديدگاه رومي تنها آزادي روح و رهايي فرد مهم نبود و افراد جامعه بخشي از جامعه تلقي مي شدند،افزود  : رومي ها معتقد به تعلم بودند و حكومت روم نيز بر اساس قوانيني منصفانه ، ثابت و محافظه كارانه اداره مي شد. رومي ها بيش از هر چيز سعي داشتند كه شهرونداني خوب و مطيع قانون باشند. سمي در پايان سخنان خود خاطرنشان كرد: خواندن جمهوري روم براي خواننده دستاوردهاي بسياري خواهد داشت و دريچه جديدي از فرهنگ و تمدن رومي ها را پيش روي خوانندگان مي گشايد. گفتني است، جمهوري روم در ۱۴۲ صفحه با تيراژ ۳۰۰۰ نسخه و قيمت ۱۹۰۰ تومان توسط نشر ققنوس منتشر شده است.

رويدادهاي انديشه
كنگره بين المللي غدير
مهر: كنگره بين المللي غدير در تالار اجتماعات دارالشفاي قم برگزار مي شود.
حجت الاسلام حسيني بوشهري دبير كنگره بين المللي غدير در گفت  و گو با خبرنگاران رسانه ها و مطبوعات گفت: اين مراسم يك روز قبل از عيد غدير، در ۸ بهمن ماه در شهر قم برگزار خواهد شد.
رئيس مركز مديريت حوزه علميه  قم با اشاره به اهميت غدير و هم طرازي آن با بعثت و عاشورا، خاطر نشان كرد: با شرايط مساعد امروز، بهترين فرصت براي معرفي غدير پيش آمده است و همه بايد تلاش كنيم تا فرهنگ غدير در ميان مردم و همه عالم فراگير شود. وي در ارتباط با فعاليت هاي انجام گرفته، تصريح كرد: از سال ۱۳۸۰ تاكنون ۸۱ جلسه در جهت معرفي غدير برگزار و ۴۰ مركز فرهنگي نيز در همين راستا راه اندازي شده است.
وي با اشاره به نقش مهم رسانه ها و مراكز هنري كشور در انتقال همه فهم، زيبا و جذاب پيام غدير به مردم خاطر نشان ساخت: در اين راستا، خطبه  غدير را به ۱۳ زبان زنده ترجمه نموده ايم تا رسانه ها آن را به بهترين شكل به مردم دنيا منتقل سازند. وي با اشاره به تأليف كتاب «حقيقتي برگونه تاريخ» و انتشار آن در ۱۰ هزار نسخه از ديگر فعاليت هاي مقدماتي انجام گرفته در اين كنگره نام برد و اظهار داشت: برگزاري مسابقه غدير بين  دانش آموزان و حوزويان و اهداي جوايز به ۱۱۰ نفر، برگزاري جشنواره خوشنويسي ولايت در كتابت، برگزاري مسابقه حفظ غزل «علي اي هماي رحمت» و برگزاري اطعام مستضعفين در مساجد و تكايا به نام و ياد غدير از جمله كارهاي انجام شده در قبل از برگزاري كنگره است. حجت الاسلام حسيني بوشهري هدف از اين كنگره را فرهنگسازي و نشر و گسترش تفكر اهل بيت ذكر كرد و افزود: آسيب  شناسي فرهنگ غدير، شناسايي موانع فراگيري فرهنگ غدير و ارايه راهكار، تحليل جديدترين شبهات درباره غدير و ارزيابي عملكرد مراكز فرهنگي درباره غدير از ديگر اهداف برگزاري اين كنگره است. وي تأليف همزمان ۵ كتاب ديگر در اين كنگره و همچنين تهيه ۲۰ مقاله تخصصي در چهار زبان با موضوع حديث شناسي غدير و برپايي نمايشگاه غدير و ولايت را از ديگر فعاليت هاي اين كنگره برشمرد. دبير كنگره بين المللي غدير با اشاره به تشكيل دو كميسيون مخاطب  شناسي «آسيا و اقيانوسيه» ، «اروپا و آمريكا» و «آفريقا و كشور هاي عربي» يادآور شد: جمعي از ميهمانان خارجي دعوت شده در دهه فجر نيز در اين كنگره شركت خواهند نمود. اين مراسم در صبح و عصر روز پنج شنبه هشتم بهمن امسال در تالار اجتماعات دارالشفاي قم برگزار خواهد شد.
همايش بررسي ابعاد شخصيتي حضرت زينب(س)
ايسنا: همايش بررسي ابعاد شخصيتي حضرت زينب(س)، اسفند ماه سال ۸۳ در اروميه برگزار خواهد شد.
اين همايش به  منظور بررسي ابعاد شخصيتي حضرت زينب (س) و معرفي آن بانوي بزرگوار به  عنوان الگوي زن مسلمان، برگزار مي شود.برگزاركنندگان اين همايش، اداره كل روابط عمومي صدا و سيما، سازمان فرهنگي - هنري شهرداري تهران و دفتر نشر فرهنگ اسلامي خواهند بود.هنرمندان مي توانند آثار چاپ شده يا چاپ نشده خود، آثار هنري شامل آثار داستاني، نمايشي، تاريخي، مقاله هاي علمي و تحقيقي، تعزيه و شعر را به دبيرخانه اين همايش تا تاريخ۳/۱۲/۸۳ بفرستند.ازجمله محورهاي اين همايش، حضرت زينب (س) و مسأله ولايت پذيري، حضرت زينب (س) از كلام ديگران و نقش تبليغي حضرت زينب (س) است.
نخستين همايش فيلم و فلسفه
سينا: نخستين همايش فيلم و فلسفه در ارديبهشت ۸۴ با همكاري سينما تك موزه هنرهاي معاصر و كتاب ماه ادبيات و فلسفه برگزار مي شود. به گزارش خبرنگار سينا برگزاركنندگان اين همايش فراخوان مقاله داده اند و علاقمندان مي توانند مقالات خود را به دبيرخانه اين همايش ارسال كنند.
اين همايش با محورهاي نظريات فيلم، نظريه پردازان فيلم (آندره بازن، دلوز، كراكوئر، آرنهايم و...)، نقد فيلم، زيبايي شناسي و فيلم و فيلم و پديدارشناسي، فيلم و پست مدرنيسم، فيلم و نشانه شناسي، فيلم و معناشناسي، فيلم و نظريه شناختي فيلم ، فيلم و نظريه ژانر، فيلم و نظريه هاي روانكاوي، فيلم و مطالعات مابعد استعماري و ضرورت مطالعات فلسفي در سينماي ايران برگزار مي شود.
گشايش سايت رسمي موسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران
مهر: سايت اينترنتي موسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران روز يكشنبه بيستم دي ماه ۸۳ رسما افتتاح مي شود. مدير داخلي موسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران در گفت وگو با خبرنگار گروه دين و انديشه مهر، خبر افتتاح رسمي سايت اينترنتي موسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران را اعلام نمود. اين سايت به دو زبان انگليسي و فارسي قابل مشاهده است. دكتر شهين اعواني افزود: در اين سايت پيوندهاي هيأت علمي و كارشناسان، معرفي و اهداف موسسه، گروه هاي علمي، كتابخانه موسسه، انتشارات، برنامه هاي ويژه، دوره هاي تحصيلي جديد و گالري عكس موسسه ايجاد شده است. گفتني است كه اين سايت به صورت آزمايشي تاكنون با آدرس www.irip.org قابل مشاهده بود كه با همين آدرس رسما كار خود را آغاز خواهد كرد.
008985.jpg
نشست حقيقت انسان در عرفان اسلامي و عرفان هندويي
در ادامه نشست هاي هفتگي موسسه تحقيقات و توسعه علوم انساني، نشستي با عنوان «حقيقت انسان در عرفان اسلامي و تطبيق آن با عرفان هندويي» برگزار مي شود. موسسه تحقيقات و توسعه علوم انساني كه در يك ماه گذشته تاكنون چند نشست با موضوعات فرهنگي برگزار كرده است، در نشست بعدي از دكتر محمدرضا ريخته گران، استاد فلسفه و هنر دانشگاه تهران، دعوت كرده است تا سخنراني اي با عنوان «حقيقت انسان در عرفان اسلامي و تطبيق آن با عرفان هندويي» برگزار كند. اين استاد دانشگاه صاحب كتاب ها و مقالاتي در زمينه فلسفه هنر است. برخي از نشست هاي قبلي اين موسسه، عبارتند از: نقش و مسئوليت هاي كنوني روشنفكري ديني با سخنراني دكتر محمدرضا تاجيك؛ هرمنوتيك و تفسير قرآن، پوشش ها و چالش ها با سخنراني حجت الاسلام محمد علي ايازي. اين نشست روز پنج شنبه، ۲۴ دي ماه، ساعت ۱۶ در محل موسسه، واقع در بزرگراه آفريقا، بالاتر از ميرداماد، كوچه قباديان شرقي، پلاك ۶۰/۳ برگزار مي شود و حضور براي علاقمندان به موضوعات عرفاني و فلسفي آزاد است.

انديشه
اجتماعي
سياست
فرهنگ
موسيقي
ورزش
هنر
|   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  موسيقي  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |