بعد از 18 ماه ، شبكه ديسكاوري ناگفته هاي عمل ناموفق لا له و لا دن را فاش كرد
دكتر گاه: باور كنيد راه ديگري نداشتم
|
|
حتي تا لحظاتي قبل از آغاز عمل، آرامش و اميد در چهره لا له و لا دن موج مي زد. اما عمل ناموفق ،دختركان رنجور ايران را به كام مرگ فرستاد. هنوز سوال اين است : آنها قرباني سرنوشت محتوم خود شدند يا جاه طلبي يك پزشك سنگاپوري كه چشمي هم به انجام تبليغات براي خود ، بيمارستان و كشورش داشت؟
حميد ذاكري
كانال تلويزيوني معروف ديسكاوري ديروز يكشنبه مستند بسيار زيبايي پخش كرد به ناممردند براي آنكه جدا شوند. اين مستند خوش ساخت و به شدت تاثيرگذار به كاوش در زندگي دوقلوهاي به هم چسبيده ايراني لاله و لادن بيژني و آنچه دوستان و خانواده آنان در موردشان گفته اند اختصاص دارد.
دكتر كيت گاه، جراح و متخصص اعصاب كه سرپرستي تيم جراحي مركب از 24 پزشك و۶ جراح اعصاب را در جريان عمل جراحي 52 ساعته جداسازي دوقلوهاي معروف ايراني در جولاي 2003 به عهده داشت و روزهاي متمادي تيتر روزنامه هاي جهان را به خود اختصاص داد كسي كه تصويرش در عنوان بندي اخبار شبكه هايي چون سي .ان. ان و بي . بي . سي جاي گرفت مي گويد: به شما تصويري عميق و جگرسوز از زندگي دو دختر به هم چسبيده نشان خواهم داد كه 29 سال در ايران زندگي كردند. با هم خوردند، نوشيدند، خوابيدند و بيدار شدند تا سرانجام به سنگاپور آمدند؛ آمدند تا به روياي هميشگي خود جدا شدن و مستقل زندگي كردن جامه عمل بپوشانند. در اين فيلم شماخواهيد ديد زندگي كردن و باليدن با چنين نقصي در خلقت چگونه است و خواهيد فهميد آن دو انسان تا چه پايه كوشنده، شكيبا و بزرگ بودند؛ كوشنده و شكيبا از آن روي كه 29سال با آن رنج عظيم جسمي و رواني زيستند و تلاش كردند با آن كنار بيايند و درست مثل آدم هاي معمولي زندگي كنند، راه بروند، درس بخوانند و سرانجام براي جدا شدن خطر عظيم عمل جراحي دشوار 52 ساعته را به جان پذيرفتند و بزرگوارانه و خندان، به نبردگاه مرگ و زندگي رفتند.
در اين مستند هر يك از دو خواهر به صورت فيزيكي چسبيده به هم، كساني كه هر ثانيه از زندگي خود را با ديگري سهيم اما به لحاظ روحي و احساسي كاملا از ديگري جداست توصيف شده اند.
دوقلوها خيلي زود دانستند كه با ديگران تفاوت دارند. در همان اوان كودكي فهميدند كه آرزوها، علايق، سرگرمي ها و احساساتشان از ديگران جداست و با گذشت زمان، دو دختر ايراني دريافتند كه دلشان مي خواهد تنها باشند، جدا از ديگري، مستقل زندگي كنند و اين خواهش دل كم كم به اشتياقي سخت و بي رحم بدل شد.
سازندگان، همچنين اظهارات دوستان و اعضاي خانواده دوقلوها را در مستند گنجانده اند كه چگونه با آغاز بلوغ اوضاع بدتر شد ودر اين سال ها بود كه لاله و لادن جدا به جست وجوي كسي يا كساني برآمدند كه آن دو را از هم جدا سازد.
دو خواهر در اشتياق آزادي فرياد مي زدند. مي خواستند همه رنج و دشواري دردناكشان به پايان رسد. اين خواست بزرگ از سلول سلول بدن هاي به هم چسبيده شان بر مي آمد. جدايي روياي هر شبه شان بود و نيز روياي همه دوستدارانشان.
دكتر گاه با تاثر مي گويد: مردم هرگز نمي توانند به درستي دريابند كه چه انگيزه نيرومندي لاله و لادن را واداشت كه گام آخر را بردارند و بي پروا درون آتش بجهند.
به لا له و لا دن گفتم خوب فكر كنند، بعد تصميم بگيرند.
دخترها، بعد از 3 روز تامل، آرام و مطمئن گفتند: ما راجع بهش خوب فكر كرديم. حاضريم. برويم دكتر، برويم به اتاق عمل!
اين مستند به بسي جزئيات زندگي دو خواهر پرداخته و پيچيدگي هاي ارتباط آن دو را با يكديگر نشان مي دهد و بيننده از طريق پلان ها و سكانس هاي خوب مونتاژ شده در مي يابد كه چه رنجي در پيوستگي آنان نهفته بود؛ رنجي روزافزون كه سرانجام آنان را دربرابر انتخاب بزرگ و هولناك مرگ و زندگي قرار داد: آنان با آري گفتن به عمل جراحي پرخطر، به مرگ آري گفتند.
در [مستند] مردند تا جدا شوند Dying to be apart ، دكتر گاه شرح خطرهاي جداسازي دوقلوها را باز مي گويد. جداسازي دوقلوهاي بزرگسال به احتمال زياد باعث فلج و كوري و بدتر از آن مي شود.
او همه اين خطرها را به دقت و به كرات برايشان بازگفته و به آنان فرصت داده بود تا درباره آن تامل كنند و نيز خطر بسيار محتمل مرگ را.
به آنان گفتم خوب فكر كنند، بعد تصميم بگيرند.
دخترها، بعد از 3 روز تامل، آرام و مطمئن گفتند: ما راجع بهش خوب فكر كرديم. حاضريم، برويم دكتر، برويم به اتاق عمل!
در اين مستند، دكتر گاه تاكيد مي كند كه چند ماه با خود مي انديشيده و درگير اين تصميم دشوار بوده كه آيا به هدايت تيم براي جراحي دختران جوان ايراني تن در دهد يا آنان را به خانه برگرداند.
با چشمان به نم اشك نشسته و صدايي لرزان، پزشك پرآوازه مغز و اعصاب و قهرمان اين مستند تكان دهنده، مي گويد: خيلي سخت بود. نشستن و در چشم هاي نگران آن دو وجود جوان و پر آرزو نگاه كردن و سنگدلانه نه گفتن آسان نبود. بين علم خشك و احساس ورطه اي هست؛ ورطه اي كه من از آن گذشتم. ترازو پيش رويم بود؛ يك كفه علم و يك كفه انسان و حس عميق انساني. من مي دانستم اين عمل بسيار دشوار است و امكان دارد به قيمت جان دوقلوها تمام شود. مي دانستم. آنها هم مي دانستند. سرانجام كفه ترازو به نفع احساس پايين رفت و من به آنها گفتم كه عمل انجام خواهد شد.
كانال تلويزيوني مشهور ديسكاوري كه با تبليغات زياد به پخش اين مستند پرداخت، آن را يكي از كارهاي بزرگ خود مي شمارد. دكتر گاه كه در اين مستند به دفعات مورد مصاحبه قرار گرفته، تلاش مي كند بينندگان را متوجه سازد كه چرا سرانجام تصميم به انجام عمل جراحي جداسازي دوقلوها گرفته است. او مي كوشد مردم را در احساس خود شريك سازد:
اگر شما هم مستند را ببينيد خواهيد دانست كه چرا من و اعضاي تيم جراحي پا به ميدان گذاشتيم و قبول كرديم بر سر حيثيت و شهرت پزشكي خود قمار كنيم. در عالم پزشكي، ما هميشه موفق نمي شويم. پيروزي هميشه با ما نيست، به ويژه در جراحي هاي خطرناكي مثل اين جداسازي يا جراحي هاي حساس قلب. ريسك بالايي داشت. آنها يا مرگ مي خواستند يا جدايي. ما بايد كاري مي كرديم. همه نگاه آن دو دختر معصوم به ما دوخته شده بود. عاجزانه و ملتمسانه نگاهمان مي كردند و با تمام وجودشان فرياد مي كشيدند كه زندگي را اينگونه نمي خواهند، انگار همه راه ها به ما ختم مي شد. ما در پايان خط ايستاده بوديم. آيا شفاي آنان در دست ما و در تيغ جراحي ما بود؟خب، ما دست به كار شديم، با تمام وجود كار خودمان را كرديم. تقدير هم كار خودش را كرد.
در بخشي ديگر از گفت وگوي خود با ديسكاوري، دكتر گاه مي گويد: در دنياي پزشكي لحظاتي هست كه مثل دوزخ هولناك است. بيمار دچار ناراحتي جدي است و ما مجبوريم دست به عمل خطرناكي بزنيم. گاهي موفق مي شويم و بيمار نجات پيدا مي كند و گاه بيماري چنان سخت است كه نمي توانيم نجاتش دهيم، فلج مي شود، كور مي شود، به اغماي طولاني گاهي هميشگي فرو مي رود و مي ميرد. در مورد دوقلوهاي بيژني به خصوص قضيه خيلي دشوار ودردناك بود چون ما نه تنها بايد با اضطراب رويارويي با اين واقعيت كه ممكن بود بيماران ما در جريان عمل جان ببازند كنار مي آمديم، بلكه بايد به انتظار ميليون ها انسان نگران و بيمناك در سراسر جهان پاسخ مي گفتيم.
گفت وگوي روزنامه نيواستريتز تايمز، چاپ مالزي، با دكتر كيت گاهKeith Goh
چراقبول كرديد بيژني ها را عمل كنيد در حالي كه مي دانستيد متخصصان ديگر از اين كار امتناع كرده اند؟
خب، من فكر مي كنم مردم ماجرا را نمي دانند. خيلي ها فكر مي كنند من بلافاصله پس از مراجعه لادن و لاله به موضوع چسبيدم و اقدام كردم. اساسا قضيه اينطور نبود. وقتي دوقلوها براي جداشدن به من مراجعه كردند، من قبول كردم آنها را به سنگاپور بياورم تا مورد معاينات دقيق قرار گيرند تا ببينيم عمل جراحي امكان پذير هست يا نه. حال، اگر به تاريخچه معاينات پزشكي انجام شده روي آنان در آلمان در سال 1996 يا 1997 نگاه كنيد، مي بينيد كه حدود يك يا دو هفته بيشتر آنجا نبودند. در سنگاپور ما بيش از 6 ماه با آنها بوديم، كاملا بررسي كرديم و سرانجام تصميم به عمل جراحي گرفتيم.
بدين ترتيب ملاحظه مي كنيد كه اين تصميم، بسيار آرام و پس از ماه ها مطالعه اتخاذ شد. نه فقط گروه ما بلكه تعداد زيادي از متخصصان بين المللي هم آن دو را معاينه كردند؛ بعضي از آنها جزو پزشكان معروف ايالات متحده بودند و حتي پيشنهاد كردند دخترها را براي معالجه ببريم به مراكز درماني آنها. ما پس از سال ها كار جدي در زمينه جراحي به پيشرفت هاي بزرگي در تكنيك هاي جراحي، باي پس عروق، جراحي هاي دشوار قلب و جز آن، نايل آمده ايم. با احتساب همه اين قابليت ها و بررسي هاي زيادي كه در تيم خود انجام داديم، بالاخره متقاعد شديم كه مي توانيم دست به عمل بزنيم و براي جدا كردن آنها از يكديگر اقدام كنيم.
آيا اين عمل را يك شكست مي دانيد؟
فكر مي كنم واضح است كه هيچ جراح يا پزشكي دوست ندارد با مرگ بيمار خود مواجه شود. وقتي يك بيمار در اثر عمل جراحي مي ميرد، ما آن عمل را مرگ آور مي دانيم؛ البته مرگ جزو لاينفك جراحي است، هرگز نمي شود احتمالش را رد كرد. شدت و ضعف دارد، اما هيچ وقت احتمال آن به صفر نمي رسد. اما در مورد اين عمل، يا اصولا اعمال جراحي مربوط به نقص خلقت، هميشه احتمال مرگ بالاست و هميشه همراه اين اعمال جراحي دانش فراواني نصيب علم پزشكي مي شود، دانشي كه ممكن است به نجات جان ديگران بينجامد.
بر اين اساس، در پاسخ به سوال شما بايد بگويم كه ما در زنده بيرون آوردن دو موجود زنده از زير عمل موفق نبوديم، اما در عين حال دانشي كه به دست آورديم خيلي بزرگ و ارزشمند بود.
فكر مي كنيد باز هم به عمل مشابهي دست بزنيد؟
بله، قطعا تصور مي كنم اگر شرايط ايجاب كند، اقدام خواهيم كرد. اما شايد لازم باشد اشاره كنم كه هر موردي به لحاظ آناتومي و فيزيولوژي با موارد ديگر فرق دارد. مطمئن باشيد كه در مورد ديگري كه پيش بيايد با كمال دقت اطراف و جوانب كار را بررسي خواهم كرد، درست مثل اين بار. من از اقدام به انجام اعمال جراحي پيچيده و خطرناك نمي ترسم، به شرط آنكه جزئيات را بدانم و بتوانم به اطلاعاتي كه لازم است دست پيدا كنم. عمل جداسازي كار مهم، دشوار، پيچيده و لازمي است.
آيا پاسخگويي به سوالاتي كه پس از مرگ دوقلوها از شما مي شد سخت بود؟
بله، واقعا سخت بود. اگر عمل جراحي موفقيت آميز مي بود، قطعا من با سوالات كاملا متفاوتي مواجه بودم. اما وقتي با دوقلوهاي مرده بيرون آمديم، مردم شروع كردند به پرسش سوالات رنج آوري چون چرا عمل جراحي را انجام داديد؟ يا جاي موضوعات اخلاقي در اين عمل را توضيح دهيد؟ و...
پس چرا با اين مستند موافقيد؟
خب، من مي خواستم مردم را در احساسم، شرايطم، موقعيتي كه خودم و تيم پزشكي همراهم با آن درگير بوديم، شريك كنم. مي خواستم مردم بدانند چرا ما تصميم به انجام عمل جراحي گرفتيم.
وقتي مستند را ببينيد قادر به درك اين مهم كه چرا ما همه شهرت و موقعيت شغلي خود را در گرو انجام عمل و كمك به دوقلوهاي به هم چسبيده ايراني گذاشتيم، خواهيد بود.
قبول شكست بخشي از پزشكي است. هميشه شرايطي وجود دارد كه ما را مجبور به باخت مي كند.
مرگ دوقلوهاي ايراني چه تاثير شخصي روي شما داشت و چقدر طول كشيد تا توانستيد خودتان را پيدا كنيد؟
اين عمل تاثير بزرگ و عميقي بر روان من گذاشت. من نه تنها به خانواده ودوستان آن دو موجود دوست داشتني كه به يك دنيا بايد جواب مي دادم. واقعا ضربه سختي بود. روزهاي اول فقط گيج بودم. تاثر بعد از چند روز به سراغم آمد؛ تاثر عميق و واقعي.اما بالاخره زمان كار خود را كرد، من واقعا وقت نداشتم كه فقط بنشينم و تاسف بخورم چون چيزي نگذشت كه دو كودك به هم چسبيده كره اي را براي انجام عمل جراحي به بيمارستان ما آوردند. به همين سبب بايد بر تاثر خود فايق ميآمدم و به فكر نجات آن دو كودك كه از ستون فقرات به هم متصل بودند مي افتادم. بايد با تمام توان وارد ميدان مي شدم و تيم جراحي را با روحيه قوي وارد ميدان مي كردم.
آيا مي توان گفت عمل جراحي دوقلوهاي به هم چسبيده دشوارترين و پيچيده ترين عمل دنياي جراحي اعصاب است؟
بله، جراحي دوقلوهاي به هم چسبيده به خصوص اگر از ناحيه سر به هم چسبيده باشند عموما بسيار بسيار پيچيده است زيرا آناتومي ناقص الخلقه بسيار انتزاعي و درك آن بسيار دشوار است.
دوقلوهايي كه از ديگر بخش هاي بدن به هم چسبيده اند ممكن است به لحاظ آناتومي آسان تر باشد اما اين جراحي ها عموما پيچيده و خطرناك است.
خاطره اي از لاله و لادن؟
بله، آنها خيلي شيرين و دوست داشتني بودند. چه لحظات پرشور و اشتياقي با آنها داشتم. ايراني هاي ساكن سنگاپور به ديدنشان ميآمدند، شيريني و شكلات ميآوردند، دور هم مي نشستيم، مي خورديم و حرف مي زديم. آنها سرشار از زندگي بودند. با تمام وجود زندگي را دوست داشتند، زندگي مستقل را و زندگي و مرگ آن وجودهاي جوان در دست هاي ما بود يادآوري آن مرا غمگين مي كند...
منبع: نيو استريتز تايمز
|