هوشنگ ساماني
دكتر منوچهر صهبايي در تهران متولد شد. در سال هاي آخر تحصيلات عالي موسيقي، نوازنده ابواي اول در اركستر سمفونيك تهران و استاد دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران بود و در آن زمان ده ها كنسرت را در تهران و ديگر شهرهاي بزرگ ايران با موفقيت زياد اجرا كرد. پس از اخذ ليسانس عازم اروپا شده و در كنار اجراي كنسرت در شهرهاي مختلف فرانسه، آلمان، ايتاليا و انگليس به تحصيلات رهبري اركستر، سوليستي ساز ابوا، موسيقي شناسي، جامعه شناسي، فلسفه و هنر پرداخت. وي داراي دو پايان نامه دكترا در رشته هاي نامبرده مي باشد.
پس از پايان تحصيلات در سال ۱۹۷۹ ميلادي به كشور سوئيس دعوت شد و سال ها به عنوان رهبر اركستر و سوليست ابوا با اركستر سمفونيك شهر سنت گاني همكاري داشت. در همان سال از طرف دولت اطريش به آن كشور دعوت شده و با دريافت عنوان پروفسور، اركسترواتوار شهر فلدكيوش نيز مشغول به تدريس گرديد. در سال هاي ۱۹۸۷ و ۱۹۸۹ براي رهبري اركستر و تدريس به كشور تايوان دعوت شد و از طرف دانشگاه تاي پي به دريافت بالاترين لوح هنري كشور تايوان نائل آمد.
يكي از مهم ترين فعاليت هاي وي در سال هاي اخير، پژوهش در مورد موسيقي سمفونيك ايران، اجرا و معرفي آثار آهنگسازان موسيقي سمفونيك ايران در خارج از كشور مي باشد. تاكنون به همت وي آثار متعددي كه در طي بيش از صد سال گذشته ساخته شده و هرگز اجرا نشده بودند، اجرا و ضبط شده و به صورت CD منتشر شده اند.
دكتر منوچهر صهبايي تاكنون صدها كنسرت، اپرا و باله را در كشورهاي گوناگون رهبري كرده و در حال حاضر مكرراً از طرف اركسترها، جشنواره هاي موسيقي و دانشگاه هاي مختلف براي رهبري اركستر و سمينارها به پنج قاره جهان دعوت مي شود.
* آقاي صهبايي! مروري بر آثار آهنگسازان سمفونيك ايراني نشان مي دهد بين نسل اول و دوم و نسل حاضر فاصله محسوسي وجود دارد. جناب عالي وجه مشخصه آثار نسل متقدم و متأخر را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- آهنگسازاني كه در حدود ۴۰ تا ۶۰ سال پيش در اين حوزه، آثاري آفريده اند، در مقايسه با نسل امروز، كارشان داراي اصالت است. من تاكنون آثار زيادي از آنها را جمع آوري و با اركستر تحت رهبري ام به ضبط رسانده ام كه اخيراً تعدادي از آنها در داخل كشور هم منتشر شده اند. اما متأسفانه جديدترين آثاري كه از آهنگسازان امروز ديدم، وقتي خوب دقت مي كنم، متوجه مي شوم كه هيچ اصالتي ندارند و نوعاً از آثار سمفونيك ديگر گرته برداري شده اند.
* از آهنگسازان غير ايراني الگوبرداري مي كنند؟
- بله، از آهنگسازان جنوب روسيه و به طور كلي شرق اروپا تقليد مي كنند و اين تقليد را يا به شكل هاي متفاوت پنهان مي كنند و يا گاهي اوقات حتي با وقاحت اقرار مي كنند كه اين آهنگ را از اثر اين و آن الهام گرفته اند يا تم هايي را از جاهاي مختلف برداشته و سر هم كرده و به زعم خود يك اثر ايراني آفريده اند! اين گونه آثار هيچ ارزشي ندارد و به طور كلي هر اثر هنري كه اصالت نداشته باشد، فاقد ارزش است.
* يعني شما معتقديد كه يك قطعه سمفونيك به طور كامل بايد زائيده ذهن آهنگساز باشد و نبايد از تم هاي ديگري در آن استفاده شود؟
- چرا، مي تواند از سه آهنگساز ايده گرفته باشد يا مي تواند از تم هاي فولكلور يك كشور آن آهنگساز مورد استفاده قرار گيرد. همين طور از تم هايي در موسيقي هاي مختلف كشور مثل مذهبي و آئيني مي شود استفاده كرد. به طور كلي آهنگ جديد نبايد از تم هاي به كار رفته در قطعات سمفوني پيشين بهره ببرد اما اگر يك آهنگساز به نغمه نوازنده اي محلي مثل سرنا نواز گوش بدهد و بعد از آن ملودي ها يك ايده در ذهنش شكل بگيرد و اين ايده در قالب موسيقي سمفونيكي متجلي شود، آنگاه كار بزرگي به انجام رسيده است. اين كار بسيار متفاوت خواهد بود از كاري كه براي مثال از موسيقي چايكوفسكي، گريك، برامس و غيره استفاده كرده باشد.
* در كشور ما آهنگسازان گاهي يك ملودي محلي را با تعدادي آكورد همراهي مي كنند و اگر كمي ذوق هم داشته باشند تعداد خطوط افقي كنترپوانيك ساده هم به آن مي افزايند. آيا شما اين كار را يك هنر خلاقه مي دانيد؟
- اين با آن چيزي كه من گفتم فرق دارد. ببينيد! ساختن آثار سمفونيك يك هنر علمي و روشمند است، چه از نظر هارمونيزه كردن، تركيب اصوات، فرم و چه از نظر اركستراسيون (ساز آرايي). كسي كه روي تم هاي محلي قابليت دار، چنين كاري انجام بدهد، كار مهمي كرده است. البته روي هر تمي نمي توان چنين كارهايي كرد. برخي تم ها هستند كه بدون تغيير و يا با يك تغيير جزيي مي توانند دستمايه كار آهنگساز سمفونيك قرار گيرند. حال اسم اين اثر جديد را اوراتوريو، سوئيت يا هر چيز ديگري بگذاريد، هيچ مسأله اي نيست. مهم آن است كه يك تم ساده و كار نشده به عنوان ماده اوليه در آن اثر به كار رفته است. اما اگر كسي آهنگ سمفونيك حاضر و آماده متعلق به يك آهنگسازي را بردارد و با چند تغيير جزيي به نام خود ثبت كند، اين ديگر اصالت ندارد. پس اين دو مقوله با هم تفاوت عميقي دارند. نمونه افرادي كه روي تم هاي محلي كار كرده اند، تنها امثال بارتوك نيستند، مانوئل دوفايا بوده است و ديگران. حتي اگر به زمان هاي پيش از اينها برگرديم، به موتزارت مي رسيم كه از تم هاي محلي در ساخت اپراها و سمفوني هايش بسيار بهره برده است. در واقع موتزارت با اين كارش آن نغمه هايي را كه در كوچه و خيابان مي شنيده، جاودان كرده و الان آن تم ها به صورت آثار سمفونيك موجود است. البته تنها تم ها مهم نيستند بلكه آن كار ارزشمندي كه روي آنها انجام گرفته، باعث مي شود تا ما با يك اثر هنري و علمي روبه رو شويم. چون تم نوشتن و ملودي ساختن كار چندان پيچيده اي نيست. كسي كه بتواند نت بنويسد، ملودي نوشتن را هم به راحتي انجام مي دهد و در كمتر از يك ساعت مي تواند يك قطعه ملودي را بنويسد و تعدادي نت زينت هم به آن بيفزايد. اما هنر وقتي متجلي مي شود كه فرد بتواند اركستراسيون بكند و آهنگ را بر يك پايه علمي پديد آورد. در آن صورت مي شود گفت كار خلاقه اي صورت گرفته است.
* آثار آهنگسازان سمفونيك ايراني در خارج از كشور چه جايگاهي دارند؟
- يك مسأله اي را بايد در نظر بگيريم كه موسيقي سمفونيك در ايران چيزي حدود ۶۰ سال قدمت دارد و متأسفانه هيچ يك از آهنگسازان ما تاكنون نتوانسته اند در سطح جهاني خود را نشان بدهند و جايي براي موسيقي سمفونيك ايراني در عرصه جهاني باز كنند. يكي از دلايل توجه من به اجراي آثار سمفونيك آهنگسازان ايراني در خارج از كشور اين است تا جايي كه مي توانم اين آثار را به جهانيان معرفي كنم. يعني هدف اول اين است اولاً از بين نروند و در قالب CD منتشر شوند، ثانياً به گوش علاقه مندان موسيقي سمفونيكي برسند تا شناخته شوند. قضاوت نهايي را آينده خواهد كرد. به طور معمول اثري كه از يك نسل عبور كند و نسل هاي بعد هم آن را بپسندند، يك اثر ماندگار است، اما آثاري كه يكي دو بار اجرا شوند يا سفارش از جايي باشد يا قراردادي در ميان باشد، اغلب آثار بي ارزش اند و خيلي زود از بين خواهند رفت. بنابراين در خصوص آثار آهنگسازان ايراني ما در قدم اول بايد تا مي توانيم آنها را اجرا بكنيم. تا اجرا نشوند، كسي آنها را نخواهد شناخت. وقتي اجرا شدند، آن گاه بايد نت هاي مربوطه را مرتب و كامل كنيم تا از بين نروند. آثار اجرا شده بر روي CD ضبط شوند و همين طور پارتيتور آنها نيز به چاپ برسد. بعد از اين مرحله قضاوت ها شروع مي شود. ما از نظر وضعيت موسيقي سمفونيك ايراني فعلاً در اين مرحله هستيم، همان طور كه مي دانيد در تاريخ موسيقي سمفونيك ما سابقه نداشته است كه چنين كارهايي انجام گيرد.
|
|
كاري كه الان من انجام مي دهم، معمولاً جزو وظايف وزارت فرهنگ و هنر هر مملكتي است و بنابراين وظيفه يك شخصي مثل من كه رهبري اركستر مي كنم، نيست. اما من به واسطه عشق و علاقه اي كه از هر نظر به وطنم دارم، اين كارها را انجام دادم و تازه اين ابتداي كار است. من اميدوارم يك روزي اين آثار شناخته شوند و مورد توجه قرار گيرند. در مورد جانب ديگر پرسش شما كه آيا اين گونه آثار اصولاً ارزشي دارند يا نه، بايد گفت كه به اين سؤال به سختي مي توان جواب داد. بايد صبر كنيم تا اين آثار اصالت خود را نشان بدهند و با آثار مشابه مقايسه شوند. تنها چيزي كه من مي توانم بگويم اين است كه ما متأسفانه تاكنون آهنگسازاني در رده آهنگسازان برجسته جهان نداشته ايم، منتها اميدواريم تعدادي از آثار منتشر نشده آهنگسازان ايراني منتشر شود يا اين كه نبوغي از نسل جوان آهنگسازان ما به ظهور برسد.
* به نظر شما آيا ما مي توانيم هويت مستقلي براي موسيقي سمفونيك ايراني تعريف كنيم؟ آيا اصولاً چنين چيزي قابل تعريف است؟
- خيلي مشكل است. ببينيد! موسيقي هنري هر مملكتي يك اسلوب و روش خاصي دارد كه اين راه و روش را معمولاً بايد دسته جمعي پيمود. اما در كشور ما هيچ وقت اين گونه نبوده است. موسيقيدانان تحصيلكرده ما يك عده شان در آمريكا، يك عده در فرانسه و تعدادي هم در اتريش درس خوانده اند. اساتيد آنها نيز هر يك براي خود روش مخصوصي داشته اند كه در نهايت هر كدام از اين موسيقيدان هاي تربيت شده، تحت تأثير مكتب خاصي رشد كرده اند. در نتيجه يك وضعيت در هم و برهم ايجاد شده و هيچ وحدت رويه اي در موسيقي سمفونيكي ما ايجاد نشده است.
به همين دليل به آثار هر يك از آهنگسازان ايراني كه مي نگرييم، مي بينيم كه با ديگري تفاوت زيادي دارد. به همين دليل نمي توانيم بگوييم مكتب سمفونيك موسيقي ايراني. ولي به راحتي مي توانيم بگوييم مكتب موسيقي كلاسيك در وين. چرا كه اين موضوع كاملاً مشخص است. يا مثلاً سبك آهنگسازان روسي و يا مكتب آهنگسازان فرانسه. در ايران، ما چنين چيزي را نداريم. هر كسي راه خودش را رفته است و كسي هم كسي را قبول ندارد. باعث تأسف است كه ما نتوانستيم مكتب خاصي را در موسيقي سمفونيك ايران پايه ريزي كنيم. ظاهراً كسي هم مقصر نيست. ما اگر ۶۰ سال پيش يك تيم زبده از يكي از كشورهاي اروپايي مثل اتريش، آلمان، فرانسه، ايتاليا و غيره به كشور دعوت مي كرديم و با آنها يك قرارداد ۲۰ ساله مي بستيم تا در اين آب و خاك كار جدي بكنند، آن گاه مي توانستيم يك مكتب موسيقي سمفونيك مختص ايران داشته باشيم. ولي اتفاقي كه در عمل افتاده است، اين بوده كه هر كسي بسته به امكانات خود، در يكي از مراكز موسيقي جهان اعم اروپا و آمريكا به تحصيل پرداخته و در نهايت مجموعه افرادي تربيت شدند كه هر يك سبك و سياق خاصي دارند.
* اگر به فرض همه دانش آموختگان ايراني در يك كشور مثل فرانسه تحصيل موسيقي كرده بودند، طبيعتاً جريان پيش آمده، رنگ و بوي مكتب موسيقي فرانسه را به خود مي گرفت. يعني آسيبي كه الان وجود دارد، آن موقع به شكل ديگري نمود مي يافت.
- منظور من از ساختن يك مكتب موسيقي سمفونيك ايراني، اين نبود كه بچه هاي ما براي تحصيل به آمريكا و اروپا بروند. منظور من اين است كه از آنجا استاداني به اين سرزمين بيايند. اين دو حالت خيلي با هم تفاوت دارند. وقتي استادان خارجي براي تدريس به اين كشور بيايند، فقط تكنيك كار را آموزش مي دهند نه متن كار را. پس از اين مرحله هر كسي متناسب با فرهنگ موسيقي خودش دست به تصنيف آثار سمفونيك خواهد زد. طبيعي است كه يك ايراني از موسيقي نواحي ايران و ديگر تم هاي ايراني در كار سمفونيك خود بهره مي برد. اما اگر هنرآموز ما به آن سوي مرز برود و بخواهد تحصيل موسيقي بكند، وضعيت همان خواهد شد كه الان مي بينيم، هر كس رنگ مخصوصي دارد كه به راحتي تحت عنوان مكتب موسيقي سمفونيك ايران قابل جمع نيست.
* بحث هويت ايراني براي موسيقي سمفونيكي را من طور ديگري طرح مي كنم. فرض كنيد قطعه بيژن و منيژه اثر آقاي دهلوي و همين طور كنسرتينو براي ويلن اثر پرويز محمود را براي يك شنونده حتي معمولي پخش كنيم. خيلي روشن است شنونده نسبت به قطعه بيژن و منيژه واكنش نشان مي دهد و آن را ايراني مي پندارد. اما درخصوص قطعه پرويز محمود چنين اتفاقي ممكن است نيفتد. بدون اين كه بخواهيم از نظر فني ارزش گزاري بكنيم، شما تعلق به اين دو قطعه را به فرهنگ موسيقي ايراني چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- نمي شود اين دو را با هم مقايسه كرد. اولاً پرويز محمود يك نسل قبل از آقاي دهلوي بوده اند و ثانياً ورود آقاي دهلوي به دنياي موسيقي در ابتدا از مسير موسيقي ايراني بوده است. ايشان شاگرد ابوالحسن صبا و امثالهم بوده اند. هر چند ايشان مدتي هم در اروپا دوره هاي آهنگسازي به شيوه سمفونيك را گذرانده اند و همين طور در ايران هم از محضر اساتيد خارجي بهره برده اند اما پايه آموزش ايشان در ابتدا موسيقي سنتي ايران بوده است و بنابر اين طبيعي است كه آثار سمفونيك ايشان رنگ متفاوتي از ديگر آهنگسازان ايراني به خود بگيرد. در حقيقت به همان سخن آغازين من برمي گردد كه اگر به جاي اعزام دانشجوي موسيقي به اروپا، اساتيد موسيقي به اين كشور بيايند تأثير آنها بر تكنيك موسيقي زياد و بر فرهنگ موسيقي كمتر خواهد بود. هنرآموز ايراني در اين ديار از استاد خارجي فقط تكنيك مي آموزد و در عين حال ايراني بودن خود را حفظ مي كند. ولي اگر كسي سالها در اروپا و آمريكا زندگي كند- از من بگذريد كه خيلي ايراني هستم و غذاي مورد علاقه ام قورمه سبزي است(با خنده)- و به تحصيل موسيقي بپردازد، حتي ممكن است كه اسمش را هم عوض بكند چه رسد به اين كه بخواهد فرهنگ موسيقي خودش را حفظ كند. درباره پرويز محمود من يك توضيحي بدهم. اولاً از ايشان متأسفانه فقط يك اسمي مانده است و تنها اثري كه من توانستم از گزند نابودي نجات دهم، همان كنسرتينو براي ويلن است كه شما اشاره كرديد. اين اثر را اگر شما گوش كنيد در ابتدا مي گوييد كه هر آمريكايي يا اروپايي هم مي تواند چنين اثري بنويسد. در حالي كه وقتي خوب آن را تجزيه و تحليل مي كنيم متوجه مي شويم كه اين اثر نه در گام ماژور و نه در گام مينور ساخته شده است. پرويز محمود با استادي تمام اثر را در همايون «مي» ساخته است در واقع اين اثر نمونه يك كار عملي براي اثبات تز ايشان بوده است كه چگونه مي توان يك اثر سمفونيك را بر اساس مقام هاي موسيقي ايراني نوشت.
* پرسش پاياني را هم اگر موافق باشيد به اركستر سمفونيك تهران اختصاص بدهيم و به جاي اين كه من سؤال مخصوصي در اين باره بكنم، خود عبارت «اركستر سمفونيك تهران» را به عنوان يك پرسش طرح كنيم.
- در خصوص اركستر سمفونيك تهران خيلي كوتاه بايد صحبت كرد چون اصولاً حرف ناگفته اي نمانده است. به نظر من اركستر سمفونيك تهران مثل عابري مي ماند كه سالها پيش در مسير خودش درون يك چاه افتاده است و از آن زمان تاكنون هر چه دست و پا مي زند تا از چاه بيرون بيايد، نمي تواند علاوه بر اين در چند سال اخير نيز يكي دو نفر، سنگ بزرگي را روي اين چاه گذاشته و خودشان هم روي آن سنگ نشسته اند و سعي مي كنند اركستر را در اين چاه و چاله خفه بكنند. در واقع آدم هايي كه قادر به سر و سامان دادن به اركستر نيستند ولي قادر به خفه كردن اركستر هستند. اين تنها چيزي است كه در حال حاضر من در خصوص اركستر سمفونيك تهران مي توانم بگويم.
* يكي از مشكلاتي كه دائم طرح مي شود، مسائل و مشكلات مالي است.
- اينها همه بهانه است. كشور ما يكي از ثروتمندترين ممالك جهان است. بودجه اركستر سمفونيك يك ميليونيم بودجه كشور هم نمي شود. بنابر اين همه اين حرف ها بهانه است. تعدادي آدم ناتوان از نظر هنري و مديريتي، اداره اين اركستر را بر عهده گرفته اند و نمي خواهند كه اركستر پيشرفت بكند. اخيراً هم با آوردن موسيقيداناني از كشورهاي همسايه كه به خاطر فقر و فلاكت راهي ايران مي شوند، اركستر سمفونيك تهران بيشتر در چاه فرو رفته است.
* آيا حضور نوازندگان خارجي در كشور باعث لطمه بر اركستر سمفونيك تهران است؟
- بله، اگر مي خواهيم اركستر خودمان را تقويت كنيم بايد نوازندگان ايراني ارجحيت داشته باشند. نوازندگان خارجي را هم مي توانيم براي تقويت اركستر سمفونيك تهران به خدمت بگيريم نه اين كه آنها در قالب يك اركستر ديگر به اينجا بيايند و به عنوان رقيب اركستر سمفونيك تهران، بودجه ها را ببلعند. حتي به تازگي شنيدم از كشورهاي آسياي ميانه رهبر اركستر هم دعوت مي كنند.