دوشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۳
صرع و درمان غيردارويي
010314.jpg
واژه صرع به معناي غافلگير كردن از زمان بقراط حكيم موسوم بوده است ومنظور اختلال مزمن و طغيان عمل مغزي است كه به علت تخليه الكتريكي نامتعارف و متناوب مغز پيدا مي شود و علائم آن حملات ناگهاني و موقت، بيهوشي و تشنج متناوب با فواصل سلامت ظاهري است. بررسي پاتوفيزيولوژي بيماري در قرن نوزدهم توسط عصب شناس برجسته انگليسي به نام جان جكسون صورت گرفته است. او با همكاري مركز علوم پزشكي نوين، مشاهدات دقيق كلينيكي خود را روي بسياري از بيماران مصروع انجام داد و به اين نتيجه رسيد كه انواع متعددي از حمله هاي صرع وجود دارد كه علت هاي متفاوتي دارند. اولين توصيف صرع در كتاب درسي بقراط در۳۵۰ سال پيش از ميلاد مسيح آورده شده است كه در آن از صرع به عنوان بيماري بقراطي (هپيوكراتيك) نام برده شده است. علاوه بر جكسون طبقه بندي هاي ديگري توسط پزشكان برجسته اي نظير راسل رينولد در سال ۱۸۶۱ صورت گرفته است كه صرع را به سه دسته تقسيم مي كند:
۱ - صرع سمپاتيك كه تشنجاتي را نشان مي دهد كه همراه با اختلال ساختاري سيستم عصبي است.
۲- تشنجاتي كه همراه با حالات ساختاري خارج از سيستم عصبي مركزي است مانند ناتواني كليه.
۳- حملاتي كه بدون حالات ساختاري موجود در داخل يا خارج سيستم عصبي است. ويليام گاوزر در سال ۱۸۸۱ صرع را به سه دسته گرند مال، پتي مال و هستريك تقسيم نموده است.
اما اخيراً مركز طبقه بندي بين المللي بيماري هاي صرع حملات را به طبقات ديگري تقسيم بندي نموده است كه در اين نوع طبقه بندي اهداف كاربردي را در درمان دنبال مي كند.
براساس اين طبقه بندي حمله هاي صرع به دو دسته تقسيم مي شوند:
۱ - حمله هاي يك طرفه
۲- حمله هاي تعميم يافته
در حمله هاي صرع يك طرفه، تخليه الكتريكي در بخشي از نواحي آسيب ديده كورتكس رخ مي دهد و بيمار هشياري خود را از دست نمي دهد. اين نوع حمله را صرع حسي مركزي نيز مي گويند. در حمله هاي تعميم يافته تغييرات به صورت دو طرفه و همزمان در هر دو نيمكره مغز صورت مي گيرد و فرد بيمار هشياري خود را از دست مي دهد. صرع گرندمال (ترنيك- كلونيك)، ابسنس يا پتي مال و اسپاسم شيرخواران مربوط به اين نوع حمله مي باشند.
درمان غيردارويي بيماري صرع
استفاده از روشهاي غيردارويي در كنار دارو درماني در درمان بيماري صرع نقش عمده اي در كنترل حملات صرعي دارد. قبل از تعيين شيوه درمان غيردارويي، بررسي و ارزيابي كلي بيمار اعم از ويژگيهاي شخصي و شخصيتي وي مانند سن بيمار، وضعيت تحصيلي و رفتار وي، نوع ارتباط بيمار با خانواده و بالعكس، ميزان بهره هوشي و ساير موارد از اهميت بسزايي برخوردار است. بنابراين قبل از درمان، ارزيابي شرايط و خصوصيات بيمار در تعيين شيوه درمان غيردارويي بسيار حائز اهميت است.
به طور كلي تحقيقات نشان مي دهد سه شيوه درمان غيردارويي در كنترل حملات صرعي بسيار مؤثر است كه عبارتند از: رفتار درماني، خانواده درماني و گروه درماني. پيش از پرداختن به چگونگي كاربرد اين روش ها جهت كنترل و درمان حمله هاي صرعي، لازم است به نكاتي جهت كنترل نيازهاي فيزيولوژيك بيمار اشاره گردد:
نكته اول رعايت پرهيز غذايي در اين بيماران است. متأسفانه تا به حال توجه چنداني به نوع مواد غذايي و يا مقدار مورد مصرف توسط بيماران صورت نگرفته است. اصولاً حذف كردن صبحانه مي تواند مورد بسيار خطرناكي براي چنين بيماراني باشد زيرا مي تواند منجر به هيپوگلسيمي در ساعات صبح گردد. از طرف ديگر، مقدار زيادي ئيدرات كربن در صبحانه اما بدون مقدار پروتئين لازم، مي تواند منجر به انعكاس حالت هاي شبيه هيپوگلسيمي شود. كاهش قند خون يك عامل تسهيل كننده در بروز حمله هاي صرعي است. به عبارت ديگر يك تغذيه متعادل، اهميت بسيار زيادي دارد. تغذيه براساس سه وعده غذا در روز در فواصل نسبتاً منظم، به طور قابل توجهي به عادت «خوردن بر حسب نياز» ترجيح داده شده است. نكته ديگري كه در سلامتي و كنترل بيماري اين بيماران اهميت دارد، «بيداري و خواب» آنان است. اهميت ساعات كافي و منظم خواب را نمي توان كامل برآورد كرد. صرع تعميم يافته اوليه (نوع خوش خيم اختلال تشنجي) را نمي توان بدون تمركز روي مقدار خواب مورد نياز به طور مؤثر كنترل كرد.
مقدار خواب مورد نياز از بيماري به بيماري ديگر حتي بين كودكان و نوجوانان و بزرگسالان نيز متفاوت است. در كل ۷ الي ۸ ساعت خواب شبانه كافي خواهد بود، مگر اينكه داروها نياز به خواب را افزايش دهند. اشتباه است كه فرض شود اهميت ساعات خواب فقط به صرع دي تعميم يافته اوليه محدود است. فقدان خواب يك شرايط تحريكي را در سيستم اعصاب مركزي ايجاد مي نمايد كه در واقع مي تواند در هر بيمار مبتلا به اختلال تشنجي، صرع زا باشد. به عبارتي مي بايستي اشاره گردد كه محروميت بيش از حد خواب صرع زا نيست، اما ممكن است يك عامل نيرومند در افزايش فعاليت تشنجي باشد. (رودين، ۱۹۸۴)
(۱) شيوه هاي رفتار درماني:
در حمله هايي كه به وسيله مكانيسم هاي خاص برانگيزاننده ايجاد شده اند، تلاش شده است كه به وسيله روش هاي شرطي كردن، تعداد حمله ها را كاهش دهند. اين روش ها به شرح ذيل مي باشند.
الف) روشهاي بيوفيدبك: روشهاي بيوفيدبك متفاوتي براي درمان حمله هاي صرعي معرفي شده اند.
بهترين روش شناخته شده، روشي است كه توسط «استرمن» و همكارانش به كار گرفته شده است. براساس اين روش، افزايش ريتم الكتروآنسفالوگرافي در ناحيه حسي، حركتي مي تواند فرد را نسبت به ابتلاء صرع مقاوم تر نمايد.
ب) روش هاي آرامش دهي: اغلب ادعا شده است كه استرس مي تواند منجر به افزايش ميزان تشنج گردد. اين يقيناً در بعضي از موارد درست است اما به همه اشكال حمله هاي صرعي مربوط نمي شود و به هرحال هيچ شكي وجود ندارد كه پديده ثانويه اي مانند اضطراب و ترس قريب الوقوع به وسيله اطمينان آفريني و در صورت لزوم به وسيله استفاده از آرامبخش هاي خفيف كم خواهد شد.
با روش هاي رفتار درماني و استفاده از آموزش آرامش دهي، اضطراب هاي ثانويه مي تواند به طور مؤثري درمان شوند. اين روش ها توسط ولپي (۱۹۶۹) و استانديج (۱۹۷۲) مطرح شده اند.
(۲) خانواده درماني:
اصولاً طرز فكر والدين نسبت به بيماري فرزندشان نقش بسيار مهمي در ارزيابي كودك از خود و احساس خود ارزشمندي و يا احساس حقارت و عدم اعتماد به نفس در او مي گذارد. از طرف ديگر طرز فكر منفي  والدين يا انتظارات بيش از حد از كودك و مقايسه او با ديگران مي تواند مشكلاتي را در امر تحصيلات و رفتار وي ايجاد كند. بنابر اين نقش خانه و مدرسه در آينده بيمار و سازگاري او با محيط و اطرافيانش بسيار مهم و حائز اهميت است. چنانچه خانواده سعي در كتمان بيماري فرزندشان داشته باشند، ممكن است بعدها مشكلاتي را براي او به وجود آورند. متاسفانه عده اي از والدين از اين كه فرزند مصروع در خانواده دارند احساس شرم كرده و تصور مي كنند اين بيماري ننگي بر دامان خانواده است. وجود اين نوع احساس و طرز تفكر منفي در والدين به نوعي مي تواند حس سرزنش به خود و احساس گناه را در فرد مصروع ايجاد كند. اين ديدگاه مي تواند اثرات نامطلوبي را در تربيت كودك يا نوجوان مصروع به جاي گذارد. به عنوان مثال ممكن است بعد از هر حمله صرعي كودك يا نوجوان بيش از اندازه مورد مهر و محبت واقع شود و نسبت به برادر و خواهرانش با او به نحوي ديگر رفتار گردد. اما بعد از مدتي والدين متوجه مي شوند اين نوع رفتارها منجر به وابستگي، از خود راضي بودن، لجاجت و خيره سري كودك گردد كه در اين صورت در صدد تنبيه كودك مصروع خود برمي آيند. طبيعي است كه اين گونه رفتارهاي متضاد در خانه مشكلاتي را در امر تربيت فرد مصروع ايجاد مي كند كه در نهايت استمرار اين گونه رفتارها مي تواند منجر به كاهش اعتماد به نفس، بد عادت كردن؛ لوس بار آمدن و راحت طلبي فرد مصروع گردد. لذا بايد به اين خانواده ها آموزش داد تا كودك و نوجوان مصروع خود را مانند ساير فرزندانشان مورد توجه قرار دهند و وي را آن طور كه هست بپذيرند و سعي نكنند از او كودكي بسازند كه در آرزوهايشان است. اين درست است كه فرد مصروع به قوت قلب و حمايت والدين احتياج دارد، ولي والدين نيز در اين رابطه بايد سعي كنند يك حد متوسط و اعتدال را به كار گيرند.
در خانواده درماني، با استفاده از روش واقعيت درماني گلاسر (۱۹۵۳) والدين بيمار هفته اي يك بار مورد آموزش قرار مي گيرند و با توجه به سه مسأله واقعيت، مسئوليت و درست و نادرست مشكل بيماري فرزندشان و نحوه برخورد رفتاري آنان با وي مورد بررسي قرار مي گيرد.
آنان نه تنها مي آموزند كه واقعيت بيماري فرزند خود را بپذيرند، بلكه همچنين مي بايستي اين واقعيت را به نحوي به فرزند خود انتقال دهند. مثلاً براي آنها توضيح دهند به چه دليل نبايد به تنهايي شنا كنند، يا از درخت بالا بروند و يا چرا تا قبل از كنترل كامل حملاتشان نبايد رانندگي كنند. البته در منزل نبايد كودك يا نوجوان مصروع را از انجام هر كاري منع كرد، بلكه بايد از آنها خواست كه با توجه به سن و توانايي و وضعيت جسمي شان در منزل كار كنند. از طرف ديگر والدين بايد بياموزند كه از كودك و نوجوان مصروع خود كه به علت وجود صرع در حركات و عمل كند گرديده، نبايد انتظار داشت كه كارهايش را با سرعت انجام دهد و بايستي از الگو قرار دادن ديگر افراد يا خواهر و برادرانش براي او خودداري كرد، زيرا وجود چنين رفتارهايي در فرد مصروع ناايمني ايجاد مي كند و او را در كارهايش كندتر مي سازد. در نهايت اين كه والدين بايد بياموزند تا از بيمار خود، فردي معلول و درمانده نسازند، بلكه بايد او را تشويق كرد تا زندگي عادي خود را دنبال نمايد. در مورد كودكان مصروع عقب مانده و يا كودكان مصروعي كه دچار ناسازگاري رفتاري شده اند، ضمن آموزش والدين، درخواست چك ليست هاي رفتاري جهت بررسي روند بهبودي اختلالات رفتاري و يا كسب عادات رفتاري خود اتكايي مي تواند بسيار موثر باشند.
(۳) گروه درماني:
فرد مصروع از اين كه خود را در مقايسه با ساير همسالان خويش، محدودتر مي بيند و از اين كه يك سري فعاليت ها منع شده، گاه احساس تنهايي و طرد شدگي مي كند.
براي پيشگيري و درمان روش هاي مختلف جهت تخليه هيجاني مانند استفاده از نماها و نشانه ها براي بيان و وصف احساسات و عواطف و تجارب دروني بسيار مؤثر است. تحقيقات در مورد كودكان مصروع نشان دهنده اين است كه چنانچه آنان به فعاليت هايي كه مورد علاقه آنان است بپردازند، ميزان حملات كمتر از زماني است كه به اكراه به فعاليتي اشتغال دارند. شركت چنين كودكاني در بازي هاي گروهي و يا نقاشي كه نوعي ماهيت نمادين دارد، مي تواند عاملي جهت تخليه هيجاني در اين كودكان باشد. به عقيده پياژه، بازي هاي نمادين در گستره ذهني كودك نقش اساسي دارد، به طوري كه دامنه آن از محدوده ناهشيارانه فراختر است. لذا هرگونه انديشه نمادي در عين حال كه هوشيارانه است، ناهشيارانه نيز مي باشد. بنابر اين بازي و نقاشي به عنوان محمل مناسبي براي تجلي انديشه و نيز بهترين كانال هاي رهاسازي و انتقال احساسات مثبت و منفي حداقل از دو سو مورد توجه است. يكي آن كه انجام اين امور ارزش تشخيص دارد و ديگر آن كه به عنوان يك روش درماني يا لااقل يك ابزار مناسب درمان حائز اهميت است.
مدارس نقش بسيار مهمي در اين نوع درمان ايفا مي كنند. آنها با تشكيل گروه هاي ۸-۶ نفري بازي و يا ورزش مورد علاقه كودكان و يا در گروه هاي نمايشي و تئاتر مي تواند عليرغم آن كه موجبات تعامل بيشتر كودك مصروع با همسالانش را فراهم آورند، در عين حال موجب تخليه هيجاني و پالايش احساسات و افزايش اعتماد به نفس و احساس خود ارزشمندي در او گردند.
ني نت مرادي

صرع، شايع ترين بيماري عصبي  قرن
صرع، شايع ترين بيماري عصبي  قرن در جمعيت عمومي است. جمعيتي حدود ۴۵ ميليون نفر در سراسر جهان به صرع مبتلا مي باشند. ميزان بروز آن در سالخوردگان و كودكان بالاتر است و مردان كمي بيش از زنان به نسبت ۵/۱ به ۱ مبتلا مي شوند. تقريباً ۱۵-۵ درصد از جمعيت حداقل يك حمله صرعي در طول عمر خود خواهند داشت كه بالاترين سطح بروز آن در اوايل كودكي و اواخر بزرگسالي است. به خاطر شيوع بيماري در كارباليني در موقعيت هاي مختلف پزشكان با آن روبه رو خواهند بود.
از طرفي صرع مرتبط با طيفي از جنبه هاي زيست شناختي و آسيب شناسي رواني است كه با توجه به شيوع بالاي صرع از اهميت خاصي برخوردار هستند. مطالعه جمعيت كلينيك هاي صرع در بيمارستان هاي روانپزشكي نشان مي دهد كه مشكلات روانپزشكي در بيماران صرعي نسبت به بيماران بدون صرع بيشتر است. يك چهارم آنها و يا حتي بيشتر دچار جنون اسكيزونرنيفرم، افسردگي تغييرات شخصيت و كاهش فعاليت جنسي مي باشند.
در مراكز بزرگ درماني افسردگي و خودكشي در بيماران صرعي نسبت به جمعيت كنترل شايع تر است. در حقيقت اختلال افسردگي شايع  ترين اختلال عصبي رواني بيماران مبتلا به صرع بستري در بيمارستان روانپزشكي است. شيوع افسردگي در بيماران مبتلا به صرع دو برابر افراد دچار ساير بيماريهاي ناتوان كننده است و مي تواند عوارضي چون افزايش نياز به مصرف دارو، كاهش كيفيت زندگي، ناتواني هاي اجتماعي و مرگ و مير به همراه داشته باشد. علي رغم شيوع صرع در جمعيت عمومي و افسردگي به عنوان شايع ترين آسيب شناسي رواني خلقي همراه آن، اغلب افسردگي در بيماران مبتلا به صرع تشخيص داده نشده و يا ناكافي درمان مي شود؛ با توجه به آن كه در صورت تشخيص افسردگي در بيماران فوق درمانهاي مناسبي در دسترس مي باشد. عوامل خطر براي بروز افسردگي در اين بيماران به ۳ گروه بزرگ تقسيم مي شوند: ۱- عوامل عصبي زيستي كه شامل عوامل مرتبط با تغييرات عصبي و عصبي شيميايي مربوط به صرع مي باشد۲،- عوامل رواني اجتماعي۳،- عوامل مربوط به درمان.
در مطالعه اي كه بر روي ۹۷ بيمار مبتلا به صرع (از نوع تويك كلونيك ژنرانيره) مراجعه كننده به درمانگاه هاي مغز و اعصاب در طي يك سال (سال ۱۳۸۲) انجام شد نتايج زير به دست آمد:
۶/۵۱% بيماران مبتلا به صرع همچنين به افسردگي در حد خفيف و متوسط مبتلا بودند.ميزان بروز افسردگي در بيماران مبتلا به صرع ساكن در شهرستان ها و روستاها بيش از ساكنين تهران بود. (۸/۴۶% از ساكنين تهران در مقابل ۷/۷۳% ساكنين غير از تهران) ميزان بروز افسردگي در بيماران با سطح تحصيلات كمتر از ديپلم بيش از بيماران با سطح تحصيلات ديپلم و بالاتر از ديپلم بود. (۹/۶۴% از افراد زير ديپلم در مقابل ۴/۴۲% از افراد داراي مدرك ديپلم و بالاي ديپلم)ميزان بروز افسردگي در بيماران با وضعيت اقتصادي پائين و فاقد شغل (بي كار) بيش از بيماران مبتلا به صرع با وضعيت اقتصادي مناسب و شاغل بود.در حالي كه بين بيماران فوق از نظر وضعيت تأهل، سن شروع بيماري، طول مدت بيماري و وضعيت تأهل، تعداد دارو ... و افسردگي رابطه اي وجود نداشت.نتايج اين مطالعه توجه ما را به مسائل و مشكلات رواني و اجتماعي بيماران مبتلا به صرع با توجه به تأثيراتي كه بر روي كيفيت زندگي اين بيماران مي گذارد جلب مي كند.
توجه به سلامت روان اين بيماران و تشخيص به موقع افسردگي ضروري مي باشد. اين امر پيامدهاي مثبت فردي، خانوادگي، اجتماعي و اقتصادي را براي آنان به دنبال خواهد داشت. فراموش نكنيم كه فرد مبتلا به صرع صرفاً متشكل از عصب و عضله نيست. او يك انسان است و سلامتي وي مجموعه اي از فعاليت هاي جسم، روح، اجتماع و مذهب بوده و تحريك هر يك از اين بخش ها مي تواند ايجادكننده يا تشديد كننده بيماري باشد.
دكتر فاطمه السادات قريشي
بورد تخصصي اعصاب و روان
دانشگاه علوم پزشكي كاشان

اجتماعي
اقتصاد
انديشه
سياست
سينما
فرهنگ
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  سينما  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |