سالمندان؛ احساس تنهايي و نا اميدي
سالمندان با توجه به شرايط خاص روحي نسبت به ضربه هاي رواني ازجمله احساس طرد شدن ، از دست دادن حس ارزشمندي و اعتماد به نفس ، بسيارآسيب پذيرند و احساس نااميدي و از دست دادن سلامت رواني بزرگترين خطري است كه سالمندان نگهداري شده در آسايشگاهها را تهديد مي كند
|
|
از ماشين كه پياده مي شوم نگاهي به سردر سراي سالمندان مي اندازم و بعداز عبور از حياط و راهروها وارد دنياي غريب سالمندان مي شوم .
در اولين نگاه صحنه اي توجهم را به سوي خود جلب مي كند و ديگر نمي توانم نگاهم را از او بر گردانم .
چشمهايي كه به نقطه اي نامعلوم خيره مانده اند، شايد جايي دردوردستها، جايي پر از شور، روح و نشاط زندگي ، بله خانواده . محفلي كه هيچوقت از گرماي مهر و محبت خالي نمي شد و او يعني مادر گل سر سبد آن محفل بود.
به آرامي به او نزديك مي شوم ، بااحتياط كه مبادا چيني نازك تنهاييش ترك بردارد!چهره غمگينش نشاني از لبخند ندارد و در چين و چروكهاي صورتش كه هر كدام نشان از سالها رنج و تلاش و تكاپوست ردپاي انتظاري تلخ و طولاني نمايان است . از او مي خواهم كه از خاطراتش برايم بگويد و او بي آن كه مسير نگاهش به سمتي ديگر حركت كند قطره اي اشك در گوشه چشمهاي غمگين و منتظرش مي نشيند.
مي دانم تكان تكانهاي گهواره و آوازهاي لالايي تا نيمه هاي شب وقتي فرزندانش پابه دنيا مي گذاشتند، سيني قرآن و آب وقتي به مدرسه مي رفتند، اشكهاي روي سجاده وقتي دخترش منتظر نتيجه امتحاناتش بود، نگاه نگراني درچارچوب در وقتي پسرش به سربازي مي رفت ، آش پشت پا و بوي اسفند و... خاطراتي است كه او رابه فرزندانش گره مي زند اما ديگر حوصله اي براي تكرارشان ندارد.
انگار به اين نگاه مبهم و خيره به درهاي آسايشگاه سالمندان عادت كرده هرچند ماههاست هيچكس سراغي از او نمي گيرد. مي خواهم بپرسم از وضعيت آسايشگاه سالمندان رضايت داري اما نگاهم كه به فضاي اطراف مي افتد ناخودآگاه جوابم را مي گيرم . جايي كه پس از سالها تحمل رنج و مشقت زندگي نصيبش شده اگر نگوييم زنداني است كه گويي همه در آن به حبس ابد محكومند بايد گفت جايي شبيه به يك بيمارستان است . سالني بزرگ با تعدادي تخت كه روي هر كدام از آنها هر روز نمادي از خودش را مي بيند و داغ كهنه اش تازه تر مي شود. آشنايي ها، درد دلها، تركيدن بغض ها و سنگ صبور ديگران شدن همان روزهاي اول تمام شده و روزهاي بعد لحظه هاي غمبار تنهايي به كندي نسيم غم آلودغروب پاييز از فراز محفل غمبارشان مي گذرد.
باز هم چشمهاي غمگين و منتظر نگاهم را به سوي خود مي كشانند و با ديدن داروهاي كنار تخت بانگراني از او مي پرسم وضعيت جسماني ات چطور است ؟لبخند تلخي مي زند و مي گويد چند وقتي است كه دردهايش شديدتر شده . وجودم از اندوه سرشار است ، شاخه گلي را كه دردست دارم به او هديه مي كنم ، با دستهاي مهربانش هديه ام را مي گيرد و دعايم مي كند، دعايي كه احساس مي كنم چقدر فرزندانش به آن محتاجند.
بله ، بهار جواني باهمه شورو شوق و تلاش و تكاپويش سرانجام پايان مي پذيردو برف پيري ازراه مي رسد، همان برفي كه روزي بر بام همه مي نشيند.
پيري دوره اي از زندگي است كه همه ماانسانها در صورت داشتن عمر طبيعي به آن خواهيم رسيد.
اما آيا پيري پايان زندگي است ؟ يااين دوره نيز مي تواند آغاز فصل جديدي از كتاب هزار رنگ زندگي باشد؟آيا پير شدن به معني از دست دادن آگاهي ، شعور و حس زنده بودن است و ياحاصل اين سفر پر پيچ و خم كوله باري است از دانش ، آگاهي و تجربه كه سالمندان بي هيچ مزد و منتي آماده هديه كردن آن به نسل جوان ، خام و بي تجربه اند.
در گذشته به دليل وجود نظام خانواده گسترده و ارتباط تنگاتنگ اعضاي خانواده و نبود وسايل آموزشي ، سالمندي يك ارزش بود و ريش سفيدان به عنوان منبع دانش و تجربه از جايگاه بسيار بالايي در ميان اعضاي خانواده برخوردار بودند.
سالمندان كه در كوره حوادث زندگي پخته و آبديده شده و دنيايي ازتجربيات تلخ و شيرين را با خود به همراه داشتند همواره مهمترين منبع براي راهنمايي و چاره جويي در مشكلات اعضاي خانواده محسوب مي شدند.
خانواده كانون مهر و محبت بود و ميان نسل هاي اول و سوم يعني مادربزرگ و پدربزرگ بانوه ها ارتباط بسيار نزديك و صميمانه برقرار بود و همواره بخشهايي از فرهنگ بومي اين سرزمين از طريق داستان ، متل و ضرب المثل هاسينه به سينه از سالخوردگان به كودكان و نوجوانان منتقل مي شد.
وجود سالمند در كنار خانواده كاركردهاي مثبت فراوان داشت كه از آن جمله انتقال فرهنگ احترام به بزرگتر و تربيت پذيري صحيح كودكان ، پر شدن اوقات فراغت كودكان ضمن انتقال تجربه و يادگيري ، ايجاد احساس ارزشمندي درسالخوردگان و جلوگيري از انزواي آنها را مي توان نام برد.
امروزه به دليل گسترش تكنولوژي و پيشرفت جوامع به سوي مدرنيته ، فروپاشي نظام خانواده گسترده و جايگزيني نظام خانواده هسته اي روابط صميمانه ميان اعضاي خانواده به كمرنگي گراييده است .
شكاف نسلي ارتباط فرزندان با والدين را دستخوش بحران هاي عميق نموده ودراين ميان پدربزرگ و مادربزرگ اين دو گوهر ارزشمند كه روزگاري در اوج عزت و احترام بودند ديگر از جايگاهي در ميان اعضاي خانواده برخوردارنيستند.
جوانان عصر خشم و خشونت سرمست از غرور جواني تصوير خود را در آينه چهره پيران نمي بينند و آسايشگاه سالمندان امروز بزرگترين كابوسي است كه با ريزش اولين دانه هاي برف پيري انسان هاي دربند در عصر ماشين و رايانه را فرا مي گيرد.
يكي از سالمندان مي گويد: ما هم در جواني براي خودمان بروبيايي داشتيم ، آن روزها تمام فكر و ذكرم اين بود كه فرزندانم به جايي برسند و براي خودشان كاره اي بشوند.
وي كه خود را معلم بازنشسته معرفي مي كند افزود: ۳۰ سال معلم بودم و حالااكثر شاگردهايم از مقامات بالاي جامعه هستند و دو فرزند دارم كه دخترم پزشك و پسرم مهندس است .
وي گفت : دخترم در خارج از كشور زندگي مي كند و چند سالي مي شود كه ازاو بي خبرم و پسرم نيز مشغله هاي زندگي اش را بهانه كرده و مرا كه به دليل بيماري توانايي راه رفتن را از دست داده ام تنها و بي پناه در آسايشگاه سالمندان رها كرده است .
وي افزود: من نمي خواهم كه سربار كسي باشم اما در گذشته ما با پدر ومادرمان اين كار را نكرديم و امروز از فرزندانمان توقع داريم كه در اين روزهاي آخر عمر ما را به حال خودمان رها نكنند و بدانند كه خودشان نيزروزي به اينجا خواهند رسيد.
سست شدن بنيان خانواده و طرد سالمند علاوه بر تبعات منفي فراوان كه براعضا و پيكره نهاد خانواده وارد مي آورد پيامدهاي منفي اجتماعي بسياري نيزبه دنبال دارد.
عدم تمايل جوانان به ازدواج و زوجين به فرزندآوري ، عدم دلبستگي زوجين به حفظ و ثبات خانواده به دليل نبود فرزند، نابودي و اضمحلال نهاد خانواده و به تبع آن رواج بي بندوباري و روابط نامشروع خارج از چارچوب خانواده وكاهش جمعيت كشور از جمله اين پيامدهاست .
آمارهاي سال ۸۳ نشان مي دهد حدود ۸/ ۶ درصد يعني حدود چهار ميليون و ۷۰۰هزار نفر از جمعيت ۷۰ ميليون نفري كشور ما را سالمندان تشكيل مي دهند.
پيش بيني مي شود در سال ۸۸ جمعيت كشور به ۷۴ ميليون و ۵۵۰ هزار نفر وجمعيت سالمندان نيز به رقمي بالغ بر ۵ ميليون و ۷۰۰ هزار نفر يعني حدود۶/ ۷ درصد از جمعيت كشور خواهد رسيد.
اگر كمي دقيق تر به مسئله نگاه كنيم همين بالا رفتن تصاعدي نرخ رشدسالمندي ضرورت توجه بيشتر به اين مسئله را در جامعه جوان امروز ما روشن مي كند.
به گفته محققان جمعيت كشور ما در سال هاي آينده به دليل كم شدن ميزان مواليد و كنترل جمعيت و از طرف ديگر بهبود شاخص هاي سلامت و تغذيه به سرعت به سمت خاكستري شدن پيش مي رود.
براي پيشگيري از تبعات و پيامدهاي ناشي از اين امر در سالهاي آينده بايد از امروز براي اين مسئله چاره جويي كرده و نسل آينده را براي پذيرش و برخورد درست و منطقي بااين جريان آماده ساخت .
مدير كل سازمان بهزيستي استان كرمانشاه در اين باره گفت : از جمعيت دوميليون نفري استان كرمانشاه ۱۳۶ هزار نفر را سالمندان تشكيل مي دهند كه پيش بيني مي شود اين رقم در سال ۸۸ به ۱۵۲ هزار نفر افزايش يابد.
دكتر سعيد كاظمي افزود: سالمندي يك فرايند اجتناب ناپذير براي همه افراد جامعه است و باتوجه به افزايش آمار سالمندان در سالهاي اخير،دولتمردان جمهوري اسلامي ضرورت تشكيل شوراي ملي سالمندان را به منظورساماندهي به سلامت و رفاه سالمندان احساس كردند.
وي گفت : شوراي ملي سالمندان در حال حاضر با ۱۴ وزارتخانه در تهران تشكيل و در استان كرمانشاه نيز اين مسئله در دستور كار، كارگروه بهداشت درمان و تأمين اجتماعي استان قرار گرفته و در حال پي گيري است .
وي اهداف تشكيل شوراي ملي سالمندان را، فراهم كردن امكان تداوم حضورسالمند در جامعه ، تأكيد بر حفظ موقعيت و جايگاه سالمند در خانواده ، تأمين حداقل نيازهاي اساسي سالمندان و فراهم ساختن امكان مشاركت مردم و انجمن هاو موسسات غير دولتي عنوان كرد.
دكتركاظمي تأكيد كرد: نهاد خانواده اولين و مهمترين نهاد اجتماعي است وضعيف شدن و بي ثباتي آن تبعات و آسيب هاي اجتماعي فراوان به دنبال داردكه طرد سالمند از خانواده نيز يكي از اين پيامدهاست .
وي افزود: بر اين اساس تقويت نهاد خانواده و ارتقاء سطح بهداشت رواني جامعه از طريق آموزش مهارتهاي زندگي از طرف مراكز مشاوره حضوري و غيرحضوري از برنامه هاي سازمان بهزيستي در اين زمينه مي باشد.
وي گفت : در سطح جامعه نيز بايد شرايط و امكانات جهت تأمين رفاه و سلامت سالمندان مورد توجه قرار گيردو در اين خصوص مناسب سازي پاركها و معابر ومراكز خريد، تفريحي و ورزشي ، راه اندازي تيم هاي سيار ارايه خدمات به سالمندان در خانواده و احداث مراكز نگهداري و حمايت روزانه از سالمندان از برنامه هاي آينده اين سازمان مي باشد.
وي افزود: در زمان حاضر ۲۵۰ سالمند زن و مرد در يك مركز دولتي و دومركز خصوصي در كرمانشاه نگهداري مي شوند.
به گفته سرپرست يكي از آسايشگاههاي سالمندان در استان كرمانشاه مهمترين عواملي كه باعث مي شود فرزندان پدر و مادر را از خود طرد و آنها را به آسايشگاه سالمندان واگذار كنند فقرمالي و ضعيف بودن بنيه عاطفي آنها است .
سودابه حق پرست افزود: فرد سالمند به دليل شرايط خاصي كه در اثر بالارفتن سن در وي ايجاد مي شود با بيماريهاي جسمي و روحي متعدد از فراموشي تا معلوليتهاي جسماني روبه روست .
وي افزود: اكثر خانواده ها توان مالي نگهداري و تأمين هزينه هاي سلامت ورفاه سالمندان را درخانواده ندارند و همين امر باعث مي شود عزيزترين كسان خود را تنها و بي پناه رها كنند.
وي گفت : خدماتي كه در اين مراكز به سالمندان ارايه مي شود شامل تغذيه ، خدمات درماني ، ارايه وسايل كمك توان بخشي ، ويزيتهاي خاص شنوايي سنجي، فيزيو تراپي ، كار درماني ، خدمات روان شناسي و مشاوره اي ، ورزشي و تفريحي مي باشد.
وي گفت : سالمندان با توجه به شرايط خاص روحي نسبت به ضربه هاي رواني ازجمله احساس طرد شدن ، از دست دادن حس ارزشمندي و اعتماد به نفس ، بسيارآسيب پذيرند و احساس نااميدي و از دست دادن سلامت رواني بزرگترين خطري است كه سالمندان نگهداري شده در آسايشگاهها را تهديد مي كند.
سالمندان نيز مانند همه انسانها علاوه بر نيازهاي مادي نيازهاي ديگري ازجمله نياز به محبت ، دوست داشتن و احساس ارزشمندي دارند و هيچكس جزخانواده نمي تواند به اين نيازها پاسخي گويد.
مي بينيم كه باز هم ريشه يكي ديگر از معضلات اجتماعي به خانواده بر مي گردد و تنها راه گريز از آسيب هاي اين معضل توجه به اين نهاد به عنوان اصلي ترين و سرنوشت سازترين نهاد اجتماعي و بازگشت به ارزش هاي ديرين خانواده است .
|