۱۰چالش آمريكا در عراق
|
|
محمدجواد فيض كاشاني
پس از سقوط حكومت بعثي عراق و اعلام پايان جنگ از سوي بوش، هيچ كس تصور نمي كرد كه اشغالگران با چنين مقاومت ها و حركتهاي انتحاري مواجه شوند و در نتيجه دولت اشغالگر آمريكا از همان روزهاي آغازين اشغال با چالشهاي جدي در عراق مواجه بوده و يكي از دغدغه هايي كه دائماً دولتمردان آمريكا را آزار مي دهد و نمي توانند نگراني خود را مخفي نگه دارند روي كارآمدن يك دولت مشروع و غيرهمسو با اهداف آمريكا در عراق است؟
اوضاع كنوني عراق و پيامدهاي اشغال، اين فرصت را مي دهد تا اوضاع و آثار اين وضعيت را از نظر تأثيري كه بر آينده سياست كاخ سفيد نسبت به عراق و منطقه خاورميانه مي گذارد مرور نماييم و در اين راستا پاسخ به چند پرسش مي تواند ما را به راهبردي دقيق هدايت نمايد.
اولين پرسش در باره بحران كنوني عراق اين است كه منافع و نقش اشغالگران در عراق چه بوده است؟
دوم؛ اوضاع كنوني عراق چيست؟ و چگونه اين حوادث شكل گرفته است؟
سوم؛ پيامدهاي منطقه اي و جهاني تحولات عراق چيست؟
چهارم؛ موضع اروپا نسبت به عراق چيست؟
پنجم؛ موضع كشورهاي اسلامي و عربي نسبت به اشغال چه بوده و اكنون چيست؟
ششم؛ تحولات آتي عراق تحت اشغال به كدام سمت وسو است و انتخابات عراق چه نقشي در اين تحولات ايفاء كرده است.
پاسخ به هر كدام از پرسشهاي فوق، مي تواند موضوع مقاله اي مستقل باشد وليكن آنچه اكنون موضوع بحث ما مي باشد چالشهاي عمده دولت آمريكا در عراق و منطقه است.
اولين چالش: عدم مديريت بحران در عراق، توسط اشغالگران است، هرچند اشغالگران با رايزنيهاي فشرده كوشيده تا مديريت بحران را به دست گيرند ليكن تاكنون موفق نبوده اند و اجلاس شرم الشيخ و رباط و هم چنين اجلاسي كه قرار است به زودي در كانادا برگزار گردد در اين راستا ارزيابي مي شود و آنچه كه اشغالگران در ابتداي امر و سرمست از پيروزي و سقوط صدام به دنبال آن بودند حضور خود به تنهايي در عراق و مديريت بحران بود ولي اين امر ديري نپاييد و با گذشت زمان مشخص شد، اشغالگران كه در بدو امر حتي حاضر نبودند مجوزهاي لازم را از سازمان ملل اخذ نمايند، اكنون به اين جمع بندي رسيده اند تا نه تنها سازمان ملل بلكه ناتو و ديگر كشورهاي منطقه را در بحران عراق وارد تا به نوعي از اين گرداب نجات يابند.
دومين چالش: بحث توافق با ناتو و ورود آن به عراق است. آمريكا علاقه مند است درخصوص نحوه اداره عراق و خروج خود از اين باتلاق از ناتو استفاده نمايد شبيه آنچه در افغانستان عمل كردند و هم اينك ۶۰ نفر از كارشناسان نظامي و ارشد پيمان آتلانتيك شمالي (ناتو) در عراق مستقر و مشغول آموزش نيروهاي وزارت كشور و وزارت دفاع مي باشند. ليكن ناتو نيز هنوز به اين جمع بندي و اجماع نرسيده تا پاسخ مثبتي به آمريكا بدهد. زيرا دولتمردان آمريكايي در بعضي از اظهاراتشان از عناويني همچون اروپاي قديم و اروپاي جديد استفاده نموده اند كه اين تقسيم بندي ضمن اينكه باعث ناخرسندي اتحاديه اروپا گرديده به اين مفهوم خواهد بود كه آلمان و فرانسه را به حاشيه برانند و اين امر و يك جانبه گرايي آمريكا اصل اجماع در ناتو را با چالش جدي مواجه ساخته است.
از طرف ديگر، آمريكا علاقه مند است ناتو را به اجراي مأموريتهاي خارج از قلمرو سازمان آتلانتيك شمالي ترغيب نمايد و از آن به عنوان پليس جهاني استفاده كند و نگرشش به جايگاه ناتو در عراق از اهميت بسزايي برخوردار مي باشد، لكن سياست يكجانبه گرايانه آمريكا، دولت بوش را براي مشاركت ناتو در عراق با چالش جدي و ناكامي مواجه ساخته است و از آنجا كه نيروهاي ناتو در افغانستان نتوانسته اند به موفقيت مورد توقع آمريكا دست يابند، اين امر در تصميم گيري ناتو در اعزام نيرو به عراق مؤثر بوده است. لذا آمريكاييها سه هدف عمده را در درخواست خود از ناتو، براي شركت در مقابله با بحران عراق دنبال مي كنند.
۱- از سازمانهاي بين المللي از قبيل ناتو بهره كافي را ببرند و موضوع عراق را بين المللي كرده و همه را درگير اين امر كند تا خود را از اين بحران با آبرومندي كنار بكشاند.
۲- از شدت مخالفت هاي هم پيمانان اروپايي خود (از قبيل فرانسه و آلمان) در ناتو بكاهد.
۳- ثابت نمايد كه سياست مداران آمريكايي از سياست يكجانبه گرايي نئومحافظه كاران دست برداشته و توجه خود را به ظاهر، به چند جانبه گرايي معطوف داشته است.
سومين چالش: بحث حمايت از منافقين و حضور آنها در عراق تحت اشغال است، اشغالگران با شعار برخورد با تروريسم جهاني عراق را به اشغال درآوردند در حالي كه شعار آنها با عملكردشان كاملاً منافات دارد، زيرا همه مي دانند منافقين مقرشان در عراق مي باشد و واقعيت امر اين است كه در عراق تحت اشغال افرادي هستند كه دست به اعمال تروريستي عليه ايران زده اند و وزارت خارجه آمريكا اين گروه را در فهرست گروههاي تروريستي قرار داده است. بنابراين آمريكا در موقعيت تأسف باري قرار دارد كه نوعي حمايت آن هم از نوع نظامي از گروهي در عراق انجام مي دهند كه خودشان آن گروه را «تروريست» خوانده اند و اگر حضور فعال سفير آمريكا در عراق كه سابقه وي در آمريكاي مركزي و هدايت ضد انقلابيون نيكاراگوئه و سقوط ساندينيستها بر كسي پوشيده نيست را مطمح نظر قرار دهيم، اين واقعيت را به ما نشان مي دهد كه اشغالگران در عراق حمايت همه جانبه اي را از منافقين در دستور كار خود دارند و لذا اين تناقض در رفتار و گفتار اشغالگران از چالشهاي عمده دولت آمريكا در عراق است.
چهارمين چالش: نگراني آمريكا از تحليل رفتن نيروهاي خود در عراق از چالش هاي عمده اي است كه اشغالگران با آن مواجه هستند. پس از آشكار شدن رفتار ضدانساني و غيراخلاقي اشغالگران در زندان هاي عراق، خصوصاً در ابوغريب و حمله ددمنشانه اشغالگران به شهرهاي مذهبي عراق از جمله نجف اشرف، كوفه، سامرا و اشغال فلوجه و به خاك و خون كشيدن مردم آن شهر، عراقِي ها به اين جمع بندي رسيده اند، تا اوضاع را بر اشغالگران تنگ كرده و براي آنها وضع را مشقت بار كنند.
اكنون نيروهاي اشغالگر (آمريكايي و انگليسي) به شدت خسته به نظر مي رسند و جابجايي نيروهاي آمريكايي و انگليسي و اعزام نيرو به عراق و جايگزين كردن آن نيروها نشان از اين است كه نگراني آمريكا از تحليل رفتن نيروهايش جدي بوده و چالشي جدي فراروي آنهاست.
پنجمين چالش: عدم مقبوليت اشغالگران نزد عامه مردم به دليل حضور آمريكا در عراق يكي از چالش هايي است كه آمريكا با آن مواجه است و چون اشغالگران در عراق به اهداف اصلي خود دست نيافته اند، لذا عرصه بر اشغالگران روز به روز تنگ تر مي شود. دلايل اشغالگران در جهت حضور خود در عراق و تداوم آن عبارت است از:
۱- ايجاد تغييرات سياسي و بنيادي و نهادينه كردن آن
۲- آمريكا مي خواهد موقعيت و شخصيتي را كه در جريان جنگ ويتنام از دست داده، در جريان جنگ عراق به دست آورد، تا بدين وسيله قدرت آمريكا را بازسازي كند، كه البته خروج نيروهاي آن از عراق، آمريكا را در نزد عموم جهانيان، مغلوب و شكست خورده نشان مي دهد. كه در هر دو صورت چه در عراق بمانند و چه از عراق خارج شوند با چالشي جدي مواجه خواهند بود، و در هر دو صورت شكست در انتظار اشغالگران خواهد بود، همان هشداري كه از ابتداي حمله به عراق، مسئولين جمهوري اسلامي ايران، به اشغالگران گوشزد كرده بودند.
۳- اشغالگران پس از فروپاشي رژيم بعثي صدام، نتوانسته اند خلاء نظامي و سياسي كه از اين فروپاشي حاصل شد را به نحو مطلوب و شايسته اي پر كنند و لذا آنها تا اين مهم (نيروي نظامي عراق كه همسو با آمريكا باشد) را به انجام نرسانند عراق را ترك نخواهند كرد.
۴- ايجاد يك ارتش بومي عراقي كه در جهت اجراي سياست هاي آمريكا انجام وظيفه نمايد، و تا ارتش و نيروي نظامي بومي شكل نگيرد، چالش آنها جدي است.
۵- نيروي اشغالگر آمريكا پس از سركوب شيعيان در نجف اشرف، كوفه و سامرا و سركوب سني ها در فلوجه و برگزاري انتخابات نسبت به كردهاي شمال عراق هم تصميم خواهند گرفت، و تا تمام نيروهاي مقاومت عراقي از هر گروه و دسته و با هر مذهب و مسلك را سركوب ننمايند دست از برخورد نظامي با مردم برنخواهند برداشت و طرح خود را ناقص مي دانند.
۶- اشغالگران نگراني خود را مخفي نمي دارند كه احتمال روي كار آمدن يك حكومت شيعي طرفدار ايران در عراق، مي تواند موقعيت ژئوپليتيكي جديدي را در منطقه رقم بزند، كه اين اتفاق قطعاً به نفع آمريكا و رژيم اشغالگر قدس نخواهد بود. و لذا به هر طريق ممكن كارشكني كرده تا اين موضوع محقق نگردد و آنها تنها به يك حكومت شيعي سكولار شبه دولتي كه هم اينك درعراق، مستقر است (دولت اياد علاوي) بسنده خواهند كرد. و تا زماني كه به اين مطلوب نرسند به حضور نظامي و فعال خود در عراق پايان نخواهند داد.
ششمين چالش: استراتژي خروج از عراق است. زيرا مردم عراق اينك آنها را اشغالگر و يك دشمن بالقوه مي دانند كه صرفاً به دنبال منافع استراتژيك خود هستند، لذا اگر آمريكا بخواهد استراتژي خروج از عراق را اجرايي نمايد خاطره ويتنام در اذهان دنيا و همچنين مردم آمريكا و خصوصاً مردم منطقه زنده خواهد شد و اشغالگران را در موقعيت خطرناكي قرار مي دهد و در اين راستا به دنبال طرح هايي در جهت درگير نمودن نيروهاي پاسدار صلح از كشورهاي اسلامي و يا ورود نيروهاي چند مليتي و ناتو به عراق مي باشد و اين نگراني براي اشغالگران به وجود آمده كه ممكن است در عراق كابوس ويتنام _ با توجه به تفاوت هاي اين دو مقوله (عراق و ويتنام) _ بار ديگر تكرار شود ضمن اين كه ادامه اشغال نفرت عمومي را افزايش داده است.
تفاوت ها:
۱- در عراق و در جريان سرنگوني صدام، اشغالگران به بهانه ساقط نمودن صدام و رژيم بعث وارد عراق شدند و طعم شيرين رهايي مردم عراق از يوغ رژيم بعث عراق سبب شد تا مردم در روزهاي اوليه اشغال كشور توسط آمريكايي ها از خود مقاومت چنداني نشان ندهند. برخلاف آنچه كه در ويتنام اتفاق افتاد.
۲- عراق، هرگز مانند ويتنام به عنوان كشوري كه بخواهد قدرت آمريكا را كاهش دهد عمل نكرده است زيرا مردم عراق با حاكميت نبودند بلكه مقابل رژيم صدام بودند، در حالي كه ويتنامي ها تلاش مي كردند از قدرت نظامي آمريكا به هر طريقي بكاهند.
۳- حمله به عراق به گونه اي بود كه اشغالگران براي مداخله نظامي از سوي ديگر كشورها حمايت شدند زيرا در مقعطي كه حمله صورت گرفت، جوسازي ها به حدي بود كه بودن صدام در رأس حكومت براي امنيت جهاني خطري بالقوه بود و مداخله بر اين اساس صورت گرفت و كشور به اشغال آمريكا درآمد، ليكن در ويتنام چنين نبود. اما با توجه به تفاوت هاي سه گانه فوق، و به هر تقدير اكنون وضعيت آمريكا (اشغالگران) در عراق، بمانند ويتنام شده است و سؤال اساسي اين است كه الان اشغالگران براي خروج از اين بحران چه بايد بكنند؟ آيا اشغالگران در سياست هاي خود موفق بوده اند؟ آيا دكترين رامسفلد با آمدن رايس به وزارت خارجه آمريكا، رنگ و بوي جدي تر به خود مي گيرد؟ يا خير! اينها سؤالاتي است كه آينده به آن پاسخ خواهد داد.
هفتمين چالش: بحث بازسازي عراق ناشي از وسعت خرابي ها و دامنه ويراني هايي است كه در تمام عرصه ها از زمان اشغال تاكنون توسط آمريكا به وجود آمده است كه هر روز بر دامنه خرابي ها افزوده مي شود و اين ويراني ها به قدري گسترده است كه بازسازي آن _ عليرغم وعده هايي كه اشغالگران داده اند. از عهده واشنگتن خارج است زيرا:
اولاً: توانايي مالي آمريكا جهت ترميم اين خرابي ها كم است.
ثانياً: عراق به قدر كافي به كشورهاي همسايه خود و كشورهاي صنعتي بدهكار است و زماني طولاني لازم است تا بتواند بدهي هاي خود را پرداخت نمايد.
ثالثاً: سقوط صدام و اشغال آن توسط اشغالگران، ساختار اجتماعي، سياسي و نظامي و اقتصادي عراق را به كلي از هم فروپاشيده و آن كشور به جامعه اي بي ساختار و نابسامان و هرج و مرج تبديل شده است، كه سامان دادن به آن نياز به زماني طولاني دارد و هزينه هاي گزافي به همراه خواهد داشت كه اين امر از عهده اشغالگران خارج بوده و تعاون جهاني و بين المللي را طلب مي نمايد و لذا جبران خرابي ها از چالش هاي جدي آمريكا در عراق است. بنابراين آنچه به عنوان بازسازي عراق در بدو امر مطرح گرديد، پيش از آنكه بازسازي بخشهاي اقتصادي و زيرساخت هاي داخلي عراق باشد، كمك به شركت هاي بزرگ مورد تأييد نيروهاي اشغالگر بوده كه در جهت حمله به عراق و اشغال آن دولت آمريكا را همراهي و تأييد كرده اند.
علاوه بر آن، چارچوب حقوقي كه «پل برمر» حاكم غيرنظامي آمريكا در عراق در رابطه با بازسازي ايجاد كرد اين اطمينان را صد چندان مي كند كه اگر چه نيروهاي آمريكايي ممكن است در آينده عراق را ترك كنند، لكن سياستهاي اعمال شده آمريكا بر اقتصاد عراق و ساختار حكومتي آن، همچنان پابر جا خواهد بود.
هشتمين چالش؛ نگراني اشغالگران از نفوذ ديرينه شيعيان ايران در عراق و چالشي بزرگ فراروي آمريكا خصوصاً در بحث انتخابات خواهد بود.
نفوذ شيعيان ايران در عراق از ديرباز وجود داشته است. شيعيان عراق چه در دوران تحت امپراتوري عثماني و چه در زمان اشغال عراق توسط نيروهاي بريتانياي كبير در زمان تحت قيوميت و چه در زمان حكومت بعثي ها، هميشه تحت فشار بوده اند و تاريخ اسلام مملو از حضور مؤثر علماء و مراجع و مقلدين آنها در صحنه هاي مختلف بوده است كه با توجه به فتاواي جهاديه درمي يابيم كه مراجع مستقر در عراق- كه اكثريت آنها با مراجع ايراني بوده- چه نقش مهم و سرنوشت سازي را در مقاطع مختلف براي اسلام و جهان تشيع ايفا نموده اند و اينك در عراق امروز، بار ديگر نقش شيعيان عراق بارز و همين امر باعث شده است تا اشغالگران و كشورهاي عرب منطقه نگراني خود را مخفي ندارند و آشكارا از اين حضور پرشور شيعيان عراق در عرصه انتخابات اظهار نارضايتي و احساس خطر كنند تا جايي كه ملك عبدالله دوم پادشاه اردن اين گونه به ميدان مي آيد و اين توهم را القا مي نمايند كه روي كار آمدن شيعيان طرفدار ايران، باعث خواهد شد تا ايران در آينده عراق نفوذ داشته و حكومتي اسلامي بر سر كار بيايد، كه اين مورد نيز چالشي جدي و بزرگ فراروي دولت اشغالگر آمريكا خواهد بود.
نهمين چالش؛ نگراني آمريكا به از دست دادن متحدين خود در منطقه است. درست است كه جنگ عليه عراق و اشغال آن كشور، منافع راهبردي مستقيمي براي كشورهاي عرب حاشيه خليج فارس داشته است و به نحو غيرمستقيمي مزايايي در زمينه مشروعيت سياسي و ثبات به ارمغان آورده، ليكن هنوز اين خطر باقي است. در بيشتر اين كشورها جمعيت قابل ملاحظه اي از شيعيان وجود دارد، كه از حاكميت به حاشيه رانده شده اند. اگر اشغالگران نتوانند پس از انتخابات ماه گذشته ه ثبات سياسي، اجتماعي و اقتصادي را به عراق برگردانند و اقدامات آمريكا در اين زمينه با شكست مواجه شود بعيد است سران كشورهاي عرب منطقه نسبت به سودمندي روابط خود با آمريكا اميد داشته باشند و طرح اصلاحات سياسي در راستاي طرح خاورميانه بزرگ ناشي از اين نگراني است، زيرا بدگماني و سوءظن نسبت به آمريكا در منطقه روز به روز در حال گسترش است و لذا بحران آفريني اشغالگران در عراق با هدف گسترش دامنه اشغال اين كشور است و اگر ناكامي سران سعودي در فائق آمدن بر شورش هاي داخلي و عمليات اخير و حمله به كنسولگري آمريكا- تحت عنوان عمليات فلوجه- را به آن بيفزاييم چشم انداز طرح خاورميانه بزرگ با چالشي جدي مواجه خواهد بود كه ذيلاً به آن خواهيم پرداخت.
دهمين چالش؛ عدم موفقيت طرح خاورميانه بزرگ كه با اشغال عراق آغاز شده و هنوز در ابتداي راه با مشكلات عديده اي در عراق مواجه است. اشغالگران با اشغال عراق، تصور مي نمودند كه ظرف ماههاي اوليه اشغال و خصوصاً پس از دستگيري صدام مي توانند طرحهاي خود را يكي پس از ديگري به اجرا بگذارند در حالي كه از زمان سقوط رژيم بعثي تاكنون قريب به دو سال مي گذرد و روز به روز آمريكا با چالش هاي جدي مواجه است. زيرا موفقيت اين طرح در گرو بومي كردن دموكراسي و بازار آزاد و منطبق با فرهنگ سياسي منطقه به ويژه در عراق و كشورهاي منطقه مي باشد و لذا اين طرح به سرنوشت طرح نقشه راه دچار خواهد شد و چالشي جدي فراروي آمريكاست.
|