سه شنبه ۱۶ فروردين ۱۳۸۴
آفات فرهنگ _ واپسين بخش
سندرم ذهن كور فرهنگ
011556.jpg
دكتر علي عسگري
در قسمت نخست مقاله «آفات فرهنگ» تأكيد شد كه هدف از تحرير آن، توجه به كشف و دسته بندي آفات و ناراستي هايي است كه دامان فرهنگ ملي و هندسه فرهنگي اجتماعي جامعه ايراني را دربر گرفته كه به برخي از آنها از جمله ضعف زبان شناختي، ساخت گذار فلسفي، فقدان دانش، انسداد اجتهاد فقهي، خودباختگي تجدد نوين اشاره شد. در بخش پاياني اين مقاله به ابعاد ديگري از دسته بندي مذكور از جمله تحجر عقل ستيز، التقاط خودبنياد، تحول نقش نخبگان، سندرم ذهن كورفرهنگ، فقر الگوسازي اجتماعي و فقدان مهندسي كلان از نظرتان مي گذرد.
تحجر عقل ستيز
در يك صورت بندي عام ،محمود روح الاميني گروه هاي اجتماعي را براساس سطح فرهنگ  پذيري به چهار دسته تقسيم نموده است:
گروه بسته: حامل هاي فرهنگ را نخواهد پذيرفت.
گروه باز: حامل  فرهنگ را مي پذيرد.
گروه مهاجر: كه به ناچار فرهنگ جامعه جديد خود را مي پذيرند.
گروه مهاجم: كه پس از يك تهاجم نظامي، موفق به تغيير فرهنگي جامعه مورد هجوم نخواهند شد.
متحجران فرهنگي جزء گروه هاي بسته فرهنگي اند كه نوآوري هاي ساير اقوام را به سختي مي پذيرند. (۱۰)
در سده گذشته، در كنار انديشه تجدد، تفكر ديگري در ميان نخبگان فرهنگي ايران بروز نمود كه باور به تجديد حياتِ مظاهر فرهنگ ايراني _ اسلامي نداشت و بر آن بود كه اين تجديد حيات، امري غيرواقعي و انتزاعي است.اين دسته از نيروهاي كنشگر اجتماعي، به نقش نهادهاي اجتماعي نوپديد و روش هاي نوين در حيات فرهنگي ايران اعتقادي نداشتند و به طور كلي نو شوندگي را موضوعي غير ضروري مي دانستند و با تصلب بر صورت هاي فرهنگي پيشين،  سعي در پاسخ گويي ناممكن به نيازهاي روزافزون فرهنگي جامعه داشتند. معتقدان به اين نگاه، هرچند مي دانستند نظام ارزشي جامعه داراي ريشه هاي فرهنگي مستحكم و ديرينه اي است، اما تغيير صورت هاي ظاهري صنايع و فعاليت هاي فكري و فرهنگي را نمي پذيرفتند و آن را نوعي صورت پرستي مجددانه قلمداد مي كردند. عدم آشنايي اين دسته با نظريه،هاي فرهنگي و تجربه هاي گران قيمت و پرهزينه ساير كشورها خصوصاً در پيوند با فن آوري بر عدم پويايي تفكر فرهنگي آنها مي افزود.
صاحبان اين انديشه كه البته جرياني مطرح در عرصه فرهنگي كشور به شمار مي روند، همواره از دغدغه هاي ديني مردم براي ايجاد توجيه انديشه هاي غيرمنطقي و پوسيده خويش بهره جسته اند و به تعبير محمدرضا حكيمي، به جاي آن كه اهداف دين را در نظر داشته باشند، تنها به احكام دين توجه دارند. - و اهداف و احكام دين را در كنار هم نقش آفرينند - حضور اين انديشه همواره به عنوان يك عامل بازدارنده به صور گوناگون از شكل گيري هندسه مناسبات دين و فرهنگ در ايران جلوگيري نموده و فرهنگ ملي را با مخاطرات فراوان كه حاصل كج فهمي بي منطق از معارف ديني است رو به رو نموده است.
التقاط خود بنياد
در يك دسته بندي كلان، ارتباط جامعه با نهاد فرهنگ، ما را به يك صورت بندي منطقي رهنمون مي شود. به طور كلي مي توان چهار صورت فرهنگي را براي يك جامعه در حال رشد _ از به كار بردن عبارت توسعه پرهيز مي كنيم _ در نظر گرفت:
۱. جامعه فرهنگ زده؛ ۲. جامعه فرهنگ پذير؛ ۳. جامعه فرهنگ باور؛ ۴. جامعه فرهنگ ساز.
اين دسته بندي ارتباط سطح توقع توده از تغييرات فرهنگي با نهاد فرهنگ را نمودار مي كند. در ارتباط با يك ساخت يا رفتار فرهنگي، جامعه همواره در حال گريز از رفتارهايي خاص و پيوستن به رفتارهاي ويژه ديگري است. فرهنگ پذيري، فرهنگ گريزي، فرهنگ زدگي و فرهنگ سازي در بطن جامعه جريان دارند و جريان هاي مستمر و سيالي هستند كه هم زمان ممكن است در طبقات گوناگون اجتماعي پديدار شوند.
فرهنگ زدگي هنگامي رخ مي دهد كه يك فرهنگ به دليل تفاوت رفتاري در بخش هايي از جامعه نوعي حالت دلزدگي ايجاد  نمايد. جامعه ظرفيت  پذيرش هر فرهنگي را ندارند و بنابراين ممكن است در آن نوعي فرهنگ زدگي پديدار شود. رورتي از اين واقعيت با عنوان عدم حضور سكوي فرافرهنگي (SupraCultural Platform) ياد مي كند. (۱۱) مهندسي فرهنگي اجتماعي يك جامعه، حامل اين ويژگي اصلي است كه جامعه فرهنگ زده را به جامعه فرهنگ پذير تبديل نمايد. در سال هاي اخير جامعه ايراني ميان اين دو قطب در حركت بوده است؛ از سوي فرهنگ زدگي به فرهنگ پذيري و از سوي فرهنگ پذيري به فرهنگ زدگي. اين جريان سيال در ميان برخي از گروه هاي اجتماعي منجر به شكل گيري چندگانگي نظام ارزشي و در نهايت بي چارچوبي اين نظام شده است. در روند پذيرش فرهنگي، همان گونه كه ذكر شد پيش نهاد طبقه بندي جامعه به چهار دسته: گروه بسته، گروه باز، گروه مهاجر و گروه مهاجم پيش از اين ارائه شده است. (۱۲)
بر اساس اين پيشنهاد، دگرگوني هاي فرهنگي در دل جامعه را بايد در چارچوب يك مدل روان شناسيِ اجتماعي بررسي نمود. بر اساس اين مدل، وقايعِ چهارگانه: نوجويي و نوآوري، پذيرش اجتماعي، طرد انتخابي و تلفيق و انتخاب، براي محقق شدن دگرگوني در نظر گرفته شده و ترتيب و توالي اين ۴ مرحله مد نظر قرار گرفته است . آنچه در قالب اين پيش نهاد و ساير نظريه هاي اجتماعي رخ مي نمايد، پاسخ اين پرسش است كه طبقات گوناگون اجتماعي چگونه با تأثر از عوامل گوناگون در يك بازه زماني مشخص به انتخاب يك مدل و روش فرهنگي و يا تركيب تعدادي از آنها دست مي زنند؟(۱۳)
مطالعات گسترده اي كه در اين زمينه در مركز مطالعات فرهنگي بيرمنگام انگلستان صورت گرفته، نشان از اين يافته دارد كه در برخي جوامع اين حالت به تركيب دو خرده فرهنگ و پديده دوگانگي فرهنگي منجر خواهد شد.(۱۴)
التقاط فرهنگي برخي از طبقات اجتماعي جامعه ايراني حاصل بي چارچوبي عرصه هاي انديشگي و حوزه هاي رفتاري فرهنگ است. عدم انسجام ساختاري مدل ذهني و عيني فرهنگ، شرايطي را پديد مي آورد كه جريان سيال ساير فرهنگ ها بي هيچ محدوديتي در ساحات فرهنگي نهادهاي اجتماعي وارد شده و نوعي ايدئولوژي بي مبنا و بي ريشه را ايجاد  نمايد. تفاوت التقاط با چندگانگي فرهنگي در اتخاذ روش هاي فرهنگي نيست،  بلكه به چارچوب كلي نظام ارزشي و مباني فرهنگيِ جامعه ارتباط پيدا مي كند. التقاط، يك معضل  فكري است نه يك مشكل روشي و به همين جهت موجب پوسيدگي ساختار فرهنگ ملي از درون خواهد شد.
011553.jpg
در جريان وقوع و تحقق انقلاب اسلامي و با فروكش كردن جريان پرشتاب راديكاليسم انقلابي ، يكي از مهم ترين نقش هاي فكري و فرهنگي متفكران انقلابي را بايد ايجاد و گسترش عقلانيت ديني و انقلابي و بازگشت به جايگاه فرهنگ سازي فردي و اجتماعي دانست
تحول نقش نخبگان
در بررسي ويژگي هاي تحولات اجتماعي ، يكي از مهمترين آفت هاي هر انقلاب تحول نقش نخبگان جامعه، تغيير نقش پيشين به نقش جديد و به ويژه پذيرش نقش هاي سياسي در ساختارهاي نو پديد از سوي انديشمندان و متفكران انقلابي است. اين تحول نقش هرچند ممكن است اقتضاي هر تحول ساختاري و به خصوص پديده هاي مهمي چون انقلاب ها تلقي شود ، اما اگر به عنوان يك رويه مستمر و يا يك حركت غير قابل بازگشت به باور ذهنيِ نخبگان تبديل شود, و در درازمدت آنها را از علاقه مندي و دغدغه نسبت به مسائل فرهنگي به سوي مباحث سياسي سوق دهد، منشأ آسيب هاي فراوان فكري و فرهنگيِ جامعه نو پاي انقلابي خواهد بود. متفكران اجتماعي در بررسي پديده هاي اجتماعي و به ويژه در مباحث رفتارشناسي و آسيب شناسي انقلاب ها به اين نكته توجه نموده اند كه اين تغيير رفتار جامعه و پذيرش نقش هاي سياسي مي تواند موجب بروز دگرگوني در ارزش هاي عمومي و اجتماعي شود. (۱۵) اين تغيير نقش نيروهاي فكري در جريان هر انقلاب ايدئولوژيك مي تواند به يكي از نگراني هاي اساسي فراروي آن تبديل شود ؛ به ويژه در مورد انقلاب اسلامي كه منشأ پيدايش و شكل گيري آن را بايد در مطالبات فرهنگي و اعتقادي جست و جو كرد. در جريان وقوع و تحقق انقلاب اسلامي و با فروكش كردن جريان پرشتاب راديكاليسم انقلابي ، يكي از مهم ترين نقش هاي فكري و فرهنگي متفكران انقلابي را بايد ايجاد و گسترش عقلانيت ديني و انقلابي و بازگشت به جايگاه فرهنگ سازي فردي و اجتماعي دانست و لازم است يادآوري نمائيم، ايفاي اين نقش جز با جهاد فرهنگيِ نخبگان دين محور و انقلاب باور ميسر نيست.
سندرم «ذهن كور فرهنگ»
علاوه بر ضعف هاي نظري فرهنگ بومي، متأسفانه نظام مديريت فرهنگي كشور و برخي از نخبگان از نقش ويژه فرهنگ در تعامل با ساير نهادهاي اجتماعي غفلت نموده اند و عملاً فرهنگ را به عنوان مسأ له اي دست دوم و فاقد اولويت مي شناسند. توجه به اين نكته ضروري است كه ارتباط تنگاتنگ نهاد فرهنگ - به صورت يك نهاد اجتماعي - با نهادهاي سياست، امنيت و اقتصاد، امروزه به صورت جدي مورد توجه دانش جامعه شناسي قرار گرفته و آن را به صورت يكي از نيازهاي پايه هر جامعه مطرح نموده است، به گونه اي كه برخي از نظريه هاي قابل توجه در اين حوزه بر نقش اصلي و محوري فرهنگ در فرآيند جامعه سازي تأكيد نموده اند.(۱۶) فارغ از مباحث نظري در جريان ، به لحاظ ريشه هاي فرهنگي انقلاب اسلامي و ظرفيت هاي بالاي جامعه ايراني و بر اساس اهداف مندرج در قانون اساسي، گروهي از انديشمندان، برآيند كلي نظام جمهوري اسلامي را معطوف به اهداف فرهنگي مي دانند. با توجه به اين هدف كلان و تاكيد فراوان رهبران نظام - از ابتداي شكل گيري تا كنون - بر اهداف و روش هاي فرهنگي، اين پرسش جدي و مهم مطرح مي شود كه علت ناديده گرفتن اولويت امور فرهنگي در طراحي زيرساخت هاي اجتماعي و سرِّ برخوردهاي دست چندم با آن در چيست؟
غفلت از اين موضوع مهم ، متأثر از مشكلات اقتصادي و فضاي سياسي جامعه، منجر به پديد آمدن سندرم «ذهن كور فرهنگ» در ميان برنامه ريزان و مسئولان شده است.(۱۷) اين بيماري فرهنگي توانايي نخبگان فكري در ارائه روش هاي فرهنگي براي درمان مسائل سياسي، اقتصادي و اجتماعي را مختل كرده و جامعه را به تدريج به بحران بي توجهي به فرهنگ مبتلا خواهد نمود. عدم توجه جدي به موضوع فرهنگ در موضع گيري ها و جهت گيري هاي نخبگان جامعه و عدم تخصيص اعتبار مادي و معنوي كافي به اين عرصه، نشان  ديگري از علائم اين بيماري مزمن و مرموز است. با ريشه دار شدن اين بيماري، جاي تعجب نيست كه با وجود سوابق و علائق فرهنگي اغلب مسئولان مهم كشوري، عظمت و اهميت فرهنگ فراموش شود و معضلات فرهنگي جامعه ايراني كمتر درنظر آيد. البته سخن از اين ناراستي، به معناي ناديده گرفتن تلاش هاي فكري و عملي متفكران و مسئولان نيست، بلكه بيان و تشريح نوعي ذهنيت نادرست و مصرفي به فرهنگ است. با اصلاح اين ذهنيت بيمار، قطعاً فرهنگ جايگاه رفيع خود را بازخواهد يافت و در آن صورت صرف هزينه هاي مادي و معنوي در اين بخش ما را به هراس نخواهد افكند و طبعاً به رشد و توسعه كشور كمك قابل توجهي خواهد نمود.
فقر الگوسازي اجتماعي
بسياري از فرهنگ شناسان ارائه الگوهاي زيست فرهنگي يا به تعبير ديگر روش زندگي (life Style)را در فرآيند فرهنگ سازي امري ضروري مي دانند؛ چراكه حفظ حيات اجتماعي يا فردي فرهنگي بدون بهره گيري از يك الگوي قابل دسترسي، امري ناممكن مي نمايد. در بيان اين ديدگاه، روان شناسان اعتقاد دارند كه از نظر رواني، همسان سازي عادتي در اغلب موارد با بهره گيري از الگوهاي عملي دست يافتني تر است. در عرصه فرهنگ ملي بيشترين توجه به الگوهاي عام فرهنگي معطوف شده است. بر اساس ديدگاه بابي سعيد، سه ديدگاه نسبت به اين الگوهاي عام وجود دارد:
ديدگاه اول بيان مي دارد كه الگوي فرهنگي برگرفته از ميراث مشترك بشر و چكيده ذات اوست و به همين لحاظ اين الگو را بايد كلاً موضوعي وحدت آفرين تلقي كرد.
ديدگاه دوم، الگوهاي فرهنگي را مجموعه اي از قراردادهاي قاعده اي مي داند كه براي برنامه ريزي فرهنگي ضروري است. به اعتقاد هابرمارس براي قاعده مند شدن اين الگو، خرد به عنوان داور نهايي در نظر گرفته مي شود.
ديدگاه سوم، بر اساس نظرات گرامشي الگوي فرهنگي را بازنماي منافع همه گروه هاي اجتماعي مي داند.(۱۸)
به عنوان يك بررسي موردي آن چه هم اكنون انديشه بسياري از متفكران غربي را به خود مشغول نموده است،  الگوي فرهنگي «اسلام گرايي» و بازگشت به گفتمان سنت مدار آن است. به نظر اين گروه، اسلام در بطن خود الگويي فرا غربي از زيست فرهنگي انسان و جامعه ارائه نموده است كه انديشمندان مسلمان در پي كشف و بهره گيري از اين الگو هستند.(۱۹) به هر حال،  در بررسي وضعيت جامعه ايراني، متناسب با اين موضوع، پرسش مهمي مطرح مي شود و آن  اين كه: اكنون كه الگوي فرهنگي اسلام گرايي دنياي معاصر را دچار تحول اساسي نموده است، چرا به الگوپردازي هاي فرهنگي اين انديشه در جامعه ايران توجه نمي شود؟و چرا با وجود نقش بي بديل امامت در الگو سازي فرهنگي و اجتماعي، فرهنگ ملي به شايستگي از آن بهره برداري نمي كند؟ چرا سرمايه هاي معنوي فرهنگ ايراني- اسلامي در چرخه جامعه سازي ايماني مورد استفاده قرار نمي گيرند؟ و دردناك تر ازهمه چرا الگوي زيستي و رفتاري بخش هايي از جامعه ما بايد الگوهاي بي اخلاق، هرز و پوچ غربي باشد؟
فقدان مهندسي كلان
طراحي و ترسيم سازواره فرهنگ ملي، تعيين جايگاه اجزاي خرد و كلان آن و تبيين نوع ارتباط و تعامل آن ها، هندسه مناسبات فرهنگي اجتماعي امروزين ما را شكل خواهد داد. متأسفانه فقدان يك طرح فرهنگي (Cultural Plan Total ) و عدم تبيين دقيق و تدبير مهندسي شده اين منشور چندوجهي با عنايت به ضرورت هاي گوناگون فرهنگي و اجتماعي، مهم ترين ضعف فرهنگ ملي ما محسوب مي شود. اين ضعف اساسي سبب شده تا در هندسه كلان مناسبات اجتماعي، تبيين درستي از جايگاه نهادهاو سازمان هاي فرهنگي صورت نگيرد و نقش درست آن ها در فرآيند فرهنگ سازي ناديده گرفته شود. اين خلأ مي تواند سبب سردرگمي در مجموعه هاي فرهنگ ساز مردمي و دولتي شده و انجام كارهاي غير لازم در حوزه فرهنگ عمومي را تشديد نمايد.
در طرح واقع بينانه تدبير نظام فرهنگي، پاسخ به چند پرسش مي تواند در طراحي سازواره فرهنگ ملي نقش آفرين باشد:
۱. فلسفه فرهنگي حاكم بر طراحي اين نظام چيست و چه ابعاد و ويژگي هايي دارد؟
۲. مبتني بر فلسفه حاكم، اجزاي اصلي و بنيادين سازه واره كدام است؟
۳. اجزاي خرد اين دستگاه فرهنگي كدام ها هستند و نوع ارتباط آن ها با هم و با سازه هاي كلان چگونه است؟
۴. شيوه مديريت كارآمد اين مجموعه مبتني بر نظام تمركزگرا (Total Planing) طراحي خواهد شد يا مبتني بر نظام هسته سازي (Core Planing) فرهنگي؟
۵. نظام حاكم بر آن محصول محور است يا فرآيندمحور؟ متناسب با اين نظام، چه طرحي براي رشد و ارتقاي صنايع فرهنگي ارائه خواهد شد؟
۶. نقش و تعامل ساير ساخت هاي اجتماعي در اين طرح چگونه است؟
و سئوالات متعدد ديگر كه بايد براي آن ها پاسخ هاي متقن علمي داشت.
در پايان ذكر دو نكته ضروري است:
اول آن كه بحث ارائه شده با وجود همه كاستي هاي آن، تنها نگاهي است گذرا به آسيب هاي اصلي فرهنگ ملي و به همين جهت در آن از پرداختن به موضوعات مهمي چون مديريت فرهنگي و اقتصاد فرهنگ صرفه نظر شده است.
و دوم اين كه تا كشف آسيب ها و ناراستي هاي فرهنگ ملي و ارائه راه حل هاي درست و دقيق براي رفع آنها به گفتمان غالب انديشمندان و دغدغه فكري و ذهني آنها تبديل نشود، نمي توان وقوع اتفاق مهم و قابل توجهي را در اين عرصه انتظار داشت.
با ايمان به شايستگي هاي نخبگان ايران و ظرفيت هاي بالاي فرهنگ ايراني اسلامي، وقوع اين اتفاق مهم و تاريخ ساز را اميد مي بريم.
منابع در دفتر روزنامه موجود است

تازه هاي انديشه
ادوارد سعيد... روايتي براي نسل ها
فارس: مؤسسه پژوهش و نشر در بيروت كتاب جديدي درباره ادوارد سعيد انديشمند فلسطيني جهان عرب با عنوان «ادوارد سعيد... روايتي براي نسل ها» منتشر كرد.
الجزيره گفت كتاب «ادوارد سعيد...» را محمد شاهين اردني كه استاد دانشگاه است به رشته تحرير در آورده است.
بر همين پايه شاهين در اين كتاب با حوصله به قرائت و روايت انديشه اين متفكر فقيد كه در دگرگوني روشنفكري عرب نقش جدي داشته، پرداخته است. وي در مقدمه كتاب به اين نكته اشاره كرده است كه انديشه ادوارد سعيد بيشتر از آنچه به تاويل محتاج باشد به تامل نياز دارد.
محمد شاهين معاون دانشگاه موته اردن است كه ادبيات انگليسي درس مي دهد و تاكنون در اين حوزه كتاب هايي از جمله تي.اس. اليوت و تاثير وي بر شعر عرب و اسطوره و ادبيات را منتشر كرده است.
فرهنگ و انديشه منتشر شد
شماره دوازدهم فصلنامه «فرهنگ و انديشه» كه از سوي موسسه تحقيقات و توسعه علوم انساني منتشر مي شود، توزيع شد.
اين شماره فرهنگ و انديشه، به موضوع «بينا ذهنيت» اختصاص دارد و حاوي مقالاتي در مورد حكمت، فلسفه، اشتراكات بين الاذهاني، جامعه شناسي معرفت و... است.
پديده شناسي هوسرل، گذار از تجربه سوليپسيستي به تجربه بين الاذهاني، نوشته سعيده كوكب؛ اشتراكات بين الاذهاني، ديگري آن طور كه به نحو قصدي تبيين مي شود نوشته كوانتين لار؛ تشارك بين الاذهاني: جهاني كه مورد اعتقاد همگان است، نوشته رابرت سوكولوفسكي؛ پرسش از بينا ذهنيت از چشم انداز مرلوپنتي، نوشته محمد رضا قرباني، مقوله بين الاذهان و ديالوگ، نوشته محمد ضيمران؛ حكمت، فلسفه، گفت و گو، نوشته حاتم قادري و... برخي از اين مقالات است.
مجموعه مقالات كنگره بين المللي اخلاق زيستي
مجموعه مقالات كنگره بين المللي اخلاق زيستي در شمارگان ۱۰۰۰ جلد و ۸۳۲ صفحه به زبان انگليسي و فارسي منتشر شد.
اين مجموعه كه با ويراستاري و تنظيم دكتر محمد حسين صنعتي منتشر شده حاوي مقالات متعدد در زمينه اخلاق زيستي است.
دكتر صنعتي در پيشگفتار كتاب آورده است: اخلاق زيستي يكي از جديدترين و مهم ترين حوزه هاي چند وجهي علوم است كه لزوم پرداختن به آن به موازات پيشرفت در علوم و فناوري افزايش مي يابد.اين حوزه از علم و فناوري به اخلاق دامن زده و مرزهاي جديد علم را براي آگاه سازي و حمايت از انسان ها درمي نوردد.در اين راستا تفكر و تلاش دانشمندان آگاه و دلسوز هموار كننده اين مسير است.
برخي از مقالات منتشر شده در اين مجموعه عبارتند از: مباني حقوقي، فلسفي، علمي و اجتماعي اخلاق زيستي همگرايي تاريخي ملت ها در اخلاق زيستي و پزشكي؛ زيست فناوري و حقوق بين الملل؛ حملات جنگ افزارهاي بيولوژيكي عليه كشاورزي: تهديدها و راهبردها؛ ضرورت توجه به جنبه هاي حقوقي و اخلاقي فنآوري زيستي در ايران؛ مطالعه آماري جهت برآورد ميزان آگاهي دانشگاهيان از اخلاقيات و انتقال و دستكاري ژنتيكي جنين انسان و ژن درماني؛ نگاهي اخلاقي و حقوقي به حق مالكيت فكري در زيست شناسي مولكولي؛ رعايت اصول اخلاقي در آزمايشات ژنتيكي؛ شبيه سازي از ديدگاه اخلاق، دين و حقوق (چالش ها و راهكارها)؛ اخلاق زيستي و تهديدات فرآورده هاي غذايي دستكاري شده ژنتيكي؛ شبيه سازي انسان و مسائل اخلاقي مرتبط؛ اصول اخلاقي در نگارش پژوهش هاي زيست - پزشكي بر روي انسان؛ (خود)انسان از روح تا ژن - بحثي درباره انسان(خود) از عرفان تا بيولوژي و تبيين جايگاه اخلاق زيستي؛ مباني فلسفي حفاظت از محيط زيست در ايران باستان؛ رعايت اخلاق زيستي در نمونه برداري تخريبي از گونه هاي در معرض خطر آبسنگ هاي مرجاني.
مقالات منتشر نشده اي از جرجي زيدان
فارس: مقالات منتشر نشده اي از جرجي زيدان كه به همت وزارت فرهنگ سوريه در كتابي به نام مختارات منتشر شده، به چاپ دوم رسيد.
براساس گزارش روزنامه الثوره چاپ دمشق اين مقالات كه در موضوعات مختلف ادبي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي است توسط خود جرجي زيدان برگزيده شده است.
بر اساس اين گزارش انتشار اين كتاب در ادامه يك سلسله كار فرهنگي است كه تلاش مي كند آثار مهم كلاسيك را احياء كند.
مختارات كه ظاهرا با استقبال علاقه مندان مواجه شده است در قطع رقعي منتشر شده است.
گفتني است جرجي زيدان در ايران بيشتر با كتاب «امام علي صداي عدالت انساني» شناخته مي شود. وي تحقيقات زيادي بر روي زندگي و سيره اميرالمؤمنين علي(ع) انجام داده بود.
ايران، هويت، مليت، قوميت
سينا: مجموعه مقالات «ايران؛ هويت، مليت، قوميت» نوشته برخي جامعه شناسان و انديشمندان و با كوشش دكتر حميد احمدي منتشر شد.
اين كتاب كه از سوي موسسه تحقيقات و توسعه علوم انساني منتشر شده است، به وسيله دكتر حميد احمدي دانشيار علوم سياسي دانشگاه تهران و پژوهشگر حوزه اقوام و هويت ملي، گردآوري شده و داراي دو بخش است.
بخش اول اين كتاب، «پژوهش هاي نظري» نام دارد.
در اين بخش از دكتر جهانگير معيني علمدار، مقاله «هويت، تاريخ و روايت در ايران» ؛ دكتر حميد احمدي، «دين و ملكيت در ايران، همياري يا كشمكش» ؛ حسين بشيريه «ايدئولوژي سياسي و هويت اجتماعي در ايران» ؛ احمد اشرف «بحران هويت ملي و قومي در ايران» ؛ محمد خوبروي پاك «نخبگان محلي، جهاني سازي و روياي فدراليسم» ؛ محمد حسين ساكت «زبان پارسي، پيام گزار اسلام و هويت ايراني» ؛ مرتضي ثاقب فر «ايران باستان و هويت ايراني» ؛ ابوالفضل دلاوري «شهر، هويت و سياست در ايران معاصر» منتشر شده است.
در بخش دوم كتاب كه «پژوهش هاي موردي» نام دارد نيز از دكتر محمود زند مقدم مقاله «بلوچستان ايران: هويت، تاريخ و دگرگوني» ؛ كاوه بيات «آشنايي با پان تركيسم و تاثير ماجراي روشني بيگ بر آن» ؛ رجب ايزدي «نگاهي به يك دهه چالش بر سر هويت آذربايجان» ؛ احسان هوشمند و ناهيد كوه شكاف «روند توسعه در مناطق كردنشين ايران قبل و پس از انقلاب» ؛ سيد عبدالامير نبوي «خوزستان و چالش هاي قوم گرايانه» منتشر شده است.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |