سيده فاطمه حسيني ميرصفي
حضرت علي بن موسي (ع) ملقب به رضا، در سال ۱۴۸ هجري قمري در روز يازده ذيقعده در مدينه منوره چشم به جهان گشود.پدر آن بزرگوار حضرت امام موسي بن جعفر (ع) و مادرش بانوي بزرگوار به نام نجمه يا «تكتم» بود. امام رضا (ع) در سن ۳۵ سالگي و بعد از شهادت امام موسي بن جعفر (ع) عهده دار مسئوليت امامت و حفظ مباني اسلامي و رهبري شيعيان گرديد.مدت امامت امام هشتم حدود ۲۰ سال بود كه مي توان آن را به سه بخش جداگانه تقسيم كرد.
۱- ده سال اول امامت آن حضرت همزمان با دوره زمامداري هارون الرشيد
۲- پنج سال بعد از آن مقارن با خلافت امين، فرزند هارون
۳- پنج سال آخر امامت، آن حضرت مصادف با خلافت مامون.
شخصيت ملكوتي و زهد و اخلاق حضرت امام رضا(ع) و نيز اعتقاد شيعيان به او موجب شد كه نه تنها در مدينه بلكه در سراسر دنياي اسلام محبوب عموم مردم شود.علمش بسيار، رفتارش پيامبرگونه، حلم، رأفت و احسانش شامل خاص و عالم مي گرديد.احتجاجات و مناظرات امام رضا (ع) با فرقه هاي مختلف در مجلس مأمون، مقام علمي آن حضرت را آشكار مي كند چنانكه بارها مامون مي گفت: ما اعلم أحداً أفضلُ مِن هذالرجلِ علي وجه الارض.هيچ كس را در روي زمين داناتر و برتر از اين مرد نمي شناسم.
ورود امام (ع) به ايران
بعد از مرگ هارون الرشيد بنا به وصيت وي، امين به خلافت رسيد. اما به علت اينكه مأمون فردي سياستمدار و زيرك بود و امين مردي عياش و هر دو نيز طالب رياست بودند، لذا اختلاف ميان دو برادر بالا گرفت. تيرگي روابط آنها زمينه نشر و گسترش فرهنگ اسلامي را براي امام رضا (ع) وسيع تر نمود و شيعيان نيز از اين فرصت استفاده كرده و باامام رضا(ع) در تماس بودند و از وجود پربركت آن حضرت بهره مي گرفتند.فعاليت هاي امام (ع) ادامه داشت تا اينكه مأمون برادرش امين را شكست داد و بعد از كشتن او به قدرت رسيد.در اين هنگام از هر طرف ندايي براي مخالفت با حكومت مأمون بلند بود. مأمون نيز ابتدا تصميم گرفت فعاليت هاي وسيع امام رضا (ع) را به روش هاي مختلف محدود نمايد. اما به دليل فاصله زيادي كه مدينه از پايتخت حكومت داشت، بر آن شد تا امام (ع) را به نزد خود بياورد تا بهتر بتواند او را تحت مراقبت قرار دهد.
مامون ابتدا پيكي به خدمت امام رضا (ع) فرستاد و پيشنهاد كرد كه امام رضا (ع) به طوس آمده و عهده دار خلافت و رهبري جامعه اسلامي گردد.(۱)
اما چون امام رضا (ع) از انگيزه دروني مأمون آگاهي كامل داشت از اين امر شديداً سرباز زد و پيشنهاد او را صراحتاً رد كرد.
مأمون كه مي ديد اگر امام (ع) ولايت عهدي را قبول نكند، نقشه هايش عملي نخواهد شد، امام (ع) را تحت فشار شديدي قرار داد و حتي ايشان را تهديد به قتل نمود تا اينكه امام (ع) اين مساله را به خاطر مصلحت اسلام، تحت شرايط خاصي پذيرفتند.
از جمله شرايط امام رضا (ع) اين بود كه به هيچ وجه در مسائل سياسي و عزل و نصب ها دخالتي نداشته باشد.
قبل از اينكه امام (ع) از مدينه به سمت مرو حركت كنند مجلس عزاداري برپا نمودند و بعد به زيارت قبر پيامبر (ص) رفتند.
يكي از اصحاب امام ( ع) مي گويد: من به نزد امام رضا (ع) رفتم و رفتنشان را تهنيت گفتم. اما حضرت فرمودند.
من در حالي از اين مكان بيرون مي روم كه ديگر برنمي گردم و مي دانم در همان جا شهيد خواهم شد.
سپس امام رضا (ع) با فرستادگان مأمون به طرف مرو حركت نمودند.
بعضي از مورخان آورده اند كه مأمون به فرستادگان خود دستور داده بود كه حضرت را از راه قم نياورند، چرا كه ممكن است مردم قم به خاطر گرايش شديدي كه به خاندان اهل بيت عليهم السلام داشتند عليه مأمون شورش و قيام نمايند.
با اين حال امام رضا (ع) در مسير حركت خود از مدينه تا مرو به هر كجا كه مي رسيد با بيان سخناني، در مردم ا نقلابي ايجاد مي نمود.
وقتي حضرت (ع) به نيشابور رسيد، طالبان علم و محدثان دور او جمع شدند و از ايشان خواستند كه حديثي براي آنها انشاءنمايد.
حضرت (ع) حديثي از آباء و اجداد طاهرين خود و رسول الله (ص) و جبرئيل (ع) نقل كردند و سپس فرمودند قال الله تعالي:كلمه لااله الاالله حصني، فمن دخل حصني اَمِنَ مِن عذابي.
خداوند فرمود: كلمه لااله الاالله (توحيد) دژ مستحكم من است، پس هر كس به درون آن دژ وارد شود از عذاب من درامان است.حضرت حركت كردند اما هنوز چند قدمي نرفته بودند كه دوباره مي ايستد. مردم ساكت و متعجب از اينكه امام (ع) چه مي خواهد بگويد.
و حضرت در ادامه فرمودند: «و اما بِشَرطها و شُروُطها وَ أنَا مِن شُروطها» .
اينگونه نيست كه با پذيرش توحيد تمام مسائل حل شود، بلكه پناه بردن به دژ محكم و استوار توحيد، شرايطي دارد كه قبول امامت و رهبري من در جا معه از شرايط آن است.
شهادت امام رضا (ع)
مأمون در دوران ولايت عهدي، شرايط خاصي را براي امام رضا (ع) در نظر گرفته بود كه در آن شرايط، امام (ع) آزادي عمل و شرايطي را كه در مدينه برايش فراهم بود را ديگر نداشتند.
هشام بن ابراهيم يكي از اصحاب امام رضا (ع) در مدينه بود و به دليل تمايلي كه به مأمون پيدا كرد، مأمون او را خدمتكار مخصوص حضرت قرار داد و او نيز كوچكترين اعمال حضرت را به مأمون و فضل بن سهل گزارش مي داد. اما با اين حال حضرت (ع) از فعاليت هاي خود باز نمي ماند.هر چه مي گذشت، چهره واقعي مأمون براي مردم آشكارتر مي گرديد و محبوبيت امام (ع) نيز در قلوب مردم بيشتر مي شد. لذا مأمون نتوانست بيش از اين وجود مبارك حضرت امام رضا (ع) را تحمل كند و تصميم گرفت امام را به شهادت رساند و به دنبال فرصت مناسبي بود تا نقشه خود را عملي سازد.
چندي بود كه در عراق و مدينه درگيري هاي شديدي بوجود آمده بود. لذا مامون تصميم گرفت كه به بغداد برود. به فضل بن سهل و امام رضا (ع) نيز گفت كه در اين سفر همراه او باشند. فضل هر چه خواست اين مساله را نپذيرد، مورد قبول مأمون واقع نشد و اجباراً به همراه كاروان آنها به طرف بغداد حركت كرد.مردم عراق كه اكثر آنها را عباسيان تشكيل مي دادند، بيشتر كارهاي مأمون را از جانب فضل مي دانستند و مخالفت مأمون با آنها را از ناحيه فضل تصور مي كردند و به اين خاطر از او متنفر بودند.
مأمون در اين فكر بود كه چگونه با اين دو همراه خود يعني فضل و امام رضا (ع) با عباسيان روبرو شود و از شورش و قيام عباسيان عليه خودش مي ترسيد لذا تصميم گرفت كه آنها را از ميان بردارد.
طبق يك نقشه حساب شده فضل بن سهل توسط عمالش در حمام به قتل رسيد.با قتل فضل بن سهل، يكي از دو مشكل بزرگ مأمون رفع مي گردد.
در برخي از روايات آمده است كه مأمون امام رضا (ع) را از همان سرخس تحت فشار قرار مي دهد تا اينكه كاروان آنها از سرخس به طرف طوس حركت مي كند. نزديك طوس امام (ع) دچار كسالتي مي شود تا اينكه به طوس وارد مي شوند و مأمون نيز از اين فرصت استفاده كرده و حضرت را مسموم مي كند و امام رضا (ع) در ۲۹ صفر سال ۲۰۳ هجري در سن ۵۵ سالگي در سناباد طوس (مشهد فعلي) به شهادت مي رسد.