گروه حوادث- خبرنگار همشهري در اصفهان: سحرگاه ديروز، رباينده دختران خردسال كه اقدام به سرقت طلاجات و آزار و اذيت آنها كرده بود، در ميدان قدس اصفهان به دار مجازات آويخته شد.
آخرين ديدار با فرزند
به گزارش خبرنگار ما، پدر با گام هاي خسته، كشان كشان خود را به در رساند. ديگر قادر به راه رفتن نبود. نمي دانست زماني كه آخرين ساعات زندگيش را پشت سر مي گذارد چه كسي را ملاقات كند. مقابل در چوبي ايستاد و در باز شد. وارد شد. اتاق روشن بود و با سنگفرش هاي سفيد و قهوه اي پوشانده شده بود. پسرش را ديد كه روي صندلي نشسته است. او را صدا كرد. رسول!
اين آخرين ملاقات موسي علي با رسول بود. رسول سرش را بالا گرفت. هيچ كس نمي دانست در سر او چه مي گذرد. تا پدرش را ديد از جايش بلند شد. مثل يك حيوان درنده به طرف موسي علي حمله ور شد. با مشت هاي گره كرده به سينه پدرش مي كوبيد و به پهناي صورتش اشك مي ريخت. تو پدر نيستي! مي گويند فردا براي هميشه از پيش من خواهي رفت. من بايد چكار كنم.
مأموران رسول را از پدرش جدا كردند. موسي علي نمي دانست بايد چه واكنشي نشان دهد. تنها به جايي خيره شده بود. به نظر مي رسيد او علي رغم اين كه مدعي بود حس پدرانه ندارد حالا گرفتار حس غريبي شده بود. فرزندش بسيار مضطرب بود. او نمي توانست باور كند كه پدرش روزي به اين طريق از او جدا خواهد شد.
موسي علي بايد، رسول را آرام مي كرد. اما نمي دانست چطور اين كار را بكند. هر دو بر روي صندلي نشستند. موسي علي تنها از پسرش مي خواست تا او را ببخشد. اما رسول حتي نگاهي به او نمي كرد تا چشمان التماسگر پدر را نگاه كند. رسول به پدرش گفت: تو را نمي بخشم. زندگي من برايت اهميتي نداشت وگرنه برايم پدري مي كردي.نيم ساعت در سكوت و التماس گذشت. مأمور موسي علي را از جايش بلند كرد.رسول نيم خيز شد انگار مي خواست براي آخرين بار پدرش را در آ غوش بگيرد اما با مكثي كوتاه دوباره سرجايش نشست. ساعت ۵/۲ بامداد شنبه موسي علي براي اجراي مراحل اعدام تحويل مأموران انتظامي زندان داده شد. حالش خوب نبود.
انگار از مرگ مي ترسيد. نگران رسول بود. از اين كه فهميده بود پسرش همزمان با وي اعدام نمي شود خوشحال بود. او را به داخل اتاق انفرادي بردند تا سحرگاه براي اجراي مراسم به محل مورد نظر انتقال يابد.
من پدرم را مي خواهم
بنا به اين گزارش، ساعت ۶ بامداد را نشان مي داد جمعيتي حدود ۲ هزار نفر در ميدان قدس اصفهان براي ديدن مراسم اعدام حضور پيدا كرده بودند. محوطه توسط مأموران ويژه انتظامي تحت كنترل بود. بنز الگانس مشكي رنگ وارد محوطه اجراي حكم شد. موسي علي در حالي كه لباس شخصي به تن داشت از خودرو پياده شد. سوز سردي در محوطه مي پيچيد. موسي علي از شدت سرما خود را جمع كرد. نمي توانست راه برود به طوري كه مأموران زير بغل او را گرفته بودند.
او را يك دور، دور ميدان قدس گرداندند تا همه مردم او را ببينند. سپس با توجه به متن حكم صادره او مي بايستي سه مرتبه از مردم اصفهان عذرخواهي مي كرد. بنابر اين بلندگو را جلويش گرفتند. اما مردم تنها صداي نفس هاي تند موسي علي را شنيدند. او حتي قادر به صحبت كردن نبود. يكي از مسئولان انتظامي پشت تريبون از موسي علي پرسيد آيا تو به گناهت پي برده اي؟ از خداوند طلب بخشش داري؟
موسي علي تنها گفت: بله و بي حال شد. او را كشان كشان به طرف چوبه دار بردند. او وقتي نگاهش به طناب دار افتاد درخواستي كرد. من مي خواهم پدرم را ببينم. من پدرم را مي خواهم.
انگار موسي علي مي خواست تا براي اولين بار آرامشي را كه دوست داشت ۲۴ ساعت قبل به رسول انتقال دهد از پدرش بگيرد. اما گفته ها حاكي از آن بود كه پدر موسي علي عنوان كرده بود: حتي جسد پسرم را تحويل نمي گيرم.
طناب را دور گردنش انداختند اما موسي علي سعي مي كرد فرار كند او را بالاي دو صندلي قرار دادند و گره طناب را سفت كردند. صندلي دوم كشيده شد، جمعيت سكوتي حزن آلود كرده بود، وحشت در صورت موسي علي موج مي زد. دقايقي بعد صندلي اول نيز كشيده شد و رباينده ۴۰ دختر بچه اصفهاني به دار مجازات آويخته شد. مردم كف مي زدند و به اين طريق از مسئولان تشكر مي كردند. پس از ۲۰ دقيقه جسد بي جان موسي علي پايين كشيده شد، تا در محلي نامعلوم دفن شود.