پنجشنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۸۴
گفت وگو با مهرداد دلنوازي آهنگساز و نوازنده تار
آوايي بهجت زا
000123.jpg
مهسا ترابي
اشاره:
مهرداد دلنوازي در سال ۱۳۴۹ وارد هنرستان موسيقي ملي شد. آموزشهاي نظري و قواعد، اصول، ضرب شناسي و وزن شناسي را از استادان هنرستان و تكنيك هاي موسيقي و رديف هاي ميرزا حسينقلي به روايت موسي معروفي و رديف هاي علي اكبرخان شهنازي را نزد زنده ياد صالحي وهوشنگ ظريف فرا گرفت. در اين مقطع، آموزش و تمرين خلاقه، تأثيرگذاري آكادميك ظريف و پيگيري روش خاص وي، در ادامه زندگي هنري او انكارناپذير و ستودني است. پس از پايان دوره هنرستان با حضور، تمرين و ممارست منظم در مكتب فرامرز پايور با بهره گيري عاشقانه از ارزشها و اصالت ها ونوجويي هاي مكتب خلاق استاد، بيشتر قطعات پيش درآمد رنگ و قطعات مجلسي را كه استاد براي سنتور تصنيف كرده، براي تار تنظيم كرد.
از جمله فعاليتهاي هنري او ضبط آلبومهاي متعددي چون آتش دل به خوانندگي عليرضا افتخاري، مويه به خوانندگي علي رستميان، درگاه جمال به خوانندگي بهرام سارنگ، نياز ابدي به خوانندگي جمال الدين منبري و... است. در سال ۱۳۷۹ در شانزدهمين جشنواره موسيقي فجر گروه اركستر دلنوازي جايزه اول را به عنوان بهترين گروه نوازي به خود اختصاص داد. در سال ۱۳۸۰ در جشنواره مهر كه هر دو سال يكبار به مناسبت تولد حضرت امام برگزار مي شود آلبوم درگاه جمال دلنوازي بين ۸۶ اثر رتبه نخست را به دست آورد.
همچنين از سوي شوراي ارزشيابي هنرمندان وزارت ارشاد در سال ۱۳۸۱ با بررسي آثار دلنوازي لوح درجه يك هنري معادل دكترا، به وي اهداء گرديد.
چاپ آثار مكتوب همچون قطعه سارنگ براي تار و سنتور، قطعه به زندان شوشتري به آهنگسازي استاد صبا، تنظيم براي تار و سنتور، ۱۵ قطعه براي تار به نام ققنوس، مجموعه پيش درآمد، رنگ، قطعات مجلسي براي تار، كتاب ابتدايي تار و سه تار نوشته استاد پايور همكاري با ايشان و تنظيم رديف ابتدايي براي تار (در دست چاپ)  و سرپرستي كنسرتهاي موسيقي مختلف درداخل و خارج از كشور از جمله فعاليت هاي ديگر وي است. وي در سال ۱۳۵۸ همكاري خود را با واحد موسيقي صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران به صورت رسمي آغاز كرد و در حال حاضر در هنرستان موسيقي دختران مشغول تدريس است. وي عضو شوراي موسيقي صدا و سيما به عنوان كارشناس ارشد، آهنگساز و سرپرست موسيقي سنتي و نوازنده تار است.
در زمينه موسيقي مشكلات فراوان است به هر حال اساتيدي را كه به هنرستان ها دعوت مي كنند بايد شرايطي ايجاد كنند تا اين اساتيد انگيزه اي براي تدريس مستمر در كلاس ها داشته باشند ولي گاهي اولياء و مسئولين هنرستان نمي توانند نيازهاي اساتيد را برآورده كنند. بنابراين به ناچار مجبورند از اساتيدي استفاده كنند كه جوانتر هستند و سطح كاري شان پايين تر است در نتيجه سطح كيفي آموزش كاهش مي يابد
* آقاي دلنوازي! چرا موسيقي ايراني را انتخاب كرديد؟
- من از سنين كودكي به موسيقي علاقه مند بودم و به رغم آنكه آشنايي چنداني نداشتم ولي به محض اينكه از راديو برنامه گلها پخش مي شد گوشهايم را تيز مي كردم. با توجه به اينكه برادر بزرگتر من در هنرستان موسيقي ملي مشغول تحصيل بود و پدرم هم علاقه فراواني به موسيقي داشت، همه اينها انگيزه ام را بيشتر كرد تا موسيقي را به طور جدي پيگيري كنم. بنابراين پدرم من را از كلاس پنجم به هنرستان موسيقي ملي درخيابان كاخ فرستادند. ابتدا يك سالي كلارينت زدم ولي همان زمانها احساس كردم با ساز تار بهتر مي توانم ارتباط برقرار كنم. بعداز مدتي توانستم فراگيري تار را در محضر استاد هوشنگ ظريف شروع كنم و تا حدودي نشان دادم كه مي توانم در اين ساز پيشرفت كنم.
* براي ما از همكاري خود با استاد پايور بگوييد؟
- زمان آغاز به كارحرفه اي من سال ۱۳۵۸ بود كه وارد مركز حفظ و اشاعه موسيقي، وابسته به صدا و سيما شدم. شروع فعاليت من با آقاي پايور هم همان سالهاي
۵۸-۵۷ بود، به مناسبت بزرگداشتي كه مي خواستند براي استاد وزيري (علينقي خان وزيري) بگيرند، استاد پايور دو شب اجراي كنسرت داشتند. در بخشي از برنامه من و برادرم قطعه اي از ساخته هاي علينقي  خان وزيري را اجرا كرديم درواقع اين برنامه اولين فعاليت من با استاد پايور بود.
* در همان سالها واردگروه استاد پايور شديد؟
- به طور رسمي وارد گروه ايشان نشدم؛ از آنجايي كه با استاد شروع به همكاري كردم، احساسم اين بود كه مي توانم از اين استاد بزرگ خيلي چيزها ياد بگيرم. در همان جا بود كه تصميم گرفتم ارتباطم را با ايشان نزديكتر كنم. چون به نحوه كار و سبك استاد خيلي علاقه مند بودم. در همان سالها از ايشان خواهش مي كردم نت تار قطعاتي كه آقاي ظريف با آقاي پايور در اركستر اجرا مي كردند را به من بدهند تا بتوانم استفاده كنم كه گاهاً اين نتها را از خود آقاي پايور مي گرفتم و ايشان هم خيلي محبت داشتند. آن زمان كه ۱۶-۱۵ ساله بودم، هزينه فتوكپي براي بچه هاي محصل مقداري بالا بود، اما استاد پايور بدون اينكه خود، به اين قضيه توجه داشته باشند، نتها را فتوكپي مي كرد و به ما مي داد.
همين ارتباطات باعث شد كه من به قطعات ايشان بيشتر علاقه مند شوم و استاد هم وقتي آن شور و اشتياق را در من ديدند خودشان هم راغب شدند كه به تدريج من را وارد كار كنند كه اولين ارتباط كاري من با استاد همان سال ۱۳۵۸ در بزرگداشت علينقي وزيري بود كه بعداز اين برنامه من به شكل خيلي آزاد خدمت ايشان مي رفتم و از محضرشان استفاده مي كردم.
* اولين كار آهنگسازي شما به چه زماني بازمي گردد؟
- استاد پايور توصيه هايي براي نوازندگي من داشتند كه آنها را به كار مي گرفتم تا اينكه مرا تشويق كردند، قطعه اي براي تار و سنتور بنويسم. اولين كار جدي كه من تحت نظر ايشان ساختم و به چاپ رساندم، «قطعه سارنگ» است كه براي دو ساز تار و سنتور ساخته و نوشته شده بود. اين قطعه داستان يك پرنده خوش آواز- تيز پرواز است كه من تمام مراحل زندگي اين پرنده را (تولد- زندگي- پرواز كردن ها و...) با موسيقي نشان دادم. يك سال تمام به اتفاق دوست عزيزم آقاي ثابت خدمت آقاي پايور مي رفتيم و قطعه را براي ايشان اجرا مي كرديم و استاد هم نكاتي كه براي اصلاح قطعه لازم بود را به ما مي گفتند و حتي استاد براي ما امكان تمرين ساز را در منزلشان ايجاد مي كردند كه ما زياد اذيت نشويم و اگر لازم است همان جا تمرين كنيم.
* همنشيني و كار با استادپايور، خاطرات فراواني را در ذهن شما به جا گذاشته است، از اين خاطرات براي ما بگوييد؟
- خاطره زياد است. خاطره اي كه براي من هميشه جذاب و خنده دار بوده را براي شما نقل مي كنم. در آن زمانها كه خدمت ايشان مي رفتيم، منظورم زمان تمرين قطعه سارنگ است، روزي كه رفته بوديم براي اينكه قطعه تمام شده را تحويل دهيم استاد گفتند: «ناهار را بايد پيش من بمانيد» از ساعت ۹ صبح به اتفاق آقاي ثابت تمرين مي كرديم. استاد در زمان استراحت بين تمرينها براي ما ميوه، چاي، شيريني مي آوردند تا اينكه بين ساعت ۵/۱ _ ۱ بود كه استاد گفت: «بچه ها ناهار حاضر است» ايشان از آنجايي كه دستپخت خيلي خوبي هم داشتند سبزي پلو باماهي (تن ماهي) درست كرده بودند. استاد به اندازه ۶ نفر غذا درست كرده بودند در حالي كه ما ۳ نفر بوديم ايشان سهم خود را برداشتند و گفتند: «مابقي براي شما دو نفر است» ما هم در آن زمانها جوان بوديم و توانايي داشتيم؛ خلاصه من و آقاي ثابت قابلمه را تمام كرديم، بعداز اينكه كارمان تمام شد چون استاد مي خواستند استراحت كنند به طرف منزل آمديم يادم نمي رود، نزديكي هاي منزل بود كه سر من داشت گيج مي رفت.
البته از بابتي مي ترسيديم كه نخوريم، از يك بابت هم براي ما جالب بود كه ايشان توجه داشتند كه دو نفر جوان اينجا هستند و بايد انرژي داشته باشند. به هر حال استاد غذا درست كرده بود به عشق اينكه دو تن از شاگردانش مشغول تمرين هستند. من در منزل ايشان احساس راحتي داشتم و ارتباط من با استاد يك ارتباط پدر و فرزندي و كاملاً خالصانه بود.
وقتي با استاد به سفر مي رفتيم هميشه ساعت ۶ صبح ما را بيدار مي كردند كه راه برويم. البته هيچ وقت در اتاق را نمي زدند كه ساعت ۶ است بيدار شو. در راهرو به نوعي سر و صداي كمي مي كردند به اين معني كه وقت پياده روي است. اگر مي خواهي بيدار شو كه من هم بيدار مي شدم و ايشان را همراهي مي كردم.
* آيا شما هم با شاگردهايتان همين ارتباط صميمي را داريد؟
- بله. درواقع ما به نوعي از استاد ياد گرفتيم. نه تنها اين موضوع بلكه مسائل اجتماعي زيادي را ياد گرفته ايم.
خود من هم سعي مي كنم كه با شاگردانم يك ارتباط عاطفي داشته باشم. فقط اين نباشد كه ساز به آنها ياد بدهم.
* شنيده ايم كه استاد پايور از شيوه مديريتي خاص و منظمي برخوردارند آيا اين شيوه در شما هم اثر گذاشته است؟
- خيلي زياد. چون شكل گيري شخصيت كاري من براي اين كه بتوانم يك اركستر را اداره كنم از زماني ايجاد شد كه خدمت استاد پايور بودم و نظم و انضباط و ديسيپلين ايشان كاملاً در كارهايم مؤثر بود. در اينجا خاطره ديگري به ذهنم مي آيد كه براي شما مي گويم: زماني كه ۱۷ يا ۱۸ سال بيشتر نداشتم قرار بود كه روزي بروم و از ايشان نتي بگيرم. فصل تابستان بود منزل ايشان اقدسيه و ما هم در خيابان قصر بوديم. قرار من ساعت ۴ عصر بود. اما من براي رفتن به منزل ايشان و گرفتن نت آنقدر شوق داشتم كه ساعت يك پياده راه افتادم و ساعت سه هم رسيدم. يك ساعت زود رسيده بودم. رفتم مغازه اي نوشابه خوردم تا ساعت چهار شد. رأس ساعت چهار رفتم و در منزل استاد را زدم. گفت: «بيا تو.» ديدم آقاي پايور به اتفاق آقاي ظريف مشغول تمرين هستند كه نشستم و استاد براي من نوشابه آورد بعد استاد گفت: «بابا جون! شما اين جا چه كار مي كني.» گفتم: شما فرموديد من ساعت ۴ بيايم و از شما نتي را بگيرم. گفت: «نشد. اول بايد زنگ مي زدي كه من دارم مي آيم شايد قرار باشد كه من به شما بگويم نيا.» گفتم: ببخشيد استاد نمي دانستم بايد زنگ بزنم گفت: «اين كه به موقع رسيدي عيبي ندارد ولي اين كه زنگ نزدي خيلي عيب داشت؛ حالا اين دفعه هم برو بعد زنگ بزن و بيا نت را بگير.» همان جا من ياد گرفتم كه وقتي مي خواهم جايي بروم حتي با وجود قرار قبلي بايد زنگ بزنم.
* در حال حاضر كه استاد بيمار هستند آيا باز هم با ايشان ارتباط و رفت و آمد داريد؟ چون شنيدم كه ارتباط خوبي با شما دارند؟
- از زماني كه ايشان به ايران تشريف آوردند، تقريباً ۶ سال مي گذرد. مدتي مي رفتيم به ايشان سر مي زديم. البته استاد آنقدر بزرگوار و متكي به خود هستند كه هيچ مراقبتي را قبول نمي كنند. در حال حاضر همسرشان زحمت مي كشند و از ايشان مراقبت مي كنند. ولي شايد تنها كساني كه روزهاي اول پيش ايشان مي رفتند من و آقاي ثابت- آقاي اسماعيلي- آقاي ظريف بوديم. دوست نداشتند كه در آن شرايط افراد زيادي به ملاقاتشان بروند. در حال حاضر هم مرتباً تماس تلفني داريم.
وقتي استاد به ايران آمدند در بيمارستان مهر بستري شدند كه دقيقاً مصادف شده بود با چاپ كتاب مجموعه قطعات مجلسي و مجموعه پيش درآمد و رنگ. من اين دو كتاب را براي ساز تار ترجمه كرده بودم كه قبل از رفتنشان به سفر در جريان اين كار من بودند. بعد از مدتي اين كار من با نام پنجاهمين سال فعاليت استاد پايور حساب شد كه وقتي مي رفتم بيمارستان ديدن استاد ،اين كتاب را به ايشان نشان دادم، استاد خيلي خيلي خوشحال شدند و گفتند: «انشاءا... كارهاي ديگري را كه در دست انجام داريم چاپ شوند.» به نظر من هر شخص ديگري كه جاي آقاي پايور بود به هر چيزي فكر مي كرد جز كتاب و فعاليت هاي هنري.
كتاب ديگري هست به نام رديف ها و تصانيف قديمي به روايت استاد عبدالله دوامي كه آقاي پايور براي سازهاي كششي نوشتند تا همه بتوانند استفاده كنند؛ قبل از رفتنشان به سفر حدود يك سال بود كه خودشان همين كتاب را براي سازهاي مضرابي برمي گرداندند(مي نوشتند). تمام مدت من هفته اي يك جلسه خدمت استاد مي رفتم و قطعات را با تار براي ايشان مي زدم چون كه بايد براي ساز مضرابي نوشته مي شد. اين كتاب هم براي چاپ آماده است.
* آيا كارهاي شما از لحاظ فرم اركستري و نوع اجرا شباهتي به كارهاي استاد دارند؟
- بله. چون من به سبك اركستري آقاي پايور خيلي علاقه مندم و هميشه كارهاي ايشان را براي خودم الگو قرار مي دادم. به همين دليل كارهاي من رنگ و بوي كارهاي ايشان را دارد. حتي در يكي از آخرين مصاحبات از آقاي پايور سؤال كردند كه: آقاي دلنوازي تار مي زند چگونه شاگرد شماست؟ ايشان فرمودند كه: علاوه بر نوازنده هاي سنتور مثل آقايان ثابت، سينكي و... كه شاگردان من هستند آقاي دلنوازي هم كه تار مي زند چون نسبت به شاگردان ديگرم بيشتر سبك من را درك كرده و فعاليت كاري شان بيشتر به من نزديك است. بنابر اين ايشان جزو شاگردان من محسوب مي شوند و براي من هم افتخاري است كه ايشان من را به شاگردي قبول كردند. ناگفته نماند كه شروع كار من با آقاي ظريف در هنرستان موسيقي بود. در واقع به وسيله آقاي ظريف با استاد پايور آشنا شدم و ايشان پلي بودند بين من و استاد پايور. در حال حاضر هم پنجمين(آخرين كتابي) كه به توصيه استاد پايور در دست چاپ دارم كتاب رديف هاي ابتدايي تار است. روزي من از استاد پرسيدم: براي رديف هاي ابتدايي تار بايد چه كرد تا رديفي مثل رديف ابتدايي سنتور داشته باشيم؟ چون اين رديف ها هم زيباست و هم شاگرد سريعا با موسيقي ايراني انس مي گيرد. ايشان توصيه كردند همين كاري كه من براي سنتور انجام دادم براي تار انجام بده. البته من اين جسارت را نداشتم كه خودم بخواهم رديف بنويسم چون شخصي كه رديف مي نويسد بايد به درجات خاصي رسيده باشد و من هنوز قبول ندارم كه به اين مرحله رسيدم. بنابر اين توصيه استاد را به اين شكل عملي كردم كه با اجازه ايشان كتاب رديف ابتدايي سنتور را براي تار و با تكنيك تار نوشتم: طوري كه هم زيبايي رديف حفظ شده باشد و هم تكنيكي را كه يك تارنواز مي تواند از آن استفاده كند در اين رديف ها گنجاندم.
* در حال حاضر هنرجويان تار از چه كتابي استفاده مي كنند؟
- از همان كتاب سومي كه ما در هنرستان موسيقي استفاده مي كرديم. كتابي بود كه مرحوم خالقي با كمك موسي معروفي متعلقات شور را دست نويسي كرده بودند كه هنرجويان بعد از كتاب اول و دوم از اين كتاب به عنوان كتاب سوم استفاده مي كنند ولي به نظر من اين كتاب كافي به نظر نمي رسد، چون فقط متعلقات شور مي باشد.
با اين حال باز هم دليلي نيست كه اين كتاب پس از چاپ مورد استقبال همگان قرار نگيرد. طبق گفته استاد پايور: «براي چاپ يك كتاب ممكن است سالها زحمت بكشيد و ۲ يا ۳ برابر زحمتي كه براي چاپ كشيديد زمان مي برد تا در جامعه هنري جا بيفتد. يا دستور سنتوري را كه من چهل سال پيش ۱۰۰۰ نسخه از آن را چاپ كردم ۶-۵ سال طول كشيد تا اين هزار نسخه به فروش برسد؛ بعد از ۱۰ سال مرتباً تجديد چاپ شد.»
* شنيده ايم كه شما به دليل سابقه كاري و توانايي و تكنيك بالا در تارنوازي در اركستر سمفونيك تركيه پذيرفته شده ايد. در اين زمينه براي ما بيشتر توضيح بفرماييد؟
- حدود ارديبهشت- خرداد سال ۸۳ بود كه از طرف professor. Seim Akchel كه يكي از بزرگترين رهبران اركستر سمفونيك تركيه است از من دعوتي شد كه براي اجراي كنسرت به كشور تركيه بروم. اين اركستر، اركستر فيلارمونيك است كه در سال ۳-۲ نوبت كنسرت مي دهند و از سوليست هاي دنيا دعوت مي شود و امسال مي خواستند از كشور ايران ساز تار باشد. البته تنها تار نبود، از ۲۳ كشور دنيا سوليست دعوت كرده بودند كه از كشور ايران بنده بودم. به اين ترتيب كه كارهاي نوازندگان مطرح را به صورت نوار ويدئو براي ايشان فرستادند و ايشان هم من را انتخاب كردند. نمونه كار خود را با اركستر سمفونيك به صورت CD براي من فرستادند، من نمونه را ديدم ولي نمي دانستم بايد چه چيزي در كنسرت بزنم. به همين دليل طي ارتباطي به ايشان گفتم كه بايد قطعه اي براي تار و اركستر داشته باشم. ايشان هم تأييد كردند همين باعث شد سراغ كاري بروم كه قبلاً براي ني و ساز زهي نوشته بودم، چون ديدم كه كار قابليت اين را دارد كه براي تار و اركستر سمفونيك اجرا شود. حدود يك ماه و نيم قطعه را جمع آوري كردم و بعد شروع كردم به تنظيم قطعه. كارم را براي ايشان فرستادم و بعد از ۳-۲ هفته گفتند كه كارم مورد قبول واقع شده. در ۲۶ اكتبر ۳ شب برنامه داشتيم دو شب در استانبول و يك شب هم در قونيه بر مزار مولانا. اين سفر براي من خيلي جذاب و پربار بود. از اين جهت كه در تصور سوليستها و آهنگسازان كشورهاي بلوك شرق (اتريش- اكراين- روماني- مجارستان و...) نمي گنجيد كه ايران هم آهنگساز تحصيل كرده و حرفه اي داشته باشد و در واقع تنها سوليستي كه آثار خودش را در كنسرت اجرا كرد من بودم. سوليستهاي ديگر آثار اشخاص ديگر را اجرا مي كردند.
*آيا تارهايي كه در اركستر سمفونيك تركيه موجود است با تارهاي ايران شباهتي دارد؟
- اركستر سمفونيك كشور تركيه اصلاً ساز سنتي ندارد. سازهاي اركستر سمفونيك در تمام دنيا سازهاي مشخص بين المللي است. در واقع يكي از ويژگي هاي كار من در اركستر سمفونيك تركيه اين بود كه ملودي ايراني بود با ساز ايراني ولي اركستراسيون جهاني. يعني طوري تنظيم شده بود كه با هر اركستر سمفونيك دنيا بشود اجرا كرد.
* اخيراً هم با اركستر سمفونيك تركيه برنامه  داشته ايد؟
- در دهه فجر از طرف وزارت ارشاد از P.Seim Akchel دعوتي شد كه به ايران بيايند تا با اركستر سمفونيك ايران به رهبري ايشان برنامه اي اجرا شود. همچنين كار من هم به رهبري ايشان اجرا شود ولي چون وقت كافي نداشتند قرار شد كه در فرصت ديگري اين كارها اجرا شود.
* برايمان از معضلات و مشكلات آموزشگاه هاي موسيقي بگوييد؟
- عقيده شخصي من بر اين است كه وقتي آموزشگاهي برپا مي شود براي اينكه از لحظاتي تأمين شود بايد شاگردان زيادي را بپذيرد تا جوابگوي هزينه ها باشد. از طرفي هم همه افرادي كه به آموزشگاه مي آيند عاشق موسيقي نيستند بعضي افراد فقط براي سرگرمي مي آيند و اين عامل در تدريس دوگانگي ايجاد مي كند و پايه هاي تدريس را سست مي نمايد و ناخودآگاه آدم مجبور مي شود مسائل مالي را در اولويت قرار دهد. بنابراين به طور رسمي آموزشگاهي ندارم. يك كلاس خصوصي دارم كه با همسرم در آن فعاليت مي كنم. در اين كلاس خودم افراد را گزينش مي كنم بايد معرف داشته باشند و اين را هم بدانم كه چه انگيزه اي براي شروع موسيقي دارند كه اگر هم چند سالي پيش ما موسيقي كار كردند وقتي رفتند بتوانند شاگرداني مثل خود را تربيت كنند. در واقع مسائل فرهنگي بيشتر مدنظر است.
* مدتي است كه خانه موسيقي آزمون هايي را براي تأييد صلاحيت مدرسان و آموزشگاه ها آغاز كرده است، نظر شما در اين باره چيست؟
- خيلي خوب است. هر كاري كه باعث افزايش سطح كيفي آموزشگاه ها شود، حركت خوبي است.
* آيا همسر و فرزند شما در زمينه موسيقي فعاليت هايي دارند؟ در چه زمينه اي؟
- بله _ پسرم دوم راهنمايي است _ در هنرستان موسيقي ساز ويولن مي زند و موسيقي را هم خيلي دوست دارد به استاد پايور علاقه وافري دارد، خانم من (چكاوك يغمايي) كارشناس موسيقي از دانشگاه هنر است. ساز تخصصي ايشان تار مي باشد. پيانو و رباب را كه تا به امروز مهجور مانده مي زند كه با يكديگر در داخل و خارج از كشور (يونان، آلمان، اوكراين، ژاپن و چين و...) برنامه هايي اجراي كرديم.
* آيا به غير از تار ساز ديگري هم مي نوازيد كه با كدام يك رابطه بيشتري داريد؟
- بله سه تار، تمبك و عود را مي زنم. با سنتور آشنايي دارم ولي نمي زنم. براي اينكه بتوانم قابليت هاي ساز سنتور را در قطعاتم بياورم و ارتباطي صميمي كه من با استاد پايور داشتم باعث شد كه ساز سنتور را خوب بشناسم. با ساز تار و سه تار رابطه بيشتري دارم.
* ِآيا ساعت هاي خاصي را در روز به موسيقي و تمرين اختصاص مي دهيد يا اينكه بنا به روحيه و احوالاتتان ساز مي زنيد؟
- سازهايي را كه لازم بود. در دوران تحصيل بزنيم در زماني كه وقت بيشتري داشتيم زديم. طوري كه روزمان را با ساز شروع مي كرديم و با ساز هم تمام مي كرديم. روزي ۱۰ تا ۱۵ ساعت ساز تمرين مي كرديم. اما بعداً كه شاغل شديم و وقتمان كمتر شد تمرين هر روزه ما هم كمتر شد ولي در حال حاضر از هر فرصتي براي تمرين ساز استفاده مي كنم.
* آيا پيگير آثار تازه موسيقي هستيد؟
- بله، اصلاً من و همسرم پيگير هستيم. چون به اين موضوع عقيده دارم كه وقتي شاگردم به من مي گويد: موسيقي بد چيست براي اينكه وي را متوجه اين مطلب بكنم مقداري با شاگرد صحبت مي كنم و بعد كاست را به او مي دهم تا گوش دهد. به هر صورت با ارائه مدرك چه صوتي و چه كتبي شاگردم را قانع مي كنم. به هر حال آثار هنرمندان را اول با ديد پشتيباني از هنرمند و بعد هم براي كامل شدن آرشيوم حتماً تهيه مي كنم.
* موسيقي ايراني را با اجراي چه كساني دوست داريد؟
- تار استادان فرهنگ شريف،  جليل شهناز، هوشنگ ظريف، كمانچه استاد اصغر بهاري، سنتور استاد پايور و البته هنرمندان ديگر را هم كه سال ها زحمت كشيدند، دوست دارم ولي در خلوت خودم از ساز اين اساتيد استفاده مي كنم. اگر بخواهم موسيقي كلاسيك را هم گوش دهم آثار گذشتگان را ترجيح مي دهم.
* از فعاليت خودتان در گروه هاي مختلف و نيز گروه تحت نظر خودتان بگوييد؟
- از قديم اركستري تشكيل داديم كه اين اركستر كارش را همچنان ادامه مي دهد. بعضي وقت ها طي سال هاي گذشته (۱۰ سال گذشته) از وجود شاگردانم _ جوانترها _ و دوستانم استفاده هاي زيادي كردم به شكلي كه كنسرت هايي در تالار وحدت برگزار كرديم. جذب اين افراد در اكستر ما انگيزه اي ايجاد كرد كه موسيقي را به طور جدي تري پيگيري كنند و همه اين عوامل باعث شد كه آهنگسازان ديگر هم اين افراد را جذب گروه هاي خود كنند. تا به امروز هم ۲۵ كاست كار كردم. در حال حاضر هم مشغول تهيه كاست بيست و ششم هستم. با وزارت ارشاد هم همكاري هاي زيادي داشته ام.
* اسم گروهتان چيست؟
- اسم هاي مختلفي داشتيم اما ديديم كه در جشنواره تشابه اسمي زيادي ديده مي شود. تا اينكه به پيشنهاد استاد پايور اسم گروهم را «دلنوازي» گذاشتم. از ۱۰ سال گذشته تا كنون با اين نام مشغول به كار هستيم.
* به عنوان آخرين سؤال وضعيت تحصيل موسيقي در ايران را چگونه مي بينيد؟
- سؤال سختي پرسيديد. در زمينه موسيقي مشكلات فراوان است به هر حال اساتيدي كه به هنرستان ها دعوت مي كنند بايد شرايطي را ايجاد كنند تا اين اساتيد انگيزه اي براي مستمر تدريس كردن در كلاس ها داشته باشد ولي گاهاً اولياء و مسئولين هنرستان نمي توانند نيازهاي اساتيد را برآورده كنند. بنابراين به ناچار مجبورند از اساتيدي استفاده كنند كه جوانتر هستند و سطح كاري شان پايين تر است در نتيجه سطح كيفي آموزش كاهش مي يابد. پس اگر شرايطي را ايجاد كنند كه از افراد پخته تر استفاده كنند و اين اساتيد را از نظر مالي تأمين كنند باعث مي شود كه اين اساتيد بيشتر وقتشان را در آنجا بگذرانند. ولي اگر استادي حق الزحمه كافي از هنرستان دريافت نكند ناچار است كه چند جاي ديگر هم به فعاليت بپردازد به همين دليل انرژي خود را بين اين چند جا تقسيم مي كند و همين باعث مي شود كه ارتباطش با هنرستان كمتر شود.
ولي در نهايت در هر جاي دنيا كه باشد اگر قرار است شخصي موزيسين شود خواسته اوليه خود فرد بسيار مهم است. چرا كه زمان ما شرايط هنرستان ها بهتر بود ولي با اين حال از آن شرايط افراد زيادي بيرون نيامدند. خودم را مثال مي زنم، ما وقتي هنرستان مي رفتيم تابستان كه مي شد ساز را رها نمي كرديم و دنبال استاد بوديم و سعي مي كرديم مطالب مورد نياز خود را از كتاب ها و منابع مختلف استخراج كنيم و خودمان مي خواستيم كه پيشرفت كنيم و به هدفمان برسيم.

آيين گفتگو!
شايد از ماست كه...
000120.jpg
اشاره:
نوشته زير را« محمدجواد بشارتي»
(منتقد و نويسنده سخت كوش عرصه موسيقي سنتي و نواحي) در پاسخ به نوشته عليرضا پوراميد با عنوان «گفت وگو آيين درويشي نبود» نوشته است كه در زير مي خوانيد.
شايد هنوز براي بسياري از موسيقيدانان، شنوندگان موسيقي و حتي مردم عادي دوستدار موسيقي، عدم درك جريان هاي تأثيرگذار و قوي موسيقي در دو سه دهه اخير، يك ويژگي ارزشمند محسوب شود!
علاقه وافر به موسيقي دهه هاي بيست تا پنجاه و موسيقي راديويي كه جلوه ها و گل هاي رنگارنگي دارد، هنوز جريان غالب شناخت از موسيقي ايراني است. حتي روشنفكران ايران كه ميانه اي با موسيقي ندارند، به دليل عدم اطلاع و شناخت موسيقي معاصر، در تصور حضور موسيقي پيشين سير مي كنند.
شايد هنوز در ميان خيل كساني كه با موسيقي سروكار دارند، نام موسيقيداناني مثل محمدرضا لطفي، حسين عليزاده، محمدرضا درويشي، پرويز مشكاتيان و كيهان كلهر، به عنوان پنج چهره شاخص و مهم در عرصه موسيقي معاصر و تأثيرگذار در عرصه هاي مختلف موسيقي، فاقد معنا باشد. هستند كساني كه هنوز نه ساز عليزاده را مي فهمند و نه اركستراسيون درويشي را!
شايد نوشتار حاضر عبث ترين نوشتار موسيقي باشد كه مي خواهد بديهياتي را توضيح دهد كه به دلايل پيش گفته بديهي بودن آنها هنوز در جامعه موسيقي مورد پرسش واقع مي شود حال مي توان باتوجه به پيش فرض هاي پيش گفته، با طرح يك مسئله به عنوان شاهد مثال، موضوع را خاتمه بخشيد.
طرح مسئله: انتخاب موسيقيدان برتر سال ۲۰۰۵ از سوي يونسكو. اين جايزه معتبرترين جايزه موسيقي يونسكو است كه توسط شوراي بين المللي موسيقي يونسكو باتوجه به موضوع گزينش فرد مورد نظر اهدا مي شود.
عنوان جايزه در سال ۲۰۰۵: تنوع موسيقايي و مجموعه راهكارهايي كه به گسترش فكر و درك مردم كمك نمايد. (نقل به مضمون) طرح مسئله در ايران: براي نخستين بار ايران يك موسيقيدان را به يونسكو معرفي مي كند. از سال ۱۹۷۵ كه اين جايزه در يونسكو طراحي و اجرا شده است، تاكنون ايران، نماينده اي معرفي نكرده است.
نحوه انتخاب: كميته موسيقي يونسكو در ايران به سرپرستي دكتر محمد سرير و متشكل از اعضاي كميته شامل هيأت مديره خانه موسيقي (روشن روان، گنجه اي، رياحي، ناصح پور، ظريف، پيرنياكان)، دكتر همافر (رئيس مركز موسيقي)، دكتر ساسان فاطمي، دكتر هومان اسعدي، محمدرضا درويشي و نماينده كميته ملي يونسكو (سركار خانم فراهاني)، پس از بحث و بررسي و تبادل نظر، باتوجه به موضوع مورد نظر يونسكو، محمدرضا درويشي را به عنوان نماينده ايران معرفي كردند.
مسئله: در تاريخ ۲۰/۱۲/،۸۳ روزنامه همشهري مطلبي تحت عنوان «گفت وگو آيين درويشي نبود» به چاپ رسانيد كه به نقد اين انتخاب و نحوه گزينش پرداخته بود. نكات زير روشنگري است درباره ابهاماتي كه آن نوشته ايجاد كرده بود. الف) شايد نويسنده مطلب مورد نظر، هنوز نداند كه شمار پژوهشگران موسيقي ايران از انگشتان دو دست تجاوز نمي كند. نيمي از اين عده قليل نيز چندان به دانش موسيقي و مباني پژوهش و تحقيق علمي آشنايي ندارند.
ب) شايد اگر معيارهاي گزينش مورد پرسش نويسنده، در دسترس بود، نه تنها چنين شبهه اي ايجاد نمي شد، كه نويسنده در مقابل اين انتخاب سر تعظيم فرود مي آورد. ضمن آن كه معلوم نيست هنرمندان مورد نظر ايشان كه در تقويت و تحكيم مباني موسيقي ايران در سطح جهان تأثير داشته اند، چه كساني هستند؟ اين مسئله چه ارتباطي به گزينش دارد؟ و مباني موسيقي چه ارتباطي به انتخاب موسيقيدان با موضوع تنوع موسيقايي دارد؟
ج) شايد اگر هر علاقمند به موسيقي به آثار محمدرضا درويشي مراجعه كند هيچ گاه نپرسد «شرايطي كه هنرمند احراز كند» ، چيست؟ با هر مكانيزم و راهكاري، چه شرايط مربوط به كارنامه هنري باشد و چه شرايطي كه هنرمند بايد احراز كند، جاي هيچ شك و شبهه اي باقي نمي ماند. اعضاي كميته موسيقي يونسكو (كه نويسنده به غلط خانه موسيقي ناميده است) با وقوف و آگاهي كامل و بررسي لازم به انتخاب موسيقيداني روي آورده اند كه باتوجه به موضوع مورد نظر يونسكو، بيشترين تجانس و نزديكترين عملكرد را براي احراز جايزه داشته باشد و بتواند نماينده قابل دفاعي براي جامعه موسيقي ايران باشد.
ه) شايد اگر هر آدم منصفي جشنواره هاي هفت اورنگ (۱۳۷۰)، آيينه و آواز (۱۳۷۳) موسيقي حماسي (۱۳۷۶)، مجموعه برنامه هاي ققنوس (،۱۳۷۷ ۱۳۷۹) و چهار دوره جشنواره موسيقي نواحي ايران را نظاره گر بود، هيچ شائبه معامله گري، در ذهنش نقش نمي بست.
شايد اگر پانزده جلد كتاب، چندين اثر موسيقي تنظيمي يا ساخته شده براي اركستر (زمستان، موسيقي مازندران، موسم گل، جان عشاق، گنبد مينا، تهران و...)، حدود بيست موسيقي فيلم و ضبط و انتشار ده ها ساعت موسيقي نواحي ايران، گروه گرايي، رفيق بازي و دسته نوازي قلمداد شود، گروه گرايي، رفيق بازي و دسته نوازي مفيدترين، مهم ترين و تأثيرگذارترين عناصر پيشبرد و مبارزه خستگي ناپذير ميان موسيقي و زندگي قلمداد شود!
شايد اگر نگاه به غرب، سنت و بيگانگي فرهنگي، از ميان سرودها و سكوت ها و ليلي كجاست، قرائت مي شد، فهميده مي شد و درك مي شد، ديگر مايه شرمساري هيأت ژوري و نويسنده مطلبي «گفتگو آيين...» فراهم نمي شد.شايد نويسنده بايد مي دانست طرح موضوعاتي از قبيل هويت ملي، سنت، تغيير و تحول، ميراث معنوي و... در بيست سال اخير و گسترش و طرح آن در حيطه موسيقي نواحي، با سماجت و پافشاري حاصل زندگي مردي است كه در آستانه پنجاه سالگي هنوز در پي سرزمين آرماني _ در پي ليلي _ است.شايد و ده ها شايد ديگر. جامعه موسيقي ايران همواره در زير بار توضيح اين شايدها كمرشكسته است. بياييم قدري متفكر زندگي كنيم، شايد... .

گفت وگو
گفت وگو با احمد محيط طباطبايي در مورد «موسيقي ديني و تعزيه»
زباني آهنگين و موسيقايي
اشاره: احمد محيط طباطبايي ازجمله چهره هاي علاقه مند به مواريث فرهنگي است كه همانند زنده ياد پدرشان (استاد محمد محيط طباطبايي) سعي و اهتمامي جدي در احياي اين مواريث دارند. وي علاوه بر سمت مهمي كه در سازمان ميراث فرهنگي دارد، به موسيقي سنتي و به خصوص موسيقي آ وازي و ازجمله تعزيه كه به نوعي از آبشخورهاي موسيقي سنتي است، علاقه مند است. با وي هنگام ديدار از نخستين كنگره شيوه ها و سبكهاي آوازي در تعزيه مناطق ايران كه به همت سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران در فرهنگسراي قانون برگزار شده است ، گفت وگويي كرده ايم كه مي خوانيد.
***
* جناب آقاي محيط، به نظر شما به غير از فرم هاي شناخته شده، تعزيه و روضه و نوحه، فضاي ديگري هم براي ابراز روح ديني در ميراث فرهنگي موسيقي ما ديده (شنيده) شده است؟
- موسيقي مذهبي فقط براي بيان احساس غم و اندوه مذهبي نيست كه در بيان شادي و شعف مذهبي هم، مراسم و موسيقي هاي مخصوص داريم، مثل سماع و ساير موارد كه قالب هاي مختلفي را در بر مي گيرد و مثل مولودي خواني ها. شكل ديگر چاوشي ها، نوروزخواني هاست. نوروزخواني هم جنبه تاثر دارد و هم جنبه شادي دارد. با اين عنوان كه با رسيدن فصل بهار اجرا مي شود. زمان نوروز در روستاهاي شمال كشور و ديگر نواحي هنوز نوروزخواني رايج است و اجرا مي شود. به اول مطلب برمي گردم كه صحبت در مورد شعر بود. شعر فارسي براساس اوزان عروضي است، يعني اوزان عروضي شعر فارسي براساس دستگاه موسيقي ايراني است و اين دو پيوندي عميق و منطبق بر يكديگر دارند. شما هيچ كلام موزوني در فارسي نمي توانيد بگوييد كه مبتني بر موسيقي نباشد، هيچ موسيقي در دستگاه موسيقي ايراني نمي توانيد بسازيد كه براساس اوزان شعر فارسي نباشد. قوي ترين صنعتي كه ما از زبان و ادبيات فارسي داريم، شعر است. در همه زبان هاي دنيا، قديمي ترين صنعت آن، نثر است و اين نشان مي دهد كه زبان فارسي براساس آهنگ و داراي وزن موسيقايي است. به همين دليل است كه مي گويند لغتي مي تواند وارد زبان فارسي شود كه حتما بتواند در دستگاه هاي عروض شعر فارسي بنشيند، يعني آهنگين باشد.
* آيا به نظر شما روحيه ديني در انواع موسيقي هنري ما حس مي شود؟
مطمئنا. من وقتي اذان را مي شنوم كه به شكل هاي گوناگوني اجرا مي شود، گاهي اوقات احساس مي كنم كه مثلا يكي از اين اشكال به گوش من نزديك تر است. وقتي دقت مي كنم يا از اهل فن مي پرسم، مي فهمم كه مثلا آن اجرا در بيات ترك بوده است. يعني وقتي اذان در دستگاه موسيقي اي كه با فرهنگ من و تاريخ گذشته من نزديكي بيشتري دارد، اجرا مي شود من ارتباط خيلي بهتري و خاص تري با آن برقرار مي كنم. اين يك امر كاملا بديهي است.
* وظيفه ميراث فرهنگي در امر حفاظت از فضاهاي موسيقي مذهبي چه مي تواند باشد؟
دقيقا موسيقي مذهبي و در كل موسيقي مقامي كشور ما، كه بخشي از ميراث فرهنگي ماست، بخش ميراث غيرملموس ما را در بر مي گيرد. ما يك بخش ميراث ملموس داريم و يك بخش ميراث غيرملموس. قسمتي از ميراث غيرملموس كه ميراث معنوي خوانده مي شود را موسيقي تشكيل مي دهد و قسمت عمده اي از موسيقي، موسيقي ديني و مذهبي است و طبيعتا اين ها همه جزو ميراث فرهنگي كشور هستند و وقتي ما در مورد ميراث فرهنگي صحبت مي كنيم، بايد اين مورد را هم درنظر بگيريم. در حال حاضر، ما در پژوهشگاه ميراث فرهنگي، گروه پژوهشي هنرهاي ملي را تشكيل داده ايم. گروه پژوهشي هنرهاي ملي مشتمل بر چهار بخش است، كه يك بخش آن به موسيقي ملي كشور ما اختصاص دارد كه اين موسيقي دربرگيرنده موسيقي آييني و مذهبي كشورمان است. سازمان ميراث فرهنگي هم اكنون در برنامه هاي پژوهشي اش، ضبط و ثبت آن چه كه از نسل هاي گذشته باقي مانده و به صورت سينه به سينه به ما رسيده را در دستور كار خود قرارداده است و تصميم دارد تا آن چه كه توسط ديگران و در بخش هاي مختلف فرهنگ مملكت، در صداوسيما و جاهاي ديگر ضبط و ثبت شده را گردآوري كند و فضاهاي خالي باقي مانده در جهت تكميل اين اطلس موسيقي مقامي كشور را شناسايي كند و نسبت به پركردن آن اقدام نمايد.
* وظيفه سازمان ميراث فرهنگي در حفاظت از هنر تعزيه چه مي تواند باشد؟
ما از ،۴ ۵ سال پيش اقدام به اين امر كرديم، به صورت كنگره هاي علمي. چهار كنگره، ازجمله سال ۷۹ در يزد، برگزار كرديم. همچنين با همكاري معاونت وزارت ارشاد، هر سال سوگواره تعزيه را در دهه آخر صفر برگزار مي كرديم. اين برنامه در زواره، شيراز، كرمانشاه و كاشان برگزار شد. سعي كرده ايم كه هنرمندان آييني تعزيه را در قالب اين سوگواره ها و همايش ها، به اين مراسم بياوريم. در اين ارتباط، جشنواره اميد را نيز دو سال پيش در سال امام حسين (ع)، در ميلاد امام حسين (ع) برگزار كرديم. در آن جا موسيقي ها و تعزيه شاد را به اجرا گذاشتيم كه بدانيم نوعي از تعزيه، تعزيه شاد است. تعزيه اي كه باعث خنده مي شود و يكي از مناسبت هاي اجراي آن ميلاد امام حسين (ع) است و ما در ايام شعبانيه نيز با همكاري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي اين جشنواره را برگزار كرديم.
* آيا زمينه اي براي مشاركت سازمان ميراث فرهنگي در امر حفظ تعزيه با ديگر سازمان ها و وزارتخانه ها مثل حوزه هنري و وزارت ارشاد وجود دارد؟
طبيعتا در اين گونه موارد، بايد بين سازمان هايي كه از زواياي مختلف وارد يك موضوع مي شوند، همگني وجود داشته باشد تا به نتيجه برسند.مثلا در وزارت ارشاد، معاونت هنري آن، بخش زنده و عرضه جديد اين پديده را بررسي مي كند. سازمان ميراث فرهنگي، به گذشته و زوايايي كه از دست رفته و يا در حال ازبين رفتن است و احياي مجدد آن ها مي پردازد و حوزه هنري به خاطر وظيفه اش در حفاظت از هنر اسلامي و صيانت و توسعه آن  كه تعزيه نيز بخشي از آن محسوب مي شود،  در اين مورد بايد وارد عمل شود. همكاري اين ارگان ها با ارگان هايي مثل صداوسيما كه بايد اين پديده را معرفي نمايد مي تواند و حتما به نتيجه اي مثبت خواهد رسيد. اگر نه كه اين نتيجه حاصل نخواهد شد.
* شما نماينده ايكوم در ايران هستيد، همكاري بين ميراث فرهنگي و ايكوم در اين زمينه چه خواهد بود؟
موزه اي مثل موزه عاشورا يا موزه اشياي تعزيه يا خود تعزيه در قالب يك موزه مي تواند طراحي شود. اين بخشي از موزه تئاتر مملكت ماست. به خودي خود آن گاه اين پديده در قالب موزه ها جاي مي گيرد. مضاف بر اين كه گاه يك فضاي تاريخي كه در آن اين رويداد اتفاق افتاده، مثل تكيه معاون الملك در كرمانشاه، خودش زمينه موزه اي دارد. سال گذشته (۸۳) بخشي از اين تكيه را كه فكر مي كنم قسمت زينبيه اش بود را به موزه علائم و آثار عاشورا و دستجات عزاداري تبديل كرديم. همچنين در موزه مردم شناسي كاخ گلستان در سال امام حسين (ع)، تالار عاشورا را شامل قديمي ترين مدارك و وسايل مربوط به مناسك عاشورا كه يكي از آنها تعزيه است را آماده كرديم. مثلا تخت و چراغ مربوط به تكيه دولت كه خودش از بين رفته و اينها از آن باقي مانده اند را در آن جا به نمايش گذاشتيم.
گفت وگو از: فاطمه سيدمفيدي

موسيقي
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
ايران
سياست
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  ايران  |  سياست  |  فرهنگ   |  موسيقي  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |