دوشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۸۴
مطهري، عدالت اجتماعي و انتخابات آينده *
000561.jpg
دكتر محسن اسماعيلي
ارديبهشت ماه يادآور سالروز شهادت مردي است كه بي ترديد بالاترين سهم را در شكل دادن هويت فرهنگي نسل ما و پي ريزي ساختار نظري انقلاب اسلامي به خود اختصاص داده است.
گذشت اين سال هاي طولاني كه اتفاقا تحولات بنيادين فراواني را نيز در خود جاي داده است، نه تنها از اصالت و كارآمدي انديشه مطهري نكاسته است، كه هر روز، بيش از گذشته آشكار مي شود كه راهي جز بازگشت به نظريه پردازي هاي آن استاد فرزانه وجود ندارد.
به عقيده من، اين هم يكي از كرامات و سخنان شگفت و قابل تامل امام راحل است كه آثار او را «بي استثناء» خوب توصيف كرده و فرمودند: «من به دانشجويان و روشنفكران متعهد توصيه مي كنم كه كتاب هاي اين استاد عزيز را نگذارند با دسيسه هاي غيراسلامي فراموش شود.»
شگفتي اين هشدار در آن است كه در اولين سالگرد شهادت استاد مطهري ابراز مي شد؛ يعني هنگام اوج اقبال عمومي به آ ثار ايشان و زماني كه هيچ كس خود را بي نياز از سيراب شدن از چشمه هاي جوشان معرفت و راهنمايي مطهري نمي ديد. اينكه در آن اوضاع امام عزيز از وجود «دسيسه هاي غيراسلامي»  براي فراموش كردن كتاب هاي اين استاد عزيز توسط بعضي از افراد پرده بر مي دارند، بي ترديد برخاسته از هوشمندي و بصيرت منحصربه فرد آن بزرگوار است و صد افسوس كه امروز نشانه هايي از موفقيت اين دسيسه ها ديده مي شود. اين نشانه ها نه فقط در مهجوريت نسبي آثار مطهري در ميان دانشجويان و روشنفكران، كه در انديشه و عمل كساني هم ديده مي شود كه اينك عهده دار برخي مناصب حكومتي هستند.
يافتن اين نشانه ها و چاره جويي آنها تكليف مهم مراجع فكري جامعه است كه غفلت از آن زيان هاي جبران ناپذيري بر جاي خواهد گذاشت. اما از ميان همه اين نشانه ها كم رنگ شدن گفتمان عدالت اجتماعي مي تواند براي روزهاي سرنوشت سازي كه اكنون فراروي كشور و مردم ماست، درس آموز و سازنده باشد.
جايگاه رفيع عنصر عدالت در منظومه فكري شهيد مطهري خود مي تواند موضوع پژوهشي گسترده باشد كه آثار آن حتي در فتاواي فقهي آن عزيز ديده مي شود. اما خصوص رابطه عدالت اجتماعي با انقلاب اسلامي نيز نكته اي درخور درنگ و تامل است. از نظر مطهري عدالت اجتماعي، هم علت حدوث و هم علت بقاء انقلاب اسلامي است. او مي گفت: «تاكيد مي كنم اگر انقلاب ما در مسير برقراري عدالت اجتماعي به پيش نرود،  مطمئنا به نتيجه نخواهد رسيد و اين خطر هست كه انقلاب ديگري با ماهيت ديگري جاي آن را بگيرد.»
او اصلي ترين انحراف حكومت در صدر اسلام را فاصله گرفتن از عنصر عدالت مي دانست و براي مثال معتقد بود: «يكي از نقطه ضعف هاي اساسي عثمان قوم و خويش بازي او بود؛ آنهم قوم و خويشي كه در دوره جاهليت با گونه اي از اشرافيت خو گرفته بودند. عثمان اولا نظام به اصطلاح اقطاعي را رايج كرد. يعني قسمت هايي از اموال عمومي را به كساني كه يا از خويشاوندانش بودند و يا از دوستان و طرفدارانش بخشيد. ديگر اينكه از بيت المال بخشش هاي فوق العاده بزرگي انجام داد و به اصطلاح امروز پرداخت هايش برحسب ارقام نجومي بود. به اين ترتيب در عرض ده، دوازده سال ثروتمنداني در جهان اسلام پيدا شدند كه تا آن زمان نظيرشان ديده نشده بود. از نظر سياسي هم باز پست ها و مقامات در ميان همان اقليت تقسيم مي شد و مي چرخيد.»
اما در نقطه مقابل علي عليه السلام بود: «او حكومت را براي اجراي عدالت مي خواست و همين شدت عدالت خواهي بالاخره منجر به شهادتش شد. دوره خلافت براي علي عليه السلام از تلخ ترين ايام زندگي او به حساب مي آيد، اما از نظر مكتبش او موفق شد بذر عدالت را در جامعه اسلامي بكارد. اگر علي عليه السلام به جاي آن دوره كوتاه، بيست سال خلافت مي كرد درحالي كه نظام زمان عثمان همچنان باقي مي ماند امروز نه اسلام باقي مانده بود، نه علي عليه السلام، نه نهج البلاغه و نه اسمي از عدالت اسلامي، علي هم خليفه اي مي شد در رديف معاويه» !
آنچه استاد شهيد از اين تحليل نتيجه مي گيرد چيست؟ اين است كه: «روش علي عليه السلام به وضوح به ما مي آموزد كه تغيير رژيم سياسي و تغيير و تعويض پست ها و برداشتن افراد ناصالح و گذاشتن افراد صالح به جاي آنها بدون دست زدن به بنيادهاي اجتماع از نظر نظامات اقتصادي و عدالت اجتماعي، فايده اي ندارد و اثربخش نخواهد بود.» نمونه عدالت اجتماعي در نظام سياسي همان است كه ايشان مثال زده اند؛ گردش انحصاري قدرت در دست گروهي اندك كه خداي ناكرده با «اشرافيت» هم «خو گرفته» باشند. در بخش اقتصادي نيز ايشان بر اين باورند كه «انقلاب ما، آن هنگام انقلابي واقعي خواهد بود كه خانواده اي حاضر نشود ايام عيد براي فرزندان خود لباس نو تهيه كند مگر آنكه قبلا مطمئن شده باشد خانواده هاي فقرا داراي لباس نو هستند... جامعه ما آن وقت يك جامعه اسلامي خواهد شد كه درد هر فرد تنها درد خودش نباشد، بلكه درد همه مسلمان ها باشد.»
يكي ديگر از شاخصه هاي تحقق عدالت اجتماعي، تساوي همه افراد در برابر قانون است. رانت خواري قضايي نشانه دورشدن انقلاب ما از اهداف و شعارهاي اوليه است. آن روز كه صاحبان قدرت و اطرافيان آنها در برابر احكام جزايي و حدود الهي حاشيه امن پيدا كنند و با تمسك به بهانه هاي دروغيني چون «مصلحت» ، قانون در پاي «منفعت» افراد و جناح ها قرباني شود، زنگ خطري به صدا درآمده است كه نشنيدن آن نابودي همه چيز را درپي خواهد داشت. آنچه موجب هلاكت ماست اجراي عدالت نيست، فداكردن آن براي «منفعت» خويش، اما به نام «مصلحت» جامعه است.
شنيدن اين داستان از زبان شهيد مطهري عبرت آموز است كه «در سال فتح مكه، زني مرتكب جرمي شده بود كه بايد مجازات مي شد. اتفاقاً اين زن كه دزدي كرده بود، وابسته به يكي از خانواده هاي بزرگ و جزو اشراف طراز اول قريش بود. وقتي بنا شد حد درباره اش اجرا شود و دستش را قطع كنند، غريو از خاندان زن برخاست كه: اي واي اين ننگ را چگونه تحمل كنيم. دسته جمعي به سراغ پيامبر رفتند و از او درخواست كردند كه از مجازات زن صرفنظر كند. فرمود: هرگز صرفنظر نمي كنم. هرچه كه واسطه و شفيع تراشيدند پيامبر ترتيب اثر نداد. در عوض مردم را جمع كرد و به آنها گفت: مي دانيد چرا امتهاي گذشته هلاك شدند؟ دليلش اين بود كه در اين گونه مسايل تبعيض روا داشتند. اگر مجرمي كه دستگير شده بود وابسته به يك خانواده بزرگ نبود و شفيع و واسطه نداشت او را زود مجازات مي كردند. ولي اگر مجرم شفيع و واسطه داشت، در مورد او قانون كار نمي كرد. خدا به همين سبب چنين اقوامي را هلاك مي كند. من هرگز حاضر نيستم در حق هيچ كس تبعيضي قائل شوم.»
مطهري داستان ديگري را هم نقل مي كند،  اما نه از پيامبر و علي، بلكه از خليفه دوم:«مشهور است در وقتي كه عمروعاص حاكم مصر بود، روزي پسرش با فرزند يكي از رعايا دعوايش مي شود، در ضمن نزاع پسر عمروعاص سيلي محكمي به گوش بچه رعيت مي زند. رعيت و پسرش براي شكايت پيش عمروعاص مي روند، رعيت مي گويد پسرت به پسر من سيلي زده و طبق قوانين اسلامي ما آمده ايم تا انتقام بگيريم. عمروعاص اعتنائي به حرف او نمي كند و هر دو را از كاخ بيرون مي كند. رعيت غيرتمند و پسرش براي دادخواهي راهي مدينه مي شوند و يكسر به نزد خليفه دوم مي روند. در حضور خليفه رعيت شكايت مي كند كه اين چه عدل اسلامي است كه پسر حاكم، پسر مرا سيلي مي زند و حق دادخواهي را هم از ما مي گيرد. عمر دستور احضار عمروعاص و پسرش را مي دهد، بعد از پسر رعيت مي خواهد كه در حضور او سيلي پسر عمروعاص را تلافي كند. آنگاه رو به عمروعاص مي كند و مي گويد:«متي استعبدتم الناس و قد ولدتهم امهاتهم احراراً از كي تابه حال مردم را برده خودت قرارداده اي و حال آنكه از مادر آزاد زائيده شده اند.»
نقض عدالت اجتماعي در بخش بهره مندي از منابع مالي كشور كه امروز به رانت خواري اقتصادي نيز مشهور است، از ديگر مفاسد بنياديني است كه به نظر مطهري بدون تغيير آن تلاش هاي انقلاب بي نتيجه خواهد ماند.
او باز هم از علي عليه السلام مثالي مي آورد كه در نامه ۴۵ نهج البلاغه مي فرمايد: «آيا از خويشتن به اين خرسند باشم كه مرا امير مؤمنان بنامند، اما در ناگواري هاي مردم هم نفس نباشم؟» . استاد با تحليل اين نامه استنباط مي كند كه: «امام مي گويد: القاب و عناوين چه ارزشي دارد؟ مرد انقلابي اساسا پاي بند القاب و عناوينش نيست. چقدر بايد كوچك بود كه به اين لقب ها دلخوش كرد و در سختي هاي مردم شركت نكرد.»
البته زهد مالي مسئولان، به تنهايي كافي نيست. آنان يا نبايد عهده دار حكومت علوي شوند يا اينكه علاوه بر خود، مانع بهره مندي هاي نزديكان و فرزندان خود نيز باشند؛ بهره مندي هايي كه به ظاهر مشروع و قانوني است اما دست ديگران از آن كوتاه است و اينان تنها به دليل نسبت و قرابت و رابطه خويش از آن برخوردارند.
«درباره علي (ع) نقل مي  كنند كه روزي گردنبندي به گردن دخترش ديد، فهميد كه گردنبند مال او نيست، پرسيد اين را از كجا آورده اي؟ جواب داد؛ آنرا از بيت المال« عاريه مضمونه» گرفته ام يعني عاريه كردم و ضمانت دادم كه آنرا پس بدهم. علي فوراً مسئول بيت المال را حاضر كرد و فرمود تو چه حقي داشتي اين را به دختر من بدهي؟ عرض كرد يا اميرالمؤمنين اين را به عنوان عاريه از من گرفته كه برگرداند، فرمود به خدا قسم اگر غير از اين مي بود دست دخترم را مي بريدم.
اين حساسيت هايي است كه ائمه و پيشوايان ما _ كه اسلام مجسم و معلمان راستين اسلام اصيل بوده اند _ در زمينه عدالت اجتماعي از خود نشان دادند. انقلاب اسلامي ما نيز اگر مي خواهد با موفقيت به راه خود ادامه دهد، راهي بجز اعمال چنين شيوه ها و بسط روش هاي عدالت جويانه و عدالت خواهانه در پيش ندارد.»
در اينجا ممكن است اين شبهه مطرح شود كه «اعمال چنين شيوه هايي موجب نارضايتي عمومي و برخلاف مصالح و منافع ملي است! اين همان توجيه غير وجيهي است كه سال ها است شنيده ايم. اين بهانه كه عدالت اجتماعي در گرو توسعه است و توسعه نيز با خود ريخت و پاش هايي دارد كه بايد تحمل كرد! با روح تعاليم اسلام ناسازگار است. علي عليه السلام نيز با همين مصلحت سنجي ها روبه رو بود ولي مي گفت اصولا آمدن من براي ازبين بردن همين بي عدالتي هاست.
از اين رو مي بينيم هنگامي كه انبوه جمعيت براي دعوت از آن حضرت گرد آمدند: علي عليه السلام از قبول خلافت امتناع مي كند براي اينكه به آنها بفهماند مساله فقط رفتن عثمان نيست. خيال نكنند عثمان رفته و كار تمام شده است. به خصوص افرادي كه در زمان عثمان بهره مند شده بودند خيال مي كردند با رفتن عثمان و آمدن علي (ع) بنا نيست در بنياد وضع اجتماعي تغييري حاصل شود، علي (ع) به مردمي كه براي بيعت با او آمده بودند فرمود:» افقها بسيار تيره شده و مه همه جا را فرا گرفته است. درست همانگونه كه در فضاي مه آلود برد ديدها كم مي شود، اكنون نيز كه افق مسايل اجتماعي تيره و تار است، عقل ها نمي توانند عمق مسايل را بيابند.
مي گويند علي بيايد، ولي گويي فكر نكرده اند اگر علي بيايد چه بايد بكند و چه خواهد كرد. راه مستقيم ناشناخته مانده و مردم راه اسلام را فراموش كرده اند. از نو مي بايد راه اسلام را به مردم نشان داد. مردم اگر به اين دعوت پاسخ بگويم و خلافت را بپذيرم با شما آنچنان رفتار خواهم كرد كه خود مي دانم... «و بعد حضرت اشاره مي كند به مردمي كه بدون استحقاق پستها را اشغال كرده بودند و بدون استحقاق ثروت ها را جمع آورده بودند، و مي گويد:«تمام ثروت هايي را كه در زمان عثمان از مردم به ناحق گرفته شده است همه را مصادره خواهم كرد. اگرچه با آن ثروت ها زن گرفته باشيد و آنها را مهر زنان خود قرارداده باشيد... » آنگاه حضرت به نكته بسيار عجيبي اشاره مي كند.
مي فرمايد: ان في العدل سعه. در عدالت ظرفيت و گنجايشي است كه در چيز ديگري نيست. گويا در آن هنگام عده اي از باب نصيحت به حضرت مي گفتند، اگر شما به اين صورت عمل كنيد، عده اي ناراضي و ناراحت مي شوند. علي در جوابشان اين كلام لطيف را فرمود كه: ان في العدل سعه. اگر ظرفي باشد كه همه گروه ها و همه افراد را در خود بگنجاند و رضايت همه را به دست آورد، آن ظرف عدالت است. اگر كسي با عدالت راضي نشد ظلم او را راضي نمي كند يعني خيال نكنيد كساني كه از عدالت ناراضي مي شوند اگر من عدالت را كنار بگذارم و به جاي آن ظلم را انتخاب كنم، آنها راضي خواهند شد. نه! اگر من بخواهم حرص او را ارضاء كنم او باز هم حريص تر مي شود. مرز، همان عدالت است. اشتباه است كه مرز عدالت را به نفع كسي بشكنم تا او راضي بشود.»
اينها نمونه اي از درس هاي ماندگار علي عليه السلام از زبان شهيد مطهري براي امروز و هر روز ما مسلمانان است؛ درس هايي كه بايد در هر لحظه، به ويژه لحظه هاي حساس انتخاب، در جان و دل ما زنده باشد.
انتخابات آينده رياست جمهوري ازجمله مهم ترين اين مقاطع تاريخي است. شان و جايگاه رييس جمهور در نظام حقوقي و سياسي ما ايجاب مي كند تا در اين انتخاب مهم هوشيارتر از هميشه عمل كنيم. طبق اصل يكصد و سيزدهم قانون اساسي رييس جمهور، پس از رهبري عالي ترين مقام رسمي كشور است و مسئوليت اجراي قانون اساسي و رياست قوه مجريه را جز در اموري كه مستقيما به رهبري مربوط مي شود بر عهده دارد.
تعيين وزيران و مديران عالي كشور، مديريت منابع مالي و انساني و نمايندگي كليت نظام و روابط خارجي ازجمله وظايف اوست. اين اختيارات وسيع ميزان تاثيرگذاري عميق بينش و منش رييس جمهور در سرنوشت كشور و انقلاب را آشكار مي سازد و اگر قرار است «عدالت اجتماعي» رمز اصلي بقاي انقلاب باشد، رييس جمهور بايد مظهر گرايش به عدالت و قاطعيت در اجراي آن باشد.
رييس جمهور آينده بايد با تمام وجود باور داشته باشد كه حساسيت در اجراي عدالت اجتماعي رمز تداوم و بقاي انقلاب و نظام اسلامي ماست؛ سستي و تساهل در اجراي عدالت است كه مردم را ناراضي مي كند نه صلابت و قاطعيت در رفع فقر و فساد و تبعيض.
در اين روزهاي حساس و در آستانه انتخابات سرنوشت ساز آينده تكرار اين هشدار استاد مطهري به جاست تا ما هم يقين كنيم: «انقلاب اسلامي ما نيز اگر مي خواهد با موفقيت به راه خود ادامه دهد، راهي بجز اعمال چنين شيوه ها و بسط روشهاي عدالت جويانه و عدالت خواهانه در پيش ندارد.»
* نوشتار حاضر، متن تحريريافته سخنراني در يك جمع دانشگاهي است و مطالب داخل گيومه نيز نقل قول مستقيم از آثار استاد شهيد مرتضي مطهري است كه براي رعايت اختصار از ذكر منابع خودداري شده است.

سياست
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
فرهنگ
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |