پنجشنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۸۴
انديشه
Front Page

گفتمان اسلامي نو
تعامل اسلام با مدرنيته
دكتر عبدالوهاب م. المسيري ‎/ ترجمه: جهانداد معماريان
001065.jpg
واپسين بخش
تنوع و تكثري كه در دين اسلام وجود دارد، موجب شد كه مسلمانان در نسبت با مدرنيته موضع گيري هاي متفاوتي اتخاذ كنند. اين گفتمان هاي گوناگون در واقع كوشش ها و اجتهادهاي مسلمين براي فهم جهان پيرامون خود و تفسير قرآن است. در شماره قبل اين گفتمان ها دسته بندي شد و نظرگاه آنها در امور مختلف بيان گرديد، دنباله بحث را با هم مي خوانيم.
فرايند اسلامي سازي در اغلب موارد بدين صورت بود كه آن جنبه هايي از تمدن غرب كه شرع اسلامي آن را حرام مي دانست «حذف مي شد» و بدون هيچ افزايش يا نوآوري آن جنبه هايي از مدرنيته غرب كه از لحاظ شرعي حلال دانسته مي شد برجسته و بارز مي گشت. دست آخر هم در درون جهان نگري اسلامي به جست وجوي آن جنبه هايي مي پرداختند كه با برخي جوانب مدرنيته غربي مشابهت داشتند. اين امر بدين معنا بود كه آن جنبه هايي از جهان نگري اسلامي كه هيچ مشابهي در جهان نگري غربي ندارد، به تدريج تحليل مي رفتند، اما طرفه آن كه همين جنبه ها اساس و جوهره تشخص جهان نگري اسلامي را تشكيل مي دادند. پيروان گفتمان اسلامي نو نسبت به مدرنيته غربي اين شيفتگي را از خود نشان ندادند. در واقع يكي از مقدمات عمده رويكرد آنها به مدرنيته ، نقدي ريشه اي از آن است. در اينجا اين نقد منحصر به آنها نيست؛ چرا كه بسياري از متفكران و جنبش هاي سياسي حال حاضر در جهان سوم كه مي كوشند صورت هاي نويي از مدرنيته را شكل دهند و نيز بسياري از متفكران تأثيرگذار غرب، در نقد از مدرنيته با يكديگر سهيم هستند.
گفتمان اسلامي نو، تنها بخشي از جرياني گسترده تر در سطح جهان است. قسمت هاي مختلف جهان برداشت هاي متفاوتي از بحران مدرنيته غربي دارند. در جهان اسلام البته اين برداشت شكلي اسلامي به خود گرفته است و بنابراين نقد گفتمان اسلامي نو از مدرنيته خصايص متفاوتي نسبت به ديگر نقدهاي وارد در اين باب دارد. از يك سو اين نقد بر پيوندهاي ناگسستني ميان مدرنيته غربي و امپرياليسم غربي تأكيد دارد. نه آخر نخستين مواجهه ما با مدرنيته، در شكل امپرياليسم بود، همان طور كه آخرين مواجهه ما نيز در شكل اشغال استعماري فلسطين به دست مستعمره نشينان صهيونيستي است؟ از ديگر سو نقد اسلامي،  بر خلاف نقد هيچ انگارانه و بدبينانه غربيان از مدرنيته، به خاطر پروژه اصلاحي اي كه مطرح مي سازد خوش بينانه و همراه با اميدواري است.
درست است كه نقاط توافق و اختلاف بسياري ميان گفتمان هاي اسلامي كلاسيك و نو وجود دارد، ولي همان طور كه پيشتر اشاره شد اساسي ترين تفاوت ميان آن دو گفتمان، كه مي توان به عنوان مبنايي براي دسته بندي نيز به كار برد، همان تفاوت در نگرش به مدرنيته و سطح جامعيت و شمول پارادايم اسلامي است. ويژگي هاي متمايز و عمده اين دو گفتمان ريشه در دو نكته اساسي دارند كه مي توان به صورت زير خلاصه اي از آنها به دست داد:
۱- پيروان گفتمان اسلامي نو، قصد اعتذار يا دفاع از خود و اسلام را ندارند. آنها علاقه اي ندارند كه انرژي خود را صرف اصلاح وجهه عمومي اسلامي يا توجيه خودشان كنند، هرچند متمايلند كه «پيامي» را به كل جهان ابلاغ كنند.
۲- پيروان گفتمان اسلامي نو، غرب را بدون ديدي انتقادي نه رد مي كنند و نه مي پذيرند. رد كامل غرب هم به مانند پذيرش كامل آن، مستلزم آن است كه غرب را معيار ارجاعي خاموش فرض كنيم. در واقع پيروان گفتمان اسلامي نو، با محوريت و جهان شمولي غرب و همچنين امپرياليسم آن، كه پيوند تنگاتنگي با ادعاي محوريت داشتن آن دارد، مخالف اند. اين پيروان اعمالي چون فساد، چپاول و سركوب را، كه استعمار غربي در گذشته و اكنون در صورتهايي تازه گرچه با همان توحش سابق، مرتكب آن شده و مي شود رد مي كنند. همچنين آنها با آنچه جنبه هاي منفي مدرنيته غربي مي دانند سر مخالفت دارند. آنها تمام و كمال بر بحران مدرنيته واقف اند. اما موضع پيروان گفتمان اسلامي نو، با وجود آگاهي آنها از بحران مدرنيته غرب و درك اين نكته كه تكرار اشتباهات ديگران و گام نهادن در همان مسيري كه آنها را به بن بست كشانده هيچ معنايي ندارد، با موضع شيخ الجزيره اي كه از مدرنيته غرب فقط بوي تند باروت آن را احساس مي كرد، تفاوت هايي دارد. در واقع اين افراد هم سرزمين باير اليوت را خوانده اند، هم نمايش هاي پوچي بكت و كامو و هم آثار هيچ انگارانه دريدا را؛ آنها مي دانند كه غرب زيربناي مادي خود را از طريق چپاول (كه به «امپرياليسم» ، و نه به ادعاي آنها «انباشت سرمايه داري» منتهي شد) ساخته است. آنها همچنين از نظريه هاي غربي درخصوص معماري، نحوه استفاده از كامپيوتر، نظريه هاي گوناگون مديريتي و افقهاي وسيعي كه مدرنيته غربي گشوده آگاهي دارند. آنها مزاياي مدرنيته را در كنار قدرت ويرانگرانه آن مي شناسند و مي دانند كه مدرنيته سؤالهايي را مطرح ساخته كه نمي توان بدون پاسخ آنها را رها كرد. آنها مي دانند كه ذهن يك مسلمان صفحه اي سفيد و خالي نيست و نقطه شروع اسلامي هرگز نمي تواند نقطه صفر فرضي باشد. از اين رو، در نظر اين افراد، مواجهه و تعامل با مدرنيته غربي و جذب و هضم كردن دستاوردهاي آن بدون اتخاذ نظام ارزشي اش، ضروري و حتي گريزناپذير است. كوتاه سخن آنكه، معتقدان به گفتمان اسلامي نو، هيچ توجيهي در پذيرفتن تماميت مدرنيته غربي نمي بينند. در عوض آنها بر شالوده اسلامي شان مي ايستند و از نقد و تعامل با آن كوتاه نمي آيند. اين نگرش را كه در مدرنيته غربي است يعني دو نقطه افراطي كه گفتمان اسلامي كلاسيك ميان آن دو در نوسان بود مي توان «واكنش انتقادي تعاملي»  خواند.
001068.jpg
گفتمان اسلامي كلاسيك ، گفتماني التقاطي است كه اجزاء مقومي را از مدرنيته غربي بدون آنكه رابطه آن اجزاء را با جهان نگري غربي درك كند، به خود راه داده و در عين حال، اجزاء مقوم ديگري را هم از ساختار ديني فرهنگي اسلام اخذ كرده بدون آنكه رابطه آنها را با جها ن نگري اسلامي درك كرده باشد. در نهايت هم پيروان گفتمان اسلامي كلاسيك، اين اجزاي مقوم و مجزاي اسلامي و غربي را با يكديگر در هم آميخته و صرفاً آميزه اي در هم و نه از يك تماميت منسجم از آنها شكل داده اند.
از سوي ديگر،ا ما پيروان گفتمان اسلامي نو، حاضر نيستند كه پاسخ هاي آماده و مهياي غربي را به سؤالاتي كه مدرنيته غربي مطرح ساخته، بپذيرند. آنها گفتمان راديكال، كاوشگرانه و خلاقي را پرورانده اند كه نه در پي سازگار ساختن اسلام با مدرنيته غربي است و نه دل مشغوليش جستن وجوه تغاير (يا شباهت) ميان آن دو است؛ بلكه برعكس، تلاش اين گفتمان كندوكاو خصايص مدرنيته و به دست دادن نقدي ريشه اي و البته متعادل از آن است. در عين حال، پيروان گفتمان اسلامي نو، به جهان نگري اسلامي، با همه مشخصات ديني، اخلاقي و تمدني خاصش، بازمي گردند. آنها با كاوش در اين جهان نگري، سعي دارند پارادايمي معرفت شناسانه از آن بيرون بكشند تا از طريق آن بتوانند براي مسايل مطرح شده به وسيله مدرنيته غربي پاسخ هايي بيابند. كوشش هاي دوران مدرن را كه سعي در احياي فقه از درون دارند، مي توان در متن اين رويكرد خلاقانه جاي داد. پيروان گفتمان نو به جاي آنكه مقولات تحليلي غربي را بر جهان نگري اسلامي تحميل كنند، سعي دارند تا مقولات بنيادي اين جهان نگري را كشف كنند. با اطمينان مي توان اظهار داشت كه گفتمان اسلامي نو، كه در چارچوبي اسلامي پا گرفته است، در اجتهاد را به روي جهان نگري مدرن غربي و ميراث ديني و فرهنگي اسلام باز مي كند.
با نظر به اين رويكرد بنيادين و خلاق، گفتمان اسلامي نو ضرورتاً از جامعيت و فراگيري برخوردار است. در حالي كه پيروان گفتمان اسلامي نو در سطح توده مردم به ترويج اين شعار دامن زده اند كه «اسلام  [تنها] راه حل است» ، در سطح فلسفي آنها شعار پيچيده تري را مطرح ساخته اند؛ يعني اين شعار كه «اسلام يك جهان نگري است.» گفتمان آنها، گفتماني است كه ريشه در جهان نگري اي جامع دارد و از دل آن نظام هاي اخلاقي، سياسي، اقتصادي و زيبايي شناختي گوناگوني خلق شده است. اين گفتمان، گفتمان اسلامي اي است كه به معماري، عشق، ازدواج، اقتصاد، طراحي شهري، فلسفه حقوق و تاريخ، شيوه هاي تحليل و تفكر و از اين قبيل امور، مي پردازد. اين گفتمان هم به امور روزمره و سياسي توجه دارد و هم به امور كلي و غايي. در واقع بنا به ادعاي پيروان گفتمان اسلامي نو، مخاطب اين گفتمان، نه تنها مسلمين بلكه «كل بشريت» است. به عبارت ديگر، به ادعاي آنها، پروژه اصلاح گرانه اين گفتمان پاسخي است به بحراني كه مدرنيته غربي بدان دامن زده است. از اين لحاظ، ادعاي اين گفتمان  به ادعاي گفتمان اسلامي حاكم در زمان پيامبر اسلام(ص) بي شباهت نيست.
پيروان گفتمان اسلامي نو به خاطر رويكرد تعاملي و انتقادي بازشان نسبت به مدرنيته قادرند به نحوي خلاقانه از آن بهره گيرند بدون آنكه در دامش گرفتار شوند. مسايلي چون تعارض طبقاتي، ضرورت توزيع عادلانه منابع، مسايل مربوط به جنسيت و تاثير محيط بر شكل  گيري شخصيت آدمي، پيش از اين هم مورد بحث مسلمانان قرار گرفته بود، اما، ميزان حساسيت و شدت آگاهي گفتمان نو در خصوص اين مسايل، به سبب تعامل با غرب، وضعيت مساعد تري به خود گرفته است. پيروان گفتمان نو، به بهره گرفتن از مدرنيته در كشف سازوكارهايي براي حل اين گونه مسايل يا حتي اخذ خود اين راه حل ها از مدرنيته، هيچ اعتراضي ندارند، البته مادامي كه اين چنين راه حل هايي با پارادايم سلامتي در تضاد نباشند.
باز بودن نسبت به جهان نگري مدرنيته و تعامل انتقادي با آن، نظر پيروان گفتمان اسلامي نو را متوجه جنبه هايي ساخته كه در غير اين صورت به راحتي نمي توانستند بدانها توجه پيدا كنند. مسايلي كه مدرنيته غربي مطرح ساخته، مسايلي همچون روابط بين المللي، جهاني شدن، تهديدي كه وجود رسانه ها و دولت مركزي فرد انساني را با آن مواجه مي سازد، ميزان فزاينده وقت آزاد براي افراد معمول جامعه و فرايندهاي يكدست سازي و هم سطح كردن، پيش از اين هرگز براي بشريت طرح نشده بود و چنانچه مي توان انتظار داشت، براي گفتمان اسلامي كلاسيك نيز مطرح نبود.
پيروان گفتمان اسلامي نو، دريافتند كه ديدي باز داشتن نسبت به مدرنيته و مطالعه و بررسي آن به شيوه انتقادي و تعاملي،  مي تواند آگاهي مسلماناني را كه به شناخت ماهيت و ابعاد بحران مدرنيته غرب همت گماشته اند، شدت و حدت بخشد و اين امر به نوبه خود مي تواند شناخت و اطمينان مسلمانان به خودشان را قوت بخشد و حتي بدانها كمك كند تا امكانات خلاقانه نهفته در درون جهان نگري اسلامي را كشف كنند. پيروان گفتمان اسلامي نو، پس از درك شكاف عريضي كه علم، فن آوري و رويه هاي دموكراتيك را از ارزشهاي انساني جدا مي سازد، مي كوشند توجه خود را به اين مسأله معطوف دارند. براي نمونه، آنها در مورد علم و فن آوري، مي كوشند تا از دستاوردهاي فن آورانه و علمي مدرنيته غربي، بدون اخذ جهان نگري آن، و يا پذيرفتن ادعاهاي آن مبني بر بي طرفي علمي و رها بودن از هر گونه ارزشگزاري خاص، بهره هاي لازم را برگيرند. همچنين كوشش هايي صورت گرفته تا اين دستاوردها را در چارچوب يك نظام ارزشي اسلامي جاي دهند. همين روال درخصوص دموكراسي هم در پيش گرفته شده است. تلاش انجام گرفته براي تمايز نهادن ميان دموكراسي و شورا، در واقع به معناي تلاش براي تلفيق رويه هاي دموكراتيك در چارچوب نظام ارزشي اسلامي است، به نحوي كه رويه هاي دموكراتيكي كه فاقد هرگونه ارزشگزاري خاصي هستند، به معيار و ميزان بدل نشوند و ارزشي غايي براي خود دست و پا نكنند.
پيروان گفتمان اسلامي نو به خوبي درمي يابند كه علوم انساني، نه دقيق اند و نه جهان شمول و بي طرف. علوم انساني مبتني بر پيش داوريهايي درخصوص انسان هستند و از اين رو اساساً با علوم طبيعي تفاوت دارند؛ اما علوم انساني به سبب فقدان دقت و بي طرفي علمي، ارزش خود را از دست نمي دهند، بلكه بر عكس، همين امر بر توانايي اين علوم در مواجهه با پديده هاي مربوط به انسان و بررسي آنها، افزوده است. در واقع تفاوت ميان علوم انساني و علوم طبيعي ريشه در اين امر دارد كه موضوع اصلي علوم انساني، يعني انسان، در تماميت خود نمي تواند به ساختاري طبيعي- مادي تقليل يابد. علي رغم اينكه هستي انسان در جهان طبيعي- مادي است، اما واقعيت انساني يكسره از واقعيت مادي متفاوت است. بر اين اساس، پيروان گفتمان اسلامي نو، سعي دارند تا علوم انساني اي را پايه گذارند كه در پژوهشهاي خود انسانيت انسان را كنار نمي نهند و از اين رو، فرض ها، اصول، آمال و معيارهاي اساسي آنها به يكسره متفاوت از علوم طبيعي است. خصلت اصلي علوم انساني آن است كه چنين علومي فاقد ارزشگزاري نيستند و نمي توانند باشند. از اين رو اين علوم بايد در چارچوب نظام ارزشي اسلامي، يعني نظام ارزشي اي كه مخصوص انسانهاي مسلمان است، نضج بگيرند. اين امر، مقدمه اساسي پروژه اسلامي كردن معرفت، يا به تعبير ديگر پروژه ايجاد معرفت اسلامي، است.
پيروان گفتمان اسلامي نو، از آنچه به «علم جديد» نامبردار است و با مفاهيمي چون مفهوم عدم تعيين سر وكار دارد، كاملاً آگاهند و مي دانند كه چنين مفاهيمي در چارچوب قرن نوزدهمي علم، كه مبتني بر مفاهيم مربوط به عليت انعطاف ناپذير بود، پيش نمي رود. پيروان گفتمان اسلامي نو واقفند كه هر اصطلاح در قاموس غرب، يك اصطلاح صرف نيست بلكه بخشي اصلي از قاموس فرهنگي پيچيده اي است كه منظور و معناي آن اصطلاحات را مشخص مي سازد. براي نمونه، اصطلاح عقل در بستر فرهنگ اسلامي معناي اسلامي خاص و معيني دارد. گفتمان اسلامي كلاسيك، پس از مواجهه و تأثير پذيرفتن از تمدن مدرن، بدون آنكه از ظرافت هاي اسلوب بياني خاص فرهنگ غربي سر در آورد، گمان مي برد كه معناي عقل در قاموس فلسفي غرب، همان معناي عقل  (reason)در قاموس اسلامي است. تحسين عميق پيروان اين گفتمان از عقلانيت و روشنگري غرب و حتي دلبستگي آنها بدان، ريشه در همين تصور باطل داشت. در حالي كه پيروان گفتمان نو به خوبي از پيچيدگي مقوله ذهن (mind)در قاموس غربي و تعارضات جدايي ناپذير موجود در آن، اطلاع دارند. آنها همچنين با نقد غربيان از عقل، عقلي كه تقسيم شده است به «عقل ابزاري»، ، «عقل انتقادي» ، «عقل كاركردي» ، «عقل امپرياليستي» ، «عقل انتزاعي» و غيره آشنايي دارند. اين نقد همچنين از «نفي عقل» ، «ويران كردن عقل» ،  «شالوده شكني عقل» و «از مركزيت  انداختن عقل» سخن مي گويد. بدين ترتيب، ديگر نمي توان فرض كرد كه معناي عقل در قاموس فرهنگي اسلام همان معناي reason در قاموس فرهنگ مدرن غرب است. با ظهور گرايش هاي نامعقول و غيرعقلاني در غرب، اين امر هرچه بيشتر آشكار و متبلور مي شود.
پيروان گفتمان اسلامي نو، بر بعد فرهنگي اكثر پديده هاي انساني، از جمله دين، وقوف دارند. پيروان گفتمان اسلامي كلاسيك، از حد تمايز ميان آنچه حلال و آنچه حرام است، پا پيشتر نمي نهادند. ماشين، همبرگر بي گمان حلال است و همچنين گوشت كنسرو شده اگر اثري از گوشت خوك در آن نباشد. اما آنها از بعد فرهنگي كالا و ريشه هاي آن در جهان نگري اي جامع و فراگير غافل بودند (بايد افزود كه حتي انديشمندان غربي نيز هنوز بر ماهيت كالا به عنوان مصنوعي فرهنگي، وقوف كامل ندارند و در مراحل اوليه چنين دركي به سر مي برند.)
گفتمان اسلامي نو، از مسأله فلسفي اساسي در دنياي مدرن، يعني نسبي باوري معرفت شناختي كه به هيچ انگاري ختم مي شود، آگاه است. اين گفتمان به جاي اين نسبي باوري، از «نسبي باوري اسلامي» سخن مي گويد، نسبي باوريي كه مدعي است تنها يك مطلق، يعني خداي قادر متعال، وجود دارد، اما مطلق بودن خداوند مستلزم نسبي بودن هر چيز ديگري غير از او [كل ماسوي الله] است.
به هر حال، از آنجايي كه خداوند مطلق در همه زمانها حضور دارد، او مركز كل كيهان است و بدان معنا و هدف مي بخشد. اين امر بدين معناست كه گرچه جهان خود نسبي است، اما نه در ورطه نسبيت مي افتد و نه پوچ و بي معنا مي شود. نسبي باوري اسلامي، «نسبي باوري نسبي» است و نه نسبي باوري مطلق است. بدين ترتيب در نسبي باوري اسلامي آگاهي از اين واقعيت وجود دارد كه اگر چه برخي از جنبه هاي حقيقت نسبي و موقت اند، اما حقيقت به ماده فروكاسته نمي شود. به عبارت ديگر، در نسبيت باوري اسلامي آگاهي به ارتباط متقابل ميان امر مطلق و نسبي ضرورتاً به نفي هيچ انگارانه مطلق منتهي نمي شود. هر گفتمان انساني، از جمله گفتمان مسلمانان، اساساً و در نهايت مجموعه اي از كوشش هايي است كه انسانهاي محدود در زمان و مكاني خاص مجدانه به عمل آورده اند تا بتوانند جهان انسان و طبيعت را بفهمند و متن مقدس خويش را تفسير كنند. اما به باور گفتمان اسلامي نو، هرمنوتيك انساني از متن مقدس متفاوت است.
پيروان گفتمان اسلامي نو با توجه به همه اين مطالب، به ايده تدافع (تعارض و تأثير متقابل ملايم)  و تداول (توالي يا جرح و تعديل) باور پيدا كرده و پويايي جهان را پذيرفته اند. تدافع لزوماً  به معناي تعارض نيست، گرچه گاه شكل تعارض را هم به خود مي گيرد. تداول متضمن آن است كه جاودانگي و بقا صرفاً يكي از صفات خداوند است و جز او هر چه هست تغيير مي كند و متحول مي شود. اين ايده همچنين به معناي آن است كه جهان منحصراً  از آن ما نيست. چنين باوري در سطح روابط انضمامي و عيني انسانها به معناي قبول هم زيستي با «ديگري» و جست وجو براي يافتن مبنايي مشترك است. فقه اقليت ها، چه به معناي فقهي كه به اقليت هاي غيرمسلمان در جوامع اسلامي مربوط مي شود و چه به معناي فقهي كه به مسلمانان در جوامع غيراسلامي مربوط مي شود، از همين جا نشأت گرفته است. اين فقه برآمده از مفاهيم اسلامي عدل و مساوات است.
پيروان گفتمان اسلامي نو از خطر پست مدرنيسم، كه تمام متون اسلامي و مقدس را مورد حمله قرار مي دهد، به خوبي واقفند. براي نمونه در نظر اين جماعت، قرآن متني تاريخي بيش نيست و تماميت آن را مي توان با  توجه با شرايط و حوادث تاريخي خاصي [كه مقارن با شكل گيري آن رخ داده]،  تفسير كرد. من معتقدم كه قاضي طريق البشري در اين زمينه خدمات شاياني انجام داده است. او در آثارش كوشيده تا بر ثبات و ماندگاري متن مقدس تأكيد كند. او روشن ساخته است كه عدم توافقي كه در ميان فقيهان ديني ديده مي شود در اغلب موارد از تفسيرهاي متفاوت آنها از متن مقدس ناشي نمي شود، بلكه اين عدم توافق مبتني بر اختلاف نظر آنها در مورد ماهيت واقعه انساني اي است كه رخ داده و از آنها در خصوص آن واقعه استفتا شده است. اين مطلب از اهميت بسياري برخوردار است؛ چرا كه پست مدرنيسم بر هر چيز ثابت و هنجار بنياد مي تازد و وجود هرگونه شالوه غايي را منكر مي شود.
به اعتقاد من، پيروان گفتمان اسلامي نو كوشش مشتركي به كار برده اند تا مقولات تحليلي نو و حد وسطي را كشف كنند كه مايه تمايز گفتمان اسلامي از گفتمان مدرنيته غربي را فراهم مي آورد. خصلت عمده گفتمان مدرن غربي،  نوسان آن ميان دو قطب متعارض است. اين گفتمان يا طالب يقين مطلق است يا شك مطلق، يا دو دستي به عقلي چسبيده كه جهان را زير سيطره دارد و يا عقلي را قبول دارد كه كاملاً  در زير سيطره جهان است (عقلي فروكاسته به ماده اي سرگردان و دائم در حال آزمايش)؛ و سرانجام اين گفتمان، گفتماني است در نوسان ميان (به تعبير پست مدرن ها) حضور كامل يا غياب كامل. گفتمان مدرن غربي، گفتماني است كه از عقلانيت ماده باور انعطاف ناپذير به عقلانيت ستيزي ماده باور به همان اندازه انعطاف ناپذير، تغيير موضع مي دهد. از سوي ديگر، گفتمان اسلامي نو مي كوشد تا فضاي انساني اي خلق كند كه در وراي اين دو حد ماده باورانه افراطي مدرنيته غربي قرار مي گيرد. در امور مربوط به انسان، شواهد علمي نبايد نقش تعيين كننده و جامعي را داشته باشند؛ به نحوي كه همه امكانات را بپوشانند و همه شكاف ها را پركنند، در اين گونه امور زنجيره عليت نيز نبايد چندان سخت و غيرقابل انعطاف باشد. كافي است كه شواهد قانع كننده تنظيم شوند و لازم هم نيست علت و معلول به نحو دقيقاً علمي و ماده باورانه اي به يكديگر پيوند خورده باشند.
به نظر من، اين تصور از عليت اساس جهان نگري اسلامي است؛ بنا به اين تصور الف بلااستثنا و مطلقاً به ب نمي انجامد مگر اين كه چنين امري را بنا به اراده  خداوند انجام دهد. «اگر خدا بخواهد» بيانگر فاصله اي است كه خالق را از مخلوق جدا مي كند، فاصله اي كه در واقع مي داني براي اعمال اختيار انساني و بهره  بردن از عقل باز مي كند و از اين طريق او را به مخلوقي مسئول بدل مي سازد. اين مطلب در واقع تأييدي است بر آنچه در حقوق اسلامي بنيه خوانده مي شود، از ريشه بين به معناي ميان .
به هر حال، فرآيند طرح پاسخ هاي جديد در برابر چالش هاي جديد مستلزم آگاهي از ارتباط متقابل و انسجام اجزايي است كه شريعت را شكل مي دهند و همچنين مستلزم آگاهي از اين واقعيت است كه شريعت بيان كننده يك جهان نگري است. گفتمان اسلامي نو قصد نيل به اين هدف را دارد. بي گمان رشته سنتي مقاصد با اين مسأله سر وكار دارد.
از طريق اين رشته است كه مي توان ميان كل و جزء؛ نهايي و موقت؛ ذاتي و عارض؛ ماندگار و ناماندگار؛ و مطلق و نسبي تمايز نهاد. لازم است اين رشته سنتي را به منظور دست يافتن به پارادايم معرفت شناختي اسلامي اي كه ريشه در قرآن و سنت نبوي دارد، بسط و تكامل داد. چنين پارادايمي از سلسله مراتبي تشكيل خواهد يافت كه در رأس آن شهادت به يگانگي خداوند جا دارد و به دنبال آن اصول اوليه اسلامي يعني عدالت و مساوات مي آيند و سپس احكام و دستورات فرعي فرعي گوناگون. در اين صورت،  ميدان عمل اجتهاد مي تواند بدون نگراني چنداني از بيراهه رفتن گسترده تر شود. با اين همه، اجتهاد در درون چارچوب پارادايم معرفت شناختي و سلسله مراتبي اي كه (از طريق فرآيند مستمر اجتهاد) از قرآن و سنت استخراج شده است، رخ مي دهد. اين پارادايم تنها معياري خواهد بود كه بر مبناي آن احكام صادر مي شوند و تفاسير جديد ارائه مي گردند.
يكي از ويژگي هاي عمده گفتمان اسلامي نو، آگاهي پيروان اين گفتمان به ابعاد پيچيده  مسأله قدرت، سازوكارهاي پيچيده و گوناگون آن، رابطه ميان واقعيت منطقه اي و واقعيت هاي بين المللي است. پيروان گفتمان نو، به پيچيدگي و در هم بافتگي دولت مدرن و نيز قدرت و توانايي آن براي تسلط و دخالت در زندگي خصوصي آدميان وقوف دارند. آنها مي دانند كه دولت مدرن به اختاپوسي بدل شده كه منطق خود را دارد، منطقي كه در وراي اراده آنهايي كه ظاهراً  متصديان دولت هستند، خواه اسلامي گرايان باشند، خواه ماركسيست ها و خواه ليبرال ها، چند و چون رفتار دولت را معين مي سازد. نقش دستگاه اداري در تصميم گيري و در آلت دست قرار دادن حكمران براي برآورده ساختن خواسته ها و مقاصد خود نيز بر پيروان گفتمان نو پوشيده نيست. آنها همچنين مي دانند كه دولت تجهيزات «امنيتي» مختلفي (چون اطلاعات، تعليم و تربيت و غيره) در اختيار دارد تا بتواند تسلط شديد خود بر توده مردم از طريق صنعت لذت، بمباران مردم با اطلاعات و سرودها و بازنويسي تاريخ اعمال و حفظ كنند. بر اين اساس و برخلاف تصور برخي پيروان گفتمان قديم، در اختيار گرفتن دولت مسائل و مشكلات مسلمانان را حل نمي كند. در عوض به نظر پيروان گفتمان اسلامي نو، ضروري است كه حدودي براي اعمال دولت مشخص ساخت و دست و پاي آن را به نحوي كوتاه كرد كه بتوان نقش و كاركرد قائم مقام را به امت بازگرداند. علاقه پيروان گفتمان نو به مفهوم امت و توجه فزاينده آنها به جامعه مدني، اوقاف و نيز علاقه روبه افزايش آنها به نظريه هاي جديد در خصوص دولت و كشورداري، ريشه در همين امر دارد.
گفتمان اسلامي نو، به خاطر جهان شمولي و دلبستگيش به بعد فرهنگي پديده ها و بر مبناي آگاهي از خودش به عنوان يك جهان نگري شامل و فراگير، توجه زيادي به زيبايي شناسي دارد. اين گفتمان خود را با دسته بندي امور به حلال و حرام قانع نمي سازد. در واقع، پيشروان گفتمان اسلامي نو، سعي دارند تا نظريه جامع و فراگيري بر مبناي جهان نگري اسلامي از هنرهاي اسلامي شكل دهند.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   سينما  |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |