ايجاد مدرسه ايتام در طهران
در ربيع الثاني 1315، ميرزاكريم خان سردار معظم فيروزكوهي امير تومان ملقب به منتظم ال دوله كه مردي دانشمند و دين دار است، در محله حسن آباد طهران، مدرسه اي براي ايتام از مال خود دائر كرد و اين اول مدرسه مليه است در تهران، اگرچه مرحوم ميرزا رضاخان اقبال السلطنه به اين خيال افتاد، ليكن عمرش كفاف نكرد. در حقيقت اين مدرسه از گرده مدرسه رشديه جناب امين الدوله، وزير اعظم در تبريز است. خلاصه مدرسه ايتام را به مدرسه «خيريه» نام گذاشت، شامل 20 شاگرد و املاك براي مخارج آنجا وقف كرد. در آن مدرسه خواندن و نوشتن فارسي و اصول و فروع دين و تاريخ و جغرافيا و حساب و صنايع از قبيل ارسي دوزي، پارچه بافي و قالي بافتن مي آموزند. كمال توجه را سردار از مدرسه دارد، همه نوع مخارج شاگردها را از خوراك و پوشاك متكفل كرد.
مرآه الوقايع مظفري
ص 156
باباشمل چه كسي بود؟
در طهران قديم علاوه بر داش ها و لوطي ها، عده اي بودند كه پس از گذراندن مراحلي چند به منصب «باباشملي» نائل مي شدند. معمولا باباشمل ها كه از داش ها و لوطي ها بالاتر بودند، از ميان اين دو طبقه برگزيده مي گرديدند و براي ترقي از داشي به مقام باباشملي مي بايست مراحلي را طي نمايند كه از آن جمله بودند: كشيدن علم، مرشد شدن در زورخانه و از همه اينها گذشته يك نفر باباشمل مي بايست از لحاظ اخلاق داش مآبي و لياقت و كفايت پيشكسوت سايرين باشد. بايد توجه داشت كه باباشمل شدن و مطاع گشتن در نزد روساي يك محله البته كار مشكلي بود و چقدر اخلاق لازم داشت تا در ميان اينهمه مردمان ساده و متعصب و سختگير بتوان به مقامي رسيد كه هيچ كس برخلاف امر و اراده او نتواند رفتاري را عرضه بنمايد و با اينكه هيچگونه قول و قراري و عهد و پيماني انتخابي و قبلي در كار نبود، همگي افراد مطيع و منقاد باباشمل بودند و اگر حادثه اي براي باباي حاضر پيش مي آمد، براي تعيين جانشين او حاجتي به انتخاب نداشتند، زيرا قبلا همه مي دانستند كه بعد از اين باباشمل كدام يك از روسا و سردسته ها لايق اين مقام مي باشند و بدون دسته بندي و هو و جنجال و تبليغات، حق به مستحق طبيعي خود مي رسيد.
|
|
كفتربازي و الك دلك موقوف بشود
كريـــــم آقاي منظم السلطنه ، وزير نظميه و احتسابيه در ماه رمضان و شوال 1315 ، بعضي قواعد در طهران دائر كرده از جمله: بايد خركچي شهر مانند قاطر و شتر ، خرهاي باركش خود را به يك رشته بسته در شهر بگردانند كه راه را به مردم تنگ ننمايند و نيز خركچي حق ندارد كه بار زيادي به خر حمل كند كه اسباب صدمه باركش بشود و نيز حكم كرده كه دكاندارهاي طهران تخته پيش دكان خود را كه فضول گذاشته اند و راه عبور و مرور را تنگ نموده اند ، موقوف نمايند و بعضي خيابان ها را شن و سنگ شوسه كرده و سر نهرها را پوشانيد و چاه ها در خيابان ها براي آب باران و برف كنده و نيز حكم كرد كه بعد از دو ماه در طهران كفتربازي و الك دلك اسباب مفاسد است ، موقوف بشود و هرگاه دست از اين دو عمل لغو برندارند ، معلوم است كه بيكار و ولگرد مي باشند ، البته آنها را گرفته به معدن ذغال سنگ اطراف طهران مي فرستم كه در آنجا مشغول عملگي باشند. افسوس كه اين قوانين بزودي از ميان رفت.
مرآه الوقايع مظفري، ص 222