چهارشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۸۴ - - ۳۷۰۱
شخص زرنگي سالي شش هزار تومان از دولت مي گرفت
اين عيب هم سر عيب هاي ديگر
002484.jpg
بنده چند سال قبل يك سفر به طهران آمدم و آن وقت ديدم كه خيلي از خيابان ها چراغ گاز داشت و در واقع به واسطه آن چراغ، شب تاريك مثل روز روشن بود و مردم از آن بابت خيلي آسوده بودند
مشكلات شهري تهران همواره يكي از بحثهاي جدي در زندگي پايتخت بوده است. فرقي نمي كند كه شهر آن موقع كوچكتر از حالا بوده، پايتخت، بالاخره پايتخت است و مشكلات آن نيز بيشتر به چشم مي آمده. مكتوبي كه در پي مي آيد نشان از مشكلاتي دارد كه در جرايد آن روزها انتشار مي يافت و بخشي از موضوعات گريبانگير دست اندركاران اجرايي شهر را نشان مي دهد. در پي اين مكتوب، پاسخنامه اي از سوي «شيخ الممالك» به روزنامه تمدن ارسال شد كه اين نامه و آن پاسخ را مي آوريم. نامه موردنظر در شماره 14 روزنامه تمدن و پاسخ در دو شماره بعد يعني شماره 16 آن روزنامه چاپ شد.
مكتوب شهري
بنده چند سال قبل يك سفر به طهران آمدم و آن وقت ديدم كه خيلي از خيابان ها چراغ گاز داشت و در واقع به واسطه آن چراغ، شب تاريك مثل روز روشن بود و مردم از آن بابت خيلي آسوده بودند. بعد از چندي كه باز بنده خيال مسافرت به طهران داشتم، پيش خود خيال مي كردم كه البته تاكنون چراغ هاي گاز مبدل به چراغ برق شده است تا اينكه آمدم و ديدم كه ترقي معكوس كرده ايم، يعني چراغ گاز مبدل به چراغ لامپ شده است. خيلي از اين بابت افسرده شدم، ولي به جهت اينكه مبادا ناشكري بشود و از چراغ لامپ هم محروم شويم، هيچ حرفي نزدم، ولي اين اوقات مي بينم كه حرف زدن در باب اصلاح چراغ واجب شده است كه عوض روشنايي دود فراواني مي دهد. توضيح اينكه در هر فانوسي يك دانه لمپاي نمره پنج بدون لوله روشن مي كنند و ديگر معلوم است كه چطور دود نفط در ميان خيابان پيچيده. آيا خدا را خوش مي آيد كه در اوقات شب در همچو خيابان هايي يك چراغي هم باشد كه مردم قدري بدان واسطه به طور سهولت عبور كنند. باري نمي دانم چه عرض كنم، در واقع جاي عالم عالم حيرت است. نمي دانم اولياي دولت ابدمدت از وضع حاليه چراغ هاي خيابان اطلاع دارند و حرف نمي زنند يا از اصل اطلاع ندارند. اگر اطلاع ندارند چرا نداشته باشند و اگر اطلاع دارند و اصلاح نمي كنند، چرا اصلاح نمي كنند؟ اگر پول چراغ ندارند، چرا از اهل شهر پول چراغ نمي گيرند؟
اگر پول چراغ را بعضي اشخاص مي خورند، چرا مي گذارند بخورند؟ باري تاكنون بنده در باب اصلاح چراغ با هركس صحبت كردم، جواب هاي خيلي مضحك دادند. مثلا بعضي گفتند كه بالطبع اصلاح خواهد شد. برخي گفتند كه اي بابا اين عيب هم سر عيب هاي ديگر. جمعي گفتند كه عمل چراغ چندان اهميتي ندارد، بايد به كليات پرداخت. تا اينكه يك روز در خدمت شخص محترمي مذاكره اصلاح چراغ را نموديم و ايشان فرمودند كه اينگونه يادآوري ها متعلق است به روزنامه نگاران و آنها بايست اين معايب را بيان نمايند و راه اصلاحش را هم بنمايند.
اسماعيل بروجردي
شماره 14 – روزنامه تمدن
ص 4، سال 1324 هجري قمري
در ادامه اين مكتوب پاسخنامه اي به شرح زير به روزنامه ارسال شد:
مكتوب شهري
در نمره چهاردهم روزنامه تمدن شرحي در باب چراغ هاي خيابان ها مرقوم بود، چون بنده اطلاع كامل داشتم محض مزيد تبصره مطالعه كنندگان محترم، اطلاعات خود را عرض مي كنم. اگر صلاح است در صفحات مقدسه درج خواهيد فرمود. پس از آنكه نمي دانم به چه علت چراغ گاز خيابان ها موقوف شد، شخص زرنگي سالي 6 هزار تومان از دولت مي گرفت و 500 چراغ در خيابان ها روشن مي كرد، يعني لامپ نمره پنج. وقتي كه جناب سعيدالسلطنه، مدير اداره نظميه بودند، حسن نيت و فطرتشان مقتضي شد كه به همت مردانه از دروازه ميدان توپخانه تا دروازه اسبدواني هرجا چراغ ندارد، از خود بگذارند و خيابان را نيز همه روزه آب و جارو كنند. از آنجا كه از عمل خير و نيت خير، كسي خسران نخواهد ديد، در اين ضمن مطلع شدند مطلب چراغ ها از چه قرار است. به دولت عرض كردند كه من به همين مبلغ به جاي 500 چراغ، 800 چراغ آنهم از نمره 7 آنهم تا 4 ساعت از شب گذشته روشن مي كنم. فرمان صادر شد. تقريبا به اين مضمون كه اين مبلغ را به ايشان بدهند و هر وقت از اين كار مستعفي شدند، 300 چراغ كه از خود نصب نموده اند از ايشان بخرند. تا علاءالدوله حاكم تهران ]شد[ و ايشان استعفا نمودند، بدون تامل علاءالدوله امر به ضبط چراغ ها كردند و جناب سعيدالسلطنه نيز ابدا اظهاري نفرمودند. سعيدالسلطنه كليتا اين مبلغ واين عمل را واگذار به جناب آقاسيد حسين كرده بودند وليكن علاءالدوله به نيرنظام واگذاشتند و بعد با آقا سيدحسين تصنيف شد. ليكن اين بنده حاضرم كه به همين مبلغ يكهزار چراغ در خيابان ها تا ساعت 4 روشن نمايم و فايده آن را به عموم ملت عايد دارم.
شيخ الممالك
شماره 16 – روزنامه تمدن
ص 4، 2 ربيع الثاني 1325

وقتي راننده بلژيكي از ايران رفت
نخستين اتومبيل بلااستفاده ماند
002481.jpg
در آن روزهاي نخستين كه تازه اتومبيل و اتوبوس وارد طهران شده بود، مردم ترجيح مي دادند با همان وسايل قديمي رفت و آمد نمايند، علت هم دو چيز بود؛ يكي ترس و ديگري موضوع صرفه و اقتصاد. ترس و وحشت عده اي از اتومبيل تا اين حد بود كه حتي از سروصدايش فرار مي كردند و گوشه و كنار مخفي مي شدند و دسته اي ديگر جرات سوار شدنش را نمي كردند و جماعتي هم آن را مركب شيطان و ابليس تصور مي كردند كه راننده اش را به سوي جهنم مي برد. بسياري از سوارشدگان هم كه دل به دريا مي زدند، اكثر دچار سرگيجه و تهوع و بهم خوردگي شكم مي شدند و با يك بار نشستن در آن براي هميشه از اين كار توبه مي كردند.
به دنبال كالسكه هايي كه با بخار و آتش حركت مي كرد، اولين اتومبيل هايي كه به ايران وارد شد، سواري هاي فورد كروكي كلاچي با لاستيك توپر بود كه با ساعتي 40 كيلومتر حركت مي كردند و چون گيربكس و جعبه دنده اي براي كم كردن و زياد كردن قدرت موتور نداشتند، مانند همان كالسكه ها و گاري ها اغلب در سربالايي ها مي ماندند و بايد هلشان داد و چون ترمزشان به اصطلاح شيس ناميده مي شد، اهرمي بود و هنوز ترمز روغني و كمپرسي اختراع نشده بود و در سرازيري ها هم براي اينكه كنترل از دستشان به در نرود و قادر به جلوگيري از آن باشند، مسافران را پياده مي كردند تا سبك شود. بين سواري ها و كاميون ها هم اتومبيل هايي شبيه وانت امروزي وارد تهران شد كه به آنها ماشين لاري مي گفتند و همچنين اتومبيل هاي دور سيمي كه براي حمل مسافر مي آمدند. به هر جهت نخستين اتومبيل در زمان مظفرالدين شاه وارد طهران گرديد. اين پادشاه در اوايل سلطنت خود پس از اولين سفري كه به اروپا كرد، به سعدالله، وزير مختار ايران در بلژيك دستور داد كه يك اتومبيل سواري براي او خريده و به ايران بياورند. سعدالله هم اتومبيل را با يك راننده بلژيكي به دربار فرستاد، اما مدتي بعد اين راننده از ايران رفت و اتومبيل بلااستفاده ماند. بعد از مظفرالدين شاه اولين ايراني كه براي خود از خارج ماشين وارد كرد، حاج امين الضرب بود. در زمان احمدشاه مجموع كساني كه در ايران اتومبيل داشتند، فقط 10 نفر بودند.
طهران عهد ناصري – ناصر نجمي
ص 297 و 288

رونق بازار جادوگري
002490.jpg
خوب است اين نكته هم از نگارنده فوت نشود كه از آثار مرحوم حاج ميرزاحسين خان سپهسالار در طهران، دراويش صاحب  نفس و رمالي و جفار چربدست و اعداديون با مهارت و اقطاب كارآزموده، دكاني گشوده داشتند. متاعي آماده و از پي مشتري دام ها نهاده ، گاهي دختران بي خريدار و زن هاي هوودار ، عشاق بي پول ، خدام احمق و گول را با ايشان سروكار بود. طلسم و دعا جز در پيش اين طبقات و سر و گهواره اطفال مستعمل نبود. امين السلطان از نو اين بازار را آذين بست و بر اين نيرنجات احمقانه وضعي گذاشت.
نايب السلطنه هم كه جانشين سپهسالار است ، در احياي اين آثار كمتر از او نمي جنبيد. پيوسته يهود و مسلم ، درويش و معمم در اين دو دايره مشغول خدمتند و اصحاب نفس و همت ختوم و طلسمات از دور و نزديك در كار وجوه به دعاوي شيادان دور مي زند ، انگشتري هاي نقره كه مربع و مخمس ، مثلث و مسدس به اعداد منقدر يا عتيق هاي بي اندام كه يادگار مرشد و وديعه پير طريق است در انگشت دارند ، مذهب و مسلك روسا را مرئوسين تابع اند و حوزه اشخاص احمق فريب رونقي ندارد. در هرج و مرج و دستگاه بي حساب به هر كس سختي و بدبختي رو كند ، چاره كار و وسيله اصلاح نمي بيند ، به دامن اين مشعبدين بي دين دست مي زند ، خاصه اينكه مي گويند امينه اقدس هم در خدمت شاه پايه و مقام بلند را به طلسم و دعايي كه از فلان مرشد به او رسيد ، تحصيل كرده است و اگر به شاه آب جادو نخوراند و طلسمات به كار نبرد ، چگونه عشق شاه با او و برادرزاده متعفنش بجوشد.
خاطرات سياسي امين الدوله
ص 126-125

وبا مختارالسلطنه را گرفت
002493.jpg
پس از آنكه وبا در طهران شيوع به هم رسانيد، تمام بزرگان طهران به اطراف رفتند. مختارالسلطنه، كريم خان سردار منصور كه رئيس نرخ طهران و وزير احتساب بود در طهران براي نظم ماند و هرروزه خود به قبرستان ها سركشي كرد كه مرده شور و قبركن به مردم تعدي ننمايند. چنانكه بحبوحه وبا، هر قبري را از مردم 2، 3 تومان مي گرفتند. مختارالسلطنه حكم داد قبري 4 قران بگيرند. آخرالامر به علت عدم احتياط، وبا مختارالسلطنه را گرفت و در روز اول جمادي الاول وفات كرد.
وي از جمله عقلا و دانشمندان اول ايران بود. با اينكه درس نخوانده بود، در عدالت و دين داري عديل نداشت. خدمات بزرگي در اين مدت اندك به نرخ كرد. تمام مردم از او راضي بودند. خيلي باوقار و پاكدامن و بي عيب بود. امسال اگر او رئيس نرخ نمي شد و از قيمت نان و گوشت كم نمي كرد، مردم البته مي شوريدند و عين الدوله را معزول مي نمودند. پس از آنكه مرد، تمام گفتند بدبختي عين الدوله شد و اسباب آمدن اتابك خواهد بود. در هر صورت، ميان نوكرهاي دولت ديگر مثل مختارالسلطنه در همه صفات وجود ندارد و بعد از اين هم نخواهد آمد و عمل نرخ و نظم طهران مغشوش خواهد شد. دو روز بعد از مرگ مختارالسلطنه گذشته، كسبه بناي بي اعتدالي را نهادند و شهر مغشوش شد و چون كسي را دولت ندارد كه جاي او را بگيرد، در بازار جار زدند كه مختارالسلطنه نمرده و به اين واسطه قدري بهتر شد.
يادداشت هاي ملك المورخين
ص 82

عتيقه
002496.jpg
ايجاد مدرسه ايتام در طهران
در ربيع الثاني 1315، ميرزاكريم خان سردار معظم فيروزكوهي امير تومان ملقب به منتظم ال دوله كه مردي دانشمند و دين دار است، در محله حسن آباد طهران، مدرسه اي براي ايتام از مال خود دائر كرد و اين اول مدرسه مليه است در تهران، اگرچه مرحوم ميرزا رضاخان اقبال السلطنه به اين خيال افتاد، ليكن عمرش كفاف نكرد. در حقيقت اين مدرسه از گرده مدرسه رشديه جناب امين الدوله، وزير اعظم در تبريز است. خلاصه مدرسه ايتام را به مدرسه «خيريه» نام گذاشت، شامل 20 شاگرد و املاك براي مخارج آنجا وقف كرد. در آن مدرسه خواندن و نوشتن فارسي و اصول و فروع دين و تاريخ و جغرافيا و حساب و صنايع از قبيل ارسي دوزي، پارچه بافي و قالي بافتن مي آموزند. كمال توجه را سردار از مدرسه دارد، همه نوع مخارج شاگردها را از خوراك و پوشاك متكفل كرد.
مرآه الوقايع مظفري
ص 156
002472.jpg
باباشمل چه كسي بود؟
در طهران قديم علاوه بر داش ها و لوطي ها، عده اي بودند كه پس از گذراندن مراحلي چند به منصب «باباشملي» نائل مي شدند. معمولا باباشمل ها كه از داش ها و لوطي ها بالاتر بودند، از ميان اين دو طبقه برگزيده مي گرديدند و براي ترقي از داشي به مقام باباشملي مي بايست مراحلي را طي نمايند كه از آن جمله بودند: كشيدن علم، مرشد شدن در زورخانه و از همه اينها گذشته يك نفر باباشمل مي بايست از لحاظ اخلاق داش مآبي و لياقت و كفايت پيشكسوت سايرين باشد. بايد توجه داشت كه باباشمل شدن و مطاع گشتن در نزد روساي يك محله البته كار مشكلي بود و چقدر اخلاق لازم داشت تا در ميان اينهمه مردمان ساده و متعصب و سختگير بتوان به مقامي رسيد كه هيچ كس برخلاف امر و اراده او نتواند رفتاري را عرضه بنمايد و با اينكه هيچگونه قول و قراري و عهد و پيماني انتخابي و قبلي در كار نبود، همگي افراد مطيع و منقاد باباشمل بودند و اگر حادثه اي براي باباي حاضر پيش مي آمد، براي تعيين جانشين او حاجتي به انتخاب نداشتند، زيرا قبلا همه مي دانستند كه بعد از اين باباشمل كدام يك از روسا و سردسته ها لايق اين مقام مي باشند و بدون دسته بندي و هو و جنجال و تبليغات، حق به مستحق طبيعي خود مي رسيد.
002487.jpg
كفتربازي و الك دلك موقوف بشود
كريـــــم آقاي منظم السلطنه ، وزير نظميه و احتسابيه در ماه رمضان و شوال 1315 ، بعضي قواعد در طهران دائر كرده از جمله: بايد خركچي شهر مانند قاطر و شتر ، خرهاي باركش خود را به يك رشته بسته در شهر بگردانند كه راه را به مردم تنگ ننمايند و نيز خركچي حق ندارد كه بار زيادي به خر حمل كند كه اسباب صدمه باركش بشود و نيز حكم كرده كه دكاندارهاي طهران تخته پيش دكان خود را كه فضول گذاشته اند و راه عبور و مرور را تنگ نموده اند ، موقوف نمايند و بعضي خيابان ها را شن و سنگ شوسه كرده و سر نهرها را پوشانيد و چاه ها در خيابان ها براي آب باران و برف كنده و نيز حكم كرد كه بعد از دو ماه در طهران كفتربازي و الك دلك اسباب مفاسد است ، موقوف بشود و هرگاه دست از اين دو عمل لغو برندارند ، معلوم است كه بيكار و ولگرد مي باشند ، البته آنها را گرفته به معدن ذغال سنگ اطراف طهران مي فرستم كه در آنجا مشغول عملگي باشند. افسوس كه اين قوانين بزودي از ميان رفت.
مرآه الوقايع مظفري، ص 222

عهد قديم
ماجراي پايتخت
002478.jpg
شهر تهران كه آقامحمدخان در سال 1201 هجري قمري آن را به پايتختي برگزيده بود ، حتي پس از نيم قرن سلطنت قاجار ، هنوز به سختي 80 هزار جمعيت داشت. اين شهر در ابتدا ييلاقي بود در دامنه جنوبي رشته كوه هاي مركزي البرز و در شمال شهر باستاني ري. صفويه در نيمه قرن هفدهم موقعيت سوق الجيشي آن را به منزله دروازه اي به شمال ايران دريافتند و تهران را به صورت يكي از پايگاه هاي خود درآوردند. كريم خان زند هم اقامتگاه كوچكي در آنجا براي خود ساخته بود تا بتواند از نزديك مراقب طوايف نيرومند شمال از جمله قاجاريه باشد. آقامحمدخان نيز در انتخاب پايتخت خود ملاحظاتي از همين گونه براي نظارت بر مناطق شمالي و جنوبي در سر داشت. وي وفاداري اهالي پايتخت هاي پيشين ، يعني اصفهان و شيراز را در حق خاندان صفوي و زند مي دانست و نگران قدرت اعيان اين دو شهر بود. به همين لحاظ او فقدان ساختار جامعه شهري تهران را مزيتي مي پنداشت. به علاوه دو شهر مزبور در معرض هجوم بختياري ها يا ايلات جنوب و مركز فارس هم بودند. از اينها گذشته ، پادشاه قاجار مي خواست پايگاه قدرت خود را در استرآباد استوار در چنگ خويش داشته باشد و از آذربايجان و قفقاز نيز چندان دور نشود.
بدين ترتيب تهران در عهد فتحعلي شاه هم دارالسلطنه و هم دارالخلافه شناخته مي شد و اين نشانه اي بود از اينكه قاجاريه پايتخت خود را مركز دوگانه حاكميت مي شمردند؛ حاكميت دنيوي شاه و ولايت يا خلافت ديني كه سلطان قاجار اميدوار بود مانند صفويه آن را براي خود محفوظ دارد. قاجاريه به پيروي از سرمشق صفويه كوشيدند نه تنها اسما پايتخت خود را عظمت بخشند ، بلكه از نظر ظاهري نيز وجهه شهر را رونق دهند. كاخ گلستان در زمان فتحعلي شاه گسترش يافت و به طور زيبايي بازسازي شد. ارگ نيز توسعه يافت و قرارگاه هاي جديدي را در خود جاي داد و كاخ هاي ديگري هم در نزديكي شهر سر برافراشت. محله هاي قديمي شهر گسترس يافت و محله هاي جديد براي سكونت جمعيت روبه رشد ساخته شد. بازار تهران نوسازي شد و وسعت يافت و به نشان حمايت قاجار از اسلام در مجاورت ارگ، مسجد بزرگ ]مسجد شاه[ و يك ميدان مركزي بنا شد. با وجود اين اصلاحات ، فقدان فعاليت مهم بازرگاني و ديگر فعاليت هاي اقتصادي عمران و آبادي تهران را مدتي به تاخير انداخت. تهران پايتخت سياسي ايران بود ، ولي تحت الشعاع تبريز و اصفهان قرار داشت. به همين سبب قاجاريه تبريز را كه از اوايل قرن نوزدهم مقر وليعهد بود ، دارالسلطنه ديگري مي شناختند. اين نامگذاري خود نمايانگر تقسيم قدرت سلطنت ميان شاه و وليعهدش نيز بود.
قبله عالم ، عباس امانت
ص 51-50

امروز
روز جهاني موزه
ما ايراني ها كمتر اهل موزه رفتن هستيم. بسياري از كارشناسان، نوع نگرش مديران را نسبت به موزه ها عامل اصلي اين آفت مي دانند. به هر حال موزه ها فقط جاي انبار كردن گوشه اي از تاريخ نيستند. امروزه كاربردي كردن موزه و خوشايند نمودن فضاي اين اماكن براي تمامي اقشار و سنين مختلف، سرلوحه كار مديران فرهنگي است؛ محلي براي پژوهش انديشمندان، مكاني براي تفريح كودكان و رفع خستگي بزرگسالان. امروز، روز جهاني موزه و ميراث فرهنگي است، به اين بهانه سعي كرده ايم ليستي از نام موزه هاي تهران تهيه و چند موزه را به شما معرفي كنيم.
كاخ گلستان
اين كاخ داراي بناهاي متعدد و با ارزشي است و مي توان اتاق موزه (تالار سلام)، تالار عاج، چادر خانه، خلوت كريمخاني، عمارت بادگير، ايوان تخت مرمر (دارالحكومه)، تالار آئينه، تالار الماس، تالار برليان، عمارت خوابگاه، كاخ ابيض و موزه مردم شناسي اشاره كرد.
اتاق موزه: ناصرالدين شاه پس از سفر به اروپا در سال 1290 هجري قمري و ديدن موزه ها و گالري هاي بزرگ كشورهاي غربي، دستور داد تا اتاق موزه را براي نگهداري اشياي نفيس بنا نهند. در اين تالار نفيس ترين اشيا و آثار هنري و اهدايي نگهداري مي شد. در سال 1345 به سبب برگزاري مراسم تاجگذاري محمد رضا پهلوي در اين تالار، موزه آرايي آن به طور كلي دگرگون شد و به شكل امروزي درآمد.
ايوان تخت مرمر (ايوان دارالحكومه): تخت مرمر از 65 قطعه مرمر بزرگ و كوچك تشكيل شده و با طراحي ميرزا بابي شيرازي نقاشباشي و به سرپرستي استاد محمد ابراهيم اصفهاني، حجاري و ساخته شد. بر حاشيه تخت مرمر اشعاري از فتحعلي خان صبا ذكر شده و شعر ماده تاريخ آن معلوم مي دارد كه در سال 1221 هجري قمري ساخته شده است. نام محمد ابراهيم، سازنده آن نيز در پايه تخت ذكر شده است. بعداز فتحعلي شاه ديگر شاهان قاجار بويژه ناصرالدين شاه، تصاوير سلاطين بعدي قاجار را در محلهاي مناسب آن تعبيه نمود. آخرين مراسم رسمي كه در اين ايوان برگزار شد تاج گذاري رضا شاه در سال 1304 شمسي بود.

طهرانشهر
ايرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
درمانگاه
سفر و طبيعت
علمي
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  درمانگاه  |  سفر و طبيعت  |  طهرانشهر  |  علمي  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |