بازتاب تورم ممتد در ايران
تورم در اقتصاد ايران بيماري مزمني است كه ديرپايي آن ريشه كني آن را مشكل كرده است. عقب ماندگي روند اقتصادي از نيازهاي روزمره عمومي جامعه دولتمردان را در تصميم گيري براي حل اين مشكل با ترديد روبه رو كرده است. ولي خسارت هاي جاري آن راهي جز ريشه كني اين بيماري پيش رو نمي گذارد. گزارش حاضر نگاهي دارد به اين معضل.
|
|
علي فتاحي
اولين بودجه دولت ايران در سال ۱۲۸۹ (ه.ش) توسط دومين دوره مجلس شوراي ملي سابق معادل ۱۴۶۱۸۵۲۴ تومان به تصويب رسيد آخرين بودجه دولت ايران در تاريخ ۲۵/۱۲/۸۳ جهت اجرا در سال ۱۳۸۴ برابر ۰۰۰/۰۰۰/۹۷۷/۹۸۸/۱۵۸ تومان در مجلس شوراي اسلامي تصويب گرديد، يعني ظرف ۹۵ سال بودجه دولت ايران نزديك به يازده ميليون برابر شده است ولي جمعيت ايران طي همين دوره ۶ برابر و نرخ برابري ارزها در يك قرن گذشته نزديك به ۸۰۰ برابر افزايش يافته است از سوي ديگر نقدينگي شامل پول و شبه پول در سال ۱۳۳۸ معادل ۵۱ ميليارد ريال و در سال ۱۳۸۳ بيش از ۶۰۰ هزار ميليارد ريال يعني ۱۲۰۰۰ برابر شده است لذا طي ۳۲ سال گذشته مردم ايران ۲۹ سال را با تورم دو رقمي سپري كرده اند. نتيجه آن كه تورم در ايران اساساً ريشه بودجه اي دارد.
بودجه دولتي در ايران به استناد تبصره ۳۶ قانون بودجه سال ۱۳۲۸ و بند ۲ ماده ۱ قانون محاسبات عمومي مصوب ۱۳۶۶ از دو قسمت اصلي تشكيل مي شود: نخست بودجه عمومي دولت و دوم بودجه شركت هاي دولتي كه اولي واقعيتي سياسي اما دومي پديده اي اقتصادي است.
با اين وجود بودجه دولت هاي ايران در مجالس قانون گذاري اي تصويب شده كه اكثريت اعضاء آن پيش از اين در نهادهاي دولتي و حكومتي شاغل بوده اند و به ندرت از فعالين بخش خصوصي در آن حضور داشته اند لذا همواره همكاري بين مجلسيان دولتي انديش و دولتيان ديوان سالار كيش، اجازه نداده منافع دولت اقتصادي بر منافع دولت سياسي سبقت جويد. در حالي كه در ايران تنها سه وزارتخانه شامل وزارت دادگستري و وزارت فرهنگ و آموزش عالي و وزارت آموزش و پرورش هر كدام با در اختيار داشتن فقط يك شركت دولتي مشغول كسب و كار نيستند و گرنه بقيه وزارتخانه هاي ايران هر كدام تعداد قابل توجهي شركت دولتي را اداره مي كنند . مثلاً وزارت بازرگاني ۴۳ شركت مهم در زير مجموعه خود در اختيار دارد كه هر كدام رديف بودجه اي مشخص در بودجه كل كشور به خود اختصاص داده اند. در واقع ادغام دولت سياسي با دولت اقتصادي در ايران همزمان با تغييرات اساسي كه در نهاد مالكيت ايجاد شد و مسير انباشت سرمايه دولتي را هموار ساخت اولاً اقتصاد كشور را به طور مطلق در خدمت اهداف سياسي كه همواره در معرض تغيير و تحول جريانات سياسي قرار دارد ميخكوب كرد و ثانياً سياست ورزي دولت سياسي و تولد سياستمداران حرفه اي را مسكوت گذاشت و اقتصاد توسعه كشور را با رويكرد تعديلي منهاي بخش خصوصي هدف گذاري نمود.
از سوي ديگر چون در سال ۱۳۳۲ نفت در ايران دولتي شد، منبع مالي عظيمي براي دولت هاي ايران فراهم گرديد و بعد از انقلاب نيز به استناد قانون اساسي تمامي سرمايه هاي كلان كشور به قبضه دولت درآمد، در نتيجه چه دولت خيرخواه و چه دولت بدخواه (حكمران خوب و حكمران بد) هر دو به شكلي يا با بلندپروازي يا ريخت و پاش و يا هر دو افزايش بي رويه بودجه كل كشور را دامن زدند. از اين رو بودجه هاي سياسي- اقتصادي دولت هاي بعد از انقلاب به ويژه پس از آغاز سياست تعديل اقتصادي با شروع برنامه اول توسعه از طريق پرداخت هاي عمراني دولت به شركت هاي دولتي و دريافت وام از سيستم بانكي توسط شركت هاي دولتي و بخصوص درآمد عملياتي شركت هاي دولتي و تغييرات نرخ ارز در چارچوب رويكرد تعديل سرمايه داري دولتي همگي بنابر نظريه اقتصادي (ر.ك. بودجه شركت هاي دولتي و آثار آن بر متغيرهاي كلان اقتصادي، ناشر وزارت امور اقتصادي و دارايي) موجب افزايش قيمت ها شدند. آلبرت هيرشمن معتقد است تورم معمولاً پي آمد طفره رفتن دولت و به تعويق انداختن تصميم هاي مشكلي است كه عواقب سياسي خواهد داشت به عبارت ديگر تورم از قصور ناشي مي شود نه از قصد (ر.ك. اقتصاد توسعه، گيليس و پركينز و...، ص ۵۳۲). در حقيقت آغاز اجراي سياست تعديل اقتصادي در سرمايه داري دولتي ايران اقدامي بسيار محافظه كارانه همراه با كوتاهي هايي بايد تلقي شود كه نزديك به دو دهه توسعه درون زاي اقتصاد كشور را به تأخير انداخته است.
بنابراين عامل اصلي رشد نقدينگي در ايران دولتي است كه از نقطه نظر اقتصاد سياسي بسيار محافظه كار است چرا كه درآمدهاي مالياتي دولت اساساً از محل شركت هاي دولتي تأمين مي گردد و چون رشد سطح عمومي قيمت ها به افزايش درآمد عملياتي شركت هاي دولتي مي انجامد و بقاي شركت هاي دولتي غير از اهميت اقتصادي از نقطه نظر سياسي نيز واجد ارزش است لذا دولت عمدتاً از طريق ماليات تورمي (طي ۴۲ سال گذشته ۴۱ سال بودجه دولت هاي ايران با كسري قابل توجه مواجه بوده كه از طريق استقراض از نظام بانكي تأمين گرديده است) و سياست هاي انبساطي دولت اقتصادي همراه با افزايش سطح عمومي قيمت ها از مردم با دوبار ماليات ستاني يكي با كاهش ارزش پول آنها و ديگري با گران فروختن كالاهاي دولتي به حيات خود در دوره تعديل اقتصادي ادامه داده است. در حقيقت چون هر افزايشي در نرخ تورم درصدي از ارزش پول در دست مردم را مي كاهد و با كاهش ارزش پول شرايط لازم مهيا مي گردد تا كالاهاي دولتي كه عمدتاً در توليد كالاهاي ديگر نقش واسطه اي به عهده دارند با قيمت هاي بالاتر به فروش رسند و بر درآمد عملياتي شركت هاي دولتي بيافزايند، بنابر اين دولت سرمايه دار با رويكرد تعديلي با آگاهي تمام از طريق تورم ممتد بقاي اقتصاد سياسي خود را تداوم مي بخشد. زيرا بنابر معادله Mrش=Mr/(1+p) كه در آن Mrش ارزش واقعي مانده پولي در دست مردم در پايان سال و Mr معادل ارزش واقعي مانده هاي پولي در آغاز سال و P برابر با تورم سال است، اگر ۱۰۰ واحد پول در ابتداي سال مانده پولي مردم باشد با تقسيم آن بر حاصل جمع عدد يك به علاوه نرخ تورم، ارزش كاهش يافته مانده پولي در دست مردم در پايان سال به دست مي آيد. به عبارت ديگر ۴۰ درصد تورم معادل ۲۹ درصد از ارزش پول مي كاهد و ۱۵ درصد تورم تقريباً ۱۳ درصد از ارزش وجوه نقد در دست مردم را به جيب دولت به عنوان ماليات پنهان واريز مي نمايد. لذا تورم هاي دو رقمي كمتر از ۲۰ و بيشتر از ۱۰ درصد به سود دولت سرمايه دار است و از ورشكستگي شركت هاي دولتي جلوگيري مي كند.
به همين دليل رشد نرخ نقدينگي در ايران رابطه اساسي با منافع دولت سرمايه دار دارد و دولتمردان ديوان سالار خوب مي دانند كه چه مي كنند و چگونه حيات سرمايه داري دولتي را تداوم مي بخشند.
از اين رو طرح تثبيت قيمت ها بايد به عنوان اعتراض عليه دولتي پدرسالار تلقي شود ، زيرا ريشه تورم در ايران ناشي از سياست هاي سرمايه داري دولتي پدرسالار است كه سال به سال از ارزش واقعي دارايي مردم كاسته و حالا قانون تثبيت قيمت ها بازتاب واقعگرايانه زندگي مردمي است كه تصور مي كنند بلند پروازي هاي پدرسالارانه دولت به جايي رسيده كه با رشد اشرافيت ديوان سالار منافع سهامداران خود را ناديده گرفته و آنها را به مسلخ فرستاده است در اين صورت تثبيت قيمت ها اقدامي اوليه، ولي جسورانه در برابر پدرسالار اقتصاد ايران يعني دولت سرمايه دار است.
در واقع چون تورم در ايران ريشه سياسي دارد مقابله با آن جز با ابزار سياسي اقدامي كم اهميت و بي نتيجه است. خلاصه كلام آن كه همان اندازه كه تنظيم و تدوين بودجه در ايران به رغم دوگانگي سياسي و اقتصادي تبصره هاي آن، همواره سياسي است و تورم نيز از همين سياست سرچشمه مي گيرد لذا توقف تورم به اراده اي سياسي نيازمند است. اما شالوده تشكيل اراده سياسي براي توقف رشد تورم به كاهش فزاينده ثروت مردم مربوط مي گردد .
|