چهارشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۴ - - ۳۷۲۳
ميدان هاي قديمي طهران
دايره هاي بسته،خاطره هاي باز
004983.jpg
مهمترين ميدان طهران قديم،  ميدان ارگ بود. اين ميدان دو دروازه و در بزرگ داشت كه در سمت جنوب آن نقاره خانه قرار داشت. زير نقاره خانه انبار زيرزميني و زندان سياسي بود
مهمترين ميدان طهران قديم،  ميدان ارگ بود. اين ميدان دو دروازه و در بزرگ داشت كه در سمت جنوب آن نقاره خانه قرار داشت. زير نقاره خانه انبار زيرزميني و زندان سياسي بود و جلوي نقاره خانه روي سكويي بزرگ توپ مرواريد را مستقر ساخته بودند.
يكي ديگر از ميدان هاي مهم طهران در زمان ناصرالدين شاه، ميدان امين السلطان بود. اين ميدان از تاسيسات ابراهيم خان امين السلطان، پدر ميرزاعلي اصغرخان اتابك بود كه نزديك دروازه قديم حضرت عبدالعظيم آن را بنا كرد. اين ميدان بزرگ مخصوص بارانداز بارهاي علافي و ميوه فروشي و سبزي بود. ميدان را بعدا امين السلطان دوم گسترش داد و تا مدتي تمام بارهاي خواربار و ذغال و هيزم طهران منحصرا در ميدان مزبور تخليه مي گرديده و آنگاه به محلات شهر فرستاده مي شد. از ماجراهاي مهم ميدان امين السلطان، كشته شدن فرزند يكي از شاهزادگان بود كه او را به طرز فجيعي كشته و پوست صورتش را كنده و چشم هايش را درآورده بودند. مي گويند ناصرالدين شاه كه از فاجعه، سخت وحشت كرده بود فرمان داد كه مي بايد ظرف 24 ساعت قاتل را پيدا كنند. بعداز سه شبانه روز تلاش، قاتل را كه پسر داروغه همان محل بود دستگير كردند و بعد از بازپرسي معلوم شد كه مستي و پاره اي خيالات شيطاني علت اين قتل بوده است. قاتل را بعدا تحويل اولياي مقتول دادند و آنها هم روي او نفت ريخته و وي را آتش زدند كه اين عمل باعث اعتراض مردم ميدان و اطراف شد.
ميدان مهم ديگر، ميدان بهارستان بود. از جمله مراسم هايي كه در عصر فتحعليشاه در اين ميدان صورت مي گرفت، مراسم شترقرباني بود. به اين ترتيب كه در روز عيد قربان شتري را تزئين كرده و به ميدان بهارستان مي آوردند و بعد يكي از فرزندان فتحعليشاه سوار بر اسب سفيدي شده و قباي زري قرمزي به تن مي كرد تا به نيابت پدرش شتر را نحر كند (بكشد) و او نيزه اي به گلوي شتر فرو مي برد كه به دنبال آن قصاب ها و مردم عادي بر سر لاشه حيوان هجوم برده، هر يك سهمي براي خود از گوشت آن مي بردند. نخستين جشن سالانه مشروطيت نيز در همين ميدان برگزار شد كه تمام انجمن هاي شهر طهران دورتا دور ميدان بهارستان طاق نما بستند و براي اولين بار ارامنه و كليمي ها و زرتشتي هاي ايران در اين جشن شركت كردند.
يكي ديگر از ميدان هاي طهران قديم،  ميدان مال فروش ها بود كه نزديك بازار آهنگرها قرار داشت. در اين ميدان معامله حيوانات باركش و سواري مي كردند. در آن روزها اعيان طهران سوار بر اسب مي شدند و تجار با قاطر به حجره مي رفتند. خانم ها هم سوار الاغ مي شدند، روزها، اول صبح خواه برفي و خواه باراني عده زيادي مالدارها، مال هاي خود را برهنه و بدون زين و پالان و فقط با يك دهنه به ميدان مي آوردند و درحالي كه خودشان زير سايه بان چپق يا قليان مي كشيدند و يا چاي مي نوشيدند و گرم صحبت بودند، يك عده دلال هم در اطراف، ميدان داري مي كردند و فرياد مي زدند، آي پول حلال، اسب عربي داريم، اسب تركمن داريم، الاغ بندري داريم. مشتري ها هم با نوكرها و كيسه هاي پول وارد ميدان مي شدند و هر مالي را كه مي پسنديدند پس از آزمايش و چند بار دور ميدان چرخيدن آن را مي خريدند.
يكي ديگر از ميدان ها، ميدان كاه فروش ها بود. اين ميدان جنب ميدان مال فروش ها بود كه در آنجا فقط كاه و يونجه مي فروختند. كريم شيره اي، دلقك معروف به اين ميدان مي آمد و به تقليد درباريان با عده اي از جاهل ها به جاي قلمدان، قشو به دست مي گرفت و فرمان مواجب و مستمري صادر مي كرد، اما انتهاي خيابان اميريه سابق و نزديك ايستگاه راه آهن ميدان بزرگي بود كه آن را ميدان گمرك مي گفتند. تمام كالاهايي كه از شهرستان ها يا كشورهاي خارج به طهران مي آمد از دروازه مقابل ميدان مشهور گمرك وارد ميدان مي شد و هر قدر هم عوارض هر جا داده بود بايستي مجددا براي ورود به بازار طهران در اين ميدان هم گمرك بدهند.
در انتهاي خيابان خيام، تكيه و ميدان و كاروانسراي بزرگي بود كه آن را فيلخانه مي گفتند. از هنگامي كه طهران پايتخت شد هميشه يكي دو فيل جزء تشريفات سلطنتي قاجار دراين محل بوده است. فيلبان باشي عده اي فيلبان زيردست داشت كه فيل ها را هر روز جمعه براي تماشاي مردم بيرون مي آوردند و معمولا عروس هاي خانواده هاي معروف دارالخلافه را سوار فيل مي كردند و به خانه داماد مي بردند كه از ميان عروس هاي مشهور كه با فيل به خانه داماد آمده، خانم عصمت الدوله دختر ناصرالدين شاه و عروس معيرالممالك بزرگ بود. هر وقت در تكيه دولت داستان عروس بلقيس بود، فيل ها را به تكيه مي بردند و بلقيس و سليمان (عروس و داماد) را سوار فيل مي كردند. زنان طهران در شب هاي جمعه به فيلخانه مي آمدند و در آنجا شمع روشن مي كردند.
طهران عهد ناصري صص 245-240

نامه فوري د.س.س . پوكلوسكي-كوزل
افسانه قو و اردك ماهي و خرچنگ خطاب به دولت
زرگنده۲۹مه 1910(11ژوئن=21خرداد 1289خ)
افتخار دارم بررسي رويدادهاي تهران را از 21مه تا۲۹مه 1910 (3ژوئن تا۱۱ژوئن 21-13 خرداد 1289) به حضور عاليجناب برسانم- با درخواست پذيرش.
بيش از دو هفته از استعفاي سپهدار مي گذرد و به دنبال او همه اعضاي كابينه استعفا داده اند. دوباره كشور بي اداره كننده مي باشد و تنها معاونان وزيران كارهاي روزمره را انجام مي دهند. مجلس كميسيوني مركب از 12تن براي روشن كردن علت بحران هاي مكرر انتخاب كرده است. ولي گفت وگوهاي كميسيون با سپهدار و اسعد(سپهدار از هرگونه گفت وگوي خصوصي سر باز مي زند) سپهدارنتيجه اي نداده است. تنها دو طرف موجود مشخص تر شده اند: يكي تلاش مي كند سپهدار وزيران كنوني را بر سر قدرت نگهدارد و ديگري در دور كردن چهره هاي پيشين و جانشين كردن آنان با چهره هاي جوان، يعني نمايندگان جريان تازه در زندگي ايراني تلاش مي كند. هر دو حزب لحظات كنوني را سرنوشت ساز مي دانند و آماده مي شوند از خواست هاي خود پشتيباني كنند و تنها منتظر تصميم نايب السلطنه مي باشند كه بايد با اين كابينه موافقت نمايد. اگر حزب سپهدار را پر جمعيت و قوي تر بشماريم كه روحانيت نيز در جانب او است، حزب تقي زاده از افراد جوان تر و پرانرژي تر تشكيل شده است. هواداران سپهدار اين روزها ميتينگي پرجمعيت در يكي از مساجد پايتخت ترتيب دادند كه با سخنراني شاگرد يكي از مدارس تهران در موضوع موقعيت بد ايران، خطر از دست دادن استقلال، افزايش شمار ارتش خارجي در كشور و جز آن شروع شد. چند سخنراني در همين موضوع انجام گرفت. سخنرانان مسن علت همه كمبودها را در كمي شمار نمايندگان مجلس و ناشايستگي برخي نمايندگان اعلام كردند. باقرخان كه همراه 10 فدايي مسلح در جلسه حاضر بود، آشكارتر اين موضوع را اعلام كرد. او گفت همه بدبختي ايران در سالهاي اخير نتيجه جاه طلبي و خودخواهي چند تني است كه شاه پيشين را به جدايي از پارلمان رساندند و سپس با موفقيت، در خارج پنهان شدند و مردم ايران بايد جبران كارهاي آنان را بكنند. اكنون اين 6-5 تن دوباره به ايران بازگشته اند و به تحريكات خود ادامه مي دهند و امكان نمي دهند وزيران، نوسازي را كه براي كشور لازم است شروع كنند. باقرخان نيز به نام ملت ايران به اين چند تن اعلام كرد كه يا خود از مجلس بروند، يا آنها را بيرون خواهند راند يا كاملا نابود خواهند كرد. فدائيان حاضر در جلسه با فريادهاي بلند سخنان باقرخان را تاييد و اعلام آمادگي كردند كه همه جانبه دنبال او باشند.
مجلس قوانين اصلي وزارت دارايي را بررسي كرد و پرسش نماينده اي را درباره سرنوشت ناشرين روزنامه ها كه اخيرا نايب السلطنه و كابينه را مسخره كرده بودند با سكوت برگزار كرد. گزارش كميسيون 12نفري درباره علت بحران هاي مكرر كابينه و نتيجه گفت وگو با سردارها و نايب السلطنه با بي علاقگي شنيده شد. از نماينده وكيل الرعايا كه چند كار مالي را به خوبي انجام داده است سپاسگزاري شد و اظهار اميدواري شد كه در آينده نيز به كارهاي مفيد خود در وزارت دارايي ادامه دهد. مطبوعات كه احساس ناروايي كرده اند تلاش خود را دوبرابر كرده اند. ايران نو ، افسانه قو و اردك ماهي وخرچنگ را خطاب به كابينه آورده است(شماره۲۱۲). روزنامه، رويدادهاي اخير اروميه و زنجان را با آب و تاب توصيف مي كند: تنها بهم زنندگان نظم در ايران، البته سربازان روس هستند. روزنامه با دفتر تلگراف سن پترزبورگ كه خبر داده گويا كلداني هاي اروميه در خطر ... قرار دارند، مناقشه مي كنند.روزنامه شرق سر مقاله خود را درباره آلمان نگاشته است. با قرار داشتن در اين موضع كه همه بدبختي هاي ايران از روسيه مي باشد، روزنامه خيلي پر حرارت به دولت پيشنهاد مي كند با  آلمان دوستي كند كه به تنهايي مي تواند به سماجت روسيه پايان دهد: با كمك آلمان، ايران ترس نخواهد داشت، همه بدبختي ايران از ترسي است كه از فشار ناموجه روس ها دارد ( شماره۸۸)
روزنامه استقلال ايران تازه پيدا شده و فورا به نفع نزديكي ايران و آلمان براي نجات از فشار توافق هاي انگليس – روس نظر داده است. مسئله فنلاند در روسيه و رابطه مسلمانان در دوما نسبت به مسئله جشن تعطيل نظر روزنامه مجلس را جلب كرده است كه از آن براي اثبات روابط دشمنانه روسيه به ملت هاي ديگر و مسلمانان ، استفاده كند.
كتاب نارنجي
اسناد سياسي وزارت خارجه (روسيه تزاري)
درباره رويدادهاي انقلاب مشروطه ايران – جلد۴
صص 135-134

بگيريد
004902.jpg
يكسال در دهه اول محرم به مناسبت ارزان شدن قيمت گندم، اقتضا داشت كه نان شهر ارزان شود. وزارت تهران نانواها را احضار و امر داد كه يك من صد دينار نان را ارزان كرده، مثلا از يك من هشت شاهي تنزل دهند. نانواها كه مثل امروز هيچ وقت آسان به ارزان شدن نان تن در نمي دهند به عذر اينكه گران خريد دارند بناي مقاومت را گذاشتند. از روز اول ماه كه اين موضوع طرح شد تا پنجم، ششم نتيجه اي به دست نيامد. وزير تهران آنها را به محضر خود طلبيد و آنچه با استدلال، ضرر نكردن آنها را بيان كرد، سرسختي كرده و زير بار نرفتند. بالاخره وزير، شاهكار استبداد، يعني تشر را به ناف آنها بست و گفت: برويد گم شويد!! من مي دانم با شما چه معامله كنم!! نانواها از محضر وزير خارج شده و چون اين روز نوبت رفتن به خانه حاجي علينقي تاجر كاشاني بود، به طور اجماع به مجلس روضه رفتند ولي حواسشان خيلي جمع نبود زيرا نمي دانستند جناب وزير چه خيالي درباره آنها كرده و معامله موعود با آنها چه خواهد بود؟ در اين ضمن، ناظم بچه سيدهاي حاجي سيد حسن وارد مجلس شده علم خود را كوبيده و بچه سيدها دور منبر را گرفتند و منتظر ورود آقا شدند. نانواها به قدري از تشر وزير گرفتار خود بودند كه ابدا متوجه اين مقدمات نشدند. در اين ضمن ناظم به وسط مجلس پريده بگيريد معمول خود را گفت. نانواها تصور كردند از مقام وزارت امر شده است آنها را بگيرند و تنبيه كنند و چون ماموران دانسته اند كه همگي اينجا جمعند، به اين مجلس آمده اند و صداي بگيريد مالباشي فراشان حكومتي است. بنابراين تصور، يك مرتبه همگي به قصد فرار افتادند و از جا برخاستند، اما به كجا فرار كنند؟ دم در حياط كه البته عده لازم فراش گماشته شده است، پس مناسب اين است كه از پشت بام به خانه همسايه رفته، در آنجاها مخفي گردند. به اين قصد همگي دست به دو گذاشته، دم پلكان بام حياط ازدحام كردند. شكستن يك گوشه مجلس، باقي خالي الذهن ها را هم به تشويش انداخت، آنها هم بدون اراده از جا برخاستند و به سمت در حياط هجوم آوردند. حاجي آقاي صاحبخانه حيرت زده دم در جلو آنها را گرفت. مجلس بر هم خوردگي عجيبي پيدا كرده بود و هيچكس سبب آن را نمي دانست. پس از مدتي ازدحام و قال، حاجي علينقي توانست به وسيله پرسش از نانواها اصل قضيه را كشف كند و نانواها را از اشتباه درآورده، آنها را بنشاند و مجلس را به نظم در آورد. بعد از آرام شدن مجلس، حاجي سيد حسن بالاي منبر رفت و قدري نانواها را نصيحت كرد و حساب شدن ضرر تصوري آنها را در ارزان كردن نان پاي صرف تعزيه داري آنها در دنيا ضمانت كرد و نانواها هم بعد از ختم مجلس بدون هيچ تشريفاتي طبق ميل وزير، نان را ارزان كردند.
شرح زندگاني من – جلد يك
عبدالله مستوفي صص 4 – 283

عهدقديم
004911.jpg
التفات زياد فرمودند
جمعه 12 جمادي الثانيه 1292 ه. ق. ديشب باد و طوفان غريبي شد. برق و باران و رعد و باد به طوري بود كه همه را بي خواب كرد. صبح فراش آمد خبر كرد كه سوار شوم. خيال خودم هم اين بود. مي خواستم از سر ناهار مرخص شده به شهر بروم. آبدارخانه رفتم، هنوز امين السلطنه تازه مسواك مي كرد. بعد علاءالدوله و امين السلطان احضار شدند، با آنها بعضي فرمايشات فرمودند. آنها مراجعت كردند. من تنها در ركاب بودم. ذات اقدس به قدري متغير بودند به طوري كه تا سرچشمه گله كيله هيچ فرمايشي نكردند و در سر ناهار كه روزنامه عرض كردم قدري تغيير حالت شد. مشكوه الملك به من گفت عمويت چرا سوار شده؟ آجودان مخصوص گفت فلاني خيال رفتن شهر دارد و به آن جهت ريش را تراشيده است. قبله عالم فرمودند: يك سر شهر نرو. گرم است ناخوش مي شوي. شب را سلطنت آباد بمان. عرض كردم. چشم! دو دستخط مرقوم فرمودند؛ يكي به نايب السلطنه، ديگري به مستوفي الممالك. به من دادند كه برسانم. خلاصه بعد از ناهارگاه به سمت شهر حركت كردم. سه و نيم به غروب مانده به پيازچال رسيديم. چادري زده بودند. شخصي قليان و چاي مي فروخت. چاي خورده سوار شديم. قدري راه كه آمديم 10 دانه تكه بسيار بزرگ از سمت راست دره به طرف چپ مي رفت. تفنگ شاهزاده ريش بلند را كه ساچمه بود گرفته تيري به سمت آنها انداختم كه يقين نخورد. شاهزاده هم گلوله ديگر را خالي كرد. هيچ رم نكردند. اگر تفنگچي قابلي بود، البته چند دانه شكار مي كرد. خلاصه دو نيم به غروب مانده وارد نياوران شدم. خدمت نايب السلطنه رفتم دستخط ابلاغ نمودم. التفات زياد فرمودند. فرمايش فرمودند كالسكه خودشان را حاضر كنند من شهر بروم چون درشكه خود من حاضر بود تشكر نمودم. چاي و عصرانه با حاجي بهاءالدوله صرف شد. نيم ساعت به غروب مانده به درشكه نشسته، به سلطنت آباد راندم. خيابان را آب نداده بودند زرد شده بود. اما خود سلطنت آباد خيلي با صفا بود. مغرب از آنجا راه افتاده در عرض راه حاجي ابوالحسن و حاجي مير تقي آقا را ديدم. دو از شب رفته وارد خانه شدم. الحمدالله اهل خانه سلامت بودند.
روزنامه اعتماد السلطنه صص 8 - 7
004980.jpg
چگونگي ايجاد قزاقخانه در دارالخلافه ناصري
تشكيل فوج قزاق كه يكي از افواج مجهز و مهم قشون ايران در اواخر دوره قاجاريه به شمار مي رود از زمان ناصرالدين شاه و در سال 1295 هجري قمري قدم به عرصه وجود گذاشت و داستان ايجاد آن نيز چنين بود كه در يكي از سفرهاي شاه قاجار به فرنگستان، هنگام عبور وي از روسيه چون وضع سواره نظام قزاقان روسيه كه اكثرا جزء مناطق اطراف رودخانه (دن) و قفقازيه بودند، مورد توجه قرار گرفت. ناصرالدين شاه در همان جا تصميم گرفت كه قسمتي از سواره نظام ايران به وضع قزاقان روسيه مرتب و متشكل گردد و به همين قصد از امپراتور روسيه تقاضا كرد كه صاحب منصب و معلمي ورزيده و آگاه به ايران بفرستد تا پس از ورود، درباره ايجاد ديويزيون (فوج) قزاق با همان لباس هاي مخصوص جالب شروع به كار كرده و به آنها تعليمات لازم را بدهد، صاحب منصبي كه براي اين كار مامور شد كلنل دوناتيوويچ بود. اين صاحب منصب كه بنا به اراده امپراتور روسيه وارد ايران شده بود جمعي از سواران مبرز قشون ايران را بنا به اسلوب قزاقان روسي تحت تعليم درآورده و فوج معروف قزاق را تربيت كرد و آماده خدمت نمود.
تهران عهد ناصري ص 255

عتيقه
004896.jpg
چاله هاي خيابان
در زير تهران هزار نهر قنات جاري است كه آبها را از كوهستان به شهر مي رسانند. هر مالكي در باغش آب جاري دارد و با سرفرازي آن را به شما نشان مي دهد و با صداي بلند مي گويد: عجب آب صاف پاكي است! بهترين  آب تهران است.
ولي وقتي شما نگاه مي كنيد مايعي مي بينيد، تيره و گل آلود پر از مواد ناراحت كننده.
هر يك از اين قنات ها از هنگام ايجادشان يعني از 100سال پيش يا بيشتر تاكنون سرنوشت مصيبت باري داشته اند. يك جا اشخاص وارد و خبره طاق گنبديش را خراب كرده اند، جاي ديگر خودبه خود فرو ريخته است و به اين ترتيب است كه آب پاك و زلال كوهستان در تهران به صورت مايعي كثيف در جريان است. قاعدتا دهانه اين قنات ها در خيابان، وقتي از آنها استفاده نمي شود، بايد با قطعه سنگي بسته باشد، ولي ايراني ها اين كار را زايد و بي فايده مي دانند و اين سوراخ ها هميشه باز مي مانند. تعداد اين سوراخ ها در تهران زياد است.
هم در وسط بازار نيمه تاريك از آنها ديده مي شود و هم در ميان پر رفت و آمدترين كوچه وخيابان شهر. در مقابل سفارت انگليس نهري سرپوشيده از سه محل سوراخ شده است و اين سوراخ ها تله وار در كمين مچ پاي عابران گيج و شترهاي سر به هوا و قاطرهاي پر حوصله و خرهاي با نمك و اسب هاي مغرور و سركش هستند. شب رد خور ندارد هر مچ پايي طعمه آنها شود، بي رو در بايستي خردش مي كنند.
ايراني ها شاه را سرنگون كردند و به حكومت مشروطه راي دادند و شايد روزي نه چندان دور برسد كه قوانين آن را نيز اجرا كنند، ولي محال است بشود پيش بيني كرد كه اگر يك ايراني در چاله اي افتاد چه وقت به فكر مي افتد و وظيفه خود مي داند كه سر آن را بپوشاند تا ديگران به نوبه خود در آن نيفتند.
اوراق ايران
خاطرات سفر كلود آنه در آغاز مشروطيت
صص 33، 31 و۱۶
004893.jpg
شب رد خور ندارد مچ پايتان مي شكند
امسال من به شيوه ايراني ها زندگي مي كنم. نزديك ديوارهاي شهر در عمارتي متعلق به وليعهد، ظل السلطان خانه دارم. اين عموي شاه سابق و برادرش نايب السلطنه از آخرين بازماندگان ايرانيان بزرگ و والا تبارند.
گرداگرد اين عمارت باغي است با درخت هاي بسيار زيبا و حوضي بزرگ و لبريز از آب نيم گرم كه در آن آب تني مي كنيم. داخل عمارت كلاه فرنگي يك رديف اتاق خالي مفروش با قالي هاي باب امروز است. هر جا دلمان بخواهد غذا مي خوريم و مي خوابيم. تعداد زيادي مستخدم دراختيار داريم كه يك لحظه از ما چشم بر نمي دارند، ولي در حقيقت خدمتي هم نمي كنند.
بعضي ها فقط كار و هنرشان قصه گويي و نقل روايات است. بعضي ديگر به هنگام استراحت قوزك پاهايمان را مالش مي دهند. چندنفري كارشان چاق كردن قليان است و چند تاي ديگر فقط براي اين هستند كه هنگام خروج از حمام لنگ و قطيفه به دستمان بدهند. غالبا بيكار و سرگردان در باغ قدم مي زنند و همين كه به وجودشان احتياج پيدا مي كنيم غيب شان مي زند.
من نه ميزي دارم و نه تختخوابي، پشت به بالش و مخده روي زانوهايم چيز مي نويسم و اميدوارم اين عادت لذتبخش و مطبوع را تمام عمر حفظ كنم.
اين كسان را در آن زمان هوچي ناميدند
در تهران در آن ده و اند سال كه از آغاز مشروطه مي گذشت كم كم كساني پيدا شده بودند كه شيوه سود جستن و پول اندوختن را از راه دسته بندي و روزنامه نويسي و هياهو و در آمدن به كارهاي كشوري و هواداري از آن وزير و اين وزير و مانند اينها نيك مي دانستند.
در آن چند سال اينگونه كسان از همه شهرها به تهران آمده و در اينجا مانده و كم كم گروه بزرگي شده بودند. بسياري از نمايندگان پارلمان از شهرها آمده و پس از پايان دوره نمايندگي دوباره بازنگشته و از اين راه به پول اندوختن و خوش زيستن پرداخته بودند. اين كسان را در آن زمان هوچي ناميدند و ما نيز به همان نام خواهيم خواند.
تاريخ هجده ساله آذربايجان
ص 766

طهرانشهر
ايرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
زيبـاشـهر
سفر و طبيعت
علمي
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  زيبـاشـهر  |  سفر و طبيعت  |  طهرانشهر  |  علمي  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |