ياسر زفرقندي
۱۳ جمادي الاول به روايتي شهادت حضرت زهراي مرضيه(س) است. تأمل در سيره حضرت فاطمه(س) به عنوان دردانه پيامبر(ص)، مادر عصمت و طهارت و الگوي زن مسلمان افق هاي زيادي را پيش روي ما مي گشايد. اينكه شناخت سيره حضرت در چه سطوحي مي تواند طبقه بندي شود، مشخصه هاي اين سطوح چه هستند و به طور كلي سيره حضرت به چه مقاطع تاريخي قابل تقسيم بندي است؟ از مسائلي است كه در مقاله حاضر به آن پرداخته شده است.
نه مثل ساره اي و مريم نه مثل آسيه و حوا
فقط شبيه خودت هستي فقط شبيه خودت زهرا*
وجود زهراي مرضيه(س) بعنوان مادر معنوي پيامبر و كسي كه آغاز ذريه خاندان عصمت و طهارت از وجود مبارك ايشان است. نقطه كانوني در پژوهش پيرامون شخصيت و سيره اهل بيت(ع) است. زندگي ايشان از ابعاد گوناگوني مي تواند قابل تفسير و تبيين باشد. آن چنان كه در طول تاريخ نيز با نگره هاي مختلفي به آن نگريسته شده است. به طور كلي بايد گفت ما در جريان بازشناسي سيره حضرت با توجه به نقش مبنايي ايشان در بروز تفكر شيعه بلافاصله بعد از رحلت پيامبر(ص) با دو سطح مختلف فهم روبرو هستيم. يك سطح فهم خواص و عالمان دين از سيره حضرت و سطح ديگر فهم عوام است.
نظربه اينكه سيره حضرات معصومين(ع) در بطن زندگي مردم جاري است، سطح درك مردم عادي و به طور كل عوام متوقف بر چند ويژگي است. بنابر مقتضيات تاريخي، روان شناختي و جامعه شناختي اولين سطح فهم از سيره معصومين كه همان تعدي و ظلمي است كه برايشان رفته مي باشد ميان اقشار مردم واسطه فهم شده است. دومين سطح يا لايه شناختي مكتب اهل بيت مبارزات آنهاست كه البته با پيش فهمي عوامانه به باور مردم عادي رسيده است و اينها همه خود باعث دخل و تصرفات شخصي در سيره ايشان در ميان مردم مي باشد. اما لايه هاي معناشناختي سيره اهل بيت(ع) خود بعنوان يكي از اصلي ترين منابع معرفتي اسلام و به ويژه تشيع تنها مورد نظر خواص است. البته اين به آن معنا نيست كه اين قسمت از فهم سيره اهل بيت اولا و بالذات مختص به خواص باشد و غير از آن نيز قابل تصور نباشد. بلكه اصولا يكي از وظايف خواص در فهم لايه هاي معناشناختي سيره معصومين(ع) ترويج الگوسازي و قابل فهم كردن معارف آن براي ديگر قشرهاي جامعه است.چرا كه گاهي عامه مردم از نخبگان اثر مي گيرند و اما هميشه اين گونه نيست و گاهي نيز پيش مي آيد كه عوام راه خود را از نخبگان جدا مي كنند و به نوعي تلاش عالمان ديني تلاشي بايد باشد براي مبارزه با باورهاي كژي كه عامه مردم در ذهن خود ساخته اند.
در يك نگاه كلي در فهم سيره حضرت زهرا(س) مي توان زندگي ايشان را به سه بخش مجزا تقسيم كرد.
بخش اول ولادت ايشان تا ازدواج با حضرت علي بن ابي طالب
بخش دوم از آغاز زندگي مباركشان تا رحلت پيامبر(ص) و ماجراي سقيفه
بخش سوم از ماجراي سقيفه تا شهادت ايشان كه البته در تاريخ قطعي آن نيز به مانند تاريخ تولدشان اختلافاتي ميان مورخان وجود دارد.
بخش اول زندگي حضرت با توجه به آنچه مورخين و محدثين پيرامون ايشان نگاشته اند ،ويژگي ها و نكات قابل تامل بسياري دارد ،اما به نظر مي رسد برجسته ترين بعد در اين بخش از سيره حضرت ايجاد و تكامل بخشي به شخصيت زن در اسلام است. ايجاد از آن جهت كه با تولد حضرت(س) است كه پيامبر اسلام با توجهات خاص به ايشان و ستايش ها يي كه از ايشان بعنوان يك زن دارند، به نوعي شخصيت زن و نگاه عرب جاهلي را به زن ديگرگون مي كند. درباره وضعيت زنان در عرب جاهلي تا به حال كتب و مقالات گوناگوني نگاشته شده است و شايد ذكر پاره اي از آن نيز در حوصله اين نوشتار نگنجد اما مشخص است كه اسلام با تثبيت خود در شبه جزيره عربستان حضوري ديگرگون را براي زن خواستار شد. در اينجا براي پاسخ به چند سئوال مقدر درباره نقشي كه براي تولد حضرت(س) قائل شده ايم، بايد گفت اگرچه حضرت خديجه در چشم و جان و دل پيامبر قربي بالا داشت و پيامبر تا پايان عمر حتي پس از آنكه سالها از وفات خديجه نيز گذشته بود با اندوه و حسرت فراواني از نيكي هاي او ياد مي كرد و حتي در روايات متعدد او را بعنوان خديجه دختر خويلد يكي از زنان كامل جهان معرفي مي كند، اما اين تعاريف و توصيفات منحصر به شخص خديجه مي شد و كمتر ديده شده كه در كنار آن توصيفات روايت شده اشاره و يا حتي كنايه اي نسبت به شخصيت زن داشته باشد. دوم اينكه آياتي در قرآن كه زن و مرد را برابر مي دانست و ديگر مانند تورات زن را مايه شر و پليدي معرفي نمي كرد بلكه او را در راه رسيدن به حيات طيبه چونان مرد مختار مي دانست غير از حضور و الگو بودن حضرت(س) است؟ وآيا اينها همه در بروز اهميت زنان و ارزش آنان به عنوان نوع انساني . در پاسخ به اين مسئله نيز بايد در نظر داشت كه اين حضرت زهرا است كه در بدو امر پيامبري را كه بخاطر نداشتن فرزند پسر در جامعه اي كه دختران ارث نمي بردند و حق مالكيت كه نداشتند هيچ بلكه پاره اي اوقات بخاطر نحوستشان توسط پدرانشان زنده به گور مي شدند، بضعه (پاره تن) پيامبر خوانده مي شود و با واسطه خشمش خشم خدا و خشنودي اش خشنودي خداوند مي شود و دقيقا از تولد ايشان است كه زن نيز جزء كامل جامعه انساني تلقي مي شود و زن و مرد لباس هم معنا مي شوند لباسي كه بايد چه معنوي و چه مادي از هم در مقابل گرما و سرماي زندگي محافظت كنند. در اين دوره از حيات دختر رسول خدا فاطمه (س)، ايشان به القاب مختلفي ناميده شده اند و كلا نوع احترامي كه پيامبر براي ايشان قائل است بسيار قابل توجه است.
بخش دوم زندگي حضرت زهرا كه از دوران ازدواج ايشان با حضرت امير(ع) تا رحلت پيامبر است، فصل ديگري از آموزه هاي اسلامي را براي ما به شرح و تفسير مي گذارد.
حضرت (س) هنگامي كه در آستانه ازدواج اند با آن پيش زمينه فكري كه اعراب اعم از صحابي و غيره از پدر بزرگوارشان يعني حضرت محمد(ص) درباره ايشان شنيده بسيار مشتاقند. گروهي مشتاق به همسري حضرت و گروهي ديگر مشتاق به اينكه ببينند سرانجام پيامبر اين دردانه آفرينش را به چه كسي به عنوان همسر و ياور مي سپارند. در اين باره نيز مورخان و محدثان روايات بسياري را نقل كرده اند. رواياتي كه گاه حتي از جزئي ترين مسائل خواستگاري افراد متعدد از حضرت گرفته تا چگونگي عروسي و تهيه جهيزيه ايشان را براي ما شرح كرده اند.
اولين برجستگي ويژه در اين زمينه اين است كه حضرت به نوعي با ازدواج خود كامل ترين مراحل الگوسازي را در سيره خود براي نسلي كه بعد از او آموختن از انديشه و زندگي او مشغولند انجام مي دهد. مسئله با اهميت ديگر ادامه پيدا كردن ذريه پيامبر و امتداد خاندان نبوت از طريق امامت به واسطه فرزندان حضرت است و باز مهر بطلاني بر اين تفكر جاهلي كه شايد هنوز هم در قرن معاصر براي بشر جاذبه داشته باشد، زده است كه از يك زن نيز مي تواند نسلي بزرگتر از همه تاريخ به وجود آيد.
از طرفي از ازدواج حضرت به بعد است كه الگوي عملي زندگي زن مسلمان، زني كه ديگر جزئي كامل از وجود انساني است به دور از افراطهاي نظام هاي پدرشاهي و مادرشاهي طرح زده مي شود. فعاليت هاي علمي، سياسي و اجتماعي حضرت(س) كه در سيره ايشان گزارش شده از همين دست است.
با بررسي شتابزده اي كه از دو بخش اول و دوم زندگي حضرت(س) داشتيم در بخش سوم شاهد بشكوه ترين فراز زندگي ايشان هستيم .فرازي كه از رحلت پيامبر تا شهادت خودشان اگرچه از منظر زماني كوتاه بود اما به لحاظ تاثير از عميق ترين و با اهميت ترين دوره هاي زندگي ايشان است. البته اين نه به معناي كم اهميتي دو بخش ديگر زندگي حضرت (س) است بلكه به اين معنا كه از منظر بروز تفكر شيعي و حضور در اولين ساحاتي كه رهبر اصلي مذهبي آنچه تا بحال فرا آورده را واگذار مي كند و نهضت وارد مرحله جديدي از حيات خود مي شود، داراي اهميت است. اين بخش از سيره حضرت فاطمه(س) در نظر علماي پيشين شيعه پيش از آنكه بيان يك مظلوميت باشد بيان يك حماسه براي ارايه چهره اي زلال از انديشه ديني و اثبات توانمندي و كارآمدي دين براي اداره دنياي انسانهاست كه در عين حال به دنبال تضمين سعادت آخرت آنها نيز است. چنانكه در ملاقات پاياني كه ميان حضرت با زنان مدينه اتفاق افتاد، زهرا (س) خطاب به زنان انصار مي فرمايند: «اگر مردم به حضرت علي(ع) مي پيوستند و ايشان را به عنوان خليفه بر مي گزيدند، مشكلات دنياي آنها نيز حل مي شد» اين حرف به نوعي مؤيد همين نگاه علماي پيشين شيعه است آنچنان كه امام حسن(ع) نيز شبيه اين حرف را دارند، آنجا كه پس از واگذاري خلافت به معاويه مي فرمايند: «اگر از حسن اطاعت و پيروي مي كرد ، آن وقت آسمان بركات خويش را بر شما نازل مي كرد و دنياي شما نيز آباد مي شد.»
در اين بخش از سيره حضرت، تلاش اصلي و عمده حضرت معطوف به اين است كه فهم اسلام منحصر به فهم ارايه شده از نهادهاي رسمي حكومتي (اگر چه به ناحق) نباشد و فهم اصلي كه اكنون در صحنه حكومت نيست اما وجود دارد براي مردم توضيح داده شود و اين يعني اثبات حقيقت مكتب اهل بيت(ع). در اين زمينه حضرت با فصاحت و بلاغتي تمام آنچنان كه از بزرگ شده مهبط وحي برمي آيد در خطبه هاي غراي خود از يك طرف به بيان مطالب دقيق و غامض فلسفي و فكري در باره احكام اسلام اشاره مي كند و از سويي ديگر به بيان دغدغه هاي اجتماعي و سياسي جامعه مي پردازد و افشاگري ها مي كند. جالب اينكه در اين خطبه ها تنها فصاحت و بلاغت كارساز نيست بلكه استدلال هاي محكم حضرت(س) نيز بسيار قابل توجه است.
فاطمه (س)در اين مقطع از زندگي شان است كه چهره اي فرازماني و فرامكاني از خود نشان مي دهند و اين قابليت فهم ما ازايشان در سطوح گوناگون و ادوار مختلف را براي ما فراهم مي سازد فهمي كه او را برجسته تر از هر بانويي بلكه هر انساني مي كند، برجستگي كه بايد گفت او فقط شبيه خودش است و نه هيچ كس ديگر.
*بيت اول غزلي از عليرضا قزوه