دكتر حسين سعد
ترجمه: ياسر قزويني حائري
اشاره: اين مقاله در نظر دارد به بيان روش علمي، فلسفي شهيد محمدباقر صدر در رويارويي با يكي از چالش هاي پيش روي ايمان به خدا و تصديق نسبت به او و رسالت پيامبر و دين مبين اسلام بپردازد. در واقع چالش مورد نظر در پي رسوب و انباشت انديشه هاي فلسفي- الحادي ظهور كرد. انديشه هايي كه گاهي خود را روش علمي و گاهي به مثابه يك ويژگي علمي، اثبات گرايي و پاره اي اوقات، به عنوان چارچوب خطاناپذير ذهن بشري روش منطقي و گاهي نيز به عنوان محك سنجش حقايق، روش تجربي مي ناميدند. از سويي پيدايش اين سنخ از انديشيدن در زماني روي مي داد كه فرهنگ اسلامي در آستانه زيان هايي قرار داشت كه در نهايت به سود جريان هاي فكري نورسي كه خرد پيراسته از دين را ترويج مي كردند، تمام مي شد. نحله هايي كه عقل آميخته به دين را به تقليد و واپس ماندگي و دوري از روح زمانه و همچنين ايجاد مانع در برابر پيشرفت علمي و تمدني متهم مي ساختند. نگارنده در اين نوشته در نظر دارد به شناسايي روش شهيد صدر در مواجهه با اين شبهه پرداخته، مقدماتي را در اين ميان ارائه كرده، پيامدهاي اين روش را از نقطه نظر معرفت شناسي عيني به تحليل نشيند. همچنين اميد است اين مقاله بتواند رويكرد فكري نوين شهيد صدر را در مواجهه با جريان هاي گوناگون و جهت گيري هاي فكري امروزين از ماترياليزم ديالكتيك گرفته تا پوزيتيويزم منطقي را بيش از پيش بيان داشته، توانايي ها و ظرفيت هاي فكري روش آن شهيد سعيد را در عرصه فكر و انديشه بيش از پيش به منصه ظهور رساند.
الف: روش شناسي رويكرد شهيد صدر
به نظر مي رسد شهيد محمدباقر صدر روش خود در تعامل با هستي و انسان را بر منابع الهي و بشري اسلام تاريخي بنا نهاده و اين منابع را سنگ بناي روشي خود در عرصه هاي گوناگون فكر و انديشه قرار داده است. مفهوم روش در نزد شهيد صدر به مفهوم امروزي آن و تلقي اي كه فيلسوفان، منطقيون و دانشمندان از روش دارند، نزديك است. روش صدري در تعامل با امور پروسه اي است كه ادله و براهين طي مي كنند تا نظريه و يا انديشه ويژه اي را به اثبات رسانند. شهيد صدر نقش روش را در معرفت شناسي برحق، بسيار مهم و خطير تلقي مي كند، چه در تلقي وي «صحت استدلال ارتباط مستقيمي با صحت روش آن استدلال دارد.»
از همين رو شهيد صدر در آثار خود توجه خاصي به مباحث روش شناسي از خود نشان داده است كه همين اهتمام، روش ويژه اي را براي آن شهيد براي استدلال بر نظريه هاي ارائه شده در آثارش، به وجود آورده است. مي توان اين روش را به پررنگ ترين حالتش در كتاب «الاسس المنطقيه- للاستقراء» مشاهده كرد. ولي ما در اين كوتاه سخن قصد داريم تا به روش شناسي رويكرد شهيد صدر در «المقدمه المطلوبه» بپردازيم. نوشته اي كه شهيد صدر در آن سعي كرده تا روشي نوين در اثبات اصول دين ارائه كرده، سطوح مختلفي از روش هاي استدلالي را براي اثبات وجود «الصانع الحكيم» آفريننده دانا، پيامبر اكرم(ص) و اسلام به مثابه يك دين، پيش روي خواننده قرار دهد. روش شناسي صدري در وهله اول بازگشتي به پرسش هاي بنيادين دارد و سعي مي كند بدان پرسش ها پاسخ گويد. پرسش از امكان يا عدم امكان به فهم درآمدن امور ماورائي (همچون خدا، رسالت و معاد) در نزد عقل بشري، پرسش از صحت هدايت مبتني بر عقل و هدايت مبتني بر ايمان، آيا علم انسان به مثابه روشي براي استدلال پيش از علم خدا قرار مي گيرد يا بالعكس؟ از جمله اين پرسش هايند.
تاريخ اسلام مشحون است از نظريه پردازي، مقابله، مباحثه و كاوش هاي گوناگون پيرامون اصل قرار دادن عقل و يا نقل و پيامدهاي اين امر و همچنين مسئله علم الهي كه همواره ميان معتزله و اشاعره محل نزاع بوده است. معتزله به كمال عقل قائل بودند. ايشان معارفي ضروري را نزد هر انساني چه كوچك و چه بزرگ حاضر مي ديدند. به زعم ايشان «هر كس توحيد و صفات خدا و همچنين عدل و حكمت الهي را به ضرورت دريابد، حكم مسلمان خواهد داشت و در برابر جهل نسبت به نبوت و احكام شرع معذور خواهد بود.» در واقع ايشان، انسان را فطرتاً و ضرورتاً توانا بر شناخت خداوند، تلقي مي كردند. در مقابل، اشعري ها براي ايمان قلبي بيش از ايمان عقلي اهميت قائل بودند، البته فراچنگ آمدن شناخت خدا براي عقل را نيز نفي نمي كردند. ابوالحسن اشعري مي گويد: «... تمام الزامات، سماعي و شنيداري اند و عقل چيزي را الزامي نمي كند و حسن و قبح را اقتضا ندارد. از اين رو شناخت خدا به وسيله عقل حاصل شده، از راه شنيدن الزام پيدا مي كند.» مي توان از سخن اشعري اين گونه دريافت كه هر چند عقل مي تواند نسبت به خدا شناخت پيدا كند، ولي راه اصلي شناخت خدا، ايمان است. در اين عصر و در آستانه ورود به هزاره سوم، شهيد صدر ظهور مي كند تا ديگربار مسئله را از طريق عقل برانگيزد، البته نه صرفاً براي اثبات حقيقت الوهي و نبوي از راه هاي علمي و عقلي، براي خود، بلكه در جهت بهره وري از ظرفيت ها و توانايي هاي اسلام و روش شناسي اسلامي در مصاف با سركشي عقل (خودبنياد) بشري، كه چه بسا در دو رويكرد ماترياليزم ديالكتيك و پوزيتيويزم منطقي برجستگي بيشتري يافته است؛ دو رويكردي كه در تمام اشكال خود نسبت به امور الهي و ماورايي باورمند نيستند.
شهيد صدر روش خود را به مثابه مقدمه اي مطلوب براي اثبات وجود خداوند خالق و مدبر هستي، سامان مي دهد، از اين رو مي توان ميان اهتمامات اين شهيد بزرگوار و انديشه هاي ابن رشد مشابهت هايي يافت. چه او نيز ميان فلسفه و منطق و شريعت ضديتي نمي ديد. به زعم او فلسفه «چيزي جز نگاه انداختن به موجودات و يافتن دلالت هاي آنها به آفريدگار نيست.» شهيد صدر سعي مي كند تا خردهاي روشن را با گفتماني خردگرا اقناع كند؛ گفتماني كه طي آن ميان دليل و روش دلالي تمايز وجود دارد و مراحل مختلف استدلال بر وجود خالق هستي از ايمان فطري يا بداهت فلسفي وجود خالق گرفته تا شناخت علمي آن، شرح شده باشد. شهيد صدر در اين روش طي يك فرايند طولي شناختي از حس و تجربه به روش عقلي مي رسد. سپس متعرض پوزيتيويزم منطقي شده، از الهيات ايده آليستي و ماترياليزم ديالكتيك گذر مي كند. شهيد صدر پس از نقد روش پوزيتيويزم منطقي و روش ماترياليزم ديالكتيك روش تركيبي ارائه مي كند كه در وهله نخست بر حس و تجربه به مثابه نخستين گام هاي استدلال تكيه دارد، اين همان روش استقرايي است. در اين روش از عقل و استنتاج نيز به عنوان بعد فلسفي روش و براي تنظيم روابط ذهني استفاده مي شود. در واقع شهيد صدر، براي اثبات وجود خالق از علم و فلسفه هر دو بهره مي جويد. صدر از رهگذر دليل علمي با استفاده از روش استدلال استقرايي مبتني بر حساب احتمالات از سويي و از رهگذر دليل عقلي و فلسفي از سويي ديگر به اثبات وجود خالق مي پردازد.
|
|
شهيد صدر، براي اثبات وجود خالق از علم و فلسفه هر دو بهره مي جويد. او از رهگذر دليل علمي با استفاده از روش استدلال استقرايي مبتني بر حساب احتمالات از سويي و از رهگذر دليل عقلي و فلسفي از سويي ديگر به اثبات وجود خالق مي پردازد
ب: روش استقرايي
شهيد صدر براي روش خود همچون دكارت و غزالي با استفاده از سه مؤلفه زمينه سازي مي كند. اين سه مؤلفه عبارتند از:وضوح در ارائه ادله و پي آمدن نتايج آن ادله، تعيين چارچوب حركت در اين روش به سادگي و ايجاز، و در نهايت بررسي صحت روش مورد استفاده و اطمينان از صحت نتايجي كه از رهگذر آن روش به دست مي آيند. اين همان كاري است كه ابوحامد غزالي در«المنقذ من الضلال» انجام داده است. غزالي يقين را اين گونه تعريف مي كند: «يقين آن است كه از رهگذر آن معلوم چنان آشكار شود كه جاي هيچ شك و شبهه يا اشتباه و وهمي در موردش باقي نماند.» در واقع يقين يا اطمينان يافتن از نتايج از نقطه نظر غزالي، مبتني بر ايمان، الهام و نور است، اما از نظر شهيد صدر، يقين از آزمودن احكام به وسيله تجربه به دست مي آيد. از منظر شهيد صدر چونان كه به نتايج روش استقرايي در زندگي روزمره خود و اثبات فرضيه هاي علمي اعتماد مي كنيم مي توانيم به نتايج اين روش در اثبات وجود خداوند نيز اعتماد كنيم.شهيد صدر از روشي براي اثبات وجود خداوند بهره مي برد كه هر يك از ما معمولاً براي اطمينان به امور روزمره خود، از آن روش استفاده مي كنيم. پس تا زماني كه از اين روش براي اثبات حقايق روزمره خود بهره مي بريم، ضروريست كه به شكلي مشابه از آن براي اثبات آفريدگار دانا به مثابه سرچشمه تمام آن حقايق، بهره جوييم. همانندي يا محاكات ميان استدلال ما بر آنچه زميني و استدلال ما بر آنچه الهي است، ضرورتاً امري درست است. اين آن چيزي است كه شهيد صدر گام به گام و از رهگذر روش استقرايي مبتني بر حساب احتمالات، در نهايت بدان مي رسد. فرايند اين روش پنج مرحله دارد، نخستين مرحله آن است كه پديده ها را با چشم و با حس و تجربه مورد توجه قرار دهيم، در گام بعدي و پس از توجه به پديده ها و جمع آوري داده ها، به تفسير آنها مي پردازيم. «در اين مرحله مي بايست فرضيه اي درخور براي تفسير اين پديده ها بيابيم. مراد ما از درخور بودن فرضيه براي تفسير اين پديده ها آن است كه اگر فرض كنيم آن فرضيه، در عالم واقع نيز فرضيه اي ثابت باشد، بتوان آن را بر تمام آن پديده هاي موجود، منطبق كرد.» با دقت در فرايند اين مرحله، ضوابطي چند به دست مي آوريم. اين ضوابط عبارتند از: ۱- درخور بودن فرضيه ۲- اگر فرضيه درخور باشد به معني آن است كه در عالم واقع ثابت شده باشد ۳- ثابت بودن در اينجا به معني متناسب بودن با ماهيت و يا مولفه هاي دروني شيء مي باشد. از اين رو ماهيت فرضيه در صورتي تعين مي يابد كه در ممارست مولفه هاي دروني و بيروني پديده ها از خود هماهنگي و تناسب نشان دهد. گام سوم به امتحان پديده ها در چارچوب فرضيه مربوط مي شود، اين كه ببينيم پديده ها در چارچوب فرضيه مي گنجند يا خير. از اين رو «اگر فرضيه مورد نظر درست و ثابت نباشد، درنتيجه احتمال فراهم آمدن تمام آن پديده ها كم خواهد بود.» به ديگر سخن، به آزمون زدن صدق فرضيه تفسيركننده پديده ها در جهت ثابت كردن آن فرضيه، رابطه اي مستقيم با احتمال فراهم آمدن پديده ها دارد. پس اگر فرض كنيم، فرضيه صحت ندارد، نسبت احتمال فراهم آمدن تمام پديده ها با هم، به سوي احتمال عدم فراهم آمدن تمام پديده ها ميل مي كند.
چهارمين گام، ارتباط مستقيمي با گام هاي پيشين دارد. گام هاي پيشين در واقع چونان مقدماتي صحيح عمل مي كنند كه در گام چهارم نتيجه طبيعي و صادق آنها حاصل مي شود. با توجه به گام سوم «درمي يابيم كه فرضيه مورد نظر صادق است.» دليل ما بر اين مدعا نيز همان پديده هايي هستند كه در گام نخست بدان ها توجه كرديم. «در گام پنجم ما پس از فرض صدق فرضيه، از درستي آن اطمينان مي يابيم و بدان يقين پيدا مي كنيم.»
قاعده اين مرحله چنين سامان مي يابد:«ميزان دلالت پديده ها بر فرضيه مورد نظر با نسبت احتمال فراهم آمدن تمام آن پديده ها با هم به احتمال عدم آن با فرض كاذب بودن قضيه، نسبت عكس برقرار مي كند. پس هر چه اين نسبت كمتر باشد، ميزان دلالت بيشتر خواهد بود، تا جايي كه اين ميزان در حالات طبيعي چنان زياد مي شود كه ما را از صحت فرضيه كاملاً مطمئن مي سازد.» چكيده سخن اين كه، گام پنجم در واقع ربطي است ميان ترجيح گام چهارم و ناچيز بودن احتمال در گام سوم. مراحل ذكر شده پايه هاي استدلال استقرايي مبتني بر حساب احتمالات شهيد صدر در اثبات وجود خدا را تشكيل مي دهند.
استدلالي كه ذاتاً صادق است، ولي در روش نيازمند آزمايش و محك و سنجشي در سطح علوم طبيعي و حيات روزمره بشري است. هر آنچه از نظر روشي در اين دو ساحت صحيح تلقي مي شود، ضرورتاً در زمينه اثبات وجود خالق نيز صحيح خواهد بود.
از اين رهگذر مي توان گفت كه فيزيك از نظر شهيد صدر، با گذر بر روش استقرايي، بر متافيزيك دلالت خواهد كرد. حال كه پيرامون روش سخن مي گوييم نه نتايج بدست آمده از آن، بايد به فحواي رهيافت استقرائي شهيد صدر در اثبات وجود خدا پرداخت. ادامه دارد