شنبه ۱۸ تير ۱۳۸۴ - - ۳۷۴۳
تهرانشهر
Front Page

نگاهي به پديده استبداد در خانواده و ريشه هاي تاريخي
چه كسي به حرف چه كسي گوش مي دهد؟
واژه هاي پدرسالاري، مادرسالاري، برادر سالاري و فرزندسالاري را بارها شنيده ايم و چه بسا براي توصيف خانواده خود يا اطرافيانمان به كار برده ايم. تمام اين واژه ها، به نوعي ريشه در اقتدارطلبي خانوادگي دارند
001824.jpg
عكس:علي اكبر شيرژيان
سارا هاشمي نيك
ماجرا هميشه از اينجا شروع مي شود كه عده اي مي خواهند به هر وسيله اي عده ديگري را متقاعد كنند كه حق با آنهاست. همه جنگ هاي تاريخ و تمام انقلاب هاي جهان هم محصول تلاش كساني بوده كه نمي خواسته اند زير بارحرف زور بروند، اما خيال نكنيد اين اتفاقي است كه فقط بين دولت ها و كشورها رخ مي دهد. ماجراي استبداد قصه اي قديمي است كه هرروز، در همه جاي دنيا و در هر نقطه اي كه بيش از يك نفر  آدم وجود داشته باشد، در اشكال و قالب هاي متنوع تكرار مي شود.
استبداد خانگي
واژه هايي مثل پدرسالاري، مادرسالاري، برادر سالاري و فرزندسالاري را بارها شنيده ايم و چه بسا براي توصيف خانواده خود يا اطرافيانمان به كار برده ايم. تمام اين واژه ها، به نوعي ريشه در اقتدارطلبي خانوادگي دارند. دانشمندان علوم انساني و اجتماعي، خانواده ها را به سه دسته عمده تقسيم كرده اند كه يكي از آنها خانواده مستبد است. دكتر پرويز رزاقي، روانشناس و مشاور خانواده، خانواده مستبد را چنين تعريف مي كند:«خانواده اي كه نوعي تسلط و تفوق را روي اعضاي خود اعمال مي كند و آنها را مجبور مي كند كه در چارچوب مشخصي گام بردارند. در خانواده مستبد يك نفر با استفاده از زور و قدرت در صدد تحميل خود براعمال و افكار ديگران است.
خانواده مستبد باوجود اينكه تعريف معقول و منطقي از اقتدار ندارد، چارچوب ها را خود تعيين مي كند. افراد سلطه جو در اين خانواده معمولا سوپراگو( فرديت) بسيار قوي دارند، دنيا را از دريچه چشم خودشان مي بينند و احساس مي كنند خط سيري كه در زندگي پيش گرفته اند، بسيار منطقي و صحيح است و به خوشبختي خانواده منتهي مي شود.»
در خانواده هاي مستبد، اقتدار با توجه به فرهنگ به صورت ميراثي در يك خاندان منتقل مي شود. مثلا جنسيت (دختر يا پسربودن) و فرزند اول يا دوم به بعد بودن در ميزان اقتدار تاثير دارد. فرزندان چنين خانواده هايي ويژگي هاي رفتاري و شخصيتي آشكاري پيدا مي كنند كه آنها را از فرزندان انواع ديگر خانواده متمايز مي كند. آنها حق اظهارنظر ندارند در نتيجه به ظاهر حالت تسليم و اطاعت از خود نشان مي دهند ولي در واقع در هيجان و اضطراب هستند و در مقابل ديگران حالت خصومت به خود مي گيرند. دكتر رزاقي ويژگي هاي فرزندان خانواده هاي ديكتاتور را چنين برمي شمارد: «اين بچه ها زود عصبي مي شوند و حالت هاي عصبانيت را در آنها مي توان به وفور مشاهده كرد. آنها معمولا ترسو مي شوند چون هراس دائمي از كودكي در وجودشان لانه كرده است. كينه جو و انتقام گير مي شوند چون در كودكي نتوانسته اند حق خودشان را بگيرند، نيازهاي رواني شان تامين نشده و آنها همان رفتاري را كه از خانواده شان ديده اند نسبت به ديگران تكرار مي كنند. در نتيجه چنين افرادي براحتي نسبت به حريم ديگران تجاوز مي كنند چون چنين رفتاري را طبيعي مي شمارند. اعتماد به نفس در اين افراد كمتر ديده مي شود، در ابراز احساسات و عواطف خودشان ناتوانند، چون نمي توانند مسائل خودشان را حل كنند براحتي تهمت مي زنند و دروغ مي گويند، آنها شخصيت مستقلي ندارند و هر توانمندي در جود خودشان را به ديگران يا به شانس و اقبال نسبت مي دهند. داراي روحيه حساسي مي شوند كه آنها را يا كاملا پرخاشگر يا كاملا مطيع نشان مي دهد.»
اما اقتدار خانواده هاي مستبد با بزرگ شدن بچه ها و كم شدن نيازهايشان، كمرنگ تر مي شود. در حقيقت استبداد والدين رابطه مستقيم با احتياجات فرزندان دارد، اما زماني كه فرزندان نقش هاي اجتماعي را به عهده مي گيرند و رفته رفته مستقل مي شوند، قدرت والدين براي تسلط و كنترل آنها كاهش مي يابد.
اين كاهش اقتدار معمولا در سنين جواني فرزندان با قبول شدن آنها در دانشگاه، پيدا كردن شغل و نهايتا ازدواج و تشكيل خانواده به اوج مي رسد. در نتيجه قانون نانوشته اي كه مي گويد، هيچ قدرتي هميشگي نيست، در اينجا هم واقعيت خود را نشان مي دهد.
مداراي بيش از حد
الگوي ديگري كه براي خانواده تعريف مي شود خانواده مداراگر است كه به آن آزادي مطلق افراد هم گفته مي شود. در چنين خانواده اي فرزندان آزادي عمل دارند و والدين بيشتر تسليم خواسته هاي فرزند هستند و سعي مي كنند نيازهاي بچه ها را برآورده كنند. مي توان گفت واژه فرزند سالاري كه چند سالي است رايج شده در توصيف اين خانواده كاربرد دارد. بيشتر تصميمات خانواده براساس تمايلات و درخواست هاي فرزندان گرفته مي شود و اين فرزندان هستند كه چارچوب هاي خانواده را مشخص مي كنند.
دكتر رزاقي دليل شكل گيري چنين خانواده هايي را اينطور تشريح مي كند: «ممكن است عامل اصلي ، ضعف هاي والدين باشد كه چارچوب از پيش تعيين شده اي ندارند يا نمي توانند اين چارچوب ها را درمورد فرزندانشان اعمال كنند.»
او در توضيح ويژگي هاي رفتاري و شخصيتي فرزندان خانواده هاي مداراگر مي گويد:«اين بچه ها به والدين شان احترام كمتري مي گذارند. آنها رشد عاطفي و اجتماعي قابل قبولي ندارند و مسئوليت پذيري شان كم است.
اين افراد چون دچار خود بزرگ بيني هستند و ديگران را كم اهميت تر از خودشان تلقي مي كنند، رفتار ديگران را مورد پذيرش قرار نمي دهند. كودكان اين خانواده ها در تعاملات اجتماعي شان خود را برتر از بقيه مي دانند، مثلا هنگام مدرسه رفتن، تمام امكانات را متعلق به خود مي دانند و حتي اين حق را براي خود قائلند كه هر وقت دلشان نمي خواهد به مدرسه نروند.»
علاوه بر اينها فرزندان خانواده هاي مداراگر معمولا بي بند و بار، لاابالي، سهل انگار، خودخواه و بي هدف هستند. والدين سهل گير و بي اعتنا نيز نمي توانند حامي خوبي براي فرزندان نوجوان باشند. چنين والديني فرزندان خود را به حال خود رها مي كنند بي آنكه سرمشق يك انسان مسئول را داشته باشند.
آزاد منشي و اقناع درخانواده
الگوي سوم، ايده آل ترين الگوي خانواده و مربوط به خانواده هاي آزادمنش است كه مباني اقناع متقابل را رعايت مي كنند. در چنين الگويي والدين با تمامي اعضاي خانواده محترمانه رفتار مي كنند. اعضاي خانواده صلاحيت اظهارنظر درباره مسائل مربوط به خود را دارند و منطق و عقل بر روابط خانواده حاكم است. والدين درخانواده هاي آزادمنش با فرزندان خود مشورت مي كنند و بچه هايشان را همان طور كه هستند مي پذيرند، برخلاف خانواده مستبد كه فرزند خود را به سمت تصوير ايده آل خاندان سوق مي دهد و توانايي هاي او را ناديده مي گيرد و از او توقع انجام اعمالي را دارد كه در توانش نيست.
پرويز رزاقي، مشاور و روانشناس درباره ويژگي هاي فرزندان چنين خانواده هايي مي گويد:«اعتماد به نفس اين بچه ها بسيار بالاست چون هميشه نظرشان پرسيده شده و به آنها فرصت ابراز وجود داده شده است.
از آنجا كه والدين در خانواده هاي آزادمنش گوش شنوا دارند، فرزندان از نظر عاطفي و احساسي، رشد قابل ملاحظه اي پيدا مي كنند. خلق و خوي  آرامي دارند و پرخاشگر نيستند. آنها حتي در دفاع از خودشان معتدل و منطقي هستند و مقتدرانه برخورد نمي كنند، در عين حال بدون ناراحت كردن ديگران حقشان را مي گيرند. فرزندان چنين خانواده هايي براي استقلال خودشان تلاش مي كنند و معمولا زود مستقل مي شوند و از آنجا كه توانمندي هايشان مورد احترام والدين قرار مي گيرد خلاقيت و ابتكار در وجودشان شكوفا مي شود.
آنها مسئوليت پذيرند و احساسات و عواطف ديگران را براحتي مي پذيرند.»
در نتيجه بخش اعظم آنچه كه شخصيت افراد ناميده مي شود در بستر خانواده شكل مي گيرد. همه ما چه بخواهيم چه نخواهيم در تمام طول عمرمان تحت تاثير فضاي خانواده خود خواهيم بود، تصوير پدري بداخلاق يا مهربان و مادري مطيع يا پرخاشگر به همراه انبوه خاطرات تنبيه ها و تشويق هاي دوران كودكي قسمت عمده اي از حافظه ما را اشغال كرده و بيشترين تاثير را در تعاملات اجتماعي و عاطفي مان دارد. فرزندان ما نيز با خاطراتي كه ما برايشان مي سازيم زندگي خواهند كرد، چه خوب كه اين خاطرات، گنجينه بزرگ مهر و عشق و احترام باشد.

گلريزان ممنوع
محمد سرابي- «گلريزان ممنوع شده است. بايد از فدراسيون مجوز داشته باشيد.» طبق بخشنامه فدراسيون ورزش هاي باستاني از حدود يك دهه قبل تنها مي توان با تاييد رسمي و براي افراد معرفي شده، رسم زيباي گلريزان را اجرا كرد.
جمع آوري وجوه نقدي از تماشاگران زورخانه ها از گذشته هاي دور همپاي ورزش زورخانه اي و پهلواني پيش آمده و تا به امروز رسيده است، ولي همانطور كه سنت هاي ديگر ما در قرن اخير دستخوش تغيير شده اند، گلريزان نيز در برهه هايي از زمان از قالب سنتي خود خارج شده و كاركردهاي ديگري پيدا كرده است.
اوباش و جوانمردان
پروانه آبراهاميان در بخش اول كتاب مشهور «ايران بين دو انقلاب» تاريخچه فرهنگ كشتي گيران را اينگونه مي نويسد:
«گروه هاي كشتي گير كه به لوطي موسوم بودند با زورخانه ها ارتباط نزديكي داشتند. آنها به جز اداره ورزشخانه ها، اغلب در بازار داد و ستد مي كردند. در ماه محرم دسته هاي عزاداري راه مي انداختند و نگهبان دروازه هاي محله خود بودند. اين اشخاص عهد مي كردند درستكار باشند و به مشاغل پست نپردازند. جوانمردانه از ضعيفان دفاع كنند و سخاوتمندانه تهيدستان و يتيمان را ياري دهند، اما اندك اندك مرز بين خادمان و اوباش باريك شد. اينان دار و دسته هايي تشكيل دادند و در محله خود به آزار و اذيت ساكنان پرداختند. در اثر اين تحولات در اواخر قرن سيزدهم مفهوم اوباش و جوانمردان به يكديگر نزديك شده بود.»
آبراهاميان در چند فصل جلوتر از همين كتاب از شعبان جعفري با توضيح «ورزشكاري از محله بدنام» اسم مي برد.
تامين اجتماعي باستاني
رئيس فدراسيون ورزش هاي باستاني مي گويد: «من با جرات ادعا مي كنم، زورخانه ها اولين سازمان هاي تامين اجتماعي هستند. در گذشته مشكل جهيزيه يك دختر يا شغل يك پسر در زورخانه حل مي شد، همينطور بيماري يا از كار افتادگي يكي از اهالي محل يا بيوه شدن زنان و بي سرپرست ماندن كودكان در حوزه فعاليت هاي پهلوانان بود البته پهلواناني كه در زورخانه  «وجود» داشتند، نه اينكه فقط «حضور» داشته باشند، ولي متاسفانه اين سنت هاي پسنديده گاهي از مسير واقعي خود خارج مي شد.»
سيد عبدالله سجادي درباره وضعيت فعلي اين رسم مي گويد: «در سال 73 كه من رئيس فدراسيون شدم براي جلوگيري از سوءاستفاده ها، گلريزان را تحت هر عنواني ممنوع اعلام كردم و از آن پس با مجموعه اي از سازمان ها تلاش كرديم تا رسم گلريزان را به سمت نيازهاي عمومي هدايت كنيم كه خوشبختانه موفق هم بود، مثلا با همكاري كميته امداد يا سازمان بهزيستي در قالب جشن هاي نيكوكاري يا براي كمك به مناطق سيل زده و زلزله زده فعاليت مي كرديم. در مواردي هم براي بيماري هاي خاص يا كودكان تالاسمي گلريزان برگزار شده است و در جريان زلزله بم نيز يك حركت هماهنگ با همكاري كميته ملي المپيك انجام شد. با اين روش ها است كه مردم اشتياق بيشتري براي شركت در مراسم پيدا مي كنند و اطمينان خواهند داشت اين مبالغ صرف امور خيريه مي شود.» برخي از كشتي گيران مانند پهلوان سليماني نيز با هماهنگي مراجع قانوني برنامه هاي منظمي را براي پرداخت بدهكاري ها و آزادسازي زندانيان نيازمند اجرا مي كنند.
چكيده و چسبيده
سجادي مي گويد: «در ورزش باستاني عده اي چكيده ورزش و عده اي چسبيده به ورزش هستند. اين چسبيده ها رسم زيباي گلريزان را تبديل به يك نوع كاسبي كرده بودند.» كسي بود كه در محله خود باجگيري مي كرد. در جريان يك درگيري «قدر» مي آمد و كسي كشته مي شد. (قدر از ريشه قضا و قدر اصطلاحي عاميانه براي قتل يا حادثه غير عمد است كه معمولا براي رفع اتهام از قاتل استفاده مي شود.) اگر نوچه هايش نمي توانستند از خانواده متوفي رضايت بگيرند به اعدام محكوم مي شد. البته خانواده متوفي اغلب ترسيده و رضايت مي دادند يا قتل را غير عمد اعلام مي كردند و مجرم به حبس ابد محكوم مي شد. حبس ابد با يك عفو، 15 ساله شده و بعد از 7 – 6 سال شخص از زندان آزاد مي شد. اينجا بود كه ياران قديمي محله را آذين مي بستند، به استقبال زنداني آزاد شده مي رفتند و مراسم گلريزاني برپا مي كردند كه مبالغ كلاني در آن براي باجگير سابق جمع آوري مي شد. متاسفانه اين ماجرا بارها تكرار شده است.
در حالت كلي ،گلريزان عملي داوطلبانه است و البته مانند برخي اعمال داوطلبانه ديگر كم كم تبديل به يك ابزار كسب درآمد مي شود. يكي از پهلوانان مي گويد: «نبايد هيچ وقت كسي را در رودربايستي قرار داد، چون اولين اثر اين رودربايستي قرار گرفتن مردم، خلوت شدن زورخانه  است. در گذشته هم براي اينكه مردم را تشويق به پول دادن كنند با چند نفر از چهره هاي شناخته شده اي كه در زورخانه حضور داشتند توافق مي كردند تا مبلغ اهدا شده را به آنها بازگردانند. به اين مبالغ كه اكثرا هم بسيار زياد بودند اصطلاحا «پردار» مي گفتند. اين كار هم بعد از چند بار انجام دادن و پخش شدن شايعه اعتماد مردم را از بين مي برد.»
نسل هاي گذشته و حال
كسي كه پهلوان «رزاز» آزاديخواه مشروطه را درك كرده باشد، هيچ وقت به مراسم شعبان جعفري و گلريزان هاي پياپي اش نمي رود. پسران و نوه هاي پهلوانان قديمي اكنون هم با جامعه ورزشكاران باستاني بي ارتباط نيستند، ولي در سالهاي دور فضايي درست شد كه بعضي ها از اين محيط فاصله گرفتند. يكي از دلايل مهم اين فاصله گرفتن كه هنوز هم ادامه دارد به حراج گذاشتن عنوان «پهلوان» و اخيرا «جهان پهلوان» است. نمي توان تاريخ مشخصي را به عنوان شروع تغييرات حال و هواي سنتي زورخانه ها معين كرد، ولي با وقوع انقلاب اسلامي تعدادي از اشخاص، مجازات و از جامعه ورزش باستاني طرد شدند.
زورخانه ها دچار تغييراتي شده و براي چند سال كم رونق شدند، ولي اكنون با ورود نسل جوان به ورزش باستاني اين ورزش ملي در حال احيا و رشد دوباره است. خصوصا كه به دنبال علمي شدن اكثر رشته هاي تربيت بدني، مسئولان ورزش باستاني نيز به دنبال تنظيم آئين نامه ها و اصول مدرن هستند.
با وجود مخالفت هاي گذشته درباره ورود زنان، از چند سال پيش مادران كودكاني كه آموزش ورزش باستاني مي بينند، مي توانند در زورخانه ها حضور پيدا كنند و همين اعتماد سازي باعث زدودن تصورات منفي و خشن از ذهن خانواده ها شده است.

نگاه
شهري از همه رنگ
001743.jpg
الهام اناري- ساختمان هايي با نماي سنگ، آجر يا سيمان، رنگ هاي مختلف با اسكلت فلزي يا بتني و بناهايي با اندازه هاي كوتاه و بلند، با رويشي قارچ گونه، سطح شهرهاي ايران بخصوص كلانشهري چون تهران را پوشانده اند.
اشكال ظاهري ساختمان ها درعين تفاوت ها و تضادهاي بصري، به يكساني خسته كننده اي رسيده اند كه از لحاظ ديداري و رواني فاقد هرگونه جذابيت و در بسياري مواقع آزاردهنده روح آدمي است.
افزايش جمعيت شهرنشين، نوع زندگي ماشيني امروز و تغيير ذائقه هاي مردم، جاي به كارگيري اغلب عناصر معماري زيباي ايراني را تنگ كرده است. شايد در چنين فضايي ديگر نبايد انتظار داشت كه جلوه هاي بصري هنر بومي در ساخت بناها در نظر گرفته شود و نمود عيني پيدا كند، اما بايد اين انتظار را داشت كه گرافيك شهري درايران بخصوص در كلانشهر چون تهران، ضمن انطباق با مظاهر زندگي مدرن به لحاظ بصري نيز همچون ديگر شهرهاي بزرگ و زيباي دنيا از جذابيت هاي خاص خود برخوردار باشد.
بايد بدانيم معماري، متعلق به زمان و مكان است. كارشناسان شهرسازي مي دانند اگر كسي در اين جغرافيا بخواهد به معماري بپردازد، نمي تواند شرايط محيطي را در نظر نگيرد. در شهرسازي امروز، ذوق تاريخي و آنچه كه معماري ايراني را از ديگران متمايز مي كند، بسادگي از ياد رفته است. معماري فعلي ايران هيچ گونه قرابتي با ساختار ذهني عميق و تاريخي ما ندارد و از طرفي از اصول و قواعد معماري مدرن نيز پيروي چنداني نمي كند. در سالهاي اخير دو راه پيش گرفته شده است،  عده اي مطرح مي كنند كه ما بايد به طراحي سنتي احترام بگذاريم و آن را رعايت كنيم، اما هيچ ابداع و خلقي هم از خود نشان نمي دهند و آنچه ارائه مي كنند، بيشتر كپي برداري از نمونه هاي پيشين است.
گروهي هم مي گويند ما نه تنها الگوهاي گذشته را نمي شناسيم، بلكه به دليل شرايط متفاوت امروز نمي توانيم آنها را به كار ببنديم. پس معماري بومي را به طول كامل طرد كرده و اثر تازه اي خلق مي كنند كه با اصول و قواعد ساخت و ساز مدرن نيز هماهنگي چنداني ندارد.
تامين سكونتگاه تازه براي بشر، چيزي فراتر از برپايي خانه هاي مدرن است. انسان تنها در خانه اش «سكني نمي گزيند». او در كنار همشهري هايش در موسسه هاي عمومي و فضاهاي شهري نيز زندگي مي كند.
از اين رو براي تجربه تعلق و مشاركت، شناسايي وسيع و گسترده، امري ضروري است. هدف از اين شناسايي ويژگي مكان است كه با ساختارهاي طبيعي و همچنين مصنوعي تعيين مي شود. بنابراين هدف نهايي معماري، خلق، زيباسازي و حفاظت از مكان است.
بنابراين، مسئله نهايي ما اين است كه معماري در خلق مكان هاي رضايتبخش براي شيوه جديد زندگي موفق باشد. با وجود اين، مكان مدرن مكاني است كه هويت خاص خود را دارد. هر چند كه در تعامل با مظاهر و محتواي معماري بومي نيز قرار مي گيرد.
ساختمان ها آنچه را كه معماران «مكانمندي» جهان مي نامند، نشان مي دهند. ساختمان ها اين كار را با قرار گرفتن روي زمين، سر برافراشتن به سوي آسمان، گسترش در راستاي افق و باز و بسته شدن به اطراف خود انجام مي دهند.
شهر به عنوان مكان نهادهاي گردهم آمده، شكل نماديني نيز هست كه شيوه زندگي مردم را به وجود مي آورد و خلق وخوي آنها را نشان مي دهد. دليل نسبي كيفيت ضعيف انگاره  ساختمان هاي عمومي، در دوران جنگ هشت ساله عراق و ايران به وجود آمد و متعاقب آن تقاضا براي انبوه سازي بدون توجه به جلوه هاي بصري بنا، شدت يافت تا جايي كه امروز در گوشه گوشه شهرهاي بزرگ و پرجمعيت ايران، ساختمان ها، شهرك ها و اقمار حاشيه اي را مي بينيم كه از لحاظ هماهنگي بصري و آنچه كه از آن با عنوان «هارموني» ياد مي شود با يكديگر قرابتي ندارند.

يادداشت
هواي سنگين شهر
001902.jpg
مريم پاپي-سالها از انجام نخستين جراحي هاي زيبايي در ايران مي گذرد و اكنون ديگر همچون گذشته اين كار يك عمل جراحي تازه و موجب مباهات كه در برخي موارد افراد سعي در تظاهر به انجام آن دارند محسوب نمي شود.
به دليل امكان انجام اين عمل هاي جراحي با كيفيتي بهتر از سابق و با قيمت هاي متنوع، جراحي زيبايي براي اكثر افراد جامعه قابل انجام شده است. ديگر كمتر فرد بالغي باقي مانده كه قصد انجام عمل جراحي زيبايي داشته، ولي هنوز موفق به انجام آن نشده باشد.
اكنون جامعه شناسان فرصت يافته اند تا با نگاه دقيق تر به پديده اي كه كمتر دچار تحولات روز افزون مي شود، موضوع جراحي هاي زيبايي و به طور كلي ظاهرآرايي را مورد تحليل قرار دهند.
در سالهاي اخير رفتاري كه بيش از جراحي زيبايي رايج است نحوه آراستن مو و آرايش صورت است كه در زنان و مردان ديده مي شود و تقريبا در همه جامعه البته با سطوح مختلف از الگويي يكسان پيروي مي كند. اين رفتار مرز ميان فقرا و ثروتمندان و بالانشينان و پايين نشينان را از بين برده و همه افراد جامعه را به افرادي يك شكل تبديل كرده كه تمايز آنها از يكديگر به سختي امكان پذير است.
ديگر زيبابودن و تظاهر به زيبايي مختص گروه هاي سني و جنسي و اقشار خاصي نيست و بعضي وقت ها از اقشار پايين جامعه به قشرهاي بالاتر راه مي يابد و به برخي از اقشار بالاي جامعه، تعميم مي يابد. به قول جامعه شناسان اكنون زيبايي دمكراتيزه شده است.
بزرگ شدن شهرها و به وجود آمدن خيابان هاي جديد، اين امكان را به افراد مي دهد كه بازيگر نمايش هايي به نام شهروند يك شهر بزرگ بودن باشند و همه خصوصيات خود را زير يك نقاب كه همان پوشش است با عموم مردم شبيه سازي كنند. در اين ميان نمي توان به كسي خرده گرفت. اين يك رفتار عمومي است كه در همه جوامع در حال گذار با توسعه شهرها به صورت طبيعي اتفاق مي افتد مگر اينكه با آگاهي بتوان بخش هايي از اين تغييرات فرهنگي (همچون زنده نگه داشتن لباس محلي يا ملي) را در جهت دلخواه هدايت كرد.
در شهرهاي بزرگ به دليل امكان گم شدن افراد ميان جمعيت اين امكان وجود دارد كه با هر ظاهر دلخواه كه حتي مطابق با طبقه و خانواده فرد نباشد در خيابان ظاهر شود. به عبارت ديگر اين نوع پوشش و ظاهرآرايي بخشي از همان پديده اي است كه افراد جامعه با هر سطح تحصيلات و آگاهي با اين اصطلاح كه «ديگر نمي شود مردم را شناخت» بخوبي آن را دريافته اند.
با دور شدن از شهرهاي بزرگ و عبور از دروازه شهرهاي كوچك كشور مي توان بخوبي مشاهده كرد كه اين تغيير در آنها كمتر اتفاق افتاده است. مردم شهرهاي كوچك خيلي راحت لباس مي پوشند، راحت و بدون تلاش براي همسان سازي با زبان فارسي يا تقليد از لحن صحبت قشري خاص، صحبت مي كنند.
هنگام مشاهده اين تفاوت است كه درمي يابيم ما ساكنان شهرهاي بزرگ، بخصوص تهراني ها زير چه ذره بين و در نور و گرماي طاقت فرساي چه نورافكن هاي پرقدرتي زندگي مي كنيم؛ نورافكن هايي كه خود بر زندگي مان انداخته ايم و موجب شده نتوانيم با خيال راحت و همانگونه كه هستيم در خيابان ظاهر شويم و رفتار كنيم.
اين شرايط خوبي نيست كه مردمي همواره در يك محيط زندگي سخت (همچون لحظه هاي پر اضطراب) نفس ها را در سينه حبس كرده باشند و در هواي سنگين شهر مجالي نيابند تا نفس عميق خود را خالي كنند.
طرح كارآفريني براي دختران كرجي
001719.jpg
طرح آموزش كارآفريني ويژه دختران فارغ التحصيل دانشگاهي در شهرستان كرج اجرا مي شود.
دفتر امور بانوان استانداري تهران با مشاركت خانه پژوهش نوانديش، كارگاه هاي آموزش كارآفريني ويژه دختران فارغ التحصيل دانشگاهي را به منظور توانمندسازي و توسعه ظرفيت هاي مديريتي دختران فارغ التحصيل در ايجاد كسب و كارهاي جديد، برگزار مي كند.
اين طرح در شهرستان كرج با حضور بيش از 200 نفر از علاقه مندان در چهار دوره 50 نفري با سرفصل هاي كارآفريني، جست و جوي فرصت هاي كسب و كار، تهيه طرح كسب و كار، بازاريابي، مقررات و رويه هاي كسب و كار، تكنولوژي اطلاعات وارتباطات و مشكل گشايي خلاقانه اجرا مي شود.
شايان ذكراست برگزاري اين دوره ها منجر به ايجاد كسب و كار براي دختران فارغ التحصيل نمي شود و اين دوره ها تنها به ايجاد مهارت در فارغ التحصيلان دختر براي يافتن كار مناسب مي انجامد.
براي اجراي اين طرح 400 ميليون ريال هزينه شده كه اين بودجه از محل اعتبارات دفتر امور بانوان استانداري تهران تامين مي شود.

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   خبرسازان   |   دخل و خرج  |   درمانگاه  |   علمي  |
|  محيط زيست  |   شهر آرا  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |