پنجشنبه ۲۳ تير ۱۳۸۴
ايمان در دو فرهنگ - واپسين بخش
تمكن عقيده بر قلب
001122.jpg
دكتر محمدتقي فعالي
اشاره: بخش نخست مقاله «ايمان در دو فرهنگ» ، به ايمان در فرهنگ مسيحيت اختصاص داشت. در آن بخش به نگرش دو وجهي غرب در مورد ايمان اشاره و پيامدها و لوازم هر يك دنبال شد. واپسين بخش اين مقاله ويژگي هاي ايمان را با شيوه درون ديني دنبال مي كند كه در نهايت به تصوير روشني از ايمان دست مي يابيم.
بر اساس تلقي نخست تأثير ديگر (دوم) تمايز قطعي ميان الهيات طبيعي و الهيات وحياني است. عقيده بر آن بود كه الهيات وحياني شامل تمام حقايق ديگري است كه عقل به آنها دسترسي نداشته و تنها خداوند است كه آنها را براي ما آشكار كرده است.
اما نگاه دوم، برداشتي متفاوت از الهيات ارائه مي دهد. در اين تفكر، هم الهيات طبيعي كه مجموعه اي از مساعي انساني براي نيل به متعلق ايمان است، نفي مي شود و هم الهيات نقلي كه مجموعه اي از احكام و گزاره هاي كلامي است. اين دو الهيات با انكشاف و حضور خداوند در تاريخ بشر، منافات دارد؛ زيرا ايمان در اين نگرش، دگرگون شدن انسان و نوعي درگيري و چالش تجربي شخصي است. اگر كسي توانست حضور خدا را در حوادث تاريخي جهان مشاهده كند و عوامل ديگر، او را از اين شهود بازنداشت، به راستي ايمان دارد.
سومين تأثير ديدگاه زباني و شناختاري اين است كه چون وحي مضمون معرفتي دارد و خطاناپذيري و صدق، آن را همراهي مي كند، مي تواند به همين نحو در اختيار انسان ها قرار گيرد. بنابراين دين و وحي آن گونه كه در واقع هستند، براي شخص مؤمن امكان حصول دارد و به مثابه واقعه تاريخي، روح زمان نخواهد بود. اما ديدگاه غيرزباني- نگاه دوم- مي گويد كه چون وحي تجربه دروني انسان است و تجربه از ديدگاه برخي انديشمندان غربي نظير استيس هميشه با تعبير همراه است، هيچ وحي تعبير ناشده اي وجود ندارد. از خصايص مهم تلقي دوم آن است كه وحي تجربه عريان نيست؛ حتي وقايع خطير تاريخ گذشته نمي تواند از تعبير انساني گذشته و حال تفكيك شود. در تجربه وحياني نيز سهم داننده و فاعل شناسايي را نمي توان ناديده گرفت. بنابراين علقه ها و انتظارات او در تفسير و تعبير وحي بسي مؤثر است. وحي به مثابه انكشاف نفس خدا در مقام يك واقعه تاريخي به صورت تمام عيار تفسير مي شود. معناي هر واقعه وحياني، ضرورتاً معنا از ديد كسي يا براي كسي است و حاصل آن كه، وحي در اين تلقي، از سنخ «تجربه نبوي» بوده كه طبعاً ذومراتب است و از اين طريق قابل تعميم.
تأثير چهارم دو قرائت پيش گفته، اين كه آن دو قرائت، دو برداشت از دو فلسفه دين و كلام را مي آفريند. در يكي، فلسفه دين وظيفه توجيه عقلانيت باورهاي ديني را به دوش خواهد كشيد؛ زيرا در آن تلقي از ايمان و دين، بعد اعتقادي و معرفتي برجسته شده است و طبعاً در آن ادله و براهين اعتبار مي يابد. اما در ديگري- از اين روي كه احساس و تجربه ديني را اساس دين مي دانست- ايمان نظرها را درنورديد. در يكي چون ادله مطرح است و ادله همگاني و عمومي است، فلسفه دين قابل تعامل و تبادل است. در ديگري از آنجا كه دين احساس است و احساس امر شخصي و دروني است، فلسفه دين و عقلانيت دين، شخصي مي شود. براي اين كه فلسفه اصالت دارد و توجيه گر معقوليت دين است و براي ديگري فلسفه دست دوم بوده، تنها ترجمان احساس است.
از جمله پيامدهاي ديگر اين كه انتقال از تلقي نخست به تلقي دوم رهين تحولي ديني است كه آهسته آهسته و خواه ناخواه در جهان غرب روي داده است. اين دگرگوني كه در ابعاد مختلف روي داد، تمام انديشه هاي مسيحيت را درنورديده براي تمام انسانها رخ داده است؛ حتي آنان كه خواهان تحول نيستند. يكي از مهمترين مقوله هاي ديني كه اين دگرگوني را به خود ديده مفهوم خداست. الهيات كلاسيك خدا را موجودي ماوراء طبيعي مي دانست كه بر جهان، زمين و انسان تسلط دارد؛ اما مردم با تغيير تاريخي، مفهوم خدا را محول ساختند.
و اين مسئله سرانجام ما را با بحراني فاجعه آميز در فرهنگ غربي مواجه مي سازد. آيا نشنيده ايد حكايت آن ديوانه اي را كه بامداد روز روشن فانوس برمي افروخت و به بازار مي دويد و پياپي فرياد مي كشيد: «من خدا را مي جويم!» در آن هنگام بسياري از كساني كه به خدا ايمان نداشتند، در آن پيرامون ايستاده بودند و بنابراين ديوانه خنده هاي فراوان برانگيخت. يكي پرسيد مگر گم شده است؟ ديگري پرسيد: مگر همچون كودكي راه خود را گم كرده است؟ يا پنهان شده است؟ مگر از ما مي ترسيد؟ مگر به سفر رفته؟ يا مهاجرت كرده است؟ و همين طور نعره مي زدند و مي خنديدند. ديوانه به ميانشان پريد و با نگاه ميخكوبشان كرد.
فرياد زد: «خدا كجا رفته؟ به شما خواهم گفت ما- من و شما- او را كشتيم. ما همه قاتلان او هستيم...» اينجا ديوانه ساكت ماند و بار ديگر به شنوندگان نگريست. آنان نيز دم در كشيدند و شگفت زده به او نگريستند. سرانجام ديوانه فانوس را به زمين كوبيد. فانوس شكست و خاموش شد. ديوانه گفت: «من زود آمده ام، زمان من هنوز نرسيده است. اين رويداد عظيم و دهشتناك هنوز در راه است، هنوز سرگردان است، هنوز به گوش آدميان نرسيده است. رعد و برق نيازمند زمان است، نور ستارگان نيازمند زمان به گوش آدميان نرسيده است. رويدادها هرچند روي داده باشند باز براي اين كه ديده و شنيده شوند، نيازمند زمان اند، اين واقعه هنوز از ايشان دورتر از دورترين ستارگان است و با اين همه آنها خودشان اين كار كرده اند! اگر ما خدا را امر واقعي ندانستيم و از آن برداشتي آرماني و ارزشي داشتيم، طبيعي است وحي به صورت تجربه انساني درآيد، دين دروني شود و ايمان سرسپردگي كور و شهودي دروني باشد و اين جاست كه برخي از نويسندگان معاصر حتي براي گزاره «خدا وجود دارد» يا «خدا واجد فلان اوصاف است» اعتبار نهايي قائل نمي شوند.
001125.jpg
نمونه ديگر اين تحول ديني در زمينه مفهوم معاد و آخرت نمود پيدا مي كند؛ بدين صورت كه آموزه رستگاري ماوراي طبيعي كه در فرهنگ قديم غربي وجود داشت ماهيت خود را از دست داده، به تلاش عملي براي ايجاد جامعه آرماني بدل مي شود.«انتظارات حيات پس از مرگ رفته رفته رنگ مي بازد و اين يكي از عوامل مهمي است كه افراد را وامي دارد تا در صدد درك تازه اي از ايمان ديني برآيند... آن گاه با نهضت اصلاح ديني طغياني روي داد. مذهب پروتستان سلسله قديم را كه به بشر اميد رستگاري نهايي در عالم بالا مي داد، نفي كرد و در عوض گفت كه دينداران با ابراز ايمان شخصي مي توانند با ايقان و اطمينان پيشاپيش در همين جهان و در حيات كنوني مزه رستگاري را بچشند. علايق در انجام اعمال ديني تغيير كرد: از تدارك زاهدانه براي مرگ و داوري و زندگي در جهان برين، به سوي تحقق ارزشهاي ديني در زندگي اجتماعي دنياي خاكي گراييد. قهرمان انديشه فيدئيزم، تفكر درباره حيات پس از مرگ را آزاردهنده تلقي مي كند. «ابديت تمايز درست از نادرست است؛ پس ناميرايي جدايي حق از ناحق است... تمناي حيات پس از مرگ به معناي عمر دراز، انديشه عاطل است. فكر ابديت آن است كه در اين زندگي خاكي آدم ها با هم فرق دارند، جدايي در ابديت روي مي دهد.»
جالب است بدانيم كه وقتي اين گونه افكار در ايران وارد مي شود بدين صورت درمي آيد كه ايمان همانا شنيدن آن خطاب و پاسخ مجذوبانه دادن به آن است و رفتن به دنبال آن و آينده را هم با اميد-  نه با استدلال- پر كردن.« مسأله معاد هم براي مؤمنان يك مسأله استدلالي فلسفي نيست، بلكه اميد است به اين كه اين خبر در نهايت ما را به جايي خواهد رساند. به همين دليل اميد و اعتماد نقش مهمي در ساختار ايمان دارد.»
خلاصه آن كه اگر ايمان بار معرفتي نداشته باشد، طبعاً با يقين و عقلانيت سر سازش نخواهد داشت؛ از اين رو ايمان با شك و شكاكيت قابل جمع مي شود و اين همان جنبش فيدئيزم (Fideism = ايمان گرايي) است كه جهان غرب را فرا گرفت و در ايران هم مشتاقان و دلبستگاني پيدا كرده است.» بايد از صدق مفاهيم كهن يكسره دل بركند. اين حقايق فرضي كه دست دوم به ما رسيده، همه تباهي پذيرند، مانند ابر در هوا پخش و پراكنده اند و مثل زئوس در آغوش يو، در ميان انگشت هايمان محو مي شوند. مي گويند ما در دوراني به سر مي بريم كه يقين هاي قديم از هم مي پاشد؛ اين كه غصه ندارد، از هم پاشيدن، طبيعت تمامي يقين هاست.
اين بود پاره اي پيامدها و لوازم تلقي دوم؛ يعني تلقي تجربي، احساسي و غيرعقلاني از دين و ايمان و اين كه ادامه ماجرا.
در تلقي مدرن، دين از يك سو ناواقع گرا خواهد شد، به عبارت ديگر حالتي كاملاً بشري پيدا مي كند. و از طرف سوم، دين دنيوي به صحنه مي آيد. فرايند دنيوي كردن (سكولاريزاسيون)، به معناي انتقال از آسمان به زمين و از لاهوت به قلمرو ناسوت، غرب را فراگرفت و همين امر باعث شد اختيارات دين به علوم و اختيارات كليسا به نهادهاي غيرمذهبي واگذار شود و سرانجام امر مقدس از بين رفت و قداست دين، رنگ باخت.
با دنيوي شدن، «معنويت» به جاي «ايمان» نشست؛ معنويتي كه انتقادپذير است و معنويت انتقادي شرط بيداري دين اعلام شد. دين از بيرون، با تمام مظاهرش- از جمله عقل و جامعه و سياست- به درون رانده شد و دين دروني طبيعتاً دين اجتماعي و عقلاني نخواهد بود و اين به معناي جدايي دين از جامعه و سياست است.
در فرهنگ مدرن، شناخت شناسي بر هستي شناسي تقدم يافت - به حق- اما شناخت شناسي معادل و برابر با شكاكيت تلقي شد - به ناحق- در اين تفكر، ايمان بر متعلق ايمان يعني خدا تقدم يافت؛ زيرا ايمان مقدمه وصول به حريم قدس الهي نيست، بلكه روشي است براي پاسخ گويي به نيازها و انتظارات بشر. «ايمان مسيحي نوعي ايدئولوژي نيست؛ بلكه شيوه اي زندگي است.» در اين نگرش «كاركردهاي دين» و «دين عملي» جايگزين «عقايد و حقانيت دين» مي شود و مخلص كلام اين كه «در سايه اين تعاليم، آدمي در اين جهان بيش از دو هزار سال به حال تبعيدي زيست. دين را بايد از سلطه فلسفه هايي از اين دست رها كرد. ايمان كه منزه شود، به صورت تلاشي منضبط و عملي در راه تحصيل آرمان زندگي درمي آيد؛ آرماني كه سرچشمه آن در نهاد و خود ماست. جهان بروني بازتاب جهان دروني است. دين بي شباهت به هنر نيست؛ منتها مايه كارش در عوض صدا يا سنگ، واژه يا رنگ، زندگي يكايك ماست.»
ايمان در فرهنگ اسلام
اگر با شيوه درون ديني سير كنيم، مي توانيم با مراجعه به آيات و احاديث، ويژگي هاي مختلفي براي ايمان به دست آوريم و در نهايت از مجموع آنها به تصوير روشني از ايمان دست يابيم و ناشناخته هاي اين امر سرنوشت ساز را از طريق استقراء آيات و احاديث واضح سازيم.
ويژگي هاي ايمان
الف. ايمان و معرفت
از آيات قرآن  كريم به روشني مي توان استنباط كرد كه ميان ايمان و عقل، ايمان و علم و ميان ايمان و معرفت ارتباط نزديك و تنگاتنگي وجود دارد، براي نمونه مي توان به موارد زير اشاره كرد:
۱. «در دين اجبار نيست. راه هدايت و ضلالت بر همه كس روشن گرديد. پس هر كه از راه كفر و سركشي برگردد و به راه ايمان و پرستش خداي گرايد، به رشته محكم و استواري چنگ زده است.»(بقره/۲۵۶)
اين آيه نخست اكراه و اجبار در دين را نفي مي كند؛ سپس ضمن اشاره به تمايز آشكار ميان حق و باطل، يا رشد و غي، مسئله كفر و ايمان را مطرح مي فرمايد. حاصل آن كه انسان با تأمل و تفكر و به كار بستن عقلانيت در زمينه حق و باطل مي تواند بدون هيچ اكراه و اجبار، يكي را برگزيده، خود را بدان متعهد سازد و به آن ايمان آورد. در اين صورت، به امر مقابل، كفر خواهد ورزيد. بنابراين كفر و ايمان بعد از حصول معرفت و تعقل است.
۲. در سوره طه، بعد از نقل داستان موسي(ع) به داستان ساحران فرعون مي رسد و در پايان چنين مي فرمايد: «ساحران سر به سجده فرود آورده گفتند: ما به خداي موسي و هارون ايمان آورديم.»(طه/۷۰)
مي دانيم كه ساحران فرعون از اطرافيان و نزديكان فرعون بوده اند و ساليان درازي در فضاي فرعون زندگي مي كردند. به ناگاه با دعوت موسي (ع) مواجه شدند و بعد از حوادثي، تمام همت خود را براي شكست موسي جمع كردند؛ اما خداوند به دست پيامبر خود، بينه اي آشكار فرستاد و ساحران فرعون بعد از مشاهده آن، موسي را برحق ديدند؛ بنابراين به رغم مخالفت ها و تهديدهاي فرعون به پروردگار هارون و موسي ايمان آوردند. اين ايمان در آن فضا و اوضاع زمانه فرعون بدون هيچ شكي، بعد از تأمل و قانع  شدن عقلاني است و اين گونه است كه ارزش والايي دارد.
۳. «و چون آيات ما بر آنان تلاوت شود، گويند ايمان آورديم كه اين قرآن، به حق از جانب پروردگار ما نازل شده است.» (قصص/۵۳)
با توجه به اين آيه، آياتي از قرآن براي برخي تلاوت شده و آنان در اين آيات، حق و حقيقت را يافتند؛ پس تن به ايمان دادند و به آن سر سپردند. در اين آيه، به روشني آنچه موجب ايمان آوردن ايشان شده است، تأمل در آيات و مشاهده برحق بودن آنها دانسته شده است. همين معنا و مضمون، در مقام توبيخ و سرزنش كفار بيان شده است: «و چگونه كافر خواهيد شد، در صورتي كه براي شما آيات خدا تلاوت مي شود؟» (آل عمران/۱۰۱)
هرچند علم و معرفت، عامل و دخيل در ايمان است، اما معرفت تمام ايمان نيست. ايمان بدون معرفت حاصل نمي شود، ولي ظرف آن را تنها علم و دانش پر نمي كند، آيه اي از قرآن  كريم به اين امر اشاره  اي گويا دارد:«با آن كه پيش خود به يقين دانستند كه معجزه خداست، باز آن را انكار كردند. اينان با وجود اين كه يقين داشتند كفر ورزيدند.» (نمل/۱۴)
قوم بني اسرائيل در عين حال كه يقين و معرفت داشتند، باز عناد و كفر ورزيدند؛ پس معرفت شرط كافي و علت تامه براي ايمان نيست. به اين ترتيب ايمان با وجود آن كه عين معرفت و تنها معرفت نيست، ولي با معرفت نسبت و پيوندي ناگسستني دارد.
همين ديدگاه از كلمات مرحوم علامه طباطبايي نيز به دست مي آيد. در اوايل سوره مباركه بقره، قرآن تنها براي متقين، كتاب هدايت معرفي شده است. اهل تقوا ويژگي هايي دارند كه از آن جمله ايمان به غيب است. مرحوم علامه ايمان به غيب را اين گونه تعريف كرده اند: الايمان تمكن الاعتقاد في القلب مأخوذ من الامن كان المؤمن يعطي لما آمن به الامن من الريب و الشك و هو آفه الاعتقاد.
از اين عبارت دو نكته مهم به دست مي آيد: اول اين كه ايمان از سنخ اعتقاد و معرفت است، اما صرف معرفت نيست. ايمان معرفتي است كه به دل نشسته باشد و در قلب انسان وارد شده، وجود او را فراگيرد و به همين دليل به آن «عقيده يا اعتقاد» مي گويند؛ زيرا بايد معرفت به عقد قلب درآيد و با هستي انسان گره خورد. دوم اين كه ايمان از امن است و اين تسميه از آن روي است كه انسان از آفات اعتقاد، يعني شك و تزلزل در امان است. بنابراين ايمان با شك قابل جمع نيست و اين نكته بس مهمي است كه به آن باز خواهيم گشت.
۴- در قرآن آياتي به چشم مي خورد كه در آنها علم با كفر جمع شده است و اين نشان مي دهد- چنان كه گذشت- ايمان معرفت صرف نيست. «با وجود يقين به معجزه بودن آن، باز آن را انكار كردند.» (نمل/۱) «خدا او را دانسته و پس از اتمام حجت گمراه ساخته.» (جاثيه۲۳،) «آنان كه پس از بيان شدن راه هدايت برايشان باز به دين پشت كرده، مرتد شدند.» (محمد۲۵،) در تمام اين موارد علم، آگاهي، وضوح و حتي يقين وجود دارد، اما از ايمان خبري نيست. دقيقاً به همين دليل بايد گفت ايمان مسبوق به معرفت است و آگاهي و علم شرط لازم ايمان؛ اما شرطي ديگر بايد بر آن افزود تا ايمان به دست آيد. مرحوم علامه گاهي اين شرط را «تمكن عقيده بر قلب» معرفي مي كند و گاهي «التزام عملي» را در مفهوم ايمان دخالت مي دهد. الايمان هو الاذعان و التصديق بشيء بالتزام بلوازمه «ايمان اذعان و تصديق به يك چيز است به همراه التزام به لوازم آن» بنابراين ايماني ايمان است كه خاستگاه آن معرفت باشد و ايماني ايمان است كه منشأ عمل صالح باشد و عملي، عمل صالح است كه ريشه آن در زمين ايمان قرار گرفته باشد و از آنجا آبياري شود.
همين مضمون در پاره اي روايات نيز آمده است: «عن علي(ع) لايذوق المرء من حقيقه الايمان حتي يكون فيه ثلاث خصال: الفقه في  الدين و الصبر علي المصائب و حسن التقدير في المعاش». «حضرت علي(ع) فرمود: انسان حقيقت ايمان را نمي چشد، مگر آن كه در او سه ويژگي باشد: تفقه در دين و صبر بر مصائب و تقدير و تدبير نيكو در امر معاش.»
ايمان سه ويژگي به همراه خود مي آورد: اول، باريك بيني و تيزبيني در امور ديني است. به عبارت ديگر شخص مؤمن هم دين و مسائل ديني- اعم از اعتقادي و امور عملي- را خوب مي شناسد و هم در تشخيص مسائلي كه در حيات فردي يا اجتماعي او رخ مي دهد و تطبيق آنها بر امور ديني، بينا است؛ دوم، بر مشكلات و مصائب، صبور است؛ يعني ناگواري ها و دشواري هاي زندگي را هدفدار مي بيند؛ چرا كه مشكلات يا براي تكامل انسان است، يا كاهش بار گناه را به دنبال دارد؛ سوم، اين كه مؤمن عاقل است و در معاش خود حساب و كتاب دارد و براي امور زندگي با برنامه است؛ نه اين كه مبتلا به روزمرگي و آنچه پيش آيد، باشد. در اين حديث مي فرمايد:  نه تنها مؤمن تقدير و برنامه دارد، بلكه داراي حسن تقدير و تدبير است. نكته جالب توجه در اين حديث، تعبير «ذوق ايمان» است كه اشاره به اين نكته دارد كه ايمان چشيدني و يافتني است. حضرت علي(ع) در بياني بسيار واضح، ايمان را از سنخ معرفت، اما معرفت قلبي بيان مي  كند كه اقرار به زبان و رفتار ديني دو علامت آن است. و قد سئل عن الايمان، فقال(ع) الايمان معرفه بالقلب و اقرا باللسان و عمل بالاركان؛ «ايمان معرفت قلبي، اقرار لساني و رفتار جوارحي است.» از مجموع اين مباحث برمي آيد كه علم و معرفت، جزء مقوم ايمان است؛ هر چند در مفهوم ايمان عناصر ديگري هم دخالت دارند. بنابراين ايمان، آن گونه كه اشاعره و مرجثه و ماتريديه مي گويند، صرفاً «تصديق» نيست.
همچنين ايمان فقط «عمل» نيست؛ آن گونه كه معتزله پنداشته اند. ايمان حلقه وصل معرفت و عمل است. اگر دل، رنگ ايمان به خود بگيرد، قطعاً در رفتار تأثير خواهد گذاشت. ايمان پذيرفتن با تمام وجود است و «پذيرفتن» امري است غير از «دانستن» و بيش از آن، چه تفاوتي است ميان ما و يك غسال، در حالي كه هر دو مي دانيم مرده آزاري ندارد، ولي ما از يك جسد هراس داريم و يك غسال با كمال آرامش به او دست مي زند. تفاوت در «پذيرفتن، باور كردن، به عقد قلب در آوردن و ايمان داشتن» است. بنابراين مؤمن و كافر ممكن است در علم و معرفت مشترك باشند؛ اما مؤمن دانسته هاي خويش را با جان و قلب پذيرفته است و اين ايمان است. اما كافر، چه بسا به معارف صحيح خود اعتقاد و باوري پيدا نكرده است و از اين روي فاقد ايمان است.
ب. ايمان و اراده
از آيات متعدد، اختياري بودن ايمان به خوبي برمي آيد. تصويري كه قرآن از ايمان ارائه مي دهد، به گونه اي است كه ايمان آوردن و كفر ورزيدن را كاملاً به اراده و اختيار انسان گره مي زند. در برخي آيات خداوند انسان را به ايمان يا فزوني آن فرا مي خواند و مي دانيم كه دعوت به امر غير اختياري تعلق نمي گيرد. «و چون به ايشان گفته مي شود كه بگرويد هم چنان كه گرويدند مردمان...» (بقره/۱۳) «اي كساني كه به (زبان) ايمان آورده ايد به حقيقت و از (دل) هم ايمان آوريد...» (نساء/ ۱۳۶)
قرآن دسته اي از گمراهان را كساني مي داند كه ايمان را به كفر تبديل كرده اند و آنها را در اين عمل توبيخ و سرزنش مي كند. «هر كه ايمان را مبدل به كفر گرداند، بي شك راه درست را گم كرده و راه ضلالت پيموده است.» (بقره/ ۱۰۸)
تبديل ايمان به كفر در صورتي معقول است كه هر دو امر در اختيار انسان باشد و انسان به اراده خود جاي يكي را به ديگري دهد. همچنين از اين آيه، توبيخ و سرزنش استفاده مي شود و مي دانيم كه ذم و نكوهش، نشان دهنده اختياري بودن امر مذموم است.
خداوند در سوره مباركه بقره به طور مطلق در امر دين و ايمان و كفر، نفي اكراه فرموده است:«كار دين به اجبار نيست، راه هدايت و ضلالت بر همه كس روشن گرديد؛ پس هر كس كه از راه كفر و سركشي، به راه ايمان پرستش خدا گرويد...» (بقره/ ۲۵۶) اگر در دين و ايمان، اكراه و اجباري نيست و اگر رشد و غي آشكار شده است، پس در ايمان هيچ گونه الزامي- چه از بيرون و چه از درون- وجود ندارد.
غير از اين موارد، خداوند در پاره اي مواضع به صراحت از اختياري بودن ايمان سخن مي گويد، براي نمونه آن جا كه فرمود: «و بگو دين حق همان است كه از جانب پروردگار شما آمد؛ پس هر كه مي خواهد ايمان آرد و هر كه مي خواهد كافر شود.» (كهف/ ۲۹)
از جمله نتايجي كه از ارادي و اختياري بودن عمل ايمان به دست مي آيد اين كه آغاز ايمان، معرفت است؛ زيرا هر عمل ارادي در انسان با دانش و معرفت آغاز مي شود. هر گونه گزينش و انتخابي در انسان رخ دهد شروعي جز دانش ندارد چه رسد به انتخاب ايمان كه امري سرنوشت ساز و حياتي است.
ج. موانع ايمان
در قرآن اموري ذكر شده كه مانع تحقق يا تشديد ايمان است؛ از قبيل:
ختم قلب: «مهر نهاد خدا بر دل هاي ايشان و بر گوششان و بر چشم هايشان پرده اي است...» (بقره/ ۶-۷)
مرض قلب: «در دل هاي ايشان مرض است. پس خداوند مرضي بر دل هايشان افزود...» (بقره/ ۹-۱۰)
مرحوم علامه در بخش مستقلي به تحليل معناي «مرض قلب» در قرآن پرداخته اند و بعد از بررسي آيات به اين نتيجه رسيده اند كه مرض قلب چيزي جز شك، دودلي، ريب و تزلزل، كه در محدوده درك و معرفت پيدا مي شود نيست: فالظاهر ان مرض القلب في عرف القرآن هو الشك و الريب المستولي علي ادراك الانسان فيما يتعلق بالله و آياته.
در برابر، سلامت قلب آن است كه دل و جان آدمي از انواع آسيب هاي معرفت كه «شك و خلأ معرفتي»  در رأس آن است در امان باشد. درمان قلب مريض، توبه است و توبه تفكر صحيح و عمل صالح و در نهايت، پديد آمدن شعله هاي نوراني ايمان در قلب است؛«اما آنان كه دل هاشان به مرض (شك و نفاق) مبتلاست و هم بر خبث ذاتي آنان خباثت افزوده گرديد تا در حال كفر جان دادند.»
نتيجه گيري
نتيجه اي كه به دست مي آيد اين كه ايمان «امري معرفتي» است، بدين معنا كه معرفت شرط لازم براي ايمان است. از اين روي ايمان با معرفتي هر چند ساده و ناچيز آغاز مي شود و معنا ندارد كه ايمان با شك و شكاكيت قابل جمع باشد. مگر مي شود انساني كه در انتخاب يك دوست يا به سامان رساندن يك كار ساده، دقت فراوان به خرج مي دهد و تا آن امر براي او وضوح نيابد به آن اقدام نمي كند؛ در مسأله ايمان كه با سرنوشت و تمام وجود انسان گره خورده است، شك روا دارد و كار خود را در يك «خلأ معرفتي» صورت دهد؟
پي نوشت ها در دفتر روزنامه موجود است.

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
فرهنگ
موسيقي
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  موسيقي  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |