آموزش عالي، مسائل چالش ها و راهكارها
اقتصاد آموزش
|
|
دكتر ابوالقاسم نادري
در اين مقاله مسائل و چالش هاي اساسي كه آموزش عالي ايران با آن مواجه است، به طور اجمالي بررسي، راهكارهايي براي مقابله با مسائل و تبديل چالش ها به فرصت ارائه و با اتكا به مباني تحليلي علم اقتصاد آموزش مسائل كلان و حوزه هاي سياستگذاري در اين بخش ارزيابي گرديده است.
يكي از مهمترين مسائلي كه آموزش عالي ايران با آن مواجه است، عدم پاسخگويي به نيازهاي واقعي جامعه در حوزه توليد علم و همچنين آموزش به طور كارآمد و مؤثر است. مصاديق اصلي اين مسأله در شكاف زياد بين صنعت و دانشگاه(به عنوان نماد ارتباط دانشگاه و نيازهاي علمي جامعه) و نيز معضل اساسي كنكور و صف هاي طولاني براي ورود به دانشگاه نمايان مي باشد؛ به ويژه مسأله كنكور كه گزينش دانشجو را به سرانجام مي رساند، خود نيازمند صرف منابع زيادي مي باشد؛ علاوه بر اين، پديده بيكاري فارغ التحصيلان دانشگاه ها نيز مسائل را غامض تر كرده است!
از يك منظر، مسأله كنكور ناشي از كمبود ظرفيت هاي آموزشي در دانشگاه ها مي باشد كه خود معلول عواملي چون كمبود منابع مالي براي توسعه دانشگاه ها، استفاده ناكارآمد از ظرفيت هاي موجود و نهايتاً تقاضاي كاذب آموزش عالي است. بدين ترتيب، ملاحظه مي شود كه حل مسأله كنكور، مقوله هاي مختلفي را تحت تأثير قرار مي دهد و لذا، با اتكا به راه حل هاي سنتي، به راحتي قابل مرتفع شدن نيست.
توان رقابتي پايين در مقايسه با دانشگاه هاي معتبر دنيا يكي ديگر از مسائل مبتلا به آموزش عالي مي باشد؛ اين مسأله، به ويژه در شرايط فعلي كه با آموزش هاي الكترونيكي، مرزهاي جغرافيايي در حال از بين رفتن است و اين امكان فراهم مي شود كه همه متقاضيان آموزشي بتوانند از طريق اينترنت نيازهاي آموزش عالي خود را از بهترين دانشگاه ها تأمين نمايند، براي واحدهاي آموزش عالي با توان رقابتي پايين، بسيار مخرب و نابود كننده است.
چالش ها
جهاني شدن و پيوستن به سازمان تجارت جهاني (WTO) يكي از چالش هاي اصلي آموزش عالي ايران است؛ جهاني شدن ابعاد مختلفي دارد كه فناوري هاي جديد به همراه تحولات جدي در حوزه هاي نهادي و همكاري هاي بين المللي آن را تعميق مي بخشد. در اين ميان، انقلاب فناوري اطلاعات و ارتباطات(ICT) و سازمان تجارت جهاني تأثير بسزايي بر فعاليت هاي آموزش عالي جوامع به جا مي گذارد. همان گونه كه در فوق اشاره شد، فناوري اطلاعات و ارتباطات، مرزهاي جغرافيايي را از بين مي برد به گونه اي كه متقاضيان آموزش عالي مي توانند در كشور خود، خدمات آموزش عالي مورد نياز و علاقه خود را از دانشگاه هاي معتبر مستقر در گوشه ديگري از جهان تأمين نمايند. بدون شك، اين فرايند با چند تحول مهم، به طور جدي تشديد خواهد شد: تحول نخست، اجرايي شدن مقررات سازمان تجارت جهاني كه امكان كنترل و نظارت دولت هاي ملي و محلي را به شدت محدود مي كند، دوم حل مشكل زبان خارجي براي متقاضيان آموزش است(كه اين مسأله با ارائه برنامه هاي درسي به زبان كشورهاي مقصد به راحتي قابل انجام است. مثلاً اين پديده خيلي دور از انتظار نيست كه در آينده نزديك دانشگاه هاي معتبر برنامه هاي درسي خود را به زبان فارسي از طريق اينترنت براي فارسي زبانان ارائه دهند.) سوم، تشديد جابه جايي عوامل توليد(به ويژه نيروي انساني) چه به صورت واقعي و چه به طور مجازي و... مجموعه اين عوامل، زنگ خطر جدي براي واحدهاي آموزش عالي كه دچار ناكارآمدي زيادي هستند مي باشد. پديده جهاني شدن تنها در صورتي يك فرصت خواهد بود كه كشورها بتوانند ناكارآمدي هاي مورد بحث را برطرف نمايند. در غير اين صورت، سيلاب جهاني شدن، هم متقاضيان خدمات آموزشي واحدهاي آموزشي ناكارآمد(يعني دانشجويان) را و هم عوامل توليد مولد و كارآمد به ويژه اساتيد و نخبگان علمي را جذب خواهد كرد. براي مقابله با چنين شرايطي، دانشگاه هاي ايران ناگزيرند كارآمدي خود را ارتقاء دهند؛ در اين صورت، نه تنها مي توانند سهم و نقش بيشتري در تأمين نيازهاي داخلي داشته باشند، بلكه با گسترش حوزه فعاليت هاي خود در سطح جهاني در زمينه هايي چون آموزش فرهنگ و زبان فارسي، علوم اسلامي و برخي از حوزه هاي علمي نوين و سرآمد، نقشي سرنوشت ساز داشته باشند. شرط اساسي وصول به اين مهم، توسعه آموزش هاي الكترونيكي مي باشد كه خود به عنوان يك چالش جدي، پيش روي آموزش عالي ايران است. در ايران از لحاظ زيرساخت ها و جنبه هاي سخت افزاري تحولات و پيشرفت هاي زيادي صورت گرفته است. اما در زمينه هاي نرم افزاري و توليد برنامه هاي درسي آموزش از راه دور و آموزش الكترونيكي، اقدامات جدي بايستي انجام شود. در غير اين صورت، در حوزه آموزش هاي الكترونيكي و مجازي و به تبع آن، در توسعه آموزش عالي در عصر نوين موفق نخواهيم بود.
استقلال واحدهاي آموزش عالي، به عنوان يكي ديگر از چالش ها، از گذشته هاي دور مورد توجه و عنايت مسئولين و دست اندركاران دانشگاه ها بوده است. علي رغم تلاش هاي بسياري كه در اين راستا صورت گرفته، هنوز راه درازي در پيش است. البته بخشي از چالش هاي موجود در اين زمينه، ناشي از ساختار اداري و ماهيت تمركزگرايي موجود در كشورهايي چون ايران مي باشد. با اين حال، دستيابي به استقلال كافي واحدهاي آموزش عالي و همچنين استقلال واحدهاي دروني و تابعه(مانند دانشكده ها و گروه هاي آموزشي) يكي از شروط اساسي توسعه آموزش عالي مي باشد و لذا بايستي در اسرع وقت به بهترين وجه نسبت به آن اقدام نمود.
با توجه به ملاحظات فوق، درمي يابيم كه آموزش عالي ايران با مسائل و چالش هاي جدي احاطه شده است. البته، درباره اين مسائل و چالش ها به دفعات در جاها و موقعيت هاي مختلفي بحث و گفته شده است. آنچه كه هدف اصلي نوشته حاضر را شكل مي دهد، پرداختن به راهكارهاي عملي، و البته با نگاهي تازه، براي مقابله با اين مسائل و چالش ها مي باشد. در اين زمينه، تنها يك راهكار مهم گرفته شده از مباني علم اقتصاد آموزش، بررسي مي شود كه اين راهكار داراي دو ويژگي اساسي مي باشد: ويژگي نخست اين است كه طراحي و اجراي آن به خوبي ميسر است و از همين رو، در عمل كاملاً امكان پذير مي باشد. ويژگي دوم اين است كه اجراي آن، مسائل اصلي آموزش عالي را برطرف نموده و چالش هاي اساسي را به فرصت تبديل خواهد كرد؛ در واقع كشورهاي موفق با تكيه بر اين قبيل راهكارها توانسته اند به اين مهم دست يابند. در قسمت ذيل، جزييات اين راهكار ارائه مي شود.
راهكار مقابله
براي مقابله با مسائل و چالش ها، مسلماً راهكارهاي مختلفي را مي توان متصور شد. در اين تحليل، راهكار مورد نظر، متكي به ساز و كارهاي تخصيص منابع مالي مي باشد. در شرايط فعلي، تخصيص منابع مالي به واحدهاي آموزشي، فاقد خاصيت و خصلت سياستگذاري مي باشد. بودجه واحدهاي آموزشي عمدتاً بر اساس روند گذشته(با لحاظ كردن رشدي معادل نرخ تورم احتمالي و با در نظر گرفتن برنامه هاي توسعه فيزيكي خاص) تدوين مي شود. اين فرآيند از صدر(يعني سطوح ستادي و سياستگذاري آموزش عالي) تا ذيل نظام آموزشي(يعني واحدهاي تابعه دانشگاه ها مانند دانشكده ها و گروه هاي آموزشي) وجود دارد. ساز و كار فعلي، نه امكان استقلال را فراهم مي كند، نه واحدهاي آموزشي را وادار مي سازد كه مستقيماً پاسخگوي نيازهاي واقعي جامعه باشند، نه همه عاملان را درگير فرايند تصميم گيري و لذا براي ارتقاي كارآيي بسيج مي نمايد، نه امكان و انگيزه كافي براي بهره گيري از تمام فرصت ها و ظرفيت هاي آموزشي و پژوهشي فراهم مي نمايد ، بدين ترتيب، استمرار ساز و كار فعلي تخصيص منابع، بزرگترين مانع براي توسعه آموزش عالي كشور مي باشد. از همين رو، راه حل اساسي را بايستي در تغيير ساز و كار تخصيص منابع مالي جستجو نمود. سازوكار تخصيص منابع مالي، زماني كارآمد خواهد بود، كه بهره مندي واحدهاي آموزشي از منابع مالي و بودجه، متكي بر عملكرد آنها يعني ستانده هايي كه توليد مي كنند باشد.(از آنجا كه ستانده هاي واحدهاي آموزش عالي در دو حوزه يعني آموزش و پژوهش مي باشد و به لحاظ تفاوت نسبي در ماهيت اين فعاليت ها، مي توان دو سازوكار خاص را تعريف و تجويز نمود؛ از همين رو، در اينجا صرفاً به حوزه آموزش پرداخته مي شود و بحث پيرامون حوزه پژوهش، نيازمند فرصت ديگري است.)
سازوكار مورد بحث شامل سه سطح مي باشد: سطح كل جامعه؛ در اين سطح دولت به عنوان متولي اصلي امور جامعه بايستي تصميم بگيرد كه چه ميزان از منابع به آموزش عالي اختصاص يابد. اين سهم را مي توان به صورت درصدي از بودجه دولت يا توليد ناخالص داخلي تعريف نمود؛ البته ميزان اين سهم به نقش آموزش عالي در حل مشكلات جامعه و همچنين در حصول به توسعه كشور وابسته مي باشد. در هر حال، مجموعه دولت به ويژه سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و همچنين مجلس شوراي اسلامي در اين زمينه نقشي تعيين كننده دارند. سطح دوم، به حوزه وزارتخانه هاي متولي امور آموزش عالي(يعني وزارتخانه هاي علوم، تحقيقات و فناوري و بهداشت، درمان و آ موزش پزشكي) برمي گردد كه سهم منابع مشخص شده در سطح اول براي آموزش عالي را بايستي به طور كارآمد بين واحدهاي آموزشي تابعه، تخصيص دهند. سطح سوم، شامل واحدهاي آموزشي مي باشد كه ميزان منابع اختصاصي براي انجام مأموريت هاي خود را بايستي به گونه اي بين زيرمجموعه خود(شامل حوزه هاي ستادي و اجرايي، دانشكده ها، گروه ها و مؤسسات تابعه) تخصيص دهند كه دستيابي به حداكثر ستانده هاي آموزشي و دستيابي به اهداف حاصل شود. آنچه كه مسلم است، اين واقعيت است كه علاوه بر طراحي و اجراي چنين سازوكاري، مقوله نظارت و ارزيابي نيز بايستي به طور جدي انجام شود. تحقق اين مهم، زمينه هاي مساعد براي اصلاح و كارآمدتر كردن ساز و كار جديد تخصيص منابع را فراهم خواهد كرد.(براي جلوگيري از اطاله بحث، از ارائه جزييات مربوط به هر سطح پرهيز مي شود.)
با اجراي ساز وكار تخصيص منابع مالي ستانده محور، انتظار مي رود استقلال كافي به واحدهاي آموزش عالي(در زمينه هايي چون نوع، ميزان و چگونگي توليد خدمات آموزشي و حتي استخدام يا به كارگيري عوامل آموزشي مورد نياز) اعطا شود. بدين ترتيب، مشاركت تمام عناصر فعال در واحدهاي آموزشي، براي ارتقاء يا توسعه كمي و كيفي ستانده هاي آموزشي به طور جدي گسترش پيدا خواهد كرد و جهت گيري ها، به سمت رفع نيازهاي واقعي جامعه اصلاح خواهد شد؛ كارآيي و كارآمدي واحدها افزايش خواهد يافت؛ استفاده مناسب از ظرفيت هاي آموزشي موجود به عمل آمده و از اين طريق به تدريج، معضل كنكور برطرف خواهد شد؛ توان رقابتي واحدهاي آموزشي افزايش يافته و امكان حضور در صحنه جهاني براي ارائه آموزش هاي مجازي و الكترونيكي فراهم خواهد شد؛ واحدهاي كارآمد از واحدهاي ناكارآمد تفكيك و واحدهاي ناكارآمد ناگزير به تجديد نظر اساسي براي رفع موانع كارآيي خود خواهند شد؛ و بدين ترتيب، ملاحظه مي شود كه توجه و تمركز بر يك سازوكار مهم(يعني سازوكار تخصيص منابع ستانده محور) مي تواند بخش زيادي از مسائل مبتلا به آموزش عالي را برطرف و بسياري از چالش ها را به فرصت تبديل كند. لذا، دستيابي به يك آموزش عالي كارآمد و خلاق، «ممكن و شدني» است.
|