پروفسورعبدالجواد فلاطوري
ترجمه: مهدي كهنداني
نقش زن و جايگاه او در اسلام براساس قرائتي كه در قرون متوالي از اين جايگاه در دين داشته اند بدون توجه به بستر اجتماعي كه دين اسلام وارد آن محيط شده و به بسط خود پرداخته قابل شناخت نيست. آن اصالتي كه در قرآن نسبت به حقوق زن داده شده مطمئنا متفاوت است از آنچه كه در ميان برخي مسلمانان به عنوان جايگاه زن در اسلام معرفي شده و بالطبع باعث اشتباه برخي محققين و به ويژه مستشرقين در معرض اين جايگاه شده است.
مقاله حاضر را كه پروفسور عبدالجواد فلاطوري درباره جايگاه زن در اسلام نوشته است را با هم مي خوانيم.
تاكنون- نه در گذشته و نه در عصر حاضر- هيچ فرهنگي موفق نشده است جايگاه مرد و زن را در وابستگي زندگي خصوصي و اجتماعي مشتركشان به يكديگر از هر منظري با رضايت كامل هر دو طرف و بدون نتايج نامساعد براي آنها به عنوان شريك زندگي و براي خانواده و جامعه به عنوان محيط زندگي آنها تعيين كند. به همين جهت هيچ معيار ايده آلي كه برطبق آن به سؤالاتي كه در اينجا مطرح شده بتوان پاسخ داد وجود ندارد. به علاوه مشكل ديگري نيز وجود دارد، يعني معرفي ارزش ها و روابط يك قلمرو فرهنگي (يعني اسلام) در حوزه ديگري كه از آن دور است (يعني غرب). بالاخره اين مسأله به اين علت كه جهان اسلام هنگام پيدايش و پيشرفت اجتماعي اش در هيچ موردي به اندازه بحث موقعيت زن و مرد نسبت به يكديگر، در زندگي خصوصي و جمعي، ساختارها، رسوم و عادات ملل و جوامعي كه اسلام در آنها گسترش مي يافت را نپذيرفته است، دشوارتر مي شود.به همين علت شكاف بين تعليم قرآن و واقعيت تاريخي و اجتماعي در هيچ موردي اينقدر بزرگ نيست. جايگاه پست، تبعيض و فرق گذاشتن بين زنان و مردان در ممالك اسلامي، كه نقادان روي آنها تأكيد كرده اند، آن گونه كه ثابت شده، بيشتر ريشه در رسوم، عادات و ساختارهاي اجتماعي بومي مللي كه اسلام را پذيرفته اند داشته و نه در خود اسلام.اين امر در مورد اكثر سنن و مناسبات اعراب پيش از اسلام كه اسلام هنگام ظهورش با آنها به مبارزه برخاست، نيز صادق است، و البته اينها بلافاصله بعد از ظهور اسلام نمي توانستند به صورتي اسلامي شده در جوامع اسلامي مستقر شوند.
با پژوهش و تحقيق نيز مداركي براي [تأييد] اين واقعيت به ما مي رسد. اسلام شناس و مورخ آلماني، پروفسور برتولد اشپولر، نتايج تحقيقش در مورد اين موضوع را چنين خلاصه مي كند:
«با وجود همه احترامي كه زن ايراني در داخل خانه، بخصوص به عنوان مادر، از آن برخوردار بود، خيلي در اجتماع ظاهر نمي شد. عقايد سختگيرانه اي در سراسر خاورميانه (شامل قلمرو بيزانس) در باره جايگاه زن در اسلام شايع بود كه باعث شده بود كه عقايد اعراب، كه اساساً و ماهيتاً آزادانه تر بودند، رفته رفته از ميان برخيزند و جا براي حبس آنها در حرمسرا باز گردد. در نقاط دور افتاده تر ايران سنت قديمي تر ساساني همچنان زنده بود و به اين ترتيب زن در آزادي عمل خيلي محدود بود. در ديلم در پايان قرن دهم زنان تنها شبها و در لباس هاي سياه اجازه داشتند بيرون بروند، و از طبس، در كوير نمك، روايت مي كنند كه هنوز در ۱۰۵۲ هر زني كه با مردي غريبه صحبت مي كرد با مرگ مجازات مي شد... در گيلان، چنان كه در فرهنگ هاي ابتدايي رايج بود، كار دشوار كشت و زرع زمين بر دوش زنان بود.»
تا اينجا بحث از مناسبات اجتماعي در دوره متقدم اسلامي بين قرن هاي ۷ و ۱۱ در ميان مللي كه تاريخ آنها را به عنوان سه سازنده اصلي بناي اسلام مي شناسد، بود.
در مورد ديگر ملل آسيايي و آفريقايي كه بعداً به اسلام گرويدند نيز همين مطلب صادق است. به اين جنبه عموماً ملي كه خيلي سريع از تعليم قرآن انحراف پيدا كرد و به عنوان تعليم اسلام جا افتاده خودخواهي مردانه نيز اضافه مي شود كه مي خواست و مي خواهد سلطه اش بر زنان را با نقض حقوقشان، كه اسلام روي آن تأكيد كرده است، حفظ كند و به اين عادت ادامه دهد. مثالي نمونه اي از قرون اوليه كه در آن زمان از تساوي حقوق زن و مرد حتي در غرب هم هنوز سخني در ميان نبوده است، مي تواند آنچه اكنون گفته شد را روشن كند.
عالم مصري، الشايان (۱۵۶۵-۱۴۹۲) نقل مي كند: «هنگامي كه سلطان مسلمان، محيي الدين ابن ابي اسبق، حاكمي مصري را ملاقات كرد، او را عالمي يافت كه براي زنان خانه او رواياتي در باره حقوق زنان در برابر مردان از مجموعه حديث بخاري مي خواند. امير بلافاصله با خشم و تمسخر عكس العمل نشان داد، به آن عالم دشنام داد و از او چنين درخواست كرد: نخست براي آنان (زنان) حقي را كه مرد، از نظر اسلام، از آن برخوردار است بيان كن. زيرا ما مردان همين حالا هم كه آنان (زنان) از حقوقشان در برابر ما آگاه نيستند حريفشان نمي شويم، حال اگر مطلع شوند كه اسلام چه حقوقي برايشان در برابر ما (مردان) مقرر كرده است، ديگر چگونه مي توانيم اصلاً با آنها كنار بياييم؟»
امكان ندارد بتوانيم همه اين جريان ها و انگيزه هاي درهم و برهم و مخالف يكديگر را از اوضاع و احوال ملي، اجتماعي و شخصي جدا كنيم و تعليم اسلام را در اين باره در ناب ترين شكل آن عرضه كنيم. اينجا فقط به تعدادي از مواضع اسلام در خصوص اين مسأله اشاره مي شود: مواضع و افكاري كه از منظر قرآن بايد به عنوان اعلام مبارزه با نقض كرامت انساني زنان و احياي تساوي مطلق ارزش هر دو جنس كه از بدو خلقت شكل گرفته، به معناي تساوي مطلق همه انسان ها در برابر خدا فهميده شوند.
موضع قرآن هنگامي شايان توجه تر مي شود كه به بررسي دقيق جامعه اي نظير جامعه آن روز اعراب و كلاً خاورميانه، شامل قلمرو مسيحي- بيزانسي مي پردازد، كه سلطه مطلق مردان، بيش از همه تفوق اقتصاديشان و وابستگي اقتصادي زنان [به آنان] را به عنوان واقعيتي بديهي مفروض مي گرفت. قرآن نه اين مناسبات را ابداع كرده و نه با آنها موافقت كرده است، بلكه تلاش كرده كه آنها را به نفع زنان تغيير دهد و حداقل تعديل كند.اين بدين معناست كه در صورت تغيير نظام هاي اقتصادي و اجتماعي جوامع به بن بست رسيده به نفع زنان، خيلي آسانتر از آنچه تاكنون پذيرفته و پنداشته مي شده است مي توان به تعليم اسلام به نفع جنس مونث تحقق بخشيد:
زن در برابر خدا و بر طبق طبيعتش به عنوان انسان با مرد برابر است. به اين ترتيب در نقل داستان خلقت، نظير ديگر اديان سامي، حوا به عنوان زن در فريفتن شوهرش، آدم، تحت تأثير شيطان (مار) مقصر دانسته نمي شود. اين گناه همزمان و به يك ميزان به هر دوي آنها نسبت داده مي شود. [ «فازلهما الشيطان عنها فاخرجهما مماكانافيه» ]: آنگاه شيطان آنها (آدم و همسرش) را بلغزاند كه گناهي مرتكب شوند، كه باعث شد از بهشت بيرون رانده شوند. «(قرآن ۲/۳۶)
اسلام ازدواج را عموماً هم به زن و هم به مرد با تأكيد توصيه مي كند. براي آن معمولاً دو دليل آورده مي شود: حفاظت از اصول اخلاقي جامعه يا حفظ افراد از هرزگي و روح بخشيدن به حيات اقتصادي به اين صورت كه مرد متأهل موظف مي شود تأمين معاش خانواده را برعهده بگيرد، كه براي اين منظور كار صنعتي يا فعاليت تجاري، به عنوان مقدمه غيرقابل اجتناب، ضروري است. اما اگر در ازدواج بار اقتصادي بر دوش مرد گذاشته شده است، به زن نيز نقش قطب آرامش بخش محول مي شود. (قرآن ۷/۱۹۸):... براي اين كه او (مرد) در كنار او (زن) به آرامش برسد... [... ليسكن اليها...]. ازدواج منحصراً از سوي زن انجام مي شود كه آمادگيش را براي آنچه نخست مرد بايد براي آن اعلام آمادگي كند، اظهار مي كند. در حالي كه زن، به عنوان مادر، در خانواده خيلي بيشتر از احترام برخوردار است، مرد نيز به مقتضاي مسئوليت هاي اقتصادي، در جامعه نقش هاي بزرگتر و در عين حال وظايف بيشتري دارد. برخلاف آيين هاي مرسوم بايد هنگام نكاح مهريه مصطلح (صداق) تنها به عنوان هديه (نحله) پيشنهاد شود.» و مهر زنان را به عنوان هديه به آنان بدهيد... «[واقرالنساء صد فتهن نحله...]. قرآن (۴/۴) يعني مهريه نبايد به عنوان اجرت زن را به كالايي مورد مبادله تنزل دهد. مسئوليت اقتصادي كه برعهده مرد است، بدين معناست كه زن حق معاشي در خور، خانه و لباس دارد، حتي وقتي كه خودش داراي ثروت و از نظر اقتصادي كاملاً مستقل است. او علاوه بر آن حتي اين حق را دارد كه براي كارهايي كه در خانه انجام مي دهد و حتي براي شيردادن نوزادان از مرد طلب پول كند. مرد هيچ حقي ندارد كه به زن علاوه بر وظايفش كوچكترين دستوري بدهد. وظايف او محدود است به اين كه دارايي، كانون خانواده و وفاداريش [نسبت به مرد] را حفظ كند.وظيفه محافظت متقابل از جمله در روايتي از محمد(ص) به اين صورت بيان مي شود: مرد حافظ خانواده اش است و در قبال آن مسئوليت دارد.
|
|
مشاركت زنان در مسايل اجتماعي، آن گونه كه در زمان حضرت محمد(ص) معمول بود، بر طبق دستورات قرآن همراه با نوعي بازداري مطابق با آن يا به عبارت بهتر منع تحريك متقابل بود: واقعيتي كه در نتيجه عوامگرايي تا سر حد بازداشتن زنان از اين عرصه هاي زندگي مورد سوءاستفاده قرارگرفت
زن حافظ كانون خانواده مرد است و در برابر آن مسئوليت دارد. اين وظيفه حفاظت مسئوليت متقابل غالباً به معني تبعيض زنان گرفته شده و باعث سوءتفاهم شده است و مردان از آن سوءاستفاده كرده اند. وظيفه حفاظت مرد از زن در قرآن اين گونه بيان شده است: الرجال قوامون علي النساء (۴/۳۴) كه تنها به اين معنا مي تواند باشد كه مردان مسئول زنان هستند و هيچ ارتباطي به بالاتر قرار دادن مردان نسبت به زنان ندارد.
قسمت بعدي جمله كه در پي آن مي آيد: «زيرا خدا بعضي ها را نسبت به ديگران برتري داده است «[بمافضل ا... بعضهم علي بعض]، همانگونه كه عالمي مصري در قرن ۱۶/۱۵ كه در سطور قبل نام او ذكر شد، بدون اين كه تحت تأثير جنبش هاي متساوي حقوق زن و مرد كه خيلي ديرتر پيدا شدند، گفته است، تنها به برعهده گرفتن بار اقتصادي و دعوت مرد به فعاليت و مسئوليت اقتصادي اشاره دارد. او در اين باره مي گويد: «برتري مرد به شغلي است كه با آن براي خانواده از راه مشروع پول در مي آورد. از ميان مردان آن كه شغلي ندارد همرتبه زن است.» برتر دانستن مرد، كه در اينجا و جايي ديگر از قرآن (۲/۲۲۸) از آن صحبت شده است در چارچوب وظايف و مسئوليت هاي اجتماعي است.اما وظيفه محافظت مرد از زن محدود به مسئوليت اقتصادي نيست. او علاوه بر آن موظف است كه زن را در برابر آزار و اذيت مردان غريبه حفظ كند، كه شرط آن نيز وفاداري زن است. براي اين كه اين مسأله باعث سوءاستفاده مردان از برتري جسماني شان نشود، اين موقعيت خيلي حساس (لزوم محافظت از زن در برابر مردان بيگانه، لزوم وفاداري از جانب زن و ممنوعيت سوءاستفاده مرد از قدرت بدني اش) به صورت ذيل توضيح داده مي شود و براي هر دو طرف يك راه حل روانشناختي جنجال برانگيز، آن هم تحت تحريم هر نوع تخطي بدني توصيه مي شود: پيرو اين گفته كه مردان مسئول زنان هستند گفته مي شود:زنان در صورت نقض مكرر و مستمر وظايف ديني شان (نشوز، يعني زن از مرد نافرماني كند به اين صورت كه مرتكب بي عفتي هاي آشكار/ فاحشه مبينه شود)، تنها در اين صورت هنگامي كه زندگي مشترك به اين علت غيرقابل تحمل مي شود، براي جلوگيري از طلاق به مرد اجازه داده مي شود كه تدابيري اتخاذ كند كه از پند دادن تا جدايي در بستر را شامل مي شود؛ و اگر همه اينها مفيد واقع نشود تنبيه غيردردناك (غيرمبري) را نيز در بر مي گيرد. (با تفسير قرآن تابان مقايسه شود).
در اينجا علما يكصدا معتقدند كه فحاشي، هر نوع برخورد بد و حتي زدن ضربه هاي «غيردردناك» به زن به علت هر نوع مشاجره دنيوي و روزمره غدقن (حرام) است و تلاش مي كنند حتي از بروز مورد نخست تا جايي كه امكان دارد ممانعت كنند.
توصيف ضربه غير دردناك بايد اساساً هرگونه از كتك زدن را لغو كند. به همين ترتيب وظيفه زن اين است كه در چارچوب وظيفه عمومي هر مسلماني، «امر به معروف و نهي از منكر كند» [تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر] (قرآن ۳/۱۱۰)، در اين زمينه اثر تربيتي داشته باشد و مرد را از نقض وظايفش مانع شود.
به علاوه در مورد زن پذيرفته شده است كه حقوقش را ابتدا از طريق داور و بعد از طريق دادگاه به دست آورد. طلاق، كه اگر چه في نفسه نامطلوبترين كار مجاز دانسته مي شود (ابعد الحلال عندا... الطلاق)، از طريق طلاق (آزاد كردن) از جانب مرد و خور (آزاد شدن) از جانب زن صورت مي گيرد. قرآن، به واسطه برتري اقتصادي مردان و در چارچوب وظيفه سرپرستي آنها، امكان تعدد زوجات را مي پذيرد. اگر مرد، تنها بترسد از اين كه در صورت تعدد زوجات نتواند عدالت را ميان آنها رعايت كند، از امكان اين كار در همان آيه از قرآن [كه امكان تعدد زوجات پذيرفته شده] ممانعت شده است (قرآن ۴/۳) [فأن خفتم الاتعدلوا فوحده] «اما اگر مي ترسيد از اين كه عدالت را (ميان آنان) رعايت نكنيد، آنگاه (فقط) يكي» .
افزون بر اين، امكان حق طلاق براي زن در هنگام عقد ازدواج، در صورتي كه مرد بدون موافقت او زن دومي اختيار كند، پذيرفته مي شود. پيش از اين برخي دولت ها (تونس، مصر و غيره) از اين امر رسماً استفاده كرده اند.
در مورد ارث اگر زن يك يا چند برادر داشته باشد نسبت به آنها سهم كمتري از ارث به او مي رسد. اين مطلب به عنوان جبران مسئوليت اقتصادي بالاتري كه برعهده مرد است و زن به طور كلي فاقد آن است، و جبران وظايف دفاعي، كه تنها بر دوش مردان و نه زنان است، فهميده مي شود. در مورد تحصيل زنان خود حضرت محمد(ص) اولين كسي بود كه با شروع وحي حلقه هايي از زنان و مردان به منظور تعليم بهتر ايجاد كرد.
در تصاحب موقعيت هاي اجتماعي هيچ مانعي بر سر راه تساوي كامل حقوق زن [با حقوق مرد] قرار ندارد، با اين فرض كه قواعد اخلاقي كه هم زنان و هم مردان موظف به آنها هستند رعايت شوند، به گونه اي كه زن به عنوان شريك هم ارزش مرد مي تواند كار كند، بدون اين كه همچون شيء مصرفي مورد علاقه مردان مورد سوءاستفاده و اذيت و آزار آنها قرار گيرد. [ذلك ادني ان يعرفن فلايوذين] (قرآن ۳۳/۵۹)
مشاركت زنان در مسايل اجتماعي، آن گونه كه در زمان محمد(ص) معمول بود، بر طبق دستورات قرآن همراه با نوعي بازداري مطابق با آن يا به عبارت بهتر منع تحريك متقابل بود: واقعيتي كه در نتيجه عوامگرايي تا سر حد بازداشتن زنان از اين عرصه هاي زندگي مورد سوءاستفاده قرارگرفت. كسب مجدد حقوق و آزادي هايي كه اسلام داده است و كمتر از آن جنبش برابري حقوق زن و مرد در غرب كه هنوز تمام نشده و حتي غالباً براي زيان رساندن به كرامت زنان مورد سوءاستفاده قرار گرفته است، باعث پيدايش جنبش جديد زنان در جهان اسلام شده است. اين وضعيت و مخصوصاً اين ،به موازات پيشرفت هاي سياسي و اجتماعي در ممالك اسلامي به زنان اعتماد به نفس بالايي داده است و براي اولين بار در تاريخ اسلام گونه جديدي از زنان مسلمان را به وجود آورده است، كه جنبش هاي اجتماعي در كشورهاي اسلامي خيلي مرهون آن هستند و بدون آن اين جنبش ها نمي توانستند به هيچ موفقيتي نائل شوند.