دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۴
درآمدي بر غرب شناسي
اسطوره زدايي از غرب
000087.jpg
دكتر حسن حنفي
ترجمه و اقتباس:  سيدياسر قزويني
فرهنگ غرب آنچنان كه در فرهنگ معاصر ما رخ نموده ما را به توجه بيش از پيش به خود فرا مي خواند. در فرهنگ معاصر ما دانشمند كسي است كه ميراث فرهنگ غرب را بشناسد و علم آن است كه از غرب آمده باشد، از سويي هيچ دانشمندي نمي تواند در كار خود نوآوري داشته باشد مگر اين كه با ابزارهاي غربي علم آشنايي داشته باشد. از اين رهگذر علم، در گفتمان معاصر ما به ترجمه و دانشمند به مترجم و انديشمند به ارائه دهنده كالاي ديگران تغيير هويت داده اند.
در اين ميان سطحي از انديشه ها، ايسم ها و نظريه هايي شكننده را مي توان يافت كه نه ريشه در ميراث گذشته ما دارند و نه مي توان آنها را برآمده از وضع كنوني جهان و در راستاي تئوريزه كردن آن به شمار آورد. اين كولوني حجيم مكاتب و افكار معلق در فضاي گفتماني معاصر ما، بيشتر ناساز با هم و در تعارض و تنافر با يكديگر قرار دارند، به گونه اي كه پژوهشگران در مقام گزينش با چنان حجم وسيعي از انديشه ها، مكاتب معلق در فضا و بي ريشه و ايسم هايي كه از خاستگاه اوليه خود كنده شده و در فضاي فرهنگي ما رها شده اند، مواجه مي شوند كه حيرت زده نمي دانند كداميك را برگزينند و با چه معياري انتخاب كنند؟ در اين ميان بيم آن مي رود كه اين حجم از تئوري و نظريه به انباشتي راكد بدل شود، هر چند مي توان با رويكردي احياگر، اين توده انباشته از اطلاعات را از راه  ابقاي بخشي و حذف بخش هاي ديگر، احيا كرد و گسست موجود را به اجتماع تئوري ها حول انديشه اي واحد تبديل ساخت. اين رويكرد داراي دو وجه است؛ وجهي  نفي كننده و وجهي پذيرنده، وجهي مثبت و وجهي منفي و وجهي سلبي و وجهي ايجابي. در واقع مي توان با اتخاذ چنين جهت گيري هايي، به احياي اطلاعات انباشته شده دست زد و آنها را با روح جمعي از خوانندگان اين معلومات و جريان هاي اساسي درون فرهنگي جامعه ايشان همساز كرد. چرا كه انديشه مي تواند با يك جهت گيري  واضح و با كمترين حجم از اطلاعات و معلومات، فرهنگ و يا تمدني را پايه ريزي كند.
با اين وجود، ما بيش از دو قرن و نيم است كه به ترجمه، شرح، تفسير و ارائه ميراث گفتمان غربي پرداخته ايم بدون اين كه تكليف خود را در قبال فرهنگ غرب به وضوح روشن كنيم. هنوز كه هنوز است جهت گيري ما در قبال فرهنگ غرب، جهت گيري يك ناقل است و بس، هنوز عصر ترجمه براي ما پايان نپذيرفته  و به نظر مي رسد دانشمندان و انديشمندان ما به ارائه كنندگان نظريات و تئوري ها تغيير ماهيت داده اند. گويي علم در جايي است و دانشمندان ما نسبت به آن علم مي يابند و يا علم صرف نظر از پيشينه هايش از فضايي به فضايي ديگر منتقل مي شود. در اين ميان پرسشي كه مطرح مي شود آن است كه يك مترجم و يا عرضه كننده را مي توان روشنفكر، انديشمند و يا دانشمند خواند؟ در پاسخ بايد گفت كه دانش و علوم به طور كلاسيك در كتاب ها عرضه شده اند و كتاب ها نيز در قفسه كتابخانه ها جاي گرفته اند، اما علم زماني توليد مي شود كه دانشمند يا عالم نسبت به دانش ترجمه شده يا عرضه شده، موضعي اتخاذ كند. اين موضع مي تواند ريشه يابي تئوري ها در فضاي ويژه توليد آن تئوري ها، براي بازشناسي فرآيند انديشه و تحول اجتماعي آنها باشد، يا در جهت تطبيق مستقيم تئوري مورد نظر در جستارهاي ويژه خودمان برآيد. هرچند بهتر آن است كه حتي در اين حالت نيز نظريه اي همبسته با وضعيت كنوني باز توليد كنيم. بنابراين بايد موضعي كه در قبال اين علم ترجمه اي اتخاذ مي كنيم، در وهله اول با آگاهي به الزامات وضعيت واقعي خودمان در زمان كنوني صورت پذيرد. از سوي ديگر نيز بايد يا اين انديشه ها و تئوري هاي غربي را به ريشه هايشان ارجاع دهيم، يا اين مجموعه را به مثابه تجربه انساني مربوط به پيشينه تمدني ديگر، كه قابل شناخت است ولي قابل انتقال نيست، تلقي كنيم.
با اين وجود، در فضاي گفتماني ما در عصر حاضر حتي اگر تأليفي نيز صورت مي گيرد، ارائه مواد علمي است كه در واقع يا از غرب الهام گرفته، يا سامان بخشي دوباره  همان مواد غربي است. چنين به نظر مي رسد كه سخن گفتن از چيزي در اين ميان همان چيز تلقي مي  شود. فقط كافي است گردآورنده به زبان هاي بيگانه تسلط داشته باشد و به منابع و مصادر دسترسي داشته باشد و در جهت فهم و كسب معرفت نسبت به موضوع مورد نظرش تلاش كافي را مبذول دارد تا يك دانشمند تلقي شود. چنين كسي نمي داند كه توان و وقت خود را مصروف دانش نساخته، چه او تنها به جمع آوري اطلاعات و معلومات پرداخته است. در واقع به بازخواني معلومات و استنباط علمي جديد از آنها و يا به شناخت ريشه هاي موجد اين معلومات در فضاي گفتماني ويژه خودشان و يا به تئوريزه كردن اين معلومات، متناسب با شرايط و وضعيت ويژه خود همت نكرده است، تا از اين رهگذر علمي نو بر ساخته و به معلومات پيشين اضافه شود. فرآيند تأليف بايد  به بررسي موضوع مورد نظر و صورت بندي گزاره هايي پيرامون و همچنين نقد آنچه در باب موضوع مورد نظر گفته شده بپردازد، البته تمام اين ها بايد پس از بازگشت دادن مواد و داده ها به خرد عريان يا شرايط موضوع مورد بررسي، براي تكميل و تنظيم نهايي يا حذف اضافات و تكميل كاستي ها صورت پذيرد، درست همان گونه كه شارحان گذشته ما عمل مي كردند. اما آنچه امروز با آن مواجهيم به كلي با اين مدل متفاوت است. در فضاي گفتماني ما در عصر حاضر، حتي موضوع هاي گزينش شده و حتي اشخاصي كه در مورد ايشان سخن مي رود غربي اند و كمتر ديده مي شود موضوعاتي بومي و برآمده از شرايط حيات محلي خودمان براي بررسي انتخاب شوند، گويي نه تنها روش ها و تصورات علوم ضرورتاً  بايد از گونه غربي آن باشند، بلكه حتي موضوعات مورد پژوهش نيز الزاماً  بايد غربي باشند. از اين رهگذر مي بينيم كه گزاره هاي علوم به صورتي حجيم روي هم انباشته شده اند، ولي ما حتي يك حرف نيز به آنها نيفزوده ايم.
000090.jpg
چه زماني، علم توليد مي شود؟ آيا اوضاع علمي كشورهاي شرقي، اجازه توليد علم را به آنان مي دهد؟ نويسنده مقاله حاضر با رويكردي به اصل خويشتن يابي در حوزه تحقيق، سعي دارد نابساماني توليد علم را با معرفي مؤلفه هاي آن ارائه كند. نويسنده در اين باره تأكيد بر غرب شناسي دارد. غرب شناسي اي كه خطاهاي برخورد با ميراث خودي و فرهنگ غربي را روشن مي سازد و به دور از مواضعي دفاعي يا هجومي، به سوي موضع گيري انتقادي پيش مي رود تا از اين طريق مأموريت غرب شناسي را كه همانا از ميان برداشتن اسطوره هاي فرهنگ جهاني مورد ترويج غرب است، شالوده شكني كند.
كتاب ها و مقالات علمي، پيرامون موضوعات غربي كه مكاتب و روش هاي غربي را ترويج مي كنند، به حدي زياد شدند كه آهسته آهسته به مثابه خود علم تلقي شدند و حاملان و مروجان اين مكاتب و روش ها و شارحان و مؤلفان تئوري هاي غربي نيز به عنوان عالم و دانشمند معرفي شدند. در اين ميان بر تعداد نمايندگان اين طرز تفكر افزوده شد، نمايندگاني كه به بحث در چارچوب علوم ترجمه اي دست زده و در وجوه مختلف اين علوم در ميان يكديگر به مناقشه و رقابت پرداختند. از اين رهگذر تبليغاتي مبني بر ضرورت بازگشت به منابع و مراجع به زبان اصلي نيز شكل گرفته و به نگارش در آوردن اصطلاحات فرنگي در كنار اصطلاحات عربي يا فارسي رايج در جهان اسلام به بهانه ترس از سوء برداشت ها و يا عدم توانايي زبان عربي و ديگر زبان هاي اسلامي بر بازنمايي دقيق اصطلاحات(ترمينولوژي) مدرن نيز، در ميان افراد موسوم به دانشمند باب شد.
كتاب هاي كلاسيك و دانشگاهي فراواني نيز در باب مكاتب غربي به نگارش در آمدند به طوري كه مي توان گفت حجيم ترين پروژه اي كه فضاي گفتماني ما در اين عصر به خود ديده، فرآيند ترجمه هزاران كتاب متعلق به گفتمان غربي بود؛ كتاب هايي كه در جهان اسلام جوايزي دولتي نيز نصيبشان مي شود و نويسنده ها و يا مترجمين آنها گاهي به مراتب عالي دانشگاهي يا دولتي نيز دست مي يابند. كتاب هايي كه اغلب به عنوان بهترين پژوهش در موضوع خود خوانده مي شوند و نويسندگان و مترجمان آنها به مثابه بهترين ناقلان كالاي بهترين بازارها شناخته مي شوند. در اين ميان علوم مختلف و نام هاي رنگارنگ به شكل وسيعي انتشار مي يابند به گونه اي كه پژوهشگران جوان در برابر اين نام ها خود را كوچك مي يابند، از رهگذر نام هايي چون هرمنوتيك، سمانتيك، استتيك، متدولوژي، ساختارگرايي، فنومنولوژي، انتروپولوژي، ترنسندتاليزم يا استعلاگرايي، اپيستومنولوژي، اپوخه گرايي و ... روشنفكران به كساني تبديل شدند كه بيش از هر چيز به تكرار نام هاي معاصران غربي متعلق به اين روش شناسي يا آن مكتب فلسفي پرداختند.
از اين رهگذر «استغراب» (غرب شناسي) واژگونه اي در ميان معاصرين ما پديدار شد. در اين غرب شناسي واژگونه، به جاي اين كه انديشمند ما تصوير «ديگري» را در ذهن خود مورد بررسي قرار دهد، تصوير خود را در ذهن ديگري مورد جست وجو قرار مي دهد. در اين ميان وقتي «ديگري» ، رويه هاي مختلفي داشته باشد، بالطبع چهره من نيز از ابعاد متفاوتي برخوردار مي شود. در واقع ما از آيينه ديگري و قدرت بازنمايي آن آغاز مي كنيم و در مرحله بعد تصوير خود را در آيينه به نظاره مي نشينيم، تصويرهايي چون «فردگرايي اسلامي» «ماركسيزم عربي» ، «درونگرايي» ، «رويكردهاي ماترياليستي در فلسفه اسلامي» ، «اومانيزم و اگزيستانسياليزم اسلامي» ، وانماهايي از اين دستند.
آسيب هاي  غرب شناسي موجود
آسيب هاي اين غرب شناسي واژگونه را مي توان در موارد زير جست وجو كرد:
الف: گزينش جزيي نگر از ميراث گفتمان غرب، يا ميراث فرهنگ «ديگري» ، با تكيه بر يكي از مكاتب غربي همچون فردگرايي، ماركسيزم، اومانيزم، اگزيستانسياليزم يا ايده آليزم بدون توجه به كليت گفتمان غربي، يا به ديگر سخن فرو كاستن تمدن اروپايي به يكي از اجزاي آن بدون توجه به رابطه ديالكتيكي جزء و كل.
ب: يكي ديگر از اين آسيب ها انتزاع اين اجزاء خارج از شرايط محيطي و بركندن آنها از بنيادهاي موجد آنها بدون در نظر گرفتن خصلت هاي تاريخي اين اجزاء است، حال آن كه هر يك از اين رويكردها در يك نظام علي و در واكنش به رويكردي ديگر نشو و نما كرده اند. به عنوان نمونه رويكرد ماركسيستي در واكنش به رويكرد ايده آليزم آلماني ظهور كرد، رويكرد اگزيستانسياليستي نيز در واكنش به ايده آليزم و پوزيتيويسم نشو و نما كرد، ايده آليزم نيز به نوبه خود در واكنش به فلسفه اسكولاستيك قرون وسطي پديدار شد، در اين ميان اومانيزم در مقابل خدا محوري در فلسفه مسيحي بوجود آمد، رويكرد فردگرايانه نيز در برابر رويكرد هاي ايده آليستي مطلق، پوزيتيويزم نيز در تقابل با سوء استعمال زبان در متافيزيك غربي و پديدارشناسي در واكنش به دو رويكرد فرماليستي و ماترياليستي در فلسفه غرب ظهور كرد؛ بنابراين در يك فرآيند تاريخي، اجزاء هر يك به تفسير اجزاي ديگر مي پردازند و در واقع نمي توان تمام اجزا را به يك جزء تقليل داد.
ج: يكي ديگر از آسيب هاي اين غرب شناسي واژگونه، بازخواني ميراث اسلامي، يا ميراث «من» ، از منظر خرده رويكردهاي غربي است، تفسير كليتي اصيل از نگاه خرده رويكردي بي ريشه و غيربومي كه از رهگذر آن وجه تمايز و مشخصه اي براي ميراث مورد تفسير باقي نمي ماند. از اين طريق ميراث گفتمان غربي مقام چارچوبي را مي يابد كه هر قرائتي و از هر ميراثي بايد در آن چارچوب مورد بحث و گفت وگو قرار گيرد. فرآيندي كه در آن غرب به مركز و ديگر ميراث ها به حاشيه و همچنين مركز در آن به معيار مقايسه و حاشيه به مورد مقايسه بدل مي شود، فرآيندي كه در نهايت به بي هويتي و استحاله حاشيه كه مدام به مركز احاله مي شود، مي انجامد. در اين ميان علم «استغراب» يا غرب شناسي با هدف شكستن مناسبات حاشيه و مركز و به وجود آوردن يك فضاي چند مركزي به وجود مي آيد تا زمينه تبادل را ميان گفتمان هاي رقيب آماده سازد.
د- فروكاستن كليت گفتمان اسلامي به يكي از اجزاي مشابه در گفتمان رقيب يكي ديگر از اين آسيب هاست.
با چنين نگاهي تمدن اسلامي داراي رويكردهاي گوناگوني همچون رويكرد ماترياليستي مثلاً در مثال گرايي فارابي يا رويكرد زبان شناختي در وجودگرايي ابوحيان توحيدي يا رويكرد اومانيستي در صوفي گري يا علم اصول مي شود.
ه - نهادينه ساختن عقده حقارت در نهاد گفتمان خودي در مقابل خودبزرگ  بيني گفتمان رقيب، به اين گمان كه نوسازي گفتمان خودي تنها در آيينه گفتمان «ديگري» ممكن مي شود و گفتمان خودي تنها در صورتي مي تواند به پيشرفت «ديگري» در يكي از ابعادش نزديك شود كه جست وجوگران و پژوهشگران گفتمان خودي، گفتمان «ديگري» را نمايندگي كنند. حال اگر اين پژوهشگران از گفتمان خودي نمايندگي كنند، نشان خواهند داد كه تحولات و پيشرفت هاي «ديگري» در عرصه هاي گوناگوني چون فلسفه و روش شناسي هاي آن چيزي جز پيشرفت در علوم عقلي محضي چون رياضيات و طبيعيات يا حتي علوم نقلي اي چون علم حديث يا تصوف، علم اصول يا فلسفه و كلام متعلق به گفتمان خودي نيستند.
راه هاي غرب شناسي
علم استغراب يا غرب شناسي ميراث گفتمان غرب را از راه هاي ذيل به بررسي مي نشيند:
الف) رويكرد غرب شناسانه در وهله اول ميراث گفتمان غرب را نه به هدف برگرفتن علم و يا شناختي از آن بلكه براي اتخاذ موضعي درست در قبال اين ميراث حتي در قبال سامانه هاي علمي آن، مورد بررسي قرار مي دهد. از اين رهگذر مي توان علوم جهان غرب را طبق رويكرد غرب شناسانه و طبق تقسيم بندي قدما نه از «علوم غايات» بلكه از «علوم وسائل» برشمرد.
ب: اين رويكرد همچنين غرب پژوهي را به مثابه بخشي از تحليل شرايط معاصر قلمداد مي كند و ميراث گفتمان غرب را به عنوان يكي از مؤلفه هاي سازنده فرهنگ معاصر كه بر شيوه انديشيدن و تصورات بسياري از ما نسبت به جهان تأثيرگذار بوده، مورد بررسي قرار مي دهد. در واقع آنچه امروزه از آن به عنوان استعمار فرهنگي ياد مي كنيم، خود موضوع پژوهش علمي ويژه اي است فراتر از شعار، كه تأثيرات دامنه دار آن چنان به درازا كشيده كه نه تنها ضمير خودآگاه بلكه ضمير ناخودآگاه ما را تحت تأثير خود درآورده است.
ادامه دارد

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
فرهنگ
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |