چهارشنبه ۲ شهريور ۱۳۸۴
نگرش چيني به روابط بين الملل _ واپسين بخش
روح چين مدرن
000174.jpg
سيدجواد طاهايي
در قسمت اول اين مقاله عناصر تاريخي (تاريخ كهن و معاصر) سازنده نگرش چيني به روابط  بين الملل مطرح شده بود. در اين بخش ضمن ادامه صحبت درباره چين مدرن به طرح برخي نتايج اساسي در خصوص عناصر اين نگرش پرداخته مي شود.
از گذشته چين براي دنگ و چين مدرن ميل به نوعي سلطه فرهنگي بر مناطق شرقي آسيا، الهاماتي براي رهبري مسايل جهاني، مصلحت گرايي، عدم تمايل به ارزش هاي بيگانه و تحقير آنها، گرايش به تحسين اعصار زرين تاريخ چين، ميل به اعاده مركزيت اقتصاد سنتي چيني، سنت اطاعت از فرمانروا و بخشي گرايش هاي ديگر باقي ماند. بي شك اين تمايلات براي مائو نيز ميراث قدرتمندانه اي بودند.
ميراث هاي كهن كه نگاه خاص چين عصر دنگ به سياست بين المللي را سبب گرديدند، اغلب در مقوله عمومي ناسيوناليسم چيني گرد آمده اند. انگار ناسيوناليسم چيني گرچه به كرات در مباحث مربوط به چين مدرن، اغلب به عنوان حلقه اشتراك مائو و دنگ مورد اشاره قرار مي گيرد، مع الوصف تاكنون تعريف مشخصي از آن به عمل نيامده است. آنچه با قاطعيت مي توان گفت آن است كه ناسيوناليسم چيني، ناسيوناليسمي ملايم و غيرهجومي، صبورانه و رازدار است و در يك كلام خصايص انسان نوعي چيني را در خود نهفته دارد. اين ناسيوناليسم عميقاً وجود دارد و مصدر عمل واقع مي گردد اما از مفهوم پردازي هاي نظري بي بهره و يا كم بهره است زيرا انسان هايي كه آن را از حيات سرشار مي كنند، اغلب فاقد توانايي هاي تحليلي در علوم انساني هستند. چيني ها اغلب ذهنيت كارشناسي دارند تا نظريه پرداز. به علاوه اين ناسيوناليسم از يك وجدان سرزنده بهره مي برد و اين وجدان نيز عميقاً از دوره صد ساله حقارت در رنج است، ناسيوناليسم فوق به علاوه با اين عقيده هم عنان است كه راه رفع حقارت ها در افزايش تواناييهاي مادي و رفاه و هم عنان نظامي- اقتصادي با غرب است. از اين رو ناسيوناليسم ياد شده كمتر به جنگ و بيشتر به روابط اقتصادي اي نظر دارد كه گويي در خدمت اهدافي غير اقتصادي است. به هر حال حوزه مطالعاتي چين مدرن براي همه دانشجويان، آن سان جذاب و اسرارمند است كه به گونه يك موج پيش برنده، آنان را به سوي اخذ نتايجي رمانتيك و فراتر از حال پيش مي راند؛ احساسي عجيب در محاق شكل مي گيرد كه براساس آن همچون جهان باستاني چيني، عصر مدرن اين كشور نيز آكنده از اسرار نامكشوف و حرف هاي ناگفته مي نمايد.
در مقام اخذ نتيجه از آنچه تاكنون ذكر شد مي توان از پنج عامل سخن گفت كه طرز نگرش چين جديد به جهان را موجب مي گردد. عامل اول انديشه پايدار استقلال در نزد نخبگان سياسي و اين تصور قدرتمند است كه چين اصولاً يك مركزيت خودمختار و آزاد در اقدام هاي خارجي است: «استقلال در سياست خارجي همواره يك اصل اساسي در استراتژي درازمدت چين بوده است.» سياست خارجي چين، بيشتر از بسياري از كشورهاي ديگر، اغلب متأثر از روندهاي دروني قدرت و تصميم گيري هاي داخلي است. در هنگامه نبرد داخلي درون حزبي، به مجرد آنكه ضرورت اخذ تصميم يا انجام يك اقدام سياسي و سياست خارجي احساس مي گرديد، مزيت برتر «اجماع نخبگان يا اجماع رهبري» رخ مي نمايد. از اين رو مي توان گفت «رابطه كم اهميتي ميان تحولات داخلي و سياست خارجي چين وجود دارد» زيرا تنازعات قدرت، مواضع سياست خارجي را تضعيف نمي كند. عامل دوم، تلقي چين از كشور خود نه همچون يك ملت- كشور مدرن، بلكه به مثابه يك كشور- متمدن است. چيني ها خود را ملت نمي دانند آنها خود را ترجمان وجود يك تمدن مي انگارند و شگفت آنكه اين خود آگاهي غليظ با انديشه هجوم درنمي آميزد.
از عوامل ديگر كه مي توان در ارتباط با نحوه نگرش چينيان به جهان روابط بين الملل ياد كرد، چيزي است كه با به وام گرفتن اصطلاحي از گونار ميردال مي توان آن را دولت سخت ناميد. منظور از اين عنوان خاصيت تطبيق پذيري، انعطاف و جان سختي دولت در چين است. چنانكه مي دانيم دولت چين در طول تاريخ خود به ويژه در دوران استعماري بحران هاي فراواني را از سر گذرانده اما همواره اقتدار داخلي اش را به دست آورده و اعاده كرده است.در دوران معاصر درجه اين اقتدار تا بدان حد بوده است كه رژيم پكن از شناسايي جزئي ترين حقوق اقليت ها طفره مي رفته است.
به هر حال، نكته اساسي اين است كه ثبات قابل ملاحظه و تداوم دولت چين در طول دوره حياتش، احترام خاصي را براي اين كشور برانگيخته است. اين اقدام از عوامل تعيين كننده روابط چين با جهان خارج است. ديگر عنصر سازنده تلقي چين از روابط بين الملل مائوئيسم است. در سطور پيشين به فلسفه مائوئيسم اشاره گرديد. اما جدا از اين، مائوئيسم ميراثي از اقدامات متنوع سياسي نيز هست. مائو علاوه بر اينكه حلقه وصل ميان دنگ و ارزش هاي فرهنگي چين كهن مي باشد، خود در عين حال ميراث مستقلي است. نوسازي سريع و بازسازي انقلابي يك ميراث مائوئيستي است. دنگ تز سه جهان را به عنوان يك مدل نظري در سياست خارجي چين هنوز به كنار ننهاده است. اصرار برجسته دنگ بر اينكه سياست هاي ناظر بر رفتار خارجي چيني، بي گفت وگو بايد از كانال ملاحظات حزبي به درآيد، يك ميراث مسلم مائوئيستي است. همچون مائو، دنگ نيز به ارزش هاي فرهنگي سياسي غرب به ديده ترديد مي نگرد و باز همچون مائو، براي دنگ نيز هدف از نوسازي، همتراز شدن با غرب براي چالش با آن و نه غربي شدن است.
سرانجام عامل نهايي كه بر رفتارهاي خارجي چين و شيوه نگرش آن به جهان بيرون اثر مي گذارد چنانكه ياد شد، توانايي اجماع نخبگان دولت- حزب در مورد سياست خارجي اين كشور است. اين مزيت برتر عملاً موجب مي گردد كه چيني ها از موضعي مستحكم و قاطع به مسايل جهاني بنگرند. مشكل بتوان شبيه چنين اجماعي را در ميان نخبگان سياسي ديگر كشورها ديد. واقعيت اجماع نخبگان مي تواند ابهام موجود در بحث هاي مربوط به سياست خارجي چين را كه عبارت از صعوبت در فهم اين نكته است كه كدام تصميم از كدام مرجع مي آيد، توضيح دهد. تأثير اين ويژگي در ذهنيت سياستگذاران چيني ايجاد نوعي اعتماد به نفس و استحكام روحي در روابط بين المللي است. اجماع نخبگان، از نظر تاريخي، يكي از عوامل اقتدار دولت در چين است و قدرت دولت نيز از جمله مؤلفه هاي اساسي تعيين كننده روابط چين با جهان خارج است.
نتيجه:
براين اساس بايد گفت دولت چين ويژگي اقتدارطلبي را زمين نخواهد گذارد، دولت هاي ديگر نبايد فرض خود را به سادگي براساس روند روبه رشد ظهور يك دولت مدل اروپايي يا مردم سالار در چين بگذارند. اجماع نخبگان بيشتر در خدمت تداوم استبداد دولت در چين عمل مي كند تا ظهور دولتي كثرت گرا و فدرال. به بركت اجماع نخبگان استبداد در چين، ويژگي عمل سياسي است، نه رهبر سياسي.

امتحاني به نام عقب نشيني از غزه
فهمي هويدي
عقب نشيني از غزه يك پيروزي «مسموم» است كه نه مي توان آن را رد كرد و نه نتايج آن را پذيرفت. اين اقدام را مي توان نسبتا يك گام رو به جلو ناميد، اما مهم ترين نگراني من آن است كه همزمان با اين گام به جلو ده ها گام به عقب برداشته شود و «اسرائيل» از كابوس غزه رهايي يابد تا كرانه باختري را ببلعد و آرمان فلسطينيان را نابود كند.
۱- من نسبت به افتادن در اين دام و تسليم شدن در برابر ابعاد اين پيروزي كه در بهترين حالت اولين گام در مسير بازپس گيري حقوق غصب شده فلسطينيان است، هشدار مي دهم. اسرائيل قصد دارد كه اين اولين گام، آخرين گام باشد و به اين ترتيب زمينه براي بستن پرونده قضيه فلسطين و باز شدن راه براي عادي سازي روابط با جهان عرب و اسلام فراهم آيد، بر كسي پوشيده نيست كه اقدامات عملي براي اجراي اين هدف پليد صهيونيست ها آغاز شده است. سيلوان شالوم وزير امور خارجه اسرائيل از رخ دادن تحولي عظيم در روابط كشورهاي عربي و اسرائيل در همين سال جاري ميلادي سخن گفته است و كاندوليزا رايس وزير امور خارجه آمريكا نيز در تاريخ ۲۲/۷/۲۰۰۵م. در تل آويو اعلام كرد كه دولت آمريكا تصميم گرفته است پس از عقب نشيني اسرائيل از نوار غزه، نقشي فعال تر در از سرگيري روابط قطع شده ميان عرب ها و اسرائيل ايفا كند. رايس افزود كه واشنگتن پيشنهاد كرده است كه براي اين منظور كنفرانسي بين المللي برگزار شود و چندين كشور عربي كه روابط پنهاني با اسرائيل برقرار كرده اند در اين كنفرانس شركت كنند و پس از آن هم كشورهايي وجود خواهند داشت كه به عادي سازي روابط خود با «اسرائيل» تمايل نشان دهند.
آنچه مايه نگراني است اينكه اين فشارها در حالي اعمال مي شود كه هيچ مقابله اي با آن صورت نمي گيرد و از آن بيم مي رود كه كشورهاي عرب در كمين بيفتند و طعمه مسموم را بخورند و كار به آنجا ختم شود كه آنان تسليم شده و در حذف آرمان فلسطين سهيم گردند و اين كار نيز از راه پذيرش بررسي موضوع عقب نشيني از غزه در دستور كار نشست هاي كشورهاي عربي رخ دهد و همزمان تبليغات گسترده اي آغاز گردد و در آن عقب نشيني از نوار غزه يك اقدام تاريخي تلقي گردد كه مستحق تجليل و تقدير است.
عوامل زير فراهم كننده فضايي است كه من به تصوير كشيده ام:
اول، معادله قدرت، نامتوازن و بافاصله بسيار زياد و با كمكهاي فراوان آمريكا به سود اسرائيل است و به سبب همين عدم توازن در معادله قدرت، طرف قوي تر در تحميل خواسته ها و ديكته هاي خود به ديگران تواناتر است.
دوم، تاثيرگذاري عمومي عربها بسيار كم است. اين امر موجب مي شود كه كشورهاي مؤثر در تصميم گيري ها تمايل شديدي به جلب خشنودي آمريكا و اجابت خواسته هايش از خود نشان دهند. وضعيت چنان است كه برخي از اين كشورها براي نزديكي به اسرائيل ترديدي به خود راه نمي دهند و حتي با ميانجيگري شخصي شارون به اين كار مبادرت مي ورزند! به اين گمان كه چنين كاري راه جلب خشنودي واشنگتن را فراهم مي كند.
۲-در حدود چند هفته پيش و در تاريخ ۲۸/۷/۲۰۰۵م. روزنامه صهيونيستي هاآرتص مقاله اي منتشر كرد كه در جاي خود جالب توجه است. نويسنده اين مقاله «ميرون بنفنستي» از انديشمندان و مورخان برجسته صهيونيست است. اين صهيونيست در مقاله خود آورده است كه شارون و همراهانش با اعلام طرح عقب نشيني از غزه بدون توافق يا تفاهم با تشكيلات خودگردان عملا آخرين بقاياي مرحله اسلو را كه بر به رسميت شناختن فلسطينيان به عنوان يك شريك قانوني استوار بود و به عنوان ملتي كه حق دارد سرنوشت خود را به دست خود تعيين كند، نيز نابود كردند. اين نويسنده صهيونيست اقدام يكجانبه شارون را به مثابه حركت چرخ به عقب توصيف كرد و نوشت كه مقامات اسرائيل مي كوشند كه حق تعيين سرنوشت را از فلسطينيان بگيرند و نگذارند فلسطينيان آينده خود را خودشان بسازند به اين ادعا كه آنان ملتي داراي رژيم فرهنگي و سياسي و قانوني نيستند، بلكه گروهي تروريست هستند كه نبايد در هيچ مذاكره اي با آنان طرف معامله شد. ميرون بنفنستي در مقاله خود از اينكه برخي طرفهاي عربي كه در عين حال كه با اين تعبير درباره فلسطينيان به شدت مخالف اند، براي حمايت از شارون در جهت اجراي اين طرح كه در آن هر گونه تلاش براي گفت و گوي طبيعي ميان دو طرف منازعه مردود شناخته شده است اشتياق زيادي از خود نشان مي دهند، ابراز شگفتي كرده است.
۳- همين اظهار نظر و گواهي ما را از آوردن دلايل ديگر در آشكار ساختن انگيزه هاي سران رژيم صهيونيستي از اجراي طرح عقب نشيني از غزه آن هم بدون توافق و تفاهم با فلسطينيان، و اينكه اين اقدام چقدر از حسن نيت كه برخي گمان مي كنند بي نياز مي كند.
اما بايد يك بعد ديگر هم به اين نكته بيفزاييم و بر آن تاكيد كنيم كه هيچ توافقي با اسرائيل امضا نشده يا اين رژيم هيچ پيشنهادي مطرح نكرده است، مگر آنكه هدف از آن متوقف كردن طرف فلسطيني و عرب و بازگذاشتن دست اسرائيل براي توسعه سلطه و تثبيت اشغال اراضي غصب شده و قراردادن طرفهاي مقابل در برابر عمل انجام شده و نابودي آرزوي فلسطينيان، بوده است.
چرا فقط غزه براي عقب نشيني انتخاب شده است؟
در پاسخ به اين پرسش لازم است كه به اين نكته اشاره شود كه همه تحليلگران در دولت عبري اتفاق نظر دارند كه هدف اساسي از اجراي اين طرح و توصيف آن به جدايي ارتباط ، مديريت بحران بوده است و نه حل آن. آنان تاكيد كرده اند كه شارون يقين پيدا كرده بود كه نمي تواند به ادامه شهرك سازي همزمان در كرانه باختري، نوار غزه و بلندي هاي جولان ادامه دهد و اين هم دو علت مهم داشت: اول، شعله ور شدن انتفاضه الاقصي كه هزينه بسياري براي شارون در بر داشت و دوم، عدم آمادگي شارون براي پرداخت بهاي سازش با طرف فلسطيني. به همين سبب تصميم گرفت كه به اقدام جدايي ارتباط آن هم از نوع يكجانبه اش دست بزند و غزه براي اجراي اين طرح بهترين گزينه بود، زيرا اولا از جمعيت زيادي كه در اين منطقه سكونت دارد (بيش از يك ميليون و سيصد هزار نفر در آن ساكن هستند) رهايي يابد تا به اين ترتيب يكي از نگراني مهم و عمده صهيونيست ها مربوط به توازن جمعيتي اسرائيل بر طرف شود، زيرا پس از خروج از غزه، نبرد شمار افراد (يهودي در مقابل عرب ها) به سود دولت عبري پايان مي يابد و شارون نيز بارها اين نكته را به صراحت يادآور شده است.ثانيا نوار غزه هيچ فايده راهبردي براي رژيم صهيونيستي دربر نداشت. اين منطقه نه از نظر جايگاه و نه از نظر مساحت ( وسعت نوار غزه ۳۶۵ كيلومتر مربع و تنها ۵درصد وسعت اراضي است كه در سال ۱۹۶۷ به اشغال اسرائيل درآمده است) و نه از نظر ايدئولوژيك كه توسعه شهرك سازي را در نوار غزه از نظر ديني براي يهوديان توجيه كند فايده اي براي دولت عبري نداشت.
اسرائيل قصد دارد با عقب نشيني از منطقه غزه اين گونه در مجامع جهاني و افكار عمومي وانمود كند كه درصدد اجراي قطعنامه ۲۴۲ شوراي امنيت
( آن هم نسخه انگليسي اين قطعنامه) است. اخباري هم منتشر شده است كه كميته هاي ويژه اي در اسرائيل تشكيل شده است كه مأموريت آنها تحقيق و جمع آوري اسناد حقوقي در اين راستا است تا به هنگام آغاز تبليغات در اين باره در مجامع جهاني ارائه دهند.
۴- آيا با عقب نشيني مورد ادعاي صهيونيست ها، اشغال نوار غزه عملا پايان مي يابد و آيا خروج اسرائيلي هااز اين منطقه در چارچوب طرح جدايي يكطرفه از منظر قوانين بين المللي يك عقب نشيني حقيقي به شمار مي آيد؟
در گزارشي كه گروهي از حقوقدانان فلسطيني ساكن اين سرزمين و آگاه به انگيزه ها و روش فكري اسرائيلي ها تهيه كرده اند، آمده است كه اين عقب نشيني چندان خوشايند و مثبت نيست، زيرا اشغالگران پس از اجراي اين طرح، همچنان به اشغال اين منطقه البته با شيوه هاي ديگري ادامه خواهند داد.
منبع: روزنامه الخليج چاپ امارات

سياست
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سينما
علم
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  سينما  |  علم  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |