شنبه ۲ مهر ۱۳۸۴
اجتماعي
Front Page

به ياد همكلاسي ها
بيا تا قدر يكديگر بدانيم
متأسفانه بسياري از انسان ها آن چنان به مسايل و مشكلات روزمره خود مشغول هستند كه گذشته و خاطرات و دوستان قديم خود را كلاً فراموش كرده اند، در حالي كه مي توان با كسب خبر و حال و احوالي هرچند كوتاه، شيريني بعضي از خاطرات را بازگو كرد، ضمن اينكه از احوال يكديگر هم جويا شد.اين نوشتار در پي آن است تا به شما يادآوري كند كه مي توانيدبا مرور خاطرات دور ونزديك خودلحظاتي قشنگ را براي خود خلق كنيد و اينكه بايد كمي هم به فكر دوستان قديم و خاطرات خوش گذشته بود، شايد بتوانيم از اين طريق سنگيني بار و فشارهاي امروز را سبك تر نماييم.
001503.jpg
اگر اشتباه نكنم سال گذشته همين روزها بود كه بي خيال در اداره روزنامه هاي يوميه را ورق مي زدم، ناگهان چشمم به چند سطر آگهي مجلس ترحيم افتاد و بعد هم نام همكلاسي قديمي ام را ديدم كه به رحمت خدا پيوسته بود. چند بار متن اطلاعيه را با دقت مرور كردم، خودش بود نشاني ها و نام فرزندانش را كه دورادور شنيده و در حافظه داشتم كاملاً تطبيق مي كرد، به نظرم رسيد آن چند خط به تدريج كج و معوج شدند و جان گرفتند و تبديل به حياط مدرسه با قيل و قال بچه ها گشتند. سال آخر دبستان بودم كه به مدرسه ما آمد، ساكت و كم حرف و خيلي هم درسخوان و مرتب. درست نقطه عكس من، گاهي اوقات چقدر از بي مبالاتي ها و شيطنت هاي من عذاب مي كشيد و قرمز مي شد. هميشه دفترهاي مشق اش مرتب بود و خط كشي شده، قبل از اينكه معلم به ميز ما برسد آنها را باز كرده و مقابل چشم وي قرار مي داد. در حالي كه من به دنبال ورق هاي پراكنده دفترم با سر به داخل كيف مدرسه فرو رفته بودم و دنبال مشق هاي نانوشته ام مي گشتم. از شما چه پنهان اغلب هم مورد شماتت و مؤاخذه آموزگاران قرار مي گرفتم و باز روز بعد و همان داستان هميشگي و بالاخره در پايان سال نمره هاي ناپلئوني من و نمره هاي بسيار عالي او و نصيحت هاي خواهرانه اش كه «اميدوارم سال آينده جبران كني» صد البته تا سال آخر دبيرستان اين نصيحت ها و موعظه ها ادامه يافتند و تأثير چنداني هم نداشت. سعي كردم آخرين كلاسي كه با هم داشتيم مد نظر آورم خيلي سخت نبود، وقتي انسان تصميم بگيرد از انبوه خاطرات تلنبارشده اش قسمتي را بيرون آورده و در ذهن مجسم نمايد موفق مي شود مهم اين  است كه براي اين يادآوري وقت بگذارد و خود را فارغ از مسايل و درگيري هاي روزمره به دست گذشته بسپارد، مي توان به راحتي چشم ها را بست و با نسيم ملايم خاطرات به كوچه هاي قديمي رفت. بوي نم خاك را در سينه حبس نمود و از پيچ هاي تنگ معابر گذر كرد در اينجاست كه حتي رنگ لباس ها را هم به وضوح مي توان تشخيص داد همين طور صدا و زمزمه هاي آشنا را، تلاش كردم براي چند دقيقه هم كه شده تمركز نمايم و پس از سالها به بازپسين كلاس هاي مدرسه سري بزنم، تا رديف دوم اسامي را به خاطر داشتم و بعد هر چه كردم نتوانستم نام همه آنهايي را كه روزي با آنها دمخور بودم به ياد آورم بخصوص همكلاسي هايي كه يكي دو سالي بود وارد مدرسه ما شده بودند. از خودم نااميد شدم و حدودي هم دلخور. كه چرا تا اين حد بي تفاوت و بي وفا شده ام. به دنياي واقعي بازگشتم و بالاخره با زحمت زياد توانستم يكي دو نفر از ياران قديمي را پيدا نمايم و آن هم از طريق تماس تلفني و نه حضوري، حال و احوالي بپرسم اتفاقاً اين يكي دو نفر هم از بقيه همكلاسي ها خبر زيادي نداشتند. به هر حال خيلي متأسف شدم كه چرا زودتر، يعني قبل از مشاهده مجلس ترحيم در روزنامه، به اين فكر نيفتادم. كاش مي توانستم او را در واپسين روزهاي زندگي اش حتي روي تخت بيمارستان ملاقات مي كردم ولي بنا به فرمايش امير مؤمنان(ع) «فرصت ها مانند ابرها در گذرند» و پس از پرس و جو دريافتم كه همكلاسي و يار ديرينه ام را به دليل ابتلا به بيماري صعب العلاج براي هميشه از دست داده ام.
نمي دانم آيا تا به حال دقت كرده ايد زماني كه در بطن حوادث و اتفاقات به سر مي بريم همه چيز بزرگ و مهمند و قابل تفسير و تأويل و هر اندازه از طريق زمان از رويدادها فاصله مي گيريم به عكس العمل هاي آني خود در قبال آنها با ديده متفاوتي مي انديشيم و گاه به خودمان هم مي خنديم كه عجب حال و حوصله اي در گذشته داشتم اينكه مسأله مهمي نبود! روزهاي زندگي ما به سرعت طي مي شوند و اراده اي از اين نظر نداريم اتفاقات بزرگ زندگي ما با گذشت زمان كوچك و كوچكتر مي شوند و گاه به صورت يك نقطه در ذهن باقي مي مانند. به عنوان مثال اولين روزي كه به مدرسه رفتيد چه دلهره و اضطرابي داشتيد، ذوق زده بوديد و يا هراسان كه سريعاً به خانه برگرديد؟ و يا به قدري از خانه تان گريزان بوديد كه دوست داشتيد شب هم در مدرسه بمانيد و به خانه برنگرديد! و بعد آموزگاران كه خيلي از اوقات حق داشتند شما را سرزنش نمايند و يا تنبيه كنند، گاهي هم از خانه و مسايل شخصي خود ناراحت بودند و صبحت اول وقت نافرماني هرقدر كوچك شما تلنگري براي آنها به شمار مي رفت و براي يك تقصير و كوتاهي جزئي مورد غضب قرار مي گرفتيد و هنوز هم خود را بي گناه مي دانيد و معتقديد در آن روز بخصوص آموزگارتان پيشداوري كرده و يا عجله به خرج داده بعد هم همكلاسي هاي مهربان و گهگاه نامهربانتان را مجسم مي نمائيد، شايد معتقديد اگر حتي پس از سي سال يك روز فلان همكلاسي را در خيابان ببينيد يقه اش را مي چسبيد و يك سيلي جانانه در جواب حركت نامطلوب آن روز نثارش خواهيد نمود و دلتان را خنك مي كنيد و يا اينكه چشم هايتان را به آرامي مي بنديد و ضمن مرور خاطرات قديمي، لبخند مي زنيد و به تلخي ها هم كه مي رسيد لبخند خود را قطع نمي كنيد و به صورت خوش آن توجه مي نمائيد و با حسرت از اينكه سالهاست دوستان و ياران كودكي و نوجواني خود را به دست فراموشي سپرده ايد غمگين و ملول مي شويد؟ آرزو مي كنيد يك بار ديگر به سالهاي گذشته قدم بگذاريد و اين بار قدر دوستي ها را بيشتر بدانيد و احياناً دشمني ها و كينه ها را خيلي كوچكتر از آن ببينيد كه واقعاً وجود داشته اند. در اين صورت است كه روحيه خود را شاداب حس مي كنيد و ياد خاطرات قديم به شما انرژي مثبت مي بخشد، شايد هم مثل من تلاش نموده و بالاخره يك سر نخ جزيي از يارانتان را كه سالهاست از آنها دور و غافل مانده ايد به دست مي آوريد و ضمن احوالپرسي و يادي از گذشته روحتان را طراوت و جلا مي بخشيد؟ شما واقعاً كداميك از اين آدمها هستيد؟ آيا با يادآوري خاطرات گذشته خود غمگين و عصبي مي شويد و به فكر انتقام مي افتيد؟ و يا ترجيح مي دهيد اصولاً به خاطراتتان و افرادي كه در اين خاطره ها حضور دارند همچنان بي اعتنا بمانيد؟ و يا تا امروز فرصت كافي نداشتيد كه مروري نموده و نام آنهايي را كه با شما روزي بسيار مأنوس بوده اند در ذهن تكرار و به خاطراتي كه از آنها داريد رجوع مختصري نمائيد؟ آنچه مسلم است زندگي همه ما انسانها سرشار از رويدادهاي تلخ و شيرين بسياري است. افراد زيادي آمده اند و پس از مدتي كم يا زياد از صفحه زندگي ما دور شده اند نمي توان به صورت قطعي و كامل ادعا نمود كه بسيار خوش بوده ايم و يا بالعكس كاملاً با سختي و حداكثر مرارت ها خود را تا امروز رسانده ايم. آنچه مهم است خاطراتي است كه از انسانها و رفتارشان از بدو كودكي تا سنين بالاتر و نوجواني و حتي جواني در ذهن خود انباشته ايم. در مرحله و وضعيتي هم نيستيم كه بتوانيم كمترين تغييري در حوادث گذشته خود بدهيم. بد و خوب، تلخ و شيرين، زشت و زيبا و... همه را پشت سر گذاشته ايم .پس تكليف امروز ما چيست؟ چگونه بايد از انبوه خاطراتمان خوشي ها و زيبايي ها و خوبي ها را جدا كنيم و لختي با يادآوري آنها روحيه خود را تلطيف بخشيم؟ نمي توان به اين دليل كه احياناً در كنار اين خاطرات مطلوب، وقايع نامطلوبي وجود داشته نسبت به كل آنها بي تفاوت بود بنابراين بهتر است از همين امروز قدر انسان هايي كه اطرافمان هستند را بيشتر بدانيم و با خوبي هاي هم زندگي كنيم،  هر آنچه را هم كه در گذشته از سر گذرانده ايم به ديده خوش نگاه كنيم حتي موارد ناخوش را هم از نگاه تجربه مد نظر آوريم و سعي كنيم بدي ها و كوتاهي هاي ديگران را ببخشيم و مورد اغماض قرار دهيم، در اين صورت است كه هر آنچه از خاطرات باقي مي ماند مملو از لحظات زيبا و فرح بخش است كه مي توان با يادآوري آنها مسرور شده و در صورت تمايل به سراغ ياران قديمي رفت و با تكرار خاطرات خوش مشكلات و سختي هاي امروز را كاهش داد و در اين وانفساي فشارهاي روحي حداقل براي مدت زماني از معضلات روزمره خود را جدا نمود و به درياي خوش خاطرات افكند. دوستان و ياراني كه احتمالاً به وجود ما به هر دليل بخصوص به دليل مسايل روحي و عاطفي نيازمندند شايد تا امروز مترصد يك راه ارتباط و وصل بوده اند، پس سعي نمائيم از همه اتفاقات جاري زندگي خود كه هر روز به خاطراتمان مي پيوندند تابلويي طراحي نمائيم كه در آن خوشي ها و شادماني ها و كاميابي ها بسيار پررنگ و واضح، رنج و ملامت ها و سختي ها كه لاجرم وجود دارند، كمرنگ و غيرآشكار و گذرا تصوير شده باشند. در اين صورت است كه احساس مي نمائيم از همه انسان هايي كه روزي اطرافمان بوده اند خاطراتي خوش در ذهن داريم و به افرادي كه امروز در كنارمان هستند با ديده متفاوتي نسبت به گذشته مي نگريم. واقعاً هيچ انساني در نهايت نامطلوبي نيست همان گونه كه تمامي شرايط مطلوبيت را هم يك فرد نمي تواند داشته باشد و آميزه اي از خوبي ها و بدي هاست. مهم اين مطلب است كه شما كدام وجه انسانها را پررنگتر مشاهده نمائيد چنانچه خوبي ها و حسنات ديگران را كشف و نسبت به موارد نامطلوب و احياناً نادرست ديگران حساسيت نشان ندهيد ،پس از مدتي متوجه مي شويد كه زندگي بسيار زيباتر از آن است كه قبلاً فكر مي كرده ايد و اعتراف خواهيد كرد كه خودتان هم مجموعه اي از رفتارهاي متفاوت هستيد كه از جانب ديگران تحمل مي شويد لكن تا امروز به آن توجه نداشتيد.
معصومه طاهري

نگاه
كودك، مطالعه و والدين

همان طور كه همه مي دانيم عادت به مطالعه كردن مي تواند نقش بسيار مهمي در رشد كودك داشته باشد. اما در اين ميان مسئله اساسي عدم شناخت و آگاهي كافي والدين است. در واقع بسياري از والدين نمي دانند چگونه مي توانند كودك خود را به مطالعه كردن تشويق كنند. اين علاقه مي تواند به طور خود به خودي و يا در طول زمان ايجاد شود. بر پايه آخرين تحقيقات انجام شده افرادي كه از دوران كودكي، حتي قبل از اينكه بتوانند بخوانند يعني تنها از طريق گوش دادن با كتاب در تماس بوده اند، در تحصيل و به طور كلي در زندگي موفق تر خواهند بود. كودكاني كه با كتاب خواندن آشنا هستند و يا از دوران خردسالي والدينشان براي آنها كتاب مي خوانده اند باهوش تر و خلاق تر هستند و از قوه تخيل قوي تري برخوردارند. پس وقت را از دست ندهيد، از همين امروز كودك را با كتاب خواندن آشنا كنيد و در خانه خود يك كتابخانه شخصي فراهم كنيد.
۱- براي شروع بهتر است فرزندتان اكثر اوقات شما را كتاب به دست ببيند. كودكان علاقه بيشتري به مطالعه كردن خواهند داشت، اگر اين علاقه را در اطرافيان خود ببينند. كودكان خيلي چيزها را از طريق تقليدكردن ياد مي گيرند. اگر فرزند شما بداند والدينش به مطالعه كردن علاقه دارند و با كتاب با احترام رفتار مي كنند او نيز همين كار را خواهد كرد.
۲- مطالعه كردن بايد به عنوان يك نياز و سرگرمي مطرح شود و نه يك اجبار. تماس با كتاب و كتاب خواني بايد قبل از رفتن به مدرسه  آغاز شود.
۳- براي كودك با صداي بلند كتاب بخوانيد. كودك را در آغوش بگيريد و او را در لذت ورق زدن و خواندن كتاب شريك كنيد. اگر كودك يك داستان را دوست ندارد، از خواندن آن صرف نظر كنيد و كتاب هايي را انتخاب كنيد كه جالب تر باشند.
۴- كودك را با خود به كتابخانه ببريد تا با كتاب آشنا شود و روش استفاده از كتاب را ياد بگيرد. در اين صورت فرزند شما با كتاب پيوند عاطفي برقرار مي كند و كتاب را به عنوان يك دوست جديد مي پذيرد.
۵- براي اين كه فرزندتان را به كتاب خواندن تشويق كنيد، در مناسبت هاي مختلف به فرزندتان «كتاب» هديه بدهيد.
۶- در پايان داستان،  از كودك بخواهيد بار ديگر قصه را براي شما تعريف كند، يا از او بخواهيد پايان داستان را حدس بزند و در مورد وقايع خوب و بدي كه در داستان اتفاق مي افتد، صحبت كند. مثلاً كودك مي تواند بخش هايي از كتاب را با زندگي شخصِي اش مقايسه كند. در ضمن به طور متناوب از او بپرسيد: «اگر تو به جاي اين شخصيت بودي، چكار مي كردي؟»
۷- وقتي كودك به داستان علاقمند شد و كم كم توانست شخصيت هاي قصه را بشناسد، حس تخيل خود را به كار مي اندازد و درباره امكان رخ دادن اتفاقات متفاوت فكر مي كند، در نتيجه احساسات مختلفي را تجربه مي كند. اين فرآيند را ادامه بدهيد و خريدن كتاب و مجله را به ليست خريد خود اضافه كنيد.
منبع: ASK
مترجم: طلوع رياضي

معرفي نشريه
ماهنامه كودك

ماهنامه آموزشي- اطلاع رساني «كودك» با شعار همه چيز درباره كودك منتشر مي شود. اين ماهنامه كه تاكنون شش شماره آن منتشر شده است سعي دارد همه موضوعاتي كه به نحوي در ارتباط با پرورش و رشد جسماني، عاطفي، اجتماعي، اخلاقي و شناختي كودك است را مورد بررسي قرار دهد.
محورهايي كه در اين ماهنامه مطرح مي شود شامل بهداشت جسماني، بهداشت رواني، رشد جسماني، رشد و تحول رواني، شخصيت، دستورالعمل هاي پزشكي، تغذيه، مهارت هاي فردي، مهارت هاي اجتماعي، مهارت هاي فكري و ذهني، تفريح و سرگرمي، بازي كودكان همچنين والدين و كودكان، ادبيات و هنر براي كودكان و تلويزيون، سينما و كودك است.
اين نشريه به مدير مسئولي و صاحب امتيازي دكتر رضا پورحسين و سردبيري لعيا باستاني ۶۸ صفحه با جلد رنگي و چاپ دورنگ منتشر مي شود. در آخرين شماره اين نشريه مطالبي چون، نظام ارزشي كودك، راه هاي مبارزه با ترس در كودكان، نوه ها و مادربزرگ ها، ويتامين يعني زندگي، كودكان طعمه خطرات اينترنتي و... به چاپ رسيده است.

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   فرهنگ   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |